بیوگرافی شاعران زندگی نامه فریدون مشیری

  • شروع کننده موضوع amIRali
  • بازدیدها 179
  • پاسخ ها 2
  • تاریخ شروع

amIRali

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/06/23
ارسالی ها
926
امتیاز واکنش
5,502
امتیاز
639
سن
24
محل سکونت
Rain City
زندگينامه فریدون مشیری

فریدون مشیری در سیام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدریاش بواسطه ماموریت اداری به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادر شاه بود. پدرش ابراهیم مشیری افشار فرزند محمود در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد و در ایام جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید. او نیز از علاقهمندان به شعر بود و در خانوده او همیشه زمزمه اشعار حافظ و سعدی و فردوسی به گوش میرسید. مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران بود و سپس به علت ماموریت اداری پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت.

به گفته خودش: ” در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگیهایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکیام به دلیل اینکه شاهد وضع پدرم بودم و از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی مشکلات خانوادگی و بیماری مادرم و مسائل دیگر سبب شد که من در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شوم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت. در همین زمینه شعری هم دارم با عنوان عمر ویران “ . مادرش اعظم السلطنه ملقب به خورشید به شعر و ادبیات علاقهمند بوده و گاهی شعر می گفته، و پدر مادرش، میرزا جواد خان مؤتمنالممالک نیز شعر میگفته و نجم تخلص میکرده و دیوان شعری دارد که چاپ نشده است.

مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان، در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد، و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی درگذشت که اثری عمیق در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست مشغول تحصیل گردید. روزها به کار میپرداخت و شبها به تحصیل ادامه میداد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامهها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامه تحصیلش مشکلاتی ایجاد میکرد .

مشیری اما کار در مطبوعات را رها نکرد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات که بعدها به نام هفت تار چنگ نامیده شد، به تمام زمینههای ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر میپرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه و زن روز را بر عهده داشت .

فریدون مشیری در سال ۱۳۳۳ ازدواج کرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوی رشته نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصیل را ادامه نداد و به کار مشغول شد. فرزندان فریدون مشیری، بهار ( متولد ۱۳۳۴) و بابک (متولد ۱۳۳۸) هر دو در رشته معماری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و دانشکده معماری دانشگاه ملی ایران تحصیل کردهاند.

مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. سرودههای نوجوانی او تحت تاثیر شاهنامهخوانیهای پدرش شکل گرفته که از آن جمله، این شعر مربوط به پانزده سالگی اوست :
چرا کشور ما شده زیردست
چرا رشته ملک از هم گسست
چرا هر که آید ز بیگانگان
پی قتل ایران ببندد میان
چرا جان ایرانیان شد عزیز
چرا بر ندارد کسی تیغ تیز
برانید دشمن ز ایران زمین
که دنیا بود حلقه، ایران نگین
چو از خاتمی این نگین کم شود
همه دیدهها پر ز شبنم شود

انگیزه سرودن این شعر واقعه شهریور ۱۳۲۰ بوده است. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی به چاپ رسید (نوروز سال ۱۳۳۴). خود او در باره این مجموعه میگوید: ” چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا. آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر میگفتند و همه از شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته ما بیاعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی، حافظ، رودکی، فردوسی و ... را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث میکردیم و بر آن تکیه میکردیم. “

مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی همین دلبستگی طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضویت در شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت، و در کنار هوشنگ ابتهاج، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی، و غنی ساختن برنامه گلهای تازه رادیو ایران در آن سالها داشت. ” علاقه به موسیقی در مشیری به گونهای بوده است که هر بار سازی نواخته میشده مایه آن را میگفته، مایهشناسیاش را میدانسته، بلکه میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای، و آن گوشه را بسط میداده و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی ویژهای همراه بوده است. این آشنایی از سالهای خیلی دور از طریق خانواده مادری با موسیقی وتئاتر ایران مربوط بوده است. فضلالله بایگان دایی ایشان در تئاتر بازی میکرد و منزل او در خیابان لالهزار (کوچهای که تماشاخانه تهران یا جامعه باربد در آن بود) قرار داشت و درآن سالهایی که از مشهد به تهران میآمدند هر شب موسیقی گوش میکردند . مهرتاش، مؤسس جامعه باربد، و ابوالحسن صبا نیز با فضلالله بایگان دوست بودند و شبها به نواختن سهتار یا ویولون میپرداختند، و مشیری که در آن زمان ۱۴-۱۵ سال داشت مشتاقانه به شنیدن این موسیقی دل میداد.“

فریدون مشیری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امریکا سفر کرد، و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن، لیمبورگ و فرانکفورت و همچنین در ۲۴ ایالت امریکا از جمله در دانشگاههای برکلی و نیوجرسی به طور بیسابقهای مورد توجه دوستداران ادبیات ایران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    نام: فریدون مشیری

    زادروز: ۳۰ شهریور ۱۳۰۵ - تهران

    پدر و مادر: ابراهیم مشیری افشار

    مرگ: ۳ آبان ۱۳۷۹ (۷۴ سال) - تهران

    ملیت: ایران

    محل زندگی: تهران، مشهد

    زمینهٔ کاری: شعر فارسی

    جایگاه خاکسپاری: قطعه هنرمندان بهشت زهرا

    پیشه: شاعر، روزنامهنگار

    همسر(ها): اقبال اخوان (۱۳۷۹-۱۳۳۳)

    فرزندان: بهار، بابک

    646252_772.jpg


    فریدون مشیری در سی ام شهریور ماه 1305 خورشیدی یعنی تقریبا همان زمانی که رضا شاه پهلوی تاج سلطنت ایران را بر سر گذاشته بود در خیابان عین الدوله تهران و در خانه ای که بوی میهن پرستی و دوستداری شعر و ادب از آن به مشام می رسید به دنیا آمد. جد پدری پدر فریدون از سرداران و اسپهبدان نادر شاه افشار بوده است و در زمان سلطنت نادر ماموریتی اداری به همدان پیدا کرد و پس از پایان ماموریتش در همان شهر ساکن شد . پدربزرگ مادری او نیز میرزا جوادخان مؤتمنالممالک از شاعران روزگار ناصری بوده است . پدر فریدون ، ابراهیم مشیری افشار در سال 1275 در همدان پا به عرصه ی حیات گذاشت . فریدون مشیری در جوانی به تهران آمد و در سال 1299 در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شد و ازدواج کرد .

