مطالب طنز طنز؛ دردهای وحشتناک‌تری هم وجود دارد

  • شروع کننده موضوع dinaz
  • بازدیدها 108
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

dinaz

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/04
ارسالی ها
31,702
امتیاز واکنش
68,366
امتیاز
1,329
محل سکونت
کرمانشاه
طنز؛ دردهای وحشتناک‌تری هم وجود دارد


پدرام سلیمانی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:

نمی‌دانم چه بر سر پدرم آمد، اما می‌دانم که زمانی می‌دانستم. به یک نوع فراموشی نادر و پیچیده دچار شده‌ام که باعث می‌شود ندانم چه بر سر پدرم آمد. این را پزشک پیری به من گفت که سال‌ها در مورد فراموشی‌های نادر و پیچیده مطالعه کرده بود. خودش هم به این درد دچار بود و می‌گفت وحشتناک‌ترین دردش همین است و هیچ دردی در زندگی به وحشتناکی آن نیست. و دلش می‌خواست حرف‌های بیشتری بزند اما توهین‌های من او را وادار به سکوت کرد. زشت‌ترین و هوشمندانه‌ترین توهین‌ها را نثارش کردم. آن‌قدر ادامه دادم که اشکش درآمد. دستش را روی قلبش گذاشت و شدت گریه‌اش بیشتر شد. من همچنان ادامه می‌دادم. سعی می‌کردم در توهین کردن خلاق باشم. هنوز فکر می‌کنم دردی که توهین‌های خلاقانه ایجاد می‌کند از دیگر توهین‌ها بیشتر و عمیق‌تر است. مستقیم به صورتش نگاه می‌کردم و به فحاشی ادامه می‌دادم. زیر لب خواهش می‌کرد که بس کنم. التماس می‌کرد و من ادامه می‌دادم. به جایی رسید که نفسش به سختی بالا می‌آمد.

از روی صندلی به زمین افتاد. فوري از جایم بلند شدم و به سمتش رفتم تا بتوانم همچنان به صورتش نگاه کنم و به توهین کردن ادامه بدهم. چند دقیقه‌ای گذشت و پیرمرد دیگر گریه نکرد. حرفی نزد. تکانش دادم اما واکنشی نشان نداد. نمی‌دانستم زنده است یا مرده. به‌خاطر همین با احتیاط، با الفاظ توهین‌آمیز صدایش کردم تا اگر زنده بود فکر نکند که فحاشی‌هایم به پایان رسیده است. تشنه‌ام شده بود. چند لحظه مردد بودم که اول علايم حیاتی‌اش را بررسی کنم و بعد بطری آب را از کیفم در بیاورم و آب بخورم یا بالعکس. این دوراهی‌های احمقانه همیشه ذهنم را مشغول می‌کردند و هنوز هم همین‌طور است. بالاخره تصمیم گرفتم که اول آب بخورم و بعد نبض و ضربان پیرمرد را بررسی کردم. مرده بود.

چشمانش کاملا باز و خیس بود. سعی کردم چشمانش را ببندم اما موفق نشدم. شاید اگر به‌جای پا از دستانم استفاده می‌کردم موفق می‌شدم. یک دقیقه سکوت کردم و به جنازه پیرمرد نگاه کردم. بعد از گفتن جمله «دیدی دردهای وحشتناک‌تری هم تو زندگی هست؟» ترکش کردم.

چندین سال از مرگ پیرمرد می‌گذرد و من هنوز نمی‌دانم که چه بر سر پدرم آمده است. هرچند هنوز می‌دانم که زمانی می‌دانستم. هنوز گاهی از اینکه نمی‌دانم غمگین می‌شوم و مثل هر انسان دیگری گریه می‌کنم. اما همچنان امیدوارم که به یاد بیاورم. به هر حال هر انسانی دردی دارد اما مهم این است که بداند «دردهای وحشتناک‌تری هم وجود دارد».
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
271
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,691
پاسخ ها
0
بازدیدها
477
پاسخ ها
2
بازدیدها
207
پاسخ ها
0
بازدیدها
229
پاسخ ها
0
بازدیدها
197
پاسخ ها
0
بازدیدها
223
پاسخ ها
0
بازدیدها
177
پاسخ ها
0
بازدیدها
156
پاسخ ها
16
بازدیدها
573
پاسخ ها
0
بازدیدها
175
پاسخ ها
0
بازدیدها
163
بالا