نقد و بررسی فیلم خارجی زنگار و استخوان-Rust and Bone

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 232
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
زنگار و استخوان-Rust and Bone
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
Rust%20and%20Bone.jpg
یکی از اوج های «ماریون کوتیار» در بازیگری؛در نقش زنی که با ازدست دادن یکی از مهم ترین اعضای بدنش در بحران فرو می رود.از سوی دیگر بازیگر مقابل او؛«ماتیوس شونارتز»،هنرمند توانمند و تنومند فیلم "کله گاوی"(bullhead) با صورتی سنگی که به سختی می توان احساساتی را در آن یافت دو قطبِ مهم ِآخرین فیلم «ژاک اودیار» را می سازند. هر دوشخصیت در گیر و دار مشکلات خودشان در نقطه ای از زندگی به یکدیگر می رسند و با هم بُر می خورند.کدام یک قرار است تاثیری شگرف بر دیگری بگذارد و تحولی در او ایجاد کند؟آیا رابـ ـطه تشکیل شده بین این دو به توازنی می رسد تا بتوان مدعی شد که هر دوی این کاراکترها به فهمی عمیق تر از زندگی و پیرامونشان رسیده اند و حالا با آرامش می خواهند در پایان، کنار یکدیگر زندگی کنند؟ یا این که تنها یکی تاثیر می گذارد و دیگری تنها سودش را می بَرد و آن یکی معلق در فضای داستان رها می شود؟ فیلمنامه "زنگار و استخوان" بر خلاف فیلم قبلی سازنده اش فاقد آن پیچیدگی های داستانی در پرداخت کاراکترهای قصه و بی بهره از هر گونه افت و خیز داستانی در روایت است."زنگار و استخوان" داستان ساده ای دارد که تنها با استفاده از یک شوک در فیلمنامه(قطع شدن پاهای «استفانی») قصه خود را بدون هیچ بالا و پایینی، آرام و با حوصله تعریف می کند. ژاک اودیار نقش پیچش داستانی فیلمنامه را بر خلاف "یک پیام آور" که داستان و فراز و فرود آن، برگ برنده فیلم محسوب می شد،عمدا کم رنگ می کند و به جای آن دوربین خود را بر روی شخصیت های اثر زوم می کند و درست در همین نقطه است که باعث می شود فیلم به کیفیت و ارزشی همپای "یک پیام آور" نرسد.

حضور ماریون کوتیار پس از سپری شدن تقریبا پانزده دقیقه از ابتدای فیلم و حذف او از روند اصلی قصه در بیست دقیقه پایانی اثر، نوعی تاکید ژاک اوردیار بر فرعی بودن این شخصیت در فیلمنامه محسوب می شود ضمن اینکه کارگردان با این تمهید می کوشد تا شخصیت «علی» را در مرکز ثقل فیلم قرار دهد.از طرفی چفت و بست فیلمنامه به اندازه اثر قبلی اودیار محکم نیست و در مواقعی روابط علِّی و معلولی فیلمنامه می لنگد اما نمی توان منکر این قضیه شد که مهم ترین حُسن فیلم جدید آقای اودیار علاوه بر بازی های درخشان و قدرت بصری او در کارگردانی که منجر به فضاسازی های خاصی در فیلم شده؛نمایش احساسات ناب و نایاب آدم های شکست خوردۀ دنیای اثرش است که بدون افتادن به ورطه سانتیمانتالیسم و ملودرام به بار می نشیند.

