تاریخ سلسله آل بویه را برشماریم!

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 204
  • پاسخ ها 5
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
در روزگار فرمانروایی برادرش سلطان‎الدوله در بغداد کارش بالا گرفت و به امیرالامرایی رسید (411ق/10230م). آنگاه که سلطان‎الدوله دچار شورش لشکریانش گشت، به درخواست آنها، مشّرف‎الدوله را در بغداد به جای خود نهاد و به اهواز رفت. اما در شوشتر، ابن‎سهلانِ وزیر را به عراق فرستاد تا مشرّف‎الدوله را از آنجا براند. مشرّف‎الدوله برای نگهداری تخت خود به تکاپو افتاد و ترکانِ واسط را گرد آورد و به مقابله شتافت و این سهلان را بشکست و او را در واسط به محاصره گرفت. چون کار بر ابن‎سهلان تنگ شد، صلح خواست و واسط را تسلیم کرد. نیز در بغداد برای مشرّف‎الدوله به نام شاهنشاه خطبه خواندند و نام سلطان‎الدوله را بینداختند (412ق/1021م) و مشرف‎الدوله را دولت استوار شد (ابن‎اثیر، 9/317، 318). در 412ق/1021م، دیلمیان را که می‎خواستند به خانه‎های خود در خوزستان بازگردند، اجازه خروج داد و آنها به سلطان‎الدوله پیوستند. سلطان‎الدوله، امیدوار به اعاده قدرت، پسر خود ابوکالیجار را به اهواز فرستاد و او بر آنجا چیره شد. اما در 413ق/1022م، به پایمردی ابومحمدبن‎مُکرَم و مؤیدالملک‎الرخَّجی، در میانه صلح افتاد و مقرر شد که مشرّف‎الدوله بر عراق فرمان براند و فارس و کرمان از آنِ سلطان‎الدوله باشد (همو، 9/327). در 415ق/1024م، میان ابوالقاسم مغربی و اثیر عنبرِ خادم با ترکان خلاف افتاد و آن دو همراه مشرّف‎الدوله و گروهی از امیران دیلم به آوانا رفتند، اما ترکان را بیم گرفت و کس به نزد مشرّف‎الدوله فرستادند و اظهار ندگی کردند و مشرّف‎الدوله به بغداد بازگشت، اما دولتش به درازا نکشید و د 416ق/1025م در 23 سالگی درگذشت.
9.جلال‎الدوله ابوطاهربن‎بهاءالوله (383-435ق/993-1044م). پس از مرگ بهاءالدوله، از سوی سلطان‎الدوله حکومت بصره یافت (403ق/1012م). در 411ق/1020م با مشرف‎الدوله بر ضد سلطان‎الدوله عقد اتحاد بست و شاید از همین‎رو چون مشربف‎الدوله درگذشت، به نام او در بغداد خطبه خواندند. وی در آغاز به عزم بغداد روانه واسط شد، اما به دلایل نامعلوم، و شاید از بیم ترکان که در بغداد قدرن و نفوذی روزافزون داشتند، به بصره بازگشت. پس در بغداد، خطبه به نام کالیجار پسر سلطان‎الدوله کردند که در آن وقت در فارس با عمویش ابوالفوارس امیر کرمان می‎جنگید (416ق/1025م). جلال‎الدوله بازگش و عزم بغداد کرد، اما سپاه بغداد به مقابله آمد و در سیب از توابع نهروان، جلال‎الدوله را درهم شکست و او به بصره بازگشت. با اینهمه سال بعد که فتنه‎ای در بغداد پدید آمد و ترکان سخت چیرگی یافتند و از آل بویه کس در شهر نبود، امرای بغداد جلال‎الدوله را فراخواندند و او چندی بعد وارد بغداد شد (418ق/1027م) و خطبه به نام او خواندند) همو، 9/346، 347، 353، 361). در 419ق/1028م، آنچه جلال‎الدوله احتمالاً از آن بیمناک بود، رخ داد و ترکان بر سر مقرّری خود بر او شوریدند و او را در خانه‎اش به محاصره گرفتند. جلال‎الدوله خواستار خروج از بغداد شد، ولی مردم مانع شدند و سرانجام به وساطت خلیفه‎القادر، صلح برقرار شد. با اینهمه، چند روز بعد باز ترکان شوریدند و جلال‎الدوله به ناچار فرش و لباس و خیمه‎هایش را فروخت و وجه آن را به ترکان داد تا خاموش گشتند. ابوکالیجار پسر سلطان‎الدوله نیز در همان سال بصره، و سال بعد واسط را تصرّف کرد و قصد حمله به بغداد را داشت که جلال‎الدوله پیشدستی کرد و با سپاه به واسط رفت. اما چون سخت تنگدست بود، به طمع مال، عزم کرد به اهواز بتازد. ابوکالیجار که از قصد محمودغزنوی در حمله به عراق آگاه شده بود، خواستار اتحّاد با جلال‎الدوله برای دفع دشمن مشترک شد. اما جلال‎الدوله تن درنداد و به اهواز تاخت و دست به غارت گشود و از دارالاماره 000‘200 دینار برگرفت. ابوکالیجار به مقابله رفت (421ق/1030م)، اما شکست خورد و جلال‎الدوله بر واسط هم چیره شد و به بغداد بازگشت. وی در همان سال دوبار کوشید که بر بصره نیز چیره شود، اما ناکام ماند. در 423ق/1032م، ترکان دوباره بر جلال‎الدوله شوریدند. او به عُکبَرا رفت و در بغداد خطبه به نام ابوکالیجار کردند، ولی چون او به بغداد