    فریدون مشیری با حکایات سعدی غزلیات حافظ و حماسه فردوسی بزرگ شد . زمانش فرارسید که به دبستان برود . سال 1311 بود . پدرش او را در دبستان ادب که پشت مسجد سپه سالار قرار داشت ثبت نام کرد که با سیاوش کسرایی شاعر نام آشنا هم کلاس بود . دو سال بعد به علت ماموریت کاری خانواده مشیری رهسپار مشهد شد . فریدون مشیری سال 1313 در دبستان همت تحصیلاتش را ادامه داد . در مدت هفت سالی که در مشهد بودند فریدون دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت سپس وارد دبیرستان شاهرضا شد . سال اول دبیرستان را در مشهد سپری کرد . در سال 1320 به خاطر حمله ی متفقین و آشفتگی اوضاع به تهران بازگشتند و فریدون را که هنوز سال اول را به پایان نرسانده بود در دبیرستان ادیب ثبت نام کردند و در سال دوم به مدرسه ی دارالفنون رفت.

    به گفتهٔ خودش : « در سال 1320 که ایران دچار آشفتگی هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم . دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم . با این که در همه دوران کودکی ... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی ... در سن 18 سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار 33 سال ادامه یافت . »

    فریدون مشیری در سن هجده سالگی همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان به استخدام در اداره ی پست و تلگراف درآمد و در همین زمان بودکه شعر فردای ما از فریدون مشیری در روزنامه ایران ما به چاپ رسید . سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل شد . روزها به کار می پرداخت و شب ها به تحصیل ادامه می داد . كار اداری از یك سو و كارهای مطبوعاتی از سوی دیگر ، در ادامه تحصیلش مشكلاتی ایجاد میكرد .

    مشیری اما كار در مطبوعات را رها نكرد . از سال 1332 تا 1351 مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر بود . این صفحات كه بعدها به نام هفت تار چنگ نامیده شد ، به تمام زمینههای ادبی و فرهنگی از جمله نقد كتاب ، فیلم ، تئاتر ، نقاشی و شعر می پرداخت . بسیاری از شاعران مشهور معاصر ، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند . مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه و زن روز را بر عهده داشت .

    646255_257.jpg


    فریدون مشیری در سال 1350 به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال 1357 از خدمت دولتی بازنشسته شد . در سال 1376 فریدون مشیری به دعوت دوستدارانش سفری به اروپا و ایالات متحده آمریکا کرد و هر جا که پا می گذاشت مورد استقبال ایرانیان مقیم خارج قرارمی گرفت . فریدون مشیری با وجود ضعف جسمانی و این که تحت نظر پزشک بود در شب های شعری که برای او ترتیب داده می شد شرکت می کرد و بدون احساس خستگی دو ساعت و گاه بیشتر برای علاقه مندانش شعر می خواند و فقط در ایالات متحده در 24 شهر برنامه اجرا کرد .

    زنده یاد مشیری درآمد آخرین شب شعرش را در آمریکا به سازمان کمک به معلولین کهریزک اختصاص داد و با وجود کسالت در این جلسه که در شب یازدهم ژانویه 1998 در لوس آنجلس برگزار شد حضور یافت . درآمد آن شب در حدود 12000 دلار بود که نیمی از آن از فروش اشعاری که زنده یاد مشیری به خط خود می نوشت و به علاقه مندانش هدیه می داد . فریدون مشیری در شب های دیگر چنین کاری نکرد و تنها برای کمک به بیماران و دردمندان حاضر شد که خط و شعر خود را بفروشد .جالب است بدانید که آن شب یکی از اشعار فریدون را خانمی به مبلغ 1000 دلار خریده بود و اشعار دیگر هم به تفاوت از 250 تا 500 دلار خریداری شد . فریدون مشیری همچنین در سال 1378 طی سفری به سوئد در مراسم شعر خوانی در چندین شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد .

    فریدون مشیری سال ها از بیماری رنج میبرد و در بامداد روز جمعه 3 آبان ماه 1379 خورشیدی در سن 74 سالگی در تهران درگذشت . مزار ایشان در بهشت زهرا ، قطعه ی 88 ( قطعه ی هنرمندان ) ، ردیف 164 ، شماره ی 9 است .

    آغاز شاعری فریدون مشیری

    فریدون مشیری سرودن شعر را از پانزده سالگی آغاز کرد . پدر و مادرش هر دو اهل کتاب و مطالعه بودند و مادرش گاهی شعر هم می گفت . قالب اشعارش در آن زمان غزل بود . غزل هایی عاشقانه و به قول خودش از آن اشعار ، دیوانکی درست کرده بود . به ابیاتی از غزلی که که در شانزده سالگی گفته بود توجه کنید :

