مطالب طنز طنز؛ «حلیم» یا «هلیم»؟

  • شروع کننده موضوع dinaz
  • بازدیدها 80
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

dinaz

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/04
ارسالی ها
31,702
امتیاز واکنش
68,366
امتیاز
1,329
محل سکونت
کرمانشاه
طنز؛ «حلیم» یا «هلیم»؟

حسن غلامعلی‌فرد در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

دهخدا در کلاس را باز کرد و دید گوترش ایستاده پای تخته‌سیاه و روی آن نوشته: «سازمان ملل نگرانِ ریختن نمک در حلیم است» دهخدا به گوترش لبخند زد و گفت: «شما دانش‌آموزِ مهمان هستی؟» روحانی با لبخند گفت: «خوشحالیم که در دوران مبصر بودن ما آمار ورود دانش‌آموزانِ مهمان افزایش یافته» دهخدا با لبخند سوی گوترش رفت و گفت: «به کلاس ما خوش آمدین. راستی، هلیم با ه دو چشم درسته، اما به غلط با ح جیمی نوشته می‌شه». شریعتمداری اخم کرد و گفت: «مهم اینه که یه وجب روغن روش باشه». بذرپاش گفت: «دهن سوز هم باید باشه». جلیلی گفت: «باید تهدید چاق کننده بودن هلیم را به فرصت تبدیل کنیم و چاق‌ها را به آمریکا صادر کنیم».

جهانگیری به آن‌ها گفت: «جلوی مهمون آبرو داری کنید بچه‌ها». قاضی‌زاده‌هاشمی ایستاد و گفت: «نگران نباشید، من خودم به چند دکان هلیم‌ فروشی سر زدم و از نزدیک شاهد شکر ریختن مشتریان در هلیم‌شان بودم و حتی با تعدادی بوقلمون از نزدیک حرف زدم و با مشکلات‌شان آشنا شدم». قاضی‌پور با صدای بلند پرسید: «یعنی اونی که ما با ح جیمی خوردیم، هلیم نبوده؟» همه در فکر هلیم بودند که ناگهان بادکنک میرسلیم ترکید. پزشکیان ایستاد و با خونسردی گفت: «هیچی نبود، هیچی نبود». سپس رو کرد به مطهری و گفت: «خونسردی رو حال کردی؟» دهخدا که کمی ترسیده بود، سوی میرسلیم رفت و پرسید:« شما چرا یکهو کلاس رو دچار تشنج کردی؟» میرسلیم لب ورچید و با بغض گفت:« از وقتی انتخاب مبصر کلاس تموم شده، دیگه هیچ‌کس به من توجه نمی‌کنه».

هاشمی‌طبا سر تکان داد و با ناراحتی گفت: «منم همین‌طور». قالیباف عصبانی شد و گفت:« ما داریم درباره‌ هلیم حرف می‌زنیم، چرا کلاس رو وارد حاشیه می‌کنید؟» جهانگیری به روحانی چشمک زد و گفت:« قالیباف چشمش ترسیده که نکنه بفرستمش توی یه صنف جدید». دهخدا گفت: «با همدیگه دوست باشید بچه‌ها!». غرضی در حالی که چهره‌ای متفکرانه به خود گرفته بود، پرسید: «دوست معمولی؟» قاضی‌پور برای اینکه خونسردی‌اش را نشان بدهد با تکه‌های بادکنک ترکیده عکس سلفی انداخت. گوترش گفت: «نگرانم». دهخدا لبخند زد و گفت:« نگران نباش. با هم دوست می‌شن». گوترش شانه بالا انداخت و گفت:« من منظورم نمک ریختن توی هلیم بود».

لاریجانی پوزخند زد و گفت: «تازه بعضی‌ها توش سرکه می‌ریزن!» برای دقایقی کلاس در بهت و حیرت فرو رفت. گوترش که از شدت نگرانی دچار اختلالات عصبی شده بود، سعی می‌کرد قضیه‌ سرکه ریختن در هلیم را هضم کند. دهخدا پوف کرد و به گوترش گفت: «حالا خیلی هم نگران نباش، اذیت می‌شی هانی!». یکهو همه‌ شاگردها با شگفتی به دهخدا زل زدند. کلاس برای دومین بار در بهت و حیرت فرو رفت. لاریجانی با شگفتی پرسید: «هانی؟» دهخدا لپ‌هایش گل انداخت و گفت: «پس همون‌طور که گفتم هلیم با ه دو چشم درسته». این را گفت و همان‌طور که سرخ شده بود، سوی دفتر حضور و غیاب رفت.
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
273
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,718
پاسخ ها
0
بازدیدها
478
پاسخ ها
2
بازدیدها
207
پاسخ ها
0
بازدیدها
233
پاسخ ها
0
بازدیدها
197
پاسخ ها
0
بازدیدها
223
پاسخ ها
0
بازدیدها
177
پاسخ ها
0
بازدیدها
156
پاسخ ها
16
بازدیدها
576
پاسخ ها
0
بازدیدها
176
پاسخ ها
0
بازدیدها
164
بالا