نیامد، خطبه را به نام جلال‎الدوله بازگرداندند و خواستار بازگشت او شدند. جلال‎الدوله نیز پس از 43 روز به بغداد باگشت. با اینهمه در سالهای آینده نیز بارها دچار شورش سربازان و ترکان بغداد شد و حتی در 427ق/1036م، خانه‎اش را نیز غارت کردند. یک‎بار نیز در 428ق/1037م میان وی و بارسطُغان، از امرای بزرگ و ملقب به حاجب حاجیان، خلاف افتاد. بارسطغان، ابوکالیجار را به بغداد خواند. جلال‎الدوله نیز با بساسیری به اوانا رفت. اما ابوکالیجار که تا واسط آمده بود، به جای بغداد به فارس بازگشت و بارسطغان که بیمناک شده بود، به واسط گریخت و جلال‎الدوله به بغداد بازگشت (همو، 9/453-454). در همان سال به پایمردی قاضی‎القضات ابوالحسن ماوردی و ابوعبداللهِ مَردوستی و چند تن دیگر، میان جلال‎الدوله و ابوکالیجار صلح افتاد. ولی در 429ق/1038م که جلال‎الدوله از خلیفه خواست او را ملک‎الملوک (شاهنشاه) لقب دهد، و فقهای دیگر فتوی به جواز آن دادند، ابوالحسن ماوردی فتوای مخالف داد. اما سرانجام به همان عنوان خطبه خواندند (همو، 9/459). جلال‎الدوله سالهای بعد را نیز چندان به آرامش سپری نکرد و همواره دچار فتنه ترکان و دفع مخالفان بود (هو، 9/471، 489) تا در 435ق/1044م درگذشت. جلال‎الدوله مردی نیک نهاد، اما ضعیف‎النفس بود و به لهو و لعب می‎نشست و کار رعیّت را مهمل می‎گذاشت (ذهبی، 2/270). او اظهار تقدّس می‎کرد و به ملاقات صالحان علاقه‎ای داشت و پای برهنه به زیارت آرامگاه امام علی(ع) و امام حسین(ع) می‎رفت.
10.عمادالدیین ابوکالیجار (نکـ آل بویه در فارس، همین مقاله، شمـ 7).
11. الملک‎الرحیم ابونصر خسروفیروز (نکـ آل بویه در فارس، همین مقاله، شمـ 8).
آل بویه در ری و همدان و اصفهان (335-420ق/947-1029م).
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1. رکن‎الدین ابوعلی حسن‎بن‎ابی شجاع بویه (د 366ق/947م). در 322ق/934م که میان مرداویج و عمادالدوله علی‎بویه صلح افتاد، وی برادر خود حسن را به گروگان نزد او فرستاد. حسن سال بعد، پس از قتل مرداویج، گریخت و به فارس بازگشت (ابن‎اثیر، 8/303). همان سال از سوی عمادالدوله سپاه به بلاد جبل برد و بر اصفهان چیره شد. اما در 327ق/939م، از سپاه وشمگیربن‎زیار شکست خورد و به فارس گریخت. ولی سال بعد بازگشت و اصفهان را ترف کرد. در 331ق/943م، ری را نیز از دست وشمگیر به درآورد و 2 سال بعد سپاه نوح سامانی را که به فرماندهی ابوعلی‎بن‎محتاج به تسخیر ری آمده بود، بشکست، اما در پیکار دیگر شکست خورد و به فارس رفت. سال بعد که معزالدوله بر عراق چیره شد، حسن نیز رکن‎الدوله لقب یافت. هم در آن تاریخ، عمادالدوله در باب ری، با نوح وارد گفت و گوی شد و مقرر گشت که نوح در ازای دریافت 000‘100 دینار بیش از خراج ابوعلی‎بن‎محتاج، از تعـ*رض به حسن دست بدارد. از آن سوی ابوعلی را از نیرنگ نوح بیمناک ساخت و ابوعلی راه خراسان در پیش گرفت و رکن‎الدوله بر ری چیره شد (335ق/946م). نیز در 337ق/948م مرزبان محمدبن‎مسافر، امیر آذربایجان به ری تاخت. رکن‎الدوله از برادرانش یاری خواست و به وقت گذرانی پرداخت تا سپاه عمادالدوله رسید و مرزبان را درهم شکست و به اسارت گرفت (همو، 8/478، 479). رکن‎الدوله که تا آن هنگام تحت نظارت و ریاست عالیه برادرش عمادالدوله می‎زیست، پس از مرگ وی رسماً به امیرالامرایی منصوب شد و برادر کهترش معزالدوله، به نیابت از او در عراق فرمان می‎راند (ابوعلی مسکویه، 2/120). پس اینکه گفته‎اند عمادالدوله و رکن‎الدوله به ترتیب رئیس و امیرالامرای خاندان بویه بوده‎اند (اقبال آشتیانی، 162)، خالی از مسامحه نیست، خاصه آنکه ابوعلی مسکویه تصریح کرده که رکن‎الدوله را خلیفه، امیرالامرایی بغداد داد. در آن وقت که رکن‎الدوله برای استقرار پسرش عضدالدوله بر مسند حکومت به شیراز رفته بود، منصوربن‎قراتکین از نیشتبور لشکر به ری برد و بلاد جبل را تا قرمیسین گرفت و بر همدان چیره شد. معزالدوله از عراق، سبکتکینِ حاجب را به یاری رکن‎الدوله فرستاد و او خراسانیان را درهم شکست و به همدان رفت و رکن‎الدوله در آنجا به او پیوست. رکن‎الدوله در این سالها می‎بایست برای نگاهداری قلمرو خود، با دشمنانی چون سامانیان و زیاریان پیکار کند. نیرومندترین دشمن وی و رقیب آل بویه، سامانیان در خراسان بزرگ بودند که یک چند مستقیماً با پسران بویه پیکار کردند و گاه کسانی را به نبرد با آنها شوراندند، چنانکه در 342ق/953م وشمگیر با لشکری که نوح سامانی به فرماندهی ابوعلی‎بن‎محتاج به مدد او فرستاده بود روی به ری نهاد، ولی کامیاب نشد (گردیزی، 348). رکن‎الدوله در پاسخ وی سال بعد بع گرگان حمله برد و وشمگیر را به خراسان راند، اما ناچار شد برای مقابله با سپاه خراسان که روی به ری نهاده بود، از معزالدوله یاری طلبد. با این حال، قبل از رسیدن سپاه معزالدوله، میان وی و بکربن‎مالک، فرمانده سپاه خراسان صلح افتاد (ابن‎اثیر، 8/509، 511، 512). این صلح باعث نشد که رقابت و اختلاف میان سامانیان و رکن‎الدوله به انجام رسد. چه در 355ق/966م، سپاهی از خراسان به عزم جهاد با رومیان وارد ری شد و به رغم آنکه رکن‎الدوله از افراد آن سپاه پذیرایی کرد، خراسانیان بر دیلمیان حمله بردند و خانه ابن‎عمید را غارت کردند. ولی سرانجام رکن‎الدوله آنها را گریزاند (ابن‎جوزی، 7/34، 35). نیز سال بعد، امیر نوح‎بن‎منصور لشکری بزرگ به سرکردگی محمدبن‎ابراهیم سیمجور دواتی، سپهسالار خراسان، به ری گسیل داشت و گفت از وشمگیر که آماده شرکت در پیکار با رکن‎الدوله شده بود اطاعت کند. در این میان وشمگیر درگذشت و سیمجور دواتی از پیکار تن زد. در 361ق/972م، به پایمردی همان سیمجور، میان امیر منصور (اقبال، 162: نوح) و رکن‎الدوله صلح افتاد و مقرر شد که رکن‎الدوله و عضدالدوله، هر سال 000‘150 دینار به سامانیان رسانند (ابن‎اثیر، 8/626) و آنان متعرض ری و کرمان نشوند. در 364ق/975م، که عضدالدوله بر عراق چیره شد و بختیار را به زندان افکند، رکن‎الدوله چنان خشمناک شد که می‎خواست برای سرکوب پسر، لشکر به عراق برد. این تهدید باعث شد که عضدالدوله دوباره بختیار را به حکومت بنشاند و به شیراز بازگردد. رکن‎الدوله پس از آنچندان نزیست و در محرم 366ق/سپتامبر 976م درگذشت. وی به استناد اسناد و قراین تاریخی، نیک‎نفس‎ترین فرمانروای آل بویه بود و به عهد و پیمان سخت پای‎بندی داشت. معتقد بود که نیروی او در قلمروش وابسته به کردان است و به همین سبب نسبت به پاره‎ای از دست‎اندازیهای آنان خرده نمی‎گرفت و می‎گفت که آنان نیز نیازمند قوت و گذران زندگی هستند (ابن‎مسکویه، 2/281). نیز وقتی ابن‎عمید از او خواست دست برادرزنش ابراهیم ابن‎مرزبان امیر آذربایجان را کوتاه کند و خود در قلمرو او به حکومت نشیند، سخت از این غدر خودداری کرد (همو، 2/230). بر روی نشانی که در 351ق/962م در ری ضرب شده، از او به عنوان «شاهنشاه» (بـ..وسـ..ـه، 236) یاد گشته است.
    2.مؤیدالدوله ابومنصوربن‎رکن‎الدوله (330-373ق/942-983)، در ایام حیات پدرش، در اصفهان بود. در 344ق/955م که محمدبن‎ماکان سپهسالار خراسان؛ روی به اصفهان نهادف وی با حَرَم و خزاین به لنجان واپس نشست. ابوالفضل‎بن‎عمید وزیر رکن‎الدوله، به او پیوست و به پیکار برخاست و ابوالفضل، ابن‎ماکان را بشکست و مؤیدالدوله به اصفهان بازگشت (ابن‎اثیر، 8/511). در 366ق/977م که رکن‎الدوله قلمرو خود را میان پسرانش تقسیم می‎کرد، مؤیدالدوله رابه نیابت از عضدالدوله قلمرو خود را میان پسرانش تقسیم می‎کرد، مؤیدالدوله را به نیابت از عضدالدوله به حکومت اصفهان و ری (ابن‎جوزی، 7/80) و توابع آن گمارد. او همواره از عضدالدوله اطاعت می‎کرد و حتی در 369ق/979م که عضدالدوله همدان و ری را از دست برادرش فخرالدوله خارج ساخت، آن مناطق را نیز به مریدالدوله واگذاشت. در 371ق/981م نیز حکومت گرگان را به او داد، اما حسام‎الدوله ابوالعباس تاش، به فرمان ابوالقاسم نوح‎بن‎منصور، همراه با فخرالدوله دیلمی و قابوس‎بن‎وشمگیر، به مقابله رفت و گرگان را در محاصره گرفت. مؤیدالدوله یکی از امرای خراسان به نام فائق‎الخاصه را با خود همداستان کرد و سپس بر او تاخت. فائق‎الخاصه روی به گرز نهاد و شکست در میان خراسانیان افتاد (ابن‎اثیر، 9/11-12). مؤیدالدوله همچنان در گرگان بود تا در 373ق/983م درگذشت
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    آل بويه يا بوييان يا بويگان، (320-447 ق / 932-1055 م) از دودمانهاي ديلميان و شيعه ي ايران پس از اسلام است که در بخش مرکزي و غربي و جنوبي ايران و عراق فرمانروايي ميکردند و از ديلمستان برخاسته بودند.