    بیا که تیر نگاهت هنوز در پر ماست

    گواه ما پر خونین و دیده تر ماست

    دلی که رام محبت نمی شود دل تست

    سری که در ره مهر و وفا رود سر ماست

    به پادشاهی عالم نظر نیندازیم

    گدای درگه عشقیم و عشق افسر ماست

    646253_980.jpg


    انگيزه سرودن اين شعر واقعه شهريور 1320 بوده است . از اواخر دهه بیست شمسی رفته رفته اشعار فریدون مشیری در کنار شعرای بنام آن روز ایران در روزنامه ها به چاپ می رسید . پیشینه ی دوستی فریدون مشیری با شعرایی چون استاد محمد حسین شهریار ، نادر نادر پور و هوشنگ ابتهاج نیز به همین سال ها بازمی گردد . در سال 1332 مسئول صفحه ادبی مجله روشنفکر شد . در همین زمان بود که اشعارش در مجله ی سخن هم به چاپ می رسید . فریدون بعدها تایید و تشویق دکتر خانلری ، مدیر مجله ی سخن و دکتر رحیم مصطفوی مدیر ، مجله ی روشنفکر از عوامل موثر پیشرفت و موفقیت خود در کار شعر و ادبیات عنوان کرد . فریدون مشیری در 1334 نخستین دفتر شعرش را با نام تشنه طوفان در 28 سالگی با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی منتشر کرد که نیمی از آن اشعار کلاسیک و نیم دیگر شعر نو بود . اما شاید بتوان گفت که تفاوت عمده ی شعر نوی فریدون با دیگران در آن بود که قابل فهم برای همه بود .

    خود او دربارهٔ این مجموعه می گوید : « چهارپارههایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت ، و هم وزن داشت ، هم قافیه و هم معنا ، آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور ، هوشنگ ابتهاج ( سایه ) سیاوش کسرایی ، مهدی اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر میگفتند و همه شاعران نامدار شدند ، زیرا به شعر گذشته بیاعتنا نبودند . اخوان ثالث ، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم ، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم ، در مورد آن ها بحث میکردیم و بر آن تکیه میکردیم . » معروفترین اثر فریدون مشیری شعر « کوچه » نام دارد که در اردیبهشت 1339 در مجله « روشنفکر » چاپ شد . این شعر از زیباترین و عاشقانه ترین شعرهای نو زبان فارسی است . با توجه به علاقه ای که فریدون مشیری به عرفان و تصوف ایرانی داشت ، مجموعه ای از 100 ماجرا منسوب به شیخ ابو سعید ابوالخیر را با عنوان « یکسو نگریستن و یکسان نگریستن » و با مقدمه ای به قلم دکتر جواد نوربخش در اوایل دهه 1340 منتشر کرد .

    فریدون مشیری در 1335 دومین دفتر شعرش را با عنوان گـ ـناه دریا منتشر کرد ک بازتاب زیادی در میان مردم داشت . اما این ایام دیری نپایید . عبدالحمید آیتی نویسنده و نظریه پرداز انتقاد تندی از اشعار و سبک فریدون مشیری کرد که شاعر احساساتی را سخت دل آزرده ساخت و موجب شد که تا پنج سال هیچ اثری چاپ نکند . پس از پنج سال در 1340 فریدون مشیری سومین دفتر شعرش را تحت عنوان ابر به چاپ رسانید . شعر کوچه فریدون در این زمان شهرت باور نکردنی یافت و به زودی بر سر زبان ها افتاد . این دفتر به چاپ های بعدی نیز رسید و این شعر موجب شد که عنوان اثر به ابر و کوچه تغییر پیدا کند .

    پس از هفت سال که از چاپ موفقیت آمیز ابر و کوچه می گذشت مشیری در سال 1347 دفتر بهار را باور کن را به چاپ رساند و بعد کتاب های مروارید مهر در سال 1355 و از خاموشی را در سال 1357 را به چاپ رساند . فریدون مشیری در سال های دهه پنجاه به عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو در آمده بود و سرگرم کار در این در این حوزه بود . استاد مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و به همین دلیل عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفته بود . مشیری از سال 1350 تا 1357 در کنار افرادی چون هوشنگ ابتهاج ، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی و غنی ساختن برنامه ی گل های تازه رادیو ایران آن سال ها داشت .

    فریدون مشیری در سال های بعد ازانقلاب اسلامی و به دلیل بازنشستگی و فراغت از مشاغل اداری و دولتی بیشتر به شعر و ادبیات پرداخت و توانست اثراتی بدیع و جاودان خلق کند . در ده سال آخر عمرش آن قدر پر کار شده بود که از مجموع دوازده دفتر چاپ شده از وی شش دفتر مربوط به ده سال آخر عمر پر بارش است که از آن جمله : از دیار آشتی 1371 آه باران 1371 با پنج سخن سرا 1372 لحظه ها و احساس 1376 آواز آن پرنده غمگین 1377 و تا صبح تابناک اهورایی 1379 است .

    646254_888.jpg


    آشنایی فریدون مشیری با موسیقی

    آشنایی و علاقه به موسیقی در مشیری را باید در سال ها قبل پیگیری کرد . سال های نوجوانی اش . فضل الله بایگان دایی فریدون بازیگر تئاتر بود و منزلش در خیابان لاله زار قرار داشت . درآن سال هایی که از مشهد به تهران می آمدند هر شب موسیقی گوش می کردند . مهرتاش موسس جامعه باربد و زنده یاد ابوالحسن صبا از دوستان فضل الله بایگان بودند و شب ها به نواختن سه تار یا ویولن می پرداختند و فریدون که در آن زمان 15 - 14 سال بیشتر نداشت با دقت به این موسیقی گوش می داد . فریدون مشیری توجه خاصی به موسیقی ایرانی داشت و در پی همین دلبستگی طی سال های 1350 تا 123 عضویت شورای موسیقی و شعر رادیو را پذیرفت ، و در کنار هوشنگ ابتهاج ، سیمین بهبهانی و عماد خراسانی سهمی بسزا در پیوند دادن شعر با موسیقی ، و غنی ساختن برنامه گل های تازه در رادیو ایران در آن سال ها داشت .

