- عضویت
- 2016/12/05
- ارسالی ها
- 3,432
- امتیاز واکنش
- 23,507
- امتیاز
- 746
- سن
- 21
فیضالله خان و ریتا هیورث!
فیضالله خان با اینکه به اصطلاح عاقل مرد است خیلی تحت تاثیر سینما قرار میگیرد. هروقت فیلمی میبیند مدتها به روح خبیث پدر و مادر مرد بد جنس فیلم لعنت میفرستد و مدت طولانیتری عاشق قهرمان زن فیلم میشود و مادر بچهها از چشمش میافتد. تصادفاً در فیلم آن شب «ریتاهیورث» بازی میکرد و در یکی از صحنهها قهرمان مرد فیلم، سیلی جانانهای به او زد.
فیضالله خان که محو جمال بیهمتای هنرپیشهٔ عشـ*ـوهگر شده بود با جملات «خیر نبینی انشاالله» و «الهی دستت بشکنه» نسبت به عمل آن مرد اظهار تنفر میکرد. ولی در صحنهٔ بعد ریتاهیورث خود را در آغـ*ـوش آن مرد ظالم انداخت و لب بر لب او گذاشت. فیضالله خان «لعنت بر شیطان» گویان و «نچ نچ»کنان نسبت به این عکسالعمل زن زیبا اظهار تعجب کرد.
عصر روز بعد شاگرد فیضالله خان به منزل ما آمد و گفت که اربابش با من کار لازمی دارد، فوراً به منزلش رفتم. با کمال تعجب دیدم با حال نزار، پای باند پیچی شده و چشم متورم و صورت مجروح در رختخواب خوابیده و ناله میکند.
با نگرانی از ماوقع پرسیدم. نالهٔ جگرخراشی کرد و گفت: «ای بر پدر سینما لعنت... ای بر اجداد سینما لعنت!»
- چطور شده فیضالله خان؟ در مراجعت از سینما با اتومبیل تصادف کردید؟
- نخیر آقا
- با موتور سیکلت؟
- نخیر جانم... با زنم تصادف کردم
- من هیچ سر در نمی آوردم، واضح تر بفرمائید.
فیضالله خان باز نالهٔ پر دردی کرد و گفت: «عرض کنم که دیشب وقتی از سینما برگشتم خواستم ببینم زنهای ایرانی هم شعور زنهای آمریکائی را دارند یا نه. تصمیم گرفتم همان معامله ای را که آن فکلی توی فیلم با ریتاهیورث کرد با شکوه اقدس بکنم... اما ماچ و بـ..وسـ..ـه نکرد هیچی، چشمت روز بد نبیند به محض اینکه ضربهٔ اول را زدم چنان رسوائی به بار آورد که نپرس... سر و صورتم را به این روز انداخت.»
- پایتان را چرا اینطور بسته اید؟
- من مثل آن فکلی توی فیلم نزدم... خواستم سیلی بهش بزنم یاد گوش درد کهنهاش افتادم، فکر کردم باز پانصد ششصد تومان پول دوا و دکتر روی دستم میماند. اما به طوری سر حال بودم که نمیتوانستم از زدنش منصرف بشوم، ناچار از پشت سر یک لگد به قسمت تحتانی بدنش زدم. کفش به پایم نبود، این بیانصاف هم خیلی چاق و پروار است، دو تا از انگشتهای پایم رگ به رگ شد. تازه آنقدر هوار و فریاد کشید که برادرهایش که همسایهٔ ما هستند ریختند توی خانه و کتکم زدند. نخیر آقا، زنهای ایرانی کجا و زنهای آمریکائی کجا!
فیضالله خان با اینکه به اصطلاح عاقل مرد است خیلی تحت تاثیر سینما قرار میگیرد. هروقت فیلمی میبیند مدتها به روح خبیث پدر و مادر مرد بد جنس فیلم لعنت میفرستد و مدت طولانیتری عاشق قهرمان زن فیلم میشود و مادر بچهها از چشمش میافتد. تصادفاً در فیلم آن شب «ریتاهیورث» بازی میکرد و در یکی از صحنهها قهرمان مرد فیلم، سیلی جانانهای به او زد.
فیضالله خان که محو جمال بیهمتای هنرپیشهٔ عشـ*ـوهگر شده بود با جملات «خیر نبینی انشاالله» و «الهی دستت بشکنه» نسبت به عمل آن مرد اظهار تنفر میکرد. ولی در صحنهٔ بعد ریتاهیورث خود را در آغـ*ـوش آن مرد ظالم انداخت و لب بر لب او گذاشت. فیضالله خان «لعنت بر شیطان» گویان و «نچ نچ»کنان نسبت به این عکسالعمل زن زیبا اظهار تعجب کرد.
عصر روز بعد شاگرد فیضالله خان به منزل ما آمد و گفت که اربابش با من کار لازمی دارد، فوراً به منزلش رفتم. با کمال تعجب دیدم با حال نزار، پای باند پیچی شده و چشم متورم و صورت مجروح در رختخواب خوابیده و ناله میکند.
با نگرانی از ماوقع پرسیدم. نالهٔ جگرخراشی کرد و گفت: «ای بر پدر سینما لعنت... ای بر اجداد سینما لعنت!»
- چطور شده فیضالله خان؟ در مراجعت از سینما با اتومبیل تصادف کردید؟
- نخیر آقا
- با موتور سیکلت؟
- نخیر جانم... با زنم تصادف کردم
- من هیچ سر در نمی آوردم، واضح تر بفرمائید.
فیضالله خان باز نالهٔ پر دردی کرد و گفت: «عرض کنم که دیشب وقتی از سینما برگشتم خواستم ببینم زنهای ایرانی هم شعور زنهای آمریکائی را دارند یا نه. تصمیم گرفتم همان معامله ای را که آن فکلی توی فیلم با ریتاهیورث کرد با شکوه اقدس بکنم... اما ماچ و بـ..وسـ..ـه نکرد هیچی، چشمت روز بد نبیند به محض اینکه ضربهٔ اول را زدم چنان رسوائی به بار آورد که نپرس... سر و صورتم را به این روز انداخت.»
- پایتان را چرا اینطور بسته اید؟
- من مثل آن فکلی توی فیلم نزدم... خواستم سیلی بهش بزنم یاد گوش درد کهنهاش افتادم، فکر کردم باز پانصد ششصد تومان پول دوا و دکتر روی دستم میماند. اما به طوری سر حال بودم که نمیتوانستم از زدنش منصرف بشوم، ناچار از پشت سر یک لگد به قسمت تحتانی بدنش زدم. کفش به پایم نبود، این بیانصاف هم خیلی چاق و پروار است، دو تا از انگشتهای پایم رگ به رگ شد. تازه آنقدر هوار و فریاد کشید که برادرهایش که همسایهٔ ما هستند ریختند توی خانه و کتکم زدند. نخیر آقا، زنهای ایرانی کجا و زنهای آمریکائی کجا!