دلتنگی یه نقطه است
که میذاری ته یه جمله و میری و نمی فهمی
که این نقطه راه می افته توو یه سراشیبی تند
و هر چی غلت میخوره بزرگ تر میشه ...
من دلتنگیای زیادی رو دیدم که با برخورد به اولین مانع ترکیدن
دلتنگیایی که هزار تیکه شدن
و هزار هزار تیکه تر
انقدر که جزئی از کل شدن....
درست مثل یه گلوله برف....
ببینم می تونی تیکه های متلاشی شده یه گلوله برف رو از رو برفا جمع کنی....؟!
که میذاری ته یه جمله و میری و نمی فهمی
که این نقطه راه می افته توو یه سراشیبی تند
و هر چی غلت میخوره بزرگ تر میشه ...
من دلتنگیای زیادی رو دیدم که با برخورد به اولین مانع ترکیدن
دلتنگیایی که هزار تیکه شدن
و هزار هزار تیکه تر
انقدر که جزئی از کل شدن....
درست مثل یه گلوله برف....
ببینم می تونی تیکه های متلاشی شده یه گلوله برف رو از رو برفا جمع کنی....؟!