    علاقه به موسیقی در مشیری به گونه ای بوده است که هر بار سازی نواخته می شده مایه آن را میگفته ، مایهشناسی اش را میدانسته ، بلکه میگفته از چه ردیفی است و چه گوشهای ، و بارها شنیده شده که تشخیص او در مورد برجستهترین قطعات موسیقی ایران کاملاً درست و همراه با دقت تخصصی ویژهای بوده است

    سبک شعری فریدون مشیری

    فریدون مشیری از دوران خردسالی به شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان و سال های اول دانشگاه ، دفتری از غزل و مثنوی ترتیب داد . آشنایی با قالب های شعرنو ، او را از ادامه ی شیوه ی کهن بازداشت ، اما راهی میانه را برگزید . فریدون مشیری شاعری است صمیمی و صادق که شعرش آینه تمام نمای احوال و صفات اوست . کلام مشیری ، منزه و محترم است . فریدون مشیری شاعری است ادیب که در همه حال حرمت زبان و اهل زبان را حفظ کرد . اندیشه هایش انسان دوستانه و نجیب است و برای احساسات و عواطف عاشقانه از لطیف ترین و زیبا ترین واژه ها و تعبیرها سود جست .

    فریدون مشیری ، نه اسیر تعصبات سنت گرایان شد ، نه مجذوب نوپردازان افراطی . راهی را که او برگزید ، همان حالت نمایان بنیان گذاران شعر نوین ایران بود . به این معنا که ، او شکستن قالب های عروضی ، و کوتاه و بلند شدن مصرع ها و استفاده ی بجا و منطقی قافیه را پذیرفته و از لحاظ محتوی و مفهوم هم با نگاهی تازه و نو به طبیعت ، اشیاء ، اشخاص و آمیختن آن ها با احساس و نازک اندیشی های خاص خود ، به شعرش چهره ای کاملاً مشخص داده بود . فریدون مشیری در دوران شاعری خود ، در هیچ عصری متوقف نشده ، شعرش بازتابی است از همه ی مظاهر زندگی و حوادثی که پیرامون او در جهان گذشته و همواره ، ستایشگر خوبی و پاکی و زیبایی و بیانگر همه ی احساسات و عواطف انسانی بوده و بیش از همه خدمت گزار انسانیت است .

    دکتر عبدالحسین زرین کوب ، درباره ی فریدون مشیری گفته است : « با چنین زبان ساده ، روشن و درخشانی است که فریدون واژه به واژه با ما حرف می زند ، حرف هایی که مال خود اوست ، نه ابهام گرایی رندانه . شعر او سخن شاعری است که دوست ندارد در پناه جبهه ی خاص ، مکتب خاص و دیدگاه خاص ، خود را از اهل عصر جدا سازد . او بی ریا عشق را می ستاید ، انسان را می ستاید و ایران را که جان او به فرهنگ آن بسته است دوست دارد . »

    گفته های فریدون مشیری

    یادداشتی در باره ی شعر نو


    سر و صدایی كه این روزها در اطراف شعر فارسی برخاسته است بزرگترین دلیل اهمیت موضوع است . مردم این مملكت نمی توانند به سرنوشت شعر پارسی بی علاقه باشند و به همین دلیل حق دارند بیش از این ها در اطراف آن گفتگو كنند ، هنگامی كه به تاریخ گذشته این سرزمین نظر میافكنیم با وجود پادشاهان كشورگشا و سرداران لشكر شكن ، چهره های درخشان و تابناك شعرای بزرگ است كه بر پیشانی اعصار و قرون می درخشد و گوشه های تاریك روزگاران كهن را روشن می كند . وجود این ستاره های درخشان است كه این ملت از دیر زمان شعر را دوست می دارد و به شعر عشق می ورزد و گاهی این عشق ورزی به آن جا میرسد كه معشوق تا اعماق روح عاشق نفوذ میكند و جزیی از وجود او میشود . در این عصر ، موافق احتیاجات زمان ، شعر پارسی نیازمند تحول بود و این تحول را شعرای هنرمند در كمال مهارت انجام دادند و شعر وارد مرحله نوینی شد و دارای افق وسیع تری ، آن چنان كه باید ، گردید .

    این كار ، كار آسانی نبود . ایرانی پس از آن كه برق به بازار آمد چراغ نفتی را فراموش كرد ، رادیو را زود پذیرفت و از آن استقبال كرد ، اگر چند روز دیگر دستگاهی به جای رادیو اختراع شود ، میتواند رادیو را فراموش كند . ولی شعر را نمیتوان ناگهان از او گرفت و لاطائلاتی بی سر و ته به نام شعر تحویلش داد و او را وادار كرد همچنان كه غزل های شیرین سعدی و حافظ را دوست می داشته آن ها را هم دوست بدارد . باید تحولی را كه در شعر ایجاد شده است تا مدتی با ملایمت و مهربانی حفظ كرد ، و جلو رفت . به نظر اینجانب فعلاً تجـ*ـاوز از حدود معینی ، دشمنی با شعر و مبارزه با این تحول است . تجدید نظر در قالب ها و اختراع قالب های جدید با همه ضرورتی كه دارد در درجه دوم اهمیت است . آنچه فعلاً باید مورد توجه هنرمندان و شعرا قرار گیرد موضوع روح شعر و به اصطلاح مضمون تازه است .

    نوشید*نی خوب را چه در جام عقیق ، چه در لیوان بلور و چه در فنجان طلا حتی اگر در كف دست بریزیم و بنوشیم مـسـ*ـتی میدهد . شعر خوب حكم همین نوشید*نی را دارد . در هر قالبی كه بیان شود در روح تاثیر میكند . ولی اگر آب را در جام عقیق یا هر ظرف دیگری به نام نوشید*نی و به امید مـسـ*ـت شدن بنوشیم ، خودمان را فریب دادهایم.

