طنز؛ مادر من یک رجل سیـاس*ـی است!
سعیده حسنی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
سالهای سال مسئولان همه تلاش خود را به کار بستند تا ریشه مشکلات را خشک کنند. در این بين، مسئولانی از میان تراکم و انبوه شهرها سربرآوردند که میتوانستند نه تنها خارج از باکس فکر کنند بلكه موقع فکر کردن از جو هم خارج میشدند و برای حل مشکلات زوایایی کشف میکردند که تا پیش از آن مغفول مانده بود. براي مثال سال 84 مردم با پدیدهای مواجه شدند که بنیانهای واژه «مشکل» را با پرسیدن این سوال که «آیا مشکل جوونای ما مدل موی اونهاست؟» لرزاند و در ادامه هم در سال 96 طرح پرسش «آیا مشکل جوونای ما کنسرته؟» از سوی یک کاندیدای ریاستجمهوری از بیخ بنیان مشکل را خشکاند و متاسفانه امروز مشکل دیگر بنیان ندارد.
اما نکته جالب توجه در این میان این است که اين اظهار نظرها را عدهای انجام دادهاند که رجل سیـاس*ـی محسوب میشوند. عدهای که رویکردشان به مشکلات، بسیار شبیه به رویکرد مادر من است.
مادر من سالها با طرح پرسشهایی اساسی، چندین لِوِل علم فلسفه را ارتقا داد و در کنارش باب جدیدی را در منطق باز کرد به نحوی که دیگر منطق کلاسیک کاری از دستش برنمیآمد. مثلا من یکروز تصمیم میگرفتم بروم کوه. مادر با طرح این پرسش که: «همیشه تا لنگ ظهر میخوابی چطور وقتی قراره با رفیقات بیخود و بیدليل یه شیبی رو بری بالا بعد قل بخوری بیای پایین صبح زود بیدار میشی؟ به جای کوه رفتن چرا اون اتاق واموندهات رو تمیز نمیکنی؟» من رو در موقعیتی قرار میداد که شرحش دشوار است. یا مثلا نگاه مادر من به حریم شخصی هم، در نوع خود جالب و رجل سیـاس*ـیپسند است. مثلا من به تمیز شدن اتاقم توسط افراد دیگر حساسم، برای همین تقریبا تمام راههای ممکن را برای جلوگیری از ورود مادرم به اتاق به کار ميبندم از خواهش و التماس تا مذاکرات جدی با فرکانس صوت بالا اما در نهایت مجبور به قفل کردن در اتاقم ميشوم که آن هم کارساز نيست و مادرم با شکستن قفل و ورود به اتاق جوری بر حریم شخصی من ميتازد که مغول بر ایران نتاخته بود. در مورد دیگری یکبار که خواستم بروم کلاس سوارکاری با پرسیدن این سوال که: «الان مشکل تو اینه که سوارکاری بلد نیستی؟» من را در وضعیت از پاسخماندگی قرار داد، چون واقعا مشکل من بلد نبودن سوارکاری نبود. مشکل من این بود که اساسا هر تصمیمی در زندگی میگرفتم با مخالفت مادرم روبهرو میشد و در نهایت با بحران عدم تایید و هزار و یکجور بیماری روانی پا به بزرگسالی گذاشتم.
بله در تربیت فرزندان خود کوشا باشید وآنقدر اذیتشون نکنید. آه!
و در پایان اینکه، بابا این قضیه تفسیر رجل سیـاس*ـی رو هم حل کنید. مامان من قطعا رجل سیاسیه! شما ببین رویکرد رو چقدر زیباست! مامان من یه استعداد سوخته است. الان تو بیوی اینستاش به جای اینکه بنویسه مامان سعیده باید مینوشت فیلسوف، منجم، ریاضیدان و رجل سیـاس*ـی قرن 14 هجری شمسی!
سعیده حسنی در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
سالهای سال مسئولان همه تلاش خود را به کار بستند تا ریشه مشکلات را خشک کنند. در این بين، مسئولانی از میان تراکم و انبوه شهرها سربرآوردند که میتوانستند نه تنها خارج از باکس فکر کنند بلكه موقع فکر کردن از جو هم خارج میشدند و برای حل مشکلات زوایایی کشف میکردند که تا پیش از آن مغفول مانده بود. براي مثال سال 84 مردم با پدیدهای مواجه شدند که بنیانهای واژه «مشکل» را با پرسیدن این سوال که «آیا مشکل جوونای ما مدل موی اونهاست؟» لرزاند و در ادامه هم در سال 96 طرح پرسش «آیا مشکل جوونای ما کنسرته؟» از سوی یک کاندیدای ریاستجمهوری از بیخ بنیان مشکل را خشکاند و متاسفانه امروز مشکل دیگر بنیان ندارد.
اما نکته جالب توجه در این میان این است که اين اظهار نظرها را عدهای انجام دادهاند که رجل سیـاس*ـی محسوب میشوند. عدهای که رویکردشان به مشکلات، بسیار شبیه به رویکرد مادر من است.
مادر من سالها با طرح پرسشهایی اساسی، چندین لِوِل علم فلسفه را ارتقا داد و در کنارش باب جدیدی را در منطق باز کرد به نحوی که دیگر منطق کلاسیک کاری از دستش برنمیآمد. مثلا من یکروز تصمیم میگرفتم بروم کوه. مادر با طرح این پرسش که: «همیشه تا لنگ ظهر میخوابی چطور وقتی قراره با رفیقات بیخود و بیدليل یه شیبی رو بری بالا بعد قل بخوری بیای پایین صبح زود بیدار میشی؟ به جای کوه رفتن چرا اون اتاق واموندهات رو تمیز نمیکنی؟» من رو در موقعیتی قرار میداد که شرحش دشوار است. یا مثلا نگاه مادر من به حریم شخصی هم، در نوع خود جالب و رجل سیـاس*ـیپسند است. مثلا من به تمیز شدن اتاقم توسط افراد دیگر حساسم، برای همین تقریبا تمام راههای ممکن را برای جلوگیری از ورود مادرم به اتاق به کار ميبندم از خواهش و التماس تا مذاکرات جدی با فرکانس صوت بالا اما در نهایت مجبور به قفل کردن در اتاقم ميشوم که آن هم کارساز نيست و مادرم با شکستن قفل و ورود به اتاق جوری بر حریم شخصی من ميتازد که مغول بر ایران نتاخته بود. در مورد دیگری یکبار که خواستم بروم کلاس سوارکاری با پرسیدن این سوال که: «الان مشکل تو اینه که سوارکاری بلد نیستی؟» من را در وضعیت از پاسخماندگی قرار داد، چون واقعا مشکل من بلد نبودن سوارکاری نبود. مشکل من این بود که اساسا هر تصمیمی در زندگی میگرفتم با مخالفت مادرم روبهرو میشد و در نهایت با بحران عدم تایید و هزار و یکجور بیماری روانی پا به بزرگسالی گذاشتم.
بله در تربیت فرزندان خود کوشا باشید وآنقدر اذیتشون نکنید. آه!
و در پایان اینکه، بابا این قضیه تفسیر رجل سیـاس*ـی رو هم حل کنید. مامان من قطعا رجل سیاسیه! شما ببین رویکرد رو چقدر زیباست! مامان من یه استعداد سوخته است. الان تو بیوی اینستاش به جای اینکه بنویسه مامان سعیده باید مینوشت فیلسوف، منجم، ریاضیدان و رجل سیـاس*ـی قرن 14 هجری شمسی!