- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کافهسینما – سید آریا قریشی: [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
جرا اثر امیدوارکنندهای است؟: اول این که سطح کار روستایی به عنوان کارگردان آشکارا فراتر از یک فیلمساز اول است. او در هدایت بازیگران و کار در میزانسنهای شلوغ و پیچیده مهارت خود را به اثبات میرساند. دوم این که واقعگراییِ گزنده فیلم بر خلاف نمونههای مبتذلی که در آنها صرفاً به بازسازی غیر خلاقانه واقعیت اکتفا شده و عدم وجود نگاه مستقل و دنیای پیچیده پشت «تلاش برای نمایش برشی از واقعیت» پنهان میشود، اتفاقاً دارد در مسیر ساخت یک جهانبینی فکری حرکت میکند. سوم این که روستایی موفق میشود در برخی از سکانسها دیدگاهی طنازانه را طوری به فیلم وارد کند که ضربهای به تلخی اصل قضیه وارد نکند. چهارم هم این که روستایی در همان اولین فیلمش – علیرغم آن که در ابتدا ممکن است از برخی جهات دنبالهروی سبک اصغر فرهادی به نظر برسد – نگاه مستقل و جدیدی به مقولهای ظاهراً تکراری دارد. کمتر فیلمسازی پیدا میشود که در همان فیلم اولش بتواند دیدگاه جدیدی به نمایش بگذارد.
چه نکاتی به فیلم ضربه میزنند؟: اول این که استراتژی مخفی کردن یکی از پیچهای کلیدی و آشکار کردن آن خارج از زمانی که مسیر طبیعی داستان میطلبد، ایده سطح بالایی نیست. اگر این استراتژی در نمونهای استثنایی چون جدایی نادر از سیمین جواب داده، به خاطر این است که این تمهید فیلمنامهای کاملاً در راستای جهانبینی فیلم مبنی بر عواقب هولناک مخفی کردن حوادث به ظاهر کماهمیت بر زندگی مردم قرار میگیرد. اما در ابد و یک روز این گونه نیست. ایده پولی که جابهجا شدنش نقشی کلیدی در نتیجه نهایی دارد، خیلی دیر وارد داستان میشود و تازه در آن زمان است که نقش کلیدیاش مشخص میشود. این کار بیشتر به معنای پیچاندن تماشاگر است تا بازی دادن او (به سبکی که مثلاً هیچکاک کبیر استاد آن بود). دوم این که فیلم پر از سکانسهای نزاع و جر و بحث میان شخصیتها است. اما آیا تمام این سکانسها به پیشبرد فیلم کمک میکنند؟ آیا هر بار نکته جدیدی در مورد (لااقل) یکی از شخصیتها میفهمیم؟ آیا همه این لحظات تأثیری کلیدی بر روند حرکت فیلم دارند؟ به نظر میرسد در بسیاری از موارد (به خصوص در نیمه اول فیلم) این گونه نیست. اجرای قابل قبول روستایی باعث میشود زاید بودن برخی از سکانسها در نگاه اول به چشم نیاید. سوم هم این که برخی از دیالوگهای طنازانه فیلم چندان سطح بالا نیستند و فرق چندانی با برخی از لحظات تکراری طنزهای تلویزیونی ندارند.
چه چیزی میتواند در ادامه راه به فیلمساز کمک کند؟: مهمترین نگرانی در مورد اکثر فیلمسازانی که کار خود را با فیلمی شروع میکنند که جهانبینی متفاوت و نویی دارند، این است که در ادامه راه نگاه مستقل خود را از دست دهند. حفظ استقلال نگاه نکتهای است که میتواند به روستایی کمک کند تا با محکمتر کردن جایگاه خود در سینمای حرفهای، فیلمهای بهتری بسازد. ضمن این که حیفِ فیلمی با این نگاه تیزبینانه به برخی از مسائل اجتماعی است که با ایدههای روایی نه چندان قدرتمند و سکانسهای زاید سقوط کنند.