    646256_595.jpg


    فن شعر نیمایی


    در مورد قالب های نیمایی ببینید نیما چه كرد . نیما آمد گفت به جای تساوی مصرع ها كه شصت هزار بیت شاهنامه همه فعولن فعولن فعولن فعول فعولن فعولن فعولن فعول باشد ، اگر ایجاب كند و فضای شعر عوض شود یعنی همه اش حماسه رزم نباشد دیگر لازم نیست فعولن فعولن فعولن باشد . نیما چند تا حرف داشت كه من هنوز معتقدم بسیاری از كسانی كه از نیما حرف میزنند به این حرف ها توجهی نداشتهاند ، یا نفهمیدهاند یا ساده گذشتهاند . فكر كردهاند نیما گفته آقاجان شعر نو یعنی این جا كه نشد كوتاهش كن ، آن جا كه نشد این خط را درازش كن در حالی كه در صحبت هایی كه ما با نیما داشتیم خودش راجع به پایان بندی مصرعها خیلی حرف داشت یعنی می گفت اگر من میگویم « میتراود مهتاب » « میدرخشد شب تاب » این دو مصرع به این دو حالت در زیر هم قشنگ است . بعد می آیم سر سطر و می گویم :

    « نیست یكدم شكند خواب به چشم كس و لیك

    غم این خفته چند

    خواب در چشم ترم میشكند »

    این قالب را نیما عرضه داشت و این جایی را هم كه شكسته ، ركن عروضی را شكسته یعنی فعلاتن فعلات . و دیگر به همین بسنده كرده چون اگر این را بخواهند ادامه بدهند میشود فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات . یا در جایی میشود بازهم بیشتر بشود ولی در فرهنگ شعری ما از چهار بار بیشتر نگفتهاند . مثلاً چهار بار گفته اند مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن . میشود شش تا دیگر هم به آن اضافه كرد . « ای ساربان آهسته ران ، كارام جانم می رود » و امثال این زیاد است .

    نیما آمد گفت ركن عروضی را تا آن جا كه حرفمان بسنده است كافی است حتی بعضی جاها را هم حضوری شاهد می آورد . مثلاً در شاهنامه گفته شده كه:

    نشستند و گفتند و برخاستند پی مصلحت مجلس آراستند

    نیما میگوید اگر مصرع دوم نباشد هیچ لطمه ای به شعر نمیخورد . « پی مصلحت مجلس آراستند » همین . شاید هم راست میگفت ولی فردوسی نمی توانست آن جا را لنگ بگذارد . فردوسی ناچار بود این را بگوید .

    حالا برگردیم به صحبتی كه داریم . نیما یك قالب تازه پیشنهاد كرد . یك نگاه تازه به دور و برمان . یك نگاه تازه به همه چیز ، به زندگی « قوقولی قوقو خروس میخواند » هیچ وقت همچین كلامی در شعر قدیم ما میبینید ؟ نه حافظ ، نه سعدی ، نه فردوسی و این گونه كلمات در شعر قدیم معدودند . ولی نیما یك حرفش این بود كه نگاه ما به تمام حوادث اتفاقات زندگی ، رویدادها میتواند بیان تازهای در شعر نو ایجاد كند .
    شعری دارد به نام « كار شب پا » این شعر واقعاً شنیدنی است . یك بابایی شب در مزرعه باید بیدار بنشیند كه گرازی چیزی نیاید و پشه دارد پدر این را در می آورد و این با چه وصفی میگوید كه آقا پشه دارد مرا میخورد ، چیزی است كه هیچ وقت این حالتها را ، این احساس ها رادر شعر نمیگفتند و نیما از نظر مضامین نیز این كار را كرد ، نیما می خواست این نگاه را به ما یاد بدهد . و به عبارتی زندگی را در شعر آورد . شهر را مردمی كرد با تمام اجزایش . نگاهی به زندگی و بیان آن احساس ، آن دریافت در قالبی كه خودش پیشنهاد می كرد كوتاه و بلند . دیگران آمدند چه كردند ؟

    نیما جز وزن عروضی شعر فارسی چیزی نمی گفت و در كتاب هزار صفحه ایش كه آقای طاهباز چاپ كرده شما شعر پیدا نمی كنید كه بیرون از اوزان عروضی باشد یعنی همان وزنی است كه فردوسی و سعدی و حافظ و دیگران هم گفته اند منتها آن ها به شكل خودشان گفتهاند و ایشان به شكل آزاد گفته . با شكستن عروضی ، احساس درست ، زیبا ، این گونه بود نیما . بنابراین می شود گفت قالب نیمایی یعنی قالبی كه مصرع هایش كوتاه و بلند است یعنی حساب شده است و بدانیم كه این كلمه كجا باید تمام شود .

    همچنین گفتم كلماتی هم كه رسم نبوده در شعر قدیم وارد شود می توانند آزادانه وارد شعر بشوند منتها البته هنر شاعر این است كه این كلمه شعر را سست نكند و به اصطلاح شعر لق نشود . ( و در جایی اضافه میكند ) من به چند چیز پایبندم . یكی وزن . من شعر بدون وزن یا غیر موزون را شعر نمیدانم ، كه نثر بسیار زیبایی میدانم . سر این هم جنگ و بحثی ندارم . این را بارها گفتم این سه سطر را ، یك جوانی سال ها پیش برای من فرستاد در مجله روشنفكر چاپش كردم . نمی دانم شما اسمش را شنیده اید ، علی اشعری می گوید:

    ستاره ای از دور

    مرا به وسعت پرواز خویش می خواند

    ستاره پنجره را بسته نمی داند

    خودم در شعری به نام چكاوك گفته ام :

    میتوان كاسه آن تار شكست

    میتوان رشته این چنگ گسست

    میتوان فرمان داد : هان ای طبل گران زین پس خاموش بمان

    به چكاوك اما

    نتوان گفت مخوان

    این را من سعی كردم و باز از شما عذر می خواهم كه یكی از حرف های نیما را نزدم و آن این است كه نیما می گفت شعر را باید به طبیعت زبان ، به طبیعت زبان صحبت نزدیك كنیم . از نیروی موسیقی زیاد كمك نگیریم یعنی :

    نسیم خلد می وزد مگر ز جویبارها كه بوی مشك می دهد هوای مرغزارها

    نیما می گفت هر چه شعر به طبیعت كلام گفتاری نزدیك تر باشد شعر است . و وقتی من میگویم « میتوان كاسه این تار شكست » این وزن هم دارد . همین با تمام كسانی كه شعر بی وزن میگویند این اختلاف سلیقه را دارم كه راه زیادی نیست كه شما این وزن را بپذیرید . احتمال دارد یك مقدار به نظرتان سخت بیاید ، این طور نیست . از ساده شروع كنید ، هم لـ*ـذت بخش تر است و هم در ذهن همه می ماند و مردم به خاطر وزنش آن را به یاد می آورند .