    تبار و خاستگاه بوييان

    بوييان داراي تباري ديلمي بودند و به زباني ايراني صحبت ميکردند. سرزمين بوييان ديلمستان بود. اين واژه به همه مازندران و گيلان و سرزمين کوهستاني البرز در جنوب گيلان ، مازندران ، قزوين، كرج، تهران ، شميران و ... گفته ميشدهاست. امروزه مناطق ديلمي نشين(ديلمستان) بين استانهاي گيلان و مازندران و قزوين و تهران و البرز تقسيم شده است.

    پيشينه

    در باختر و مرکز ايران دو دودمان ديلمي به نام آل زيار (320 ه.ق.) و آل بويه که هر دو از سرزمينهاي شمالي برخاستهاند مرکزي و باختري ايران و فارس را از دست خلفا آزاد کردند. ديلمي نام قوم و گويشي در منطقه کوهستاني گيلان است به نام ديلمستان. ديلميان سخت نيرو گرفتند و مدت 127 سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آنها چارهاي جز تسليم نديدند حکومت بغداد را به آنها واگذاشتند و خود بعنوان خليفگي و احترامات ظاهري بسنده کردند. اين سلسله در سال 447 ه. ق. بدست سلجوقيان و به خاطر اختلاف هميشگي که با آل زيار و ديگر اميران محلي ايراني داشتند، از ميان رفتند.

    در سالهاي ناتواني و انحطاط بغداد که فرماندهان ترک و کرد و گيل و ديلم خليفه را هم در تختگاه وي دست نشانده قدرت و غلبه خويش ساخته بودند، با آن که در ايران انديشه ايجاد يک قدرت پايدار همراه با زنده ساختن حکومتي مانند حکومت ساسانيان در خاطر بسياري از داعيه داران اين دوره، از گيل و ديلم و طبري شکفته بود، به بار نشستن اين آرزو آن هم در يک مدت کوتاه، تا اندازهاي تنها براي آل بويه ممکن شد که آن نيز به سبب اختلافات خانگي، تقيد به پيروي از دعوت زيديان و برخورد با آشوبهاي خراسان به نتيجه نرسيد، با اين حال بنيانگذار اين سلسله علي بن بويه ديلمي ملقب به عمادالدوله و برادر زادهاش فنا خسرو بن حسن معروف به عضدالدوله، با وجود محدود بودن قلمرو خويش و با آن که در زمان آنها فرصتي هم براي زنده ساختن فرهنگ باستاني در قلمروشان پيدا نشد، باز استعداد خود را براي بازسازي وحدت و يکپارچگي از دست رفته قرنهاي دور نشان دادند.

    هر چند دولت آنها عليرغم پايبندي به رسم دوره با تکيه بر يک پادشاه باستاني مانند بهرام گور هم موفق به ايجاد تعادل پايدار عصر از ياد رفته بهرام در قلمرو يزدگرد نشد، باري طي چندين دهه فرمانروايي آنها، قدرت خلفاي عباسي، که پيش از آن نقش فعالي را در تعيين سرنوشت مردم ايران داشت، ناتوان ساخت و بدينگونه عناصر تازهاي از نژادها و اقوام گوناگون مردم ايران بار ديگر آنچه را ايران با پيمودن سالها به اعراب و ترکان اهل سُنت واگذاشته بودند، اين بار همراه آيين شيعه، ديگر بار، و گرچه براي مدتي کوتاه، به دست آوردند. دولت شيعي آلبويه در بخش مهمي از سرزمين ايران حضور داشت.

    سه تن از فرزندان بويه که گويا شغل ماهيگيري در گيلان داشتند، به خدمت فرماندهان آل زيار در آمدند. البته، ماکان کاکي هم از آنان حمايت ميکرد. همچنين، «علي»، «احمد» و «حسن» مورد حمايت مردآويچ نيز قرار گرفتند. گشايش اصفهان براي مرد آويچ، ظاهراً توسط علي که برادر بزرگتر بود صورت گرفت. پس از قتل مرد آويچ، غلامان ترک از ترس غلامان ديلمي، به خصوص ابوالحسن علي بن بويه به اطراف گريختند و ميدان تنها براي ديلميان خالي ماند. علي بن بويه به همراه برادر خود، احمد که کنيه ابوالحسين داشت به گشايش اهواز توفيق يافت (326 ه.ق.). وي، غلامان ترک را که به سرداري «بجکم» در آنجا پناه گرفته بودند گريزاند.

