- عضویت
- 2016/07/11
- ارسالی ها
- 4,853
- امتیاز واکنش
- 14,480
- امتیاز
- 791
صفت برجسته آل بويه
صفت بارز آل بويه (دستكم در نسلهاى اول و دوم) اطاعت محض وفرمانبرى كامل و احترام فوق العاده كوچكترها نسبت به بزرگترهابود و به اين كيفيت كه در آل بويه ديده شده، در هيچ خاندانى مشاهده نشده است. امتياز اين صفات به بن عمادالدوله(على بويه) برمىگردد كه بويگان قدرت و شوكت خويش رامديون او هستنديك نمونه از اطاعت و رعايت نظم سلسله مراتبى آل بويه آن كه معزالدوله برادر كوچكتر -كه حاكم عراق بود- وقتى برادربزرگترش عمادالدوله را در ارجان ملاقات كرد، زمين بوسيد و درحضور او سرپا بود و چون دستور مى داد، بنشيند نمىنشست. و هراندازه عمادالدوله كوشش كرد كه او را در مقابل خود بنشاند،ننشست و تمام مدتى كه در نزد برادر بزرگتر بود، صبح و عصر درمجلس او حضور مى يافت دست ادب بر سينه در برابر وى مىايستاد (26) .
پس از فوت عمادالدوله رياست خاندان به ركنالدوله حاكم رى رسيدو معزالدوله از او نيز فرمانبردارى مىكرد و هرگاه ركن الدولهاراده مى كرد لشگر به كمك او مى فرستاد (27).
معزالدوله در دم مرگ به پسرش وصيت كرد كه از ركن الدوله اطاعت كند و در مهمات از او مشورت جويد و همچنين نسبت به پسر عمويش عضدالدوله چه از او مسنتر و سياستمدارتر است (28) .
وقتى همين عضدالدوله مى خواست عراق را از چنگ پسر معزالدوله-پس از ثبوت بى كفايتيش- بيرون آورد و پدر عضدالدوله از وضع برادرزادگانش كه بازداشتشده بودند اطلاع يافت، از ناراحتى بهخود پيچيد و كف بر دهان آورد و مىگفت: «اينك معزالدوله رامى بينم در برابرم ايستاده، انگشت گزان مى گويد: برادر! اينچنين از خانواده من سرپرستى كردى؟» و بالاخره عضدالدوله براثر خشم پدر و به دستور او بغداد را به عموزاده واگذاشت وبيرون آمد، درحالى كه حتى منزلى نيز براى خود ترتيب داده بود (29) و چون در اصفهان به حضور پدر رسيد، به خاك افتاد و دست پدر را بوسيد
صفت بارز آل بويه (دستكم در نسلهاى اول و دوم) اطاعت محض وفرمانبرى كامل و احترام فوق العاده كوچكترها نسبت به بزرگترهابود و به اين كيفيت كه در آل بويه ديده شده، در هيچ خاندانى مشاهده نشده است. امتياز اين صفات به بن عمادالدوله(على بويه) برمىگردد كه بويگان قدرت و شوكت خويش رامديون او هستنديك نمونه از اطاعت و رعايت نظم سلسله مراتبى آل بويه آن كه معزالدوله برادر كوچكتر -كه حاكم عراق بود- وقتى برادربزرگترش عمادالدوله را در ارجان ملاقات كرد، زمين بوسيد و درحضور او سرپا بود و چون دستور مى داد، بنشيند نمىنشست. و هراندازه عمادالدوله كوشش كرد كه او را در مقابل خود بنشاند،ننشست و تمام مدتى كه در نزد برادر بزرگتر بود، صبح و عصر درمجلس او حضور مى يافت دست ادب بر سينه در برابر وى مىايستاد (26) .
پس از فوت عمادالدوله رياست خاندان به ركنالدوله حاكم رى رسيدو معزالدوله از او نيز فرمانبردارى مىكرد و هرگاه ركن الدولهاراده مى كرد لشگر به كمك او مى فرستاد (27).
معزالدوله در دم مرگ به پسرش وصيت كرد كه از ركن الدوله اطاعت كند و در مهمات از او مشورت جويد و همچنين نسبت به پسر عمويش عضدالدوله چه از او مسنتر و سياستمدارتر است (28) .
وقتى همين عضدالدوله مى خواست عراق را از چنگ پسر معزالدوله-پس از ثبوت بى كفايتيش- بيرون آورد و پدر عضدالدوله از وضع برادرزادگانش كه بازداشتشده بودند اطلاع يافت، از ناراحتى بهخود پيچيد و كف بر دهان آورد و مىگفت: «اينك معزالدوله رامى بينم در برابرم ايستاده، انگشت گزان مى گويد: برادر! اينچنين از خانواده من سرپرستى كردى؟» و بالاخره عضدالدوله براثر خشم پدر و به دستور او بغداد را به عموزاده واگذاشت وبيرون آمد، درحالى كه حتى منزلى نيز براى خود ترتيب داده بود (29) و چون در اصفهان به حضور پدر رسيد، به خاك افتاد و دست پدر را بوسيد