    646257_334.jpg


    كدام اثر در این ده سال همتراز كارهای گذشته بوده است


    شاهرخ عزیز ، از من هم خواستهای درباره ی شعر دهه شصت تا هفتاد چیزی بنویسم . هر چه سكوت كردم و به اصطلاح طفره رفتم بر اصرار افزودی ، با این كه خوب می دانی در مجله ای كه برای پربار شدن آن زحمت بسیاری می كشی جا برای نوشتن حقایق تلخ كم است .

    به هر حال من كه شاهد جوانه زدن ، شكفتن ، بالیدن شعر در این چهل یا چهل و پنج سال اخیر بودهام نه تنها به وضع شعر در این ده سال - البته آن چه چاپ میشود - كه به سال های كمی پیشتر از آن هم فكر می كنم . روزگاری بود كه وقتی روزنامه یا مجله ای می خریدی در صفحات ادبی آن مثلاً « اجاق سرد » نیما یا « دو مرغ بهشتی » شهریار یا « باز باران با ترانه » دكتر مجدالدین میرفخرایی گلچین گیلانی یا « رزم آوران سنگر خونین » لاهوتی یا « بت پرست » خانلری یا « مریم » فریدون توللی یا «نگاه » رعدی آذرخشی یا « جستجوی » حبیب یغمایی یا « بازو » از دكتر محمد علی اسلامی ندوشن یا « خاكستر » دكتر علی آبادی یا « شهر سنگستان » اخوان یا « شعری كه زندگیست » از شاملو یا « فالگیر » نادرپور یا « درخت فروردین » سیمین بهبهانی یا « گلایه » محمد زهری یا « پژواك » شرف الدین خراسانی یا « مرگ عقاب » منوچهر شیبانی یا « دیراست گالیا » از ه.ا. سایه یا « رقـ*ـص ایرانی » از سیاوش كسرایی یا « آغـ*ـوش » فرخ تمیمی یا « هراس » حسن هنرمندی و به تدریج چند سال بعد « وهم سبز » فروغ یا « صدای پای آب » سپهری یا « بخوان بنام گل سرخ » دكتر شفیعی كدكنی یا « اسب سفید وحشی » منوچهر آتشی یا « غریق خاطر خویش » از منوچهر نیستانی یا « عطر تازه یاس » از خائفی یا « اسماعیل » از دكتر رضا براهنی یا « سندباد غایب » از سپانلو یا « دریاییها » یدالله رویایی یا « سرو كاشمر » علیرضا صدفی یا « باغ » نوذر پرنگ یا « صدای نورانی » ولیالله درودیان یا « سحوری » نعمت میرزازاده یا « باغ لاله » محمد علی بهمنی یا « كودك این قرن » صفارزاده یا « با من طلوع كن ».

    آزاد و باز همچنین به تدریج چند سال بعد آثار دلپذیری از تورج رهنما ، حسین منزوی یدالله مفتون ، آذر خواجوی ، میمنت میرصادقی ، دكتر طاهریان ، كاظم سادات اشكوری ، منصور اوجی ، محمد معلم ، احمد رضا احمدی ، عمران صلاحی ، محمود كیانوش ، سیروس مشفقی ، سیاوش مطهری ، فرهاد عابدینی ، شمس لنگرودی ، محمد ذكائی ، منیر طاها ، فرهاد شیبانی ، كارو ، ژیلا مساعد ، اورنگ خضرایی ، سید علی صالحی ، مسعود احمدی ، حسین محمودی و چندین نام دیگر كه متاسفانه حافظه یاری نمی كند ، با پوزش از یكایك آن ها.

    روزگاری بود كه وقتی روزنامه یا مجله ای را می گشودی آثار سرایندگانی را كه برای نخستین بار چاپ می شد می خواندی و می دیدی كه یك جریان پویا ، شعر امروز را در مسیری گرم و زنده جلو می برد این ها البته نمونه ای از آثارشان بود كه ذهن و خاطر من یاری میكرد و گرنه خوب می دانیم كه از هر یك از اینان كه نام بردم حداقل یك كتاب و حداكثر چهار یا پنج كتاب و بیشتر چاپ شده است تازه من از غزل سرایان و سنت گرایان سخنی نگفتم و تنها به راهیان شعر نو اشاره كردم . در دهه شصت – هفتاد ، البته به نام های تازه ای بر می خوریم كه غزل و شعر سپید یا آزاد می سرایند و در مطبوعات درج می شود . گاه گاه و البته به ندرت خواندنی هم هستند ولی اینك هنگام آن است كه پرسش را به خودت بازگردانم یعنی از سردبیر گرامی مجله دنیای سخن بپرسم اگر قرار است كه هر هنری به اوج كمال برسد بعد از این چهل سال كدام اثر در این ده سال همسنگ و هم تراز از همین نمونه هایی كه نام بردم می تواند باشد ( كه یقیناً بهترین كار این گویندگان نیز نبود ) .