    علي بن بويه پس از به دست آوردن خوزستان، راهي فارس شد و احمد نيز به کرمان روي آورد و به فتح آن سرزمين دست يافت (334ه.ق). سپس، به بغداد رفت و المستکفي بالله خليفه عباسي را مطيع خود ساخت.خلافت بغداد که پيشرفتهاي برادران بويه را با چشم خود ميديد، به خاطر ديدگاه برخي از وزيران خود، از جمله «ابن مقله» با آنان از در سازش در آمد و لقب ويژه براي آنان فرستاد که علي را «عمادالدوله» و حسن را «رکن الدوله» و احمد را «معزالدوله» ناميد.

    همان معزالدوله بود که در بغداد دستور داد سب آل علي موقوف شود و مراسم عزاداري ماه محرم را برپاداشت. به خصوص، در ايام عاشوراي سال 352 ه.ق. که جمع کثيري در بغداد گرد آمدند و بازارها بسته شد، مردم آن روز آب ننوشيدند و در بازارها خيمه پر پا کردند و بر آن خيمهها پلاس آويختند و زنان بر سر وروي خود ميکوفتند. از اين زمان رسم زيارت قبور ائمه عليهم اسلام رايج گرديد و بغداد به دو قسمت مهم شيعه نشين (کرخ) و سني نشين تقسيم شد (363 ه.ق.). همچنين، مقام نقابت علويان هم در زمان آل بويه تأسيس شد. در زمان رکن الدوله بود که مذهب شيعه رسميت کامل يافت.

    امراي حمداني که به حمايت خليفه به بغداد تاختند، از معزالدوله شکست خوردند. معزالدوله در سال 336 ه.ق. بصره را تصرف کرد. همچنين در سال 337 ه.ق. به موصل تاخت و ناصر الدوله حمداني را فراري ساخت.اقامت معزالدوله در سال 356 ه.ق. در بغداد ادامه داشت.

    عمادالدوله، برادر بزرگتر، (متوفي به سال 338 ه.ق.) از آنجا که وي پسري نداشت، از رکن الدوله برادرش که در عراق و ري بود در خواست کرد تا «پناه خسر» پسرش را به شيراز بفرستد که جانشين او شود. اين پناه خسرو، لقب «عضد الدوله» يافت و در شيراز به حکمراني فارس و بنادر و سواحل خليج فارس پرداخت. رکن الدوله، مردي با تدبير بود، او در 359 ه.ق. به کردستان لشکر کشيد و حسنويه را وادار به مصالحه کرد. وزير او، ابوالفتح که فرزند اين عميد بود، قرارداد مصالحه را امضاء کرد.

    رکن الدوله با امراي ساماني، به خصوص ابوالحسن سيمجور که از جانب سامانيان حکومت خراسان را داشت، اغلب در کشمکش بود. تنها وقتي صلح ميان اين دو خانواده رخ داد که امير نوح ساماني از دختر عضدالدوله خواستگاري کرد و اين ازدواج هم صورت گرفت (361 ه.ق.) تا وقتي معزالدوله زنده بود، ميان برادران و خانواده بويه اختلافي نبود. پس از مرگ معزالدله (356 ه.ق.) که عزالدوله بختيار، پسر معزالدوله جانشين پدر شد اختلافها بالا گرفت.

    اين مرد بيشتر نواحي شرق کرمان را در تصرف داشت و به همين دليل هم، عضدالدوله در 357 ه.ق. يک لشکر کشي به کرمان انجام داده بود. عضدالدوله پسر رکن الدوله با عزالدوله پسر معزالدوله چندين بار به جنگ پرداخت. يکي از آن جنگها در حوالي بغداد بود که طي آن، عزالدله شکست خورد و به موصل فرار کرد. معروف است وقتي اين خبر را به رکن الدوله رساندند، از شدت خشم خود را از تخت به زير انداخت و چند روز از خوردن باز ماند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    تبار خاندان بويه

    در مورد تبار خاندان بويه در ميان دانشمندان و تاريخنگاران ديدگاههاي گوناگون وجود دارد، صابي در کتاب تاجي آوردهاست که نسب بويه به بهرام گور منتهي ميگردد و بعضي گفتهاند که بويه از نسل ديلم بن ضبه بودهاست و ابوعلي مسکويه در کتاب تجارب الامم آوردهاست که پادشاهان آل بويه خود را از فرزندان يزدگرد پسر شهريار آخرين پادشاه ساساني ميدانند و ميگويند که در آغاز تهاجم اعراب مسلمان بعضي از اولاد يزدگرد به گيلان رفته و درآنجا ساکن شدند.

    ابو شجاع بويه جد آل بويه مردي متوسط الحال و سه پسر داشت: علي و حسن و احمد. هنگاميکه ماکان کاکي بر طبرستان استيلا يافت بويه در جزو خذام او درآمد و پسرانش نيز با اسفار بن شيرويه و مرداويج و وشمگير پسران زيار، که خود را از نژاد ارغش پادشاه گيلان در عهد کيخسرو ميدانستند، ملازمت ماکان ميکردندتا آنکه ااسفار بن شيرويه بر ماکان خروج کرد و بر ديلمستان مستولي گرديد. اسفار بعد از يکسال کشته شد و مرداويج بجاي او نشست. رستمدار، ري، مازندران، قزوين، ابهر، زنجان و طارم را بگرفت و در همدان دست به کشتار اهالي زد و کشتار زياد هم نمود.