بحرانی که «استفانی» درگیر آن است بسیار عمیق تر و غم انگیز تر از چالشی است که «علی» با آن دست و پنجه نرم می کند.اگر «استفانی» مربی هنرمندی است که وال های عظیم الجثه ای را به رقـ*ـص و تعظیم وا می دارد و در این راه دو پایش را هم از دست می دهد،«علی» پدر بی مسئولیت و بی احساسی است که جز یاغی گری و دوز و کلک راهی دیگر برای امرار معاش نمی داند.شخصیت زن قصه که از حجم سنگین اندوه از دست دادن پاهایش رنج می برد توسط کارگردان در موضعی قرار می گیرد تا عاملی باشد برای «علی» برای احساس مسئولیت بیشتر در زندگی و کمک به داشتن احساس عشقی پدرانه به فرزندش و همچنین کمک به تکامل شخصیتش. در نهایت «استفانی» نقشی اساسی برای «علی» در زسیدن به درکی بالغانه از عشق را بازی می کند.آن "دوستت دارم" پایانی فیلم که از جانب «علی» خطاب به «استفانی» بیان می شود قرار است همان نقطه تحول اصلی فیلم باشد که تمام مقدمات و داستان فیلم را نوعی به سرانجام برساند اما آیا برای رسیدن به این نقطه نشانه هایی که منجر به تحول «علی» شده در فیلم به نمایش در می آید؟ او به قدر کفایت بی مسئولیت هست که تنها به خاطر یک تشر جدی از طرف خواهرش و رو شدن دستش در مقابل او به یک آن،فرزند،خواهر و زنی که با او در رابـ ـطه است را رها کند و سر به ناکجا آباد بگذارد.نگاه او به «استفانی» در طول فیلم همواره خنثی و خالی از محبت بوده او حتی در طول رابـ ـطه اش با او با زن های دیگری هم در مقابل چشمان «استفانی» گستاخانه رابـ ـطه برقرار می کند و از این نظر برای خود حد و مرزی قائل نیست.رها کردن شخصیت «استفانی» در بیست دقیقه پایانی فیلم و نمایش موفقیت «علی» در مواجهه با نجات پسرش نمی تواند روند تحولی قانع کننده برای مخاطب باشد همان طور که رابـ ـطه «علی» با «استفانی» به خصوص بعد از قطع شدن پاهایش که نوعی اصرار کارگردان بر تداوم این رابـ ـطه منطق دراماتیک اثر را هم تشکیل می دهد؛ با توجه به شخصیت عیاش و لاآبالی «علی» فاقد دلیل منطقی و قابل پذیرش از سوی تماشاگر به نظر می رسد.صحنه به هوش آمدن «استفانی» در بیمارستان و آگاهی از قطع شدن پاهایش به مدد بازی فوق العاده ماریون کوتیار؛ همراهی «استفانی» با «علی» برای شرطبندی در مسابقات مشت زنی که وحشیانه و بَدوی وار در طول فیلم نمایش داده می شود و همچنین بازگشت دوباره «استفانی» به محل آن حادثه وحشتناک و خلوت کردن او با آن وال غول پیکر که یکی از درخشان ترین صحنه های فیلم هم هست نوعی تاکید اودیار بر نمایش بحران «استفانی»، مهم بودن این شخصیت و اهمیت رنج او محسوب می شود.پس در نتیجه، سرانجام این شخصیت مهم ترین چالش فیلم و مساله اصلی اثر باید در نظر گرفته شود اما انگار دوربین ژاک اودیار در بخش پایانی فیلم ناگهان صد و هشتاد درجه می چرخد و تصویر خود را از زندگی استفانی و علی به سمت زندگی علی ِ تنها تغییر می دهد و در بخش پایانی فیلم استفانی را حذف می کند و دوربینش را با علی تنها می گذارد.علی در پایان فیلم چرا به استفانی ابراز عشق می کند و از دیدگاه مخاطب متحول می شود؟به ازای کدام کنش در فیلم این تحول قابل قبول است؟اودیار برای این مسئله مهم،سکانس بسیار حیاتی و نفس گیر غرق شدن پسر علی،«سام» را در نظر می گیرد.علی استخوان های دستش را با تمام قدرت بر لایه ضخیمی از یخ می کوبد تا فرزندش را از مرگ برهاند این همان کنشی است که تحول علی را در پایان فیلم توجیه می کند اما سوالی که پیش می آید این است که این کنش که ارتباط مستقیمی با پسر علی دارد چه ربطی می تواند با استفانی برقرار کند؟استفانی به ازای کدام عمل در رابـ ـطه اش با علی موجب تغییر در شخصیت او می شود؟استفانی خود با مشکل بزرگی می جنگد و بیش از کمک کردن به دیگران و بالاخص علی خود محتاج توجه و یاری انسان های دور و اطرافش است علی نه تنها به او کمک نمی کند بلکه هنگامی که اوضاع را به ضرر خود می بیند همه چیز را زیر پا می گذارد و از مهلکه می گریزد.استفانی در یک موضع انفعالی به سر می برد و قادر به تغییری در ذهن و روح علی نیست پس آن نقطه ابراز علاقه علی به استفانی ارتباط منطقی با اعمال و رفتار شخصیت ها برقرا نمی کند و می تواند جمله ای از سر احساسات زود گذر و سطحی باشد تا لحظه ای حیاتی و منقلب کننده برای فیلم و مخاطب چرا که فیلم به اندازه کافی برای پذیرش این تحول توسط تماشاگر،زمینه چینی نکرده و این بزرگ ترین مشکل اثر آقای اودیار است؛فیلمنامه ای با شخصیت های دوست داشتنی اما با حفره هایی در منطق روایت و شخصیت پردازی که انسجام اثر را متزلزل می کنند.
[/BCOLOR]
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
3
بازدیدها
139
پاسخ ها
0
بازدیدها
120
بالا