    به نظر می رسد آن حركت عظیم و جریان پرباری كه چند دهه جاری و ساری بود و به اعتقاد من دوره درخشانی از شعر پارسی را در بر می گرفت اینك دیرزمانی است با آهستگی و كندی می گذرد ، به آن جوشش و پویایی سال های گذشته نیست . نه تنها شعر كه ترانه هم چنین سرنوشتی را دارد فی المثل هنوز بعد از شصت سال ترانه « مرغ سحر » ملك الشعرای بهار و مرتضی خان نی داود بر سكوی اول ترانه های ما ایستاده است و هنوز آن چه در این روزگار بر دل می نشیند و مورد توجه قرار می گیرد بازسازی كارهای قدیمی هاست . زمانی چاپ یك شعر در یك مجله معتبر برای سراینده اش آرزویی بود و اینك برای بسیاری از خوانندگان ، چاپ نشدن این جملات پراكنده آرزویی شده است .

    همان طوری كه می دانی ، من خود سال ها تنظیم كننده صفحات ادبی در چند مجله هفتگی بودم ، گـه گاه كه به دوره قدیمی آن ها مراجعه می كنم می بینم مثلاً در یك شماره ، هشت تا ده شعر تازه از چند شاعر مشهور چاپ می شد كه همه آن ها اثری هنری و ماندگار بودند . شما در این ده سال چند شعر بدیع و دلپذیر كه بتوان آن را اثر ماندگار هنری نام برد چاپ كرده اید ؟ من آن چه را كه چاپ می شود نفی یا انكار نمی كنم تنها حرفم این است كه این دهه به پرباری دهه های سی تا چهل و چهل تا پنجاه و حتی پنجاه تا شصت نبوده است . اسفند ماه سال 1370 ( دنیای سخن )

    خاطرات محمود طلوعی از فریدون مشیری

    محمود طلوعی در چهره ها و یاد ها بخشی از کتاب را به فریدون مشیری اختصاص داده و به بیان زندگی نامه و خاطرات شیرین و خواندنی از زنده یاد مشیری می پردازد :

    در سال 1356 در شب شعری که در که در انستیتو گوته در جوی که شاعران و سخنرانان از آتش و خون و قیام علیه استبداد سخن می گفتند فریدون دو شعر جاودانه خروش فردوسی و ریشه در خاک را خواند . در محفلی خانم جوان و زیبایی به فریدون مشیری گفت : من هر وقت شعرهای شما را می خوانم دیوانه می شوم . فریدون بلافاصله گفت : خانم شما را به خدا دیوانگی تان را به حساب شعرهای من نگذارید .

    فریدون مشیری در چهار سال آخر عمر خود از بیماری های گوناگونی رنج می برد ولی هرگز خم به ابرو نمی آورد و گله و شکایتی نمی کرد و با این که می دانست بیماری او علاج ناپذیر است شعرهایش همچنان سرشار از عشق امید و نوع دوستی بود و روح میهن پرستی در آن موج می زد .

    یک هفته قبل از فوت در یک مجلس عروسی مردی به او نزدیک شد و گفت : آقای مشیری همسرم عاشق شعرهای شماست و می خواهد شما را از نزدیک ببیند ممکن است با من بیایید و او را ببینید ؟ فریدون که پاهای ورم کرده اش را روی صندلی گذاشته بود گفت : وضع مرا که می بینید اگر ممکن است ایشان این جا بیایند . مرد که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت : آخر او دچار بیماری ام اس است و نمی تواند حرکت کند . فریدون دیگر تامل نکرد و با همان پاهای ورم کرده و حالی نزار از جا بلند شد و همراه مرد برای دیدن همسر او رفت . نیم ساعتی در کنارش نشست . با او صحبت کرد و برایش شعر خواند و وقتی برگشت چشمانش پر از اشک بود .

    فریدون مشیری به یکی از انجمن های ادبی بنام انجمن آفتاب که خودش بنیانگذار آن بود علاقه بسیاری داشت و نخستین دوشنبه هر ماه در حال بیماری هم در جلسات آن حضور می یافت . صبح دوشنبه سوم آبان 1379 به خانم مخدره ضیایی که جلسات انجمن در منزل او برگزار می شد تلفن کرد و گفت پاهایم طوری ورم کرده که فکر نمی کنم بتوانم در جلسه شرکت کنم و با وجود این سعی خواهم کرد . بعد از ظهر همان روز حالش بحرانی شد و به بیمارستان انتقال یافت و صبح روز بعد در سن هفتاد و چهار سالگی درگذشت . جنازه او را از تالار وحدت با حضور هزاران نفر از علاقه مندانش تشییع شد و مجالس یادبود متعددی در داخل و خارج از کشور به مناسبت درگذشت این بزرگوار برگزار شد .

    646258_730.jpg


    آن چه که من در فریدون مشیری یافتم او را انسانی دیدم با تمام صفاتی که یک انسان می تواند داشته باشد . او یک ایرانی بود با تمام صفات و وجناتی که در یک ایرانی اصیل می توان یافت . در چهره اش همیشه آرامشی موج می زد و آن چیزی نیست جز گواه یک روح سالم در پس چهره ی فریدون مشیری . می گویند در نوجوانی در وجود انسان یک حس نوع دوستی پدید می آید و با گذشت زمان آتش نوع دوستی در وجود انسان کمرنگ می شود یا به نوعی دیگر تعریف می شود . اما من می گویم که فریدون مشیری یک استثنا بود و هر چه زمان می گذشت احساسش به هم نوع بیشتر می شد . روح ظریف فریدون توان تحمل ظلم و استبداد را نداشت و او پاک سرشتی بود که تحمل آلودگی و پلیدی را هم نداشت و با قلمش به پیکار اهریمن زشتی ها و پلیدی ها رفت .

    من به عنوان کمترین دوستدار زنده یاد فریدون مشیری فکر می کنم که اوج اشعارش جایی است که درد عاشق و بی وفایی معشوق را توصیف می کند و واقعا زیبا و پر از احساس است . و اگر بخواهم جان مایه ی شعر زنده یاد مشیری را تعریف کنم همانا عشق نیکو سرشتی نوع دوستی و میهن پرستی خواهد بود .