چرا اثر امیدوارکنندهای است؟: مهدویان نه فقط به خاطر روایت مستندگونه، که به خاطر شیوه شخصیتپردازی اثرش موفق میشود نگاه تازهای را وارد فضای سینمای جنگی ایران کند: هر چه زمینیتر، افسانهایتر. مشکل بسیاری از فیلمسازان سینمای جنگ ایران این است که قهرمانان آثار خود را طوری به تصویر میکشند که انگار آنها به طور مادرزاد دارای قدرتهای روحیِ افسانهای بودهاند. این است که تماشاگر در ناخودآگاه خود نمیتواند از منش و طرز فکر آنها الگوبرداری کند. اما مهدویان در اولین فیلم سینمایی خود موفق میشود در دل درامی که به نظر میرسد به شدت به واقعیت پایبند است، قهرمانی زمینی خلق کند: آدمی که در نگاه تفاوت ذاتی و عجیب و غریبی با هر یک از ما ندارد اما به خاطر ایمان، اراده و عملگراییاش جایگاه ویژهای در دل جنگ مییابد. ضمن این که باز هم با اجرایی به مراتب فراتر از یک فیلمساز تازهوارد طرف هستیم. علاوه بر این، توانایی مهدویان در بازسازی طبیعی فضای چند دهه از تاریخ معاصر ایران حیرتانگیز است؛ آن قدر که اگر قسمتهایی از فیلم به شکل ناشناس پخش شوند، تشخیص این که با تصاویری بازسازی شده روبهرو هستیم یا تصاویری آرشیوی، اصلاً ساده نیست. ضمن این که این واقعگرایی دارد به باورپذیر شدن شخصیتها کمک میکند و به نفع درام است، نه به ضرر آن. نکته آخر این که هر چند مهمترین تجربیات مهدویان تاکنون در تلویزیون صورت گرفته بودند، اما ایستاده در غبار در سکانسهای کلیدیاش حال و هوایی بسیار سینمایی دارد. مطمئن باشید اگر فیلم را در قاب کوچک تلویزیون ببینیم، بخش مهمی از تأثیر کلیدیترین سکانسهای فیلم از بین میرود.
چه نکاتی به فیلم ضربه میزنند؟: علیرغم تمام نکات مثبت قابل ستایشش، ایستاده در غبار هنوز مقداری با یک اثر کاملاً یکدست فاصله دارد. برخی از جزییات مهم زندگی احمد متوسلیان به خوبی در فیلم مورد اشاره قرار نمیگیرند. ضمن این که ماجرای روایت شده از نظر جهانبینی به کلیت فضای جنگ تعمیم نمییابد. شاید این ایراد برای یک فیلمِ اول زیادی خردهگیرانه به نظر برسد، اما به هر حال نکتهای است که باعث میشود ایستاده در غبار از رسیدن به مرزهای یک اثر درخشان باز بماند.
چه چیزی میتواند در ادامه راه به فیلمساز کمک کند؟: مثل سعید روستایی، مهمترین نکتهای که میتواند مهدویان را به سمت جلو حرکت دهد حفظ نگاه مستقل و امیدوارکنندهای است که در ایستاده در غبار به چشم میخورد. ضمن این که هر چند ایستاده در غبار در مقیاس فیلمهای اول سینمای ایران اثر بسیار جاهطلبانهای (چه از نظر تولید و چه دیدگاه) به نظر میرسد، اما مهدویان در همین اولین فیلمش نشان میدهد که میتواند پروژههای جاهطلبانهتری را به مقصد برساند. او میتواند یکی از امیدهای جدی سینمای ایران باشد.
