تولدتون مبارک
ان شاءالله خودتون و عزیزانتون در پناه خدا خوشبخت و عاقبت بخیر بشید.
با آرزوی بهترین ها و بهترین آرزوها :aiwan_light_give_rose: همیشه عشق باشد،همیشه برکت
سلام، وقت همگی بخیر ^.^
خب باید در کمال پررویی و بی ادبی خدمت تمام لاوهایی که زیباترین تبریکها رو فرستادن، به ویژه رزا که در غیرممکن ترین شرایط ظاهر میشه عرض کنم که تاریخ تولد من رو سایت یک روز جلوتر زده سایت زده، من نزدم. مثلا تاریخ 83.10.18 تاریخ چنان رندی نبود که بخوام تغییرش بدم ولی خودمم همزمان با شما متوجه شدم پس شما مجبورید یه دور دیگه تبریک بگید
اجازه بدید خاطره تعریف کنم، حوصله داشتید بخونید ^.^
دیروز امتحان زبان داشتیم که باز غلط دارم :/ نمیدونم چرا نمیشه یه امتحان زبان مزخرفو من بدون سوتی بدم @_@ اعصابم خراب شد شدید. اینقدر امسال تو گوشم خوندن علوم ریاضی، علوم ریاضی گفتم بی خیال بقیه این دو تا رو بچسبم؛ نتیجه ش هم شد این. بی خیال. داشتم میگفتم. زبان داشتیم. ساعتهای نه صبح تقریبا داشتیم با سرویس برمیگشتیم که منیرزاده (راننده مون) گفت میخواد بره بازار ماهی فروشا، نه و نو هم نیاریم و بتمرگیم تو ماشین :| بازار ماهی فروشای آبادان کنار لنجه و البته خیلی کثیف و... چشمتون روز بد نبینه، دم در بازار پارک کرد، منم "روزه"!!! همون موقع از عطر و بوی مـسـ*ـت کننده ش مدهوش شدم. نزدیک بود آب هویج بستنی دیشبشو بالا بیارم. بچه ها هم غر زدن گفتن واسه چی بمونیم و چه بوییه و اینا... چهارتایی تصمیم گرفتیم بریم پارکی که یکم دورتر بود. مثل احمقا رفتیم تا اون پارکه، با فرم بنفش ضایع و مقنعه و چشمهای خواب آلود!! سوار تاب و سرسره که همه شون سایز کوچیک بودن، شدیم. تازه مهسا کاراته کار میکنه، دیگه اون دیدنی بود وقتی رو تابی نشسته که کلا دو سانتی متر با زمین فاصله داشت -__- رفتیم سراغ الاکلنگ بچه گونه! من و زری یه سر الاکلنگ نشستیم، مهسا و پری هم اون سر. یکم زیر دید زدنای یه پسر بسیار بسیار زشت، و علامت "شماره بدم؟" دادنای چهار عدد مذکر خوشتیپ لب لنج، هر و کر راه انداختیم و اینا، این پریا و مهسا یه دفعه مرض گرفتشون منو گرفتن بالا! دیگه داشت جیغم در میومد وسط خیابون. "بیارم پائین بیشعور" و "دارم واسه ت" و "اگه من اسمتم آوردم" و "حیف اون خواهری که در حقت کردم" و ...
وسط غر زدنام هردوشون یه دفعه پیاده شدن (×-×) هیچی دیگه، من از بالا کوبیده شدم زمین #_# دمارم در اومد. یعنی فحشی نموند که بهشون نداده باشم؛ آخرش دیدم سه تاشون با خنده دارن میگن "تولدت مبارررررررررک!"
از کادوهام بگم براتون ^.^
1. هات داگ [از طرف بابای سارا]
2. کتاب ملت عشق [از طرف مامان سارا] (البته اضافه کنم که فعلا قولشو داده و تازه با پول خودم قراره بخرم D=)
3. شوهر !! [از طرف دوست اینترنتی سارا]
4. ناکار شدن از طریق الاکلنگ [هدیهء مشترک دوستان سارا]
5. نصایحی برای داشتن یک زندگی بهتر [معاون مدرسهء سارا]
و البته ناگفته نمونه که اولین تبریک تولدم از طرف گوگل بود و دومیش از نگاه دانلود (^~^)