    انتخاب اشعار از دیوان قطور استاد همچون به روی کاغذ آوردن زندگی پر بارش کاریست بس دشوار . با این حال یک شعر از زنده یاد مشیری به نام نیایش را ادامه می آورم

    آفتابت

    که فروغ رخ زرتشت در آن گل کرده ست

    آسمانت

    که ز خمخانه حافظ قدحی آورده ست

    کوهسارت

    که بر آن همت فردوسی پر گسترده ست

    بوستانت

    کز نسیم نفس سعدی جان پرورده ست

    همزبانان من اند

    مردم خوب تو

    این دل به تو پرداختگان

    سر و جان باختگان

    غیر تو نشناختگان

    پیش شمشیر بلا

    قد بر افراختگان

    سـ*ـینه سپر ساختگان

    مهربانان من اند

    نفسم را پر پرواز از توست

    به دملوند تو سوگند که گر بگشایند

    بندم از بند ببینند که آواز از توست

    همه اجزایم با مهر تو آمیخته است

    همه ذراتم با جان تو آمیخته باد

    خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد و بس

    تا تو آزاد بمانی به زمین ریخته باد

    آثار:

    ۱۳۳۴ تشنه طوفان

    ۱۳۳۵ گـ ـناه دریا

    ۱۳۳۷ نایافته

    ۱۳۴۵ ابر و کوچه

    ۱۳۴۷ بهار را باور کن

    ۱۳۴۷ پرواز با خورشید

    ۱۳۵۶ از خاموشی

    ۱۳۴۹ برگزیده شعرها

    ۱۳۶۴ گزینه اشعار

    ۱۳۶۵ مروارید مهر

    ۱۳۶۷ آه باران

    ۱۳۶۹ سه دفتر

    ۱۳۷۱ از دیار آشتی

    ۱۳۷۲ با پنج سخنسرا

    ۱۳۷۴ لحظهها و احساس
     

    Mch:)

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2016/09/01
    ارسالی ها
    461
    امتیاز واکنش
    2,147
    امتیاز
    441
    سن
    23
    بیوگرافی و زندگینامه فریدون مشیری :

    فريدون مشيری در سی‌ام شهريور سال ۱۳۰۵ در تهران به دنيا آمد. مشيري سالهاي اول و دوم تحصيلات ابتدايي را در تهران بود و سپس به علت ماموريت اداري پدرش به مشهد رفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبيرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبيرستان اديب رفت.

    مشيري همزمان با تحصيل در سال آخر دبيرستان ، در اداره پست و تلگراف مشغول به كار شد و در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگي درگذشت كه اثري عميق در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فني وزارت پست مشغول تحصيل گرديد. روزها به كار می‌پرداخت و شبها به تحصيل ادامه می‌داد. از همان زمان به مطبوعات روي آورد و در روزنامه‌ها و مجلات كارهايي از قبيل خبرنگاري و نويسندگي را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبيات فارسي دانشگاه تهران به تحصيل ادامه داد.

    مشيري از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفكر بود.

    فريدون مشيري در سال ۱۳۳۳ ازدواج كرد. همسر او اقبال اخوان دانشجوي رشته نقاشي دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران بود. او هم پس از ازدواج، تحصيل را ادامه نداد و به كار مشغول شد. فرزندان فريدون مشيري ، بهار ( متولد ۱۳۳۴) و بابك (متولد ۱۳۳۸) هر دو در رشته معماري در دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشكده معماري دانشگاه ملي ايران تحصيل كرده‌اند.

    مشيري سرودن شعر را از نوجواني و تقريباً از پانزده سالگي شروع كرد. اولين مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگي با مقدمه محمدحسين شهريار و علي دشتي به چاپ رسيد. مشيری توجه خاصی به موسيقي ايراني داشت و در پي‌ همين دلبستگي طی سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷ عضويت در شوراي موسيقي و شعر راديو را پذيرفت.

    فريدون مشيری در سال ۱۳۷۷ به آلمان و امريکا سفر کرد و مراسم شعرخوانی او در شهرهای کلن ، ليمبورگ و فرانکفورت و همچنين در ۲۴ ايالت امريکا از جمله در دانشگاه‌های برکلی و نيوجرسی به طور بی‌سابقه‌ای مورد توجه دوستداران ادبيات ايران قرار گرفت. در سال ۱۳۷۸ طی سفری به سوئد در مراسم شعرخوانی در چندين شهر از جمله استکهلم و مالمو و گوتبرگ شرکت کرد.
    200px-Fereydoon_Moshiri.jpg

    از شعرهای فریدون مشیری :

    بر نگه سرد من به گرمی خورشید
    می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت
    تشنه این چشمه ام چه سود خدا را
    شبنم مرا نه تاب نگاهت
    جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
    از
    تو در این گوشه یادگار ندارم
    زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
    یک نفس از دست غم قرار ندارم
    ای گل زیبا بهای هستی من بود
    گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
    گوشه تنها چه اشک ها فشاندم
    وان گل خشکیده را به سـ*ـینه فشردم
    آن گل خشکیده شرح حال دلم بود
    از دل پر درد خویش با
    تو چه گویم
    جز به تو درمان درد از که بجویم
    من دگر آن نسیتم به خویش مخوانم
    من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم
    عشق فریبم دهد که مهر ببندم
    مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
    پای امید دلم اگر چه شکسته است
    دست تمنای جان همیشه دراز است
    تا نفسی می کشم ز سـ*ـینه پر درد
    چشم خدا
    بین من به روی تو باز است
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    2
    بازدیدها
    115
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    101
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    249
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    234
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    150
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    209
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    163
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    185
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    162
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    322
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    1,014
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    138
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    487
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    248
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    344
    بالا