چهارشنبه (سروش محمدزاده)
چرا اثر امیدوارکنندهای است؟: بر خلاف دو مورد قبلی، اجرای بسیار جمع و جوری دارد. چهارشنبه شرایط تولید بسیار دشواری داشته و همین که عوامل فیلم توانستهاند این پروژه را به شکلی آبرومند به سرانجام برسانند نشاندهنده اراده و علاقهای است که کلید حل بسیاری از مشکلات است. اولین فیلم محمدزاده، نمونهای از «نهضت سینمای ارزان» است که قرار نیست از غر زدنهای همیشگی سوءاستفاده کند. نکته کلیدی همین است: محمدزاده بدون نق زدنهای معمول در مورد کمترین امکانات، تمام تلاش خود را به خرج داده تا با همین امکانات محدود بهترین نتیجه ممکن را به دست بیاورد و این، اتفاق بسیار شوقبرانگیزی است. فیلم همچنین ماجراهای مربوط به قصاص را این بار از دید خانواده قصاصکننده نشان میدهد و همین باعث ایجاد موقعیتهایی میشود که نمونههایش را کمتر در سینمای ایران به یاد میآوریم. تا جایی که به یاد داریم، بخش قابل توجهی از فیلمهای مربوط به قصاص از دید خانواده فرد قصاصشونده روایت میشدند. ایجاد این پیچش در زاویه دید در چهارشنبه باعث میشود تا فیلم نگاه تازهای به مسئله قصاص پیدا کند؛ نگاهی که با توجه به ارتباط داستانی میان دو خانواده جذابتر هم میشود. فیلم همچنین به اندازه کافی دارای پیچها و گرههای داستانی است تا تماشاگر را علیرغم تمام کمبودهای روایی تا انتها روی صندلی حفظ کنند.
چه نکاتی به فیلم ضربه میزنند؟: کمیت فیلمنامه بدجوری میلنگد. شخصیتها در بسیاری از موارد بدون دلیل منطقی حرف نمیزنند و سکوت خود را تا جایی ادامه میدهند که فیلم از نظر زمانی به حد و اندازههای یک فیلم بلند نزدیک شود. ضمن این که بسیاری از رفتارهای شخصیتها توجیه منطقی ندارد: به آنها گفته میشود که باید چه کاری انجام دهند اما آنها سر بزنگاه مدام دارند مسیر عکس را طی میکنند و در پاسخ به تحیر شخصیتهای دیگر استرس و غافلگیری را بهانه قرار میدهند و گاه خیلی راحت میگویند: «نمیدانم». درست است که در زندگی واقعی چنین مواردی برای همه ما پیش آمده، اما اصول درامپردازی در سینما بر اصول زندگی واقعی اولویت دارد (همانطور که در زندگی واقعی این «حوادث» هستند که بسیاری از اتفاقات را رقم میزنند اما در یک فیلم سینمایی ذرهای استفاده بیش از حد از عنصر تصادف خودش را به وضوح نشان خواهد داد مگر این که جهانبینی فیلم به شکل منسجمی در مورد نقش تصادف در زندگی بشر باشد). از این گذشته، انتخاب اشتباه بازیگران در برخی از نقشها به یکدستی فیلم ضربه زده است.
