- عضویت
- 2016/10/29
- ارسالی ها
- 2,921
- امتیاز واکنش
- 20,204
- امتیاز
- 746
- سن
- 23
حسن غلامعلیفرد در ضمیمه روزنامه قانون نوشت:
دهخدا روی تخته نوشت: «جایگاه طنز در فرهنگ پارسی» سپس رو کرد به شاگردها و پرسید: «کی میدونه معنی طنز چیه؟» شریعتمداری گفت: «طنز اگر از تریبون ما باشد یعنی شوخی، اما اگر از تریبون مخالفانِ ما باشد یعنی توهین و تخریب!» دهخدا اخم کرد و گفت: «بنا بر این از نگاه شما طنز امری سلیقهایست؟» مطهری پوزخند زد و گفت: «البته از نگاه ایشون طنز وسیلهایست که فقط هدف ایشون رو توجیه میکنه» احمدینژاد گفت: «طنز یعنی نمک، منهم که گوله نمکم، پس نتیجه میگیریم که طنز یعنی من و من یعنی طنز». اینرا گفت و همان لبخند دنداننمای ویژه خودش را زد. دهخدا آب دهانش را به سختی فرو داد و همانطور که چهره درهم کشیده بود گفت: «طنز همیشه هم خندهدار نیست، گاهی طنز با زبانی اندوهناک بیان میشه» قالیباف چهرهای متفکر به خود گرفت و گفت: «پس با پدیدهای روبهرو هستیم که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست».
دهخدا اخم کرد و گفت: «باز شما خودت جزوه ننوشتی داری از جزوههای بقیه بهره میبری؟» بادامچیان سرفهای کرد و همانطور که چند فندق را از جیبش درمیآورد گفت: «من یکسری پیشنهادات دارم» دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «پیشنهاد واژهای پارسیه و واژگان پارسی با «ها» جمع بسته میشن». غفوریان همانطورکه بهخود میپیچید گفت: «آقا اجازه! میشه ما بریم بیرون؟» غرضی زد زیرخنده و گفت: «وای مردم از خنده. عجب استندآپ کمدیای داری اجرا میکنی!» چهره غفوریان سرخ شد و گفت: «استندآپ چیه؟ واقعا باید برم بیرون؟» دهخدا گفت: «برو زود بیا!» سپس رو کرد به بادامچیان و پرسید: «خب، شما پیشنهادهاتون چی هستن؟» بادامچیان فندقی درون دهانش انداخت و همانطور که آنرا میجوید گفت: «اگر صفحههای طنز برخی از روزنامههای دولتی تعطیل بشن همه مشکلات هم حل میشن!»
شریعتمداری به بادامچیان لایک نشان داد. دهخدا تا این سخن بشنید بهقدری در شگفتی فرو رفت که نزدیک بود در شگفتی غرق شود. اما میرسلیم اورا از شگفتی عمیقش بیرون کشید و میثاقیان نیز به دهخدا شوک قلبی داد. کمی بعد، دهخدا چشمانش را بهسختی گشود و میثاقیان را دید که با آستین دهانش را پاک میکرد. چند دقیقهای به درازا کشید تا دهخدا بهحال عادی برگردد. جوان پرسید: «میخواین تا شما حالتون خوب میشه ما بریم بیایم؟» مدیری با بیتفاوتی به دهخدا گفت: «عدد فلان رو به فلان شماره پیامک کن شاید حالت خوب بشه!» لاریجانی گفت: «بهتره دوستان محترم پیشنهاداتشون رو یکی یکی بیان کنند تا هم دهخدا قاطی نکنه هم ما. دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «پیشنهادات غلطه، به جاش بگین پیشنهادها» اینرا که گفت دوباره چشمش به بادامچیان افتاد که فندق میجوید، سپس میثاقیان را دید که به او لبخند میزد. پس فشار دهخدا افتاد و چشمانش سیاهی رفتند و کلاس تمام شد.
دهخدا روی تخته نوشت: «جایگاه طنز در فرهنگ پارسی» سپس رو کرد به شاگردها و پرسید: «کی میدونه معنی طنز چیه؟» شریعتمداری گفت: «طنز اگر از تریبون ما باشد یعنی شوخی، اما اگر از تریبون مخالفانِ ما باشد یعنی توهین و تخریب!» دهخدا اخم کرد و گفت: «بنا بر این از نگاه شما طنز امری سلیقهایست؟» مطهری پوزخند زد و گفت: «البته از نگاه ایشون طنز وسیلهایست که فقط هدف ایشون رو توجیه میکنه» احمدینژاد گفت: «طنز یعنی نمک، منهم که گوله نمکم، پس نتیجه میگیریم که طنز یعنی من و من یعنی طنز». اینرا گفت و همان لبخند دنداننمای ویژه خودش را زد. دهخدا آب دهانش را به سختی فرو داد و همانطور که چهره درهم کشیده بود گفت: «طنز همیشه هم خندهدار نیست، گاهی طنز با زبانی اندوهناک بیان میشه» قالیباف چهرهای متفکر به خود گرفت و گفت: «پس با پدیدهای روبهرو هستیم که تکلیفش با خودش هم معلوم نیست».
دهخدا اخم کرد و گفت: «باز شما خودت جزوه ننوشتی داری از جزوههای بقیه بهره میبری؟» بادامچیان سرفهای کرد و همانطور که چند فندق را از جیبش درمیآورد گفت: «من یکسری پیشنهادات دارم» دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «پیشنهاد واژهای پارسیه و واژگان پارسی با «ها» جمع بسته میشن». غفوریان همانطورکه بهخود میپیچید گفت: «آقا اجازه! میشه ما بریم بیرون؟» غرضی زد زیرخنده و گفت: «وای مردم از خنده. عجب استندآپ کمدیای داری اجرا میکنی!» چهره غفوریان سرخ شد و گفت: «استندآپ چیه؟ واقعا باید برم بیرون؟» دهخدا گفت: «برو زود بیا!» سپس رو کرد به بادامچیان و پرسید: «خب، شما پیشنهادهاتون چی هستن؟» بادامچیان فندقی درون دهانش انداخت و همانطور که آنرا میجوید گفت: «اگر صفحههای طنز برخی از روزنامههای دولتی تعطیل بشن همه مشکلات هم حل میشن!»
شریعتمداری به بادامچیان لایک نشان داد. دهخدا تا این سخن بشنید بهقدری در شگفتی فرو رفت که نزدیک بود در شگفتی غرق شود. اما میرسلیم اورا از شگفتی عمیقش بیرون کشید و میثاقیان نیز به دهخدا شوک قلبی داد. کمی بعد، دهخدا چشمانش را بهسختی گشود و میثاقیان را دید که با آستین دهانش را پاک میکرد. چند دقیقهای به درازا کشید تا دهخدا بهحال عادی برگردد. جوان پرسید: «میخواین تا شما حالتون خوب میشه ما بریم بیایم؟» مدیری با بیتفاوتی به دهخدا گفت: «عدد فلان رو به فلان شماره پیامک کن شاید حالت خوب بشه!» لاریجانی گفت: «بهتره دوستان محترم پیشنهاداتشون رو یکی یکی بیان کنند تا هم دهخدا قاطی نکنه هم ما. دهخدا نفسی عمیق کشید و گفت: «پیشنهادات غلطه، به جاش بگین پیشنهادها» اینرا که گفت دوباره چشمش به بادامچیان افتاد که فندق میجوید، سپس میثاقیان را دید که به او لبخند میزد. پس فشار دهخدا افتاد و چشمانش سیاهی رفتند و کلاس تمام شد.