    مرداويج علي پسر بويه را با برادران به کرج ابودلف (کرهرود)فرستاد و خود عازم اصفهان گرديد. درآنزمان مظفر بن ياقوت از جانب المقتدر عباسي حاکم اصفهان بود و به دفع مرداويج پرداخت ولي شکست خورد و به فارس نزد پدرش گريخت. ياقوت پدر مظفر با لشکريان فارس متوجه مرداويج گرديد ولي از وي هم چيزي ساخته نشد و تارومار گرديد. درين هنگام علي پسر بويه با برادران در ارجان بود که ياقوت دوهزار تن از دلاورترين مردان لشکر خود را به جنگ ايشان گسيل داشت تا بتواند شکستهاي پيهم خود و پسرش را جبران کند، درين پيکار نيز بخت ياقوت ياري نکرد آنها نيز از پسران بويه شکست خورده فرار نمودند.

    پس ازين رويداد علي برادرش حسن را به کازرون فرستاد و حسن پس از تصرف کازرون سپاهي را که ياقوت به جنگ او فرستاده بود بار ديگر شکست داد. در سال 322 جنگي سختي ميان ياقوت و علي پسر بويه در گرفت، نخست گروهي از سربازان علي به ياقوت پناه بردند ولي ياقوت همه را سر بريد، اين عمل زشت ياقوت باعث توانمندتر شدن علي گرديد زيرا ياران او چنين ديدند در وفاداري به وي استوارتر گرديدند. ياقوت درين جنگ نيز شکست خورد و برادر کوچکش احمد که نوزده سال داشت درين جنگ کشته شد. پس از شکست دادن ياقوت علي وارد شيراز شد و بر فارس مستولي گرديد و بدينترتيب کار خاندان بويه بالا گرفت و بوييان روي کار آمد. علي پسر بويه در شيراز در سراي مربوط به ياقوت نزول کرد.

    ميگويند سپاهيان مواجب خود را از وي خواستند و او سخت گرفتار بي پولي بود، روزي در سراي خويش در انديشه و پريشان نشسته بود و ديد ماري از موضعي در سقف خانه يبرون آمد و به سوراخي رفت. علي فراشان را بخواست و فرمان داد تا مار را بيرون آورند. چون نيک بگشتند از آن سوراخ راه به اتاق ديگر يافتند که در آن صندوقهاي پر از مال بود که ارزش پانصد (پنجصد) هزار دينار داشت. اين مال را علي بي درنگ در مواجب سربازان مصرف کرد. پس از آن نامه به الراضي بالله عباسي فرستاد و از وي خواست که مقاطعه شهرهاي راکه در دست دارد بوي واگذارد و الراضي نيز پذيرفت.

    درينوقت مرداويج آمادگي حمله به شيراز را داشت که به دست غلامش کشته شد. ديگر کسي در ميدان نبود که با پسرن بويه رقابت کند. علي از سوي خليفه بغداد «عمادالدوله» و حسن «رکن الدوله» و احمد به «معزالدوله» ملقب گرديدند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    سياست مذهبي آل بويه

    آل بويه پيرو شيعه 12 امامي بودند و بطور مستمري شيعه را تبليغ نموده و مراسمي مانند محرم و عيد غدير را پاس ميداشتند. با اينحال آل بويه معمولا سياست مدارا و پذيرا بودن با ساير مذاهب مانند اهل سنت را در پيش داشتند. مثلا آنان بزرگترين تکريمها را براي عبدالله ابن خفيف شيخ کبير، عالم بزرگ اهل سنت پايتخت (شيراز) بجا ميآوردند. يا خانقاه براي اهل تصوف ميساختند. با اين حال آنقدر از لحاظ سياسي قدرتمند بودند که در تصميمگيريهاي خلفاي عباسي دخالت ميکردند.

    نقل شدهاست که در شيراز غير مسلمانان مانند زردشتيها مجبور نبودند که علامت مشخص کننده به تن داشته باشند و يا در محلههاي خاصي زندگي کنند. در زمان آل بويه بازار شهر شيرازدر هنگام جشن مهرگان و نوروز نوراني ميشد و هنگامي که در سال 369 هجري مصادف با 980 ميلادي مسلمانان شيراز عليه زردشتيان به اغتشاش پرداختند. عضدالدوله لشکري براي تنبيه اغتشاش کنندگان به شيراز فرستاد.

    پادشاهان آل بويه

    ديالمه فارس

    عمادالدوله علي پسر بويه

    علي بن بويه ديلمي ملقب به عمادالدوله. اولين از سلاطين ديلمي فارس (320 – 338 ه’. ق.). وي به همراه دو برادر کهتر خويش رکن الدوله حسن و معزالدوله احمد در اوان قيام داعيان علوي در گيلان و طبرستان بر کارداران امراي ساماني، در عداد ياران ماکان بن کاکي سردار ديلمي، درآمد. و پس از پريشاني احوال ماکان کاکي، اين سه برادر به خدمت مرداويج بن زيار پيوستند و مرداويج مقدم آنان را گرامي داشت و هر کدام را مامور قسمتي از عراق عجم کرد. از آن جمله علي (عمادالدوله) را نامزد کرج ابودلف (کرهرود) کرد.

    وي در کرج ابودلف (کرهرود) با مردم و عمال مرداويج با مهرباني و مدارا رفتار کرد. سپس به فتح قلاع اطراف کرج پرداخت و به زودي در آن نواحي صاحب قدرت گرديد. و در سال 321 ه’. ق. اصفهان را که در آن هنگام مظفربن ياقوت بر آن حکومت ميکرد تسخير کرد و چند ماهي بيش در آنجا نبود که مرداويج به سبب نگراني خاطري که از عمادالدوله داشت، برادر خويش وشمگير را با سپاهي انبوه براي دفع عمادالدوله بدانجا گسيل داشت.