چه چیزی میتواند در ادامه راه به فیلمساز کمک کند؟: در درجه اول حفظ این عشق و علاقه به فیلمسازی بدون غر زدن و بدون خودنمایی از طریق تأکید بر کمبود امکانات. محمدزاده در همین فیلم اولش نشان داده که شایستگی توجهات بیشتر را دارد و حالا باید امیدوار باشد تا فیلم بعدیاش با بودجه بیشتر و در شرایط حرفهایتری ساخته شود. تناسب میان زمان فیلم و پتانسیل ایده اولیه هم نکتهای کلیدی است. با ایدهای یک ساعته نمیتوان فیلمی نود دقیقهای ساخت. وگرنه نتیجه مثل چهارشنبه در برخی از لحظات آزاردهنده میشود.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کافهسینما – سید آریا قریشی: [/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
ابد و یک روز (سعید روستایی)
جرا اثر امیدوارکنندهای است؟: اول این که سطح کار روستایی به عنوان کارگردان آشکارا فراتر از یک فیلمساز اول است. او در هدایت بازیگران و کار در میزانسنهای شلوغ و پیچیده مهارت خود را به اثبات میرساند. دوم این که واقعگراییِ گزنده فیلم بر خلاف نمونههای مبتذلی که در آنها صرفاً به بازسازی غیر خلاقانه واقعیت اکتفا شده و عدم وجود نگاه مستقل و دنیای پیچیده پشت «تلاش برای نمایش برشی از واقعیت» پنهان میشود، اتفاقاً دارد در مسیر ساخت یک جهانبینی فکری حرکت میکند. سوم این که روستایی موفق میشود در برخی از سکانسها دیدگاهی طنازانه را طوری به فیلم وارد کند که ضربهای به تلخی اصل قضیه وارد نکند. چهارم هم این که روستایی در همان اولین فیلمش – علیرغم آن که در ابتدا ممکن است از برخی جهات دنبالهروی سبک اصغر فرهادی به نظر برسد – نگاه مستقل و جدیدی به مقولهای ظاهراً تکراری دارد. کمتر فیلمسازی پیدا میشود که در همان فیلم اولش بتواند دیدگاه جدیدی به نمایش بگذارد.
چه نکاتی به فیلم ضربه میزنند؟: اول این که استراتژی مخفی کردن یکی از پیچهای کلیدی و آشکار کردن آن خارج از زمانی که مسیر طبیعی داستان میطلبد، ایده سطح بالایی نیست. اگر این استراتژی در نمونهای استثنایی چون جدایی نادر از سیمین جواب داده، به خاطر این است که این تمهید فیلمنامهای کاملاً در راستای جهانبینی فیلم مبنی بر عواقب هولناک مخفی کردن حوادث به ظاهر کماهمیت بر زندگی مردم قرار میگیرد. اما در ابد و یک روز این گونه نیست. ایده پولی که جابهجا شدنش نقشی کلیدی در نتیجه نهایی دارد، خیلی دیر وارد داستان میشود و تازه در آن زمان است که نقش کلیدیاش مشخص میشود. این کار بیشتر به معنای پیچاندن تماشاگر است تا بازی دادن او (به سبکی که مثلاً هیچکاک کبیر استاد آن بود). دوم این که فیلم پر از سکانسهای نزاع و جر و بحث میان شخصیتها است. اما آیا تمام این سکانسها به پیشبرد فیلم کمک میکنند؟ آیا هر بار نکته جدیدی در مورد (لااقل) یکی از شخصیتها میفهمیم؟ آیا همه این لحظات تأثیری کلیدی بر روند حرکت فیلم دارند؟ به نظر میرسد در بسیاری از موارد (به خصوص در نیمه اول فیلم) این گونه نیست. اجرای قابل قبول روستایی باعث میشود زاید بودن برخی از سکانسها در نگاه اول به چشم نیاید. سوم هم این که برخی از دیالوگهای طنازانه فیلم چندان سطح بالا نیستند و فرق چندانی با برخی از لحظات تکراری طنزهای تلویزیونی ندارند.
چه چیزی میتواند در ادامه راه به فیلمساز کمک کند؟: مهمترین نگرانی در مورد اکثر فیلمسازانی که کار خود را با فیلمی شروع میکنند که جهانبینی متفاوت و نویی دارند، این است که در ادامه راه نگاه مستقل خود را از دست دهند. حفظ استقلال نگاه نکتهای است که میتواند به روستایی کمک کند تا با محکمتر کردن جایگاه خود در سینمای حرفهای، فیلمهای بهتری بسازد. ضمن این که حیفِ فیلمی با این نگاه تیزبینانه به برخی از مسائل اجتماعی است که با ایدههای روایی نه چندان قدرتمند و سکانسهای زاید سقوط کنند.
ایستاده در غبار (محمدحسین مهدویان)
چرا اثر امیدوارکنندهای است؟: مهدویان نه فقط به خاطر روایت مستندگونه، که به خاطر شیوه شخصیتپردازی اثرش موفق میشود نگاه تازهای را وارد فضای سینمای جنگی ایران کند: هر چه زمینیتر، افسانهایتر. مشکل بسیاری از فیلمسازان سینمای جنگ ایران این است که قهرمانان آثار خود را طوری به تصویر میکشند که انگار آنها به طور مادرزاد دارای قدرتهای روحیِ افسانهای بودهاند. این است که تماشاگر در ناخودآگاه خود نمیتواند از منش و طرز فکر آنها الگوبرداری کند. اما مهدویان در اولین فیلم سینمایی خود موفق میشود در دل درامی که به نظر میرسد به شدت به واقعیت پایبند است، قهرمانی زمینی خلق کند: آدمی که در نگاه تفاوت ذاتی و عجیب و غریبی با هر یک از ما ندارد اما به خاطر ایمان، اراده و عملگراییاش جایگاه ویژهای در دل جنگ مییابد. ضمن این که باز هم با اجرایی به مراتب فراتر از یک فیلمساز تازهوارد طرف هستیم. علاوه بر این، توانایی مهدویان در بازسازی طبیعی فضای چند دهه از تاریخ معاصر ایران حیرتانگیز است؛ آن قدر که اگر قسمتهایی از فیلم به شکل ناشناس پخش شوند، تشخیص این که با تصاویری بازسازی شده روبهرو هستیم یا تصاویری آرشیوی، اصلاً ساده نیست. ضمن این که این واقعگرایی دارد به باورپذیر شدن شخصیتها کمک میکند و به نفع درام است، نه به ضرر آن. نکته آخر این که هر چند مهمترین تجربیات مهدویان تاکنون در تلویزیون صورت گرفته بودند، اما ایستاده در غبار در سکانسهای کلیدیاش حال و هوایی بسیار سینمایی دارد. مطمئن باشید اگر فیلم را در قاب کوچک تلویزیون ببینیم، بخش مهمی از تأثیر کلیدیترین سکانسهای فیلم از بین میرود.
چه نکاتی به فیلم ضربه میزنند؟: علیرغم تمام نکات مثبت قابل ستایشش، ایستاده در غبار هنوز مقداری با یک اثر کاملاً یکدست فاصله دارد. برخی از جزییات مهم زندگی احمد متوسلیان به خوبی در فیلم مورد اشاره قرار نمیگیرند. ضمن این که ماجرای روایت شده از نظر جهانبینی به کلیت فضای جنگ تعمیم نمییابد. شاید این ایراد برای یک فیلمِ اول زیادی خردهگیرانه به نظر برسد، اما به هر حال نکتهای است که باعث میشود ایستاده در غبار از رسیدن به مرزهای یک اثر درخشان باز بماند.
چه چیزی میتواند در ادامه راه به فیلمساز کمک کند؟: مثل سعید روستایی، مهمترین نکتهای که میتواند مهدویان را به سمت جلو حرکت دهد حفظ نگاه مستقل و امیدوارکنندهای است که در ایستاده در غبار به چشم میخورد. ضمن این که هر چند ایستاده در غبار در مقیاس فیلمهای اول سینمای ایران اثر بسیار جاهطلبانهای (چه از نظر تولید و چه دیدگاه) به نظر میرسد، اما مهدویان در همین اولین فیلمش نشان میدهد که میتواند پروژههای جاهطلبانهتری را به مقصد برساند. او میتواند یکی از امیدهای جدی سینمای ایران باشد.
چهارشنبه (سروش محمدزاده)
چرا اثر امیدوارکنندهای است؟: بر خلاف دو مورد قبلی، اجرای بسیار جمع و جوری دارد. چهارشنبه شرایط تولید بسیار دشواری داشته و همین که عوامل فیلم توانستهاند این پروژه را به شکلی آبرومند به سرانجام برسانند نشاندهنده اراده و علاقهای است که کلید حل بسیاری از مشکلات است. اولین فیلم محمدزاده، نمونهای از «نهضت سینمای ارزان» است که قرار نیست از غر زدنهای همیشگی سوءاستفاده کند. نکته کلیدی همین است: محمدزاده بدون نق زدنهای معمول در مورد کمترین امکانات، تمام تلاش خود را به خرج داده تا با همین امکانات محدود بهترین نتیجه ممکن را به دست بیاورد و این، اتفاق بسیار شوقبرانگیزی است. فیلم همچنین ماجراهای مربوط به قصاص را این بار از دید خانواده قصاصکننده نشان میدهد و همین باعث ایجاد موقعیتهایی میشود که نمونههایش را کمتر در سینمای ایران به یاد میآوریم. تا جایی که به یاد داریم، بخش قابل توجهی از فیلمهای مربوط به قصاص از دید خانواده فرد قصاصشونده روایت میشدند. ایجاد این پیچش در زاویه دید در چهارشنبه باعث میشود تا فیلم نگاه تازهای به مسئله قصاص پیدا کند؛ نگاهی که با توجه به ارتباط داستانی میان دو خانواده جذابتر هم میشود. فیلم همچنین به اندازه کافی دارای پیچها و گرههای داستانی است تا تماشاگر را علیرغم تمام کمبودهای روایی تا انتها روی صندلی حفظ کنند.
چه نکاتی به فیلم ضربه میزنند؟: کمیت فیلمنامه بدجوری میلنگد. شخصیتها در بسیاری از موارد بدون دلیل منطقی حرف نمیزنند و سکوت خود را تا جایی ادامه میدهند که فیلم از نظر زمانی به حد و اندازههای یک فیلم بلند نزدیک شود. ضمن این که بسیاری از رفتارهای شخصیتها توجیه منطقی ندارد: به آنها گفته میشود که باید چه کاری انجام دهند اما آنها سر بزنگاه مدام دارند مسیر عکس را طی میکنند و در پاسخ به تحیر شخصیتهای دیگر استرس و غافلگیری را بهانه قرار میدهند و گاه خیلی راحت میگویند: «نمیدانم». درست است که در زندگی واقعی چنین مواردی برای همه ما پیش آمده، اما اصول درامپردازی در سینما بر اصول زندگی واقعی اولویت دارد (همانطور که در زندگی واقعی این «حوادث» هستند که بسیاری از اتفاقات را رقم میزنند اما در یک فیلم سینمایی ذرهای استفاده بیش از حد از عنصر تصادف خودش را به وضوح نشان خواهد داد مگر این که جهانبینی فیلم به شکل منسجمی در مورد نقش تصادف در زندگی بشر باشد). از این گذشته، انتخاب اشتباه بازیگران در برخی از نقشها به یکدستی فیلم ضربه زده است.
چه چیزی میتواند در ادامه راه به فیلمساز کمک کند؟: در درجه اول حفظ این عشق و علاقه به فیلمسازی بدون غر زدن و بدون خودنمایی از طریق تأکید بر کمبود امکانات. محمدزاده در همین فیلم اولش نشان داده که شایستگی توجهات بیشتر را دارد و حالا باید امیدوار باشد تا فیلم بعدیاش با بودجه بیشتر و در شرایط حرفهایتری ساخته شود. تناسب میان زمان فیلم و پتانسیل ایده اولیه هم نکتهای کلیدی است. با ایدهای یک ساعته نمیتوان فیلمی نود دقیقهای ساخت. وگرنه نتیجه مثل چهارشنبه در برخی از لحظات آزاردهنده میشود.[/BCOLOR]