    علي بن بويه نيزبدون جنگ و ستيز اصفهان را تخليه کرد، و به ارجان، که ابوبکربن ياقوت بر آن حکومت ميکرد، رفت و در ماه ذي حجه سال 321 ه’. ق. آنجا را تسخير کرد. و به تدريج تا اواخر اين سال ساير نواحي فارس را مسخر ساخت وسرانجام پس از جنگ سختي که با ياقوت حاکم شيراز کردآنجا را نيز تحت نفوذ خويش درآورد. در اين اوان مردوايج دست به تهيه سپاهي عظيم جهت راندن عمادالدوله از شيراز زد، ولي اجل مهلتش نداد و در سال 323 به دست جمعي از غلامان ترک خود به قتل رسيد و به اين ترتيب عمادالدوله از شر دشمني قوي پنجه رهايي يافت.

    عمادالدوله در سال 322 برادر خويش رکن الدوله حسن را مامورفتح کرمان کرد و او بدون هيچگونه مقاومت از طرف اهالي، کرمان را تصرف کرد و بدين ترتيب دربار خلافت، کليه متصرفات خود را در ايران از دست بداد. عمادالدوله در سال 329 ه’. ق. در حين قلع و قمع شورشيان و مخالفان خويش، تا طبرستان پيش رفت، و در سال 331، برادرش احمد، خوزستان را نيز جزء متصرفات آل بويه درآورد.

    عمادالدوله در سال 337 سخت مريض شد و کارها را به برادرزاده خويش عضدالدوله واگذاشت و خود در سال 338 درگذشت. عمادالدوله در تمام مدت امارت خود با مردم مهرباني کرد و بساط عدل و انصاف را در سراسر قلمرو خويش گستراند.

    عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو پسر رکن الدوله حسن پسر بويه
    شرف الدوله ابوالفوارس شيرزيل پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
    صمصام الدوله ابوکاليجار مرزبان پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
    بهاالدوله ابونصر پسر عضدالدوله ابو شجاع فنا خسرو
    سلطان الدوله ابو شجاع پسربهاالدوله ابونصر
    ابوکاليجار مرزبان پسر سلطان الدوله
    388-373 ق / 998-983 م»

    با مرگ عضدالدوله ديلمي در وال 372 ق / مارس 983 م، بزرگان قوم اعلام وفات او را براي سه ماه به تعويق انداختند و پس از به خاک سپاري جنازه عضدالدوله در نجف، پسرش ابوکاليجار در بغداد به امارت نشست. خليفه هم او را صمصام الدوله لقب داد «محرم 373 ق / ژوئن 983 م».
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    امارت صمصام الدوله، اختلاف وي با برادر ديگرش ابوالفوارس شير دل که فارس را تصرف کرده بود بالا گرفت. نزاع اين دو برادر طولاني شد و بعد از حوادث بسيار شرف الدوله غلبه يافت و صمصام الدوله را به زندان انداخت.

    «رمضان 376 ق / ژانويه 987 م» و دستور داد تا وي را نابينا کنند. با مرگ شرف الدوله «379 ق / 989 م» برادرش ابونصر ملقب به بهاءالدوله به جاي او نشست. بهاء الدوله از همان اوان امارت مواجه با مخالفت برادر بزرگترش صمصام الدوله شد. با اين حال، علي رغم نابينايي، در فارس به طلب قدرت برخاسته بود و طالب سهم خود از قلمرو پدر بود.

    سرانجام پس از جنگهاي پي در پي، بصره و اهواز به همراه فارس به دست صمصام الدوله افتاد و بغداد و نواحي ديگر براي بهاء الدوله ماند. اما فرمانروايي صمصام پس از مصالحه با بهاء الدوله ديري نپاييد و خشونت رفتار او با ترکان فارس و بي تدبيريهايي که در حفظ اتحاد ديالمه آن سرزمين کرد موجب تزلزل قدرتش شد. سرانجام به وسيله پسران عزالدوله بختيار، که از زندان عضدالدوله پس از سالها رهاي يافته بودند، به قتل رسيد «ذي الحجه 388 ق / دسامبر 998 م» و بهاء الدوله از تهديد و مخالفت او نجات پيدا کرد.

    ملک رحيم ابونصرخسروفيروزپسر ابوکاليجار
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ديالمه ري , اصفهان و همدان

    رکن الدوله حسن پسر بويه
    مؤيدالدوله ابومنصور بويه پسر رکن الدوله حسن پسر بويه
    فخرالدوله ابوالحسن علي پسر رکن الدوله حسن پسر بويه
    مجدالدوله الوطالب رستم پسر فخرالدوله

    ديالمه عراق , خوزستان و کرمان

    معزالدوله احمد بن بويه
    عزالدوله فرزند معز الدوله
    عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو پسر رکن الدوله حسن پسر بويه

    بيماري عماد الدوله علي در سال 338 هجري قمري او رابه فکر آينده حکومتش انداخت و چون خود فرزندي نداشت از رکن الدوله حسن برادرش خواست، فرزندش فناخسرو را به شيراز بفرستد تا او را رسماً وليعهد و جانشين خود معرفي کند فنا خسرو با آداب و تشريفات سلطنتي مورد استقبال قرار گرفت. عماد الدوله او را برتخت خودنشاند و مردم رسماً به او سلام پادشاهي دادند.

    عماد الدوله (عموي عضدالدوله) کار را تا بدانجا پيش برد که براي حفظ و تحکيم موقعيت آل بويه و عضد الدوله فرماندهان نظامي را که ممکن بود پس از مرگش از عضد الدوله تبعيت نکرده و طغيان کنند را دستگير و به قتل رسانيد. از جمله آنان ميتوان به شرنگين بن جليس از سرداران ديلمي اشاره نمود. دوران عضد الدوله اوج قدرت و فرهنگ و هنر و ادب بود او نزد افرادي چون عبدالرحمان بن عمر بن سهل ابوحسين صوفي علم نجوم آموخته بود.

    او از علي بن جسين معروف به ابن اعلم که علوي بود، آموزش زيج گرفت و از ابو علي فارسي، دستور زبان عربي آموخت وي براي علما و فضلا وارزش بسياري قايل بود و در محضر آنان مينشست و درمسائل علمي و ادبي به مناظره ميپرداخت علما در سراي عضد الدوله جايگاه مشخصي داشتند و در آن محل دور از جريانات سياسي و اختلافات مذهبي به مباحثات علمي ميپرداختند.

    پزشکان در دربار وي اهميت بسيار داشتند ازجمله ابوالحسن محمد طبري که طبيب مخصوص رکن الدوله بود وي حتي براي آموزش پزشکان بيمارستاني در بغداد به نام بيمارستان عضدي ايجاد کرده بودو کتابهاي بسياري از يوناني به عربي در اين زمان ترجمه شد و به منجمان، رياضي دانان، معماران، اديبان و شاعران احترام بسيار روا ميداشت. شايد بتوان او را مقتدر ترين و علم دوست ترين پادشاه آل بويه دانست.

    شرف الدوله ابوالفوارس شيرزيل پسر عضدالدوله ابوشجاع فنا خسرو
    ابوعلي کيخسرو پسر ابوکاليجار
    جلال الدوله ابوطاهر پسربهاالدوله
    ملک رحيم ابونصرخسروفيروزپسر ابوکاليجار
    قوام الدوله ابوالفوارس پسربهاالدوله
    ابومنصورفولاذستون پسر ابوکاليجار

    اسامي حاکمان آل بويه و زمان حکومت آنها

    الف- ديالمه ي فارس

    1- عمادالدوله ابوالحسن علي بن بابويه (320-338)
    2- عضدالدوله و تاج الملة ابوشجاع پناه خسرو پسر رکن الدوله (338-372)
    3- شرف الدوله ابوالفوارس شيرذيل پسر عضدالدوله (372-379)
    4- صمصام الدوله ابوکاليجار مرزبان پسر عضدالدوله (379-388)
    5- بهاءالدوله ابونصر پسرعضدالدوله (388-403)
    6- سلطان الدوله ابوشجاع پسر بهاءالدوله (403-415)
    7- عمادالدوله ابوکاليجار مرزبان پسر سلطان الدوله (415-440)
    8- ملک رحيم ابونصر خسروفيروز پسر ابوکاليجار مرزبان (440-447)

    ب- ديالمه ي عراق و خوزستان و کرمان

    1- معزالدوله ابوالحسن احمدبن بويه (320-356) درعراق و خوزستان وفارس و کرمان.
    2- عزالدوله بختيارپسر معزالدوله (356-367) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.
    3- عضدالدوله ابوشجاع پسر رکن الدوله(367-372) درعراق و خوزستان و فارس وکرمان.
    4- شرف الدوله ابوالفوارس شيرذيل پسر عضدالدوله درعراق و خوزستان و فارس و کرمان.
    5- بهاءالدوله ابونصر پسر عضدالدوله (379-403) در عراق و خوزستان و فارس و کرمان.
    6- سلطان الدوله ابوشجاع پسر بهاءالدوله (403-412) در عراق وخوزستان و فارس وکرمان.
    7- مشرف الدوله ابوعلي پسر بهاءالدوله (412-416) در عراق فقط.
    8- ابوطاهرجلال الدوله پسر مشرف الدوله (416-435) در عراق فقط.
    9- ابوکاليجارمرزبان پسر سلطان الدوله (435-440) در فارس از 415 و در کرمان از 419 و در عراق از 435 به بعد.
    10- ملک رحيم پسر ابوکاليجار (440-447) در عراق فقط.
    11- قوام الدوله ابوالفوارس پسر بهاءالدوله (403-419) در کرمان فقط.
    12- ابومنصور فولادستون پسر ابوکاليجار (440-448) کرمان فقط (از 419 تا 440 کرمان ضميمه ي فارس بوده.)

    ج- ديالمه ي ري و اصفهان و همدان

    1- رکن الدوله ابوعلي حسن بن بويه (320-366) در تمام عراق عجم و کرمانشاه.
    2- مؤيدالدوله ابومنصور پسر رکن الدوله (366-373) در اصفهان و از 369 در ري و همدان و گرگان و قسمتي از طبرستان.
    3- فخرالدوله ابوالحسن علي پسر رکن الدوله (366-387) در ري و همدان و از 373 مالک ولايات مؤيدالدوله.
    4- مجدالدوله ابوطالب رستم پسر فخرالدوله (387-420) در ري فقط.
    5- شمس الدوله ابوطاهر پسر ديگر فخرالدوله (387- حدود 412) در همدان فقط.
    6- سماءالدوله ابوالحسن پسر شمس الدوله (حدود 412-414) در همدان فقط.»
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا