مطالب طنز طنز؛ پیازت اذیتت نمی کنه؟

  • شروع کننده موضوع MASUME_Z
  • بازدیدها 136
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

MASUME_Z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/18
ارسالی ها
4,852
امتیاز واکنش
29,849
امتیاز
1,120
ماهنامه خط خطی - مهرشاد مرتضوی:

حکیمی به شاگردانش گفت: «می خواهیم یک بازی انجام دهیم. هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

شاگردان بعد از چندروز به حکیم شکایت بردند که: «بوی پیاز ما را اذیت می کند.» حکیم گفت: «این شبیه وضعیتی است که شما کینه دیگران را در دل نگه دارید.»

حکیمی به شاگردانش گفت: «هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

شاگردان بعد از چند روز به حکیم شکایت بردند که: «بوی پیاز ما را اذیت می کند.»

حکیم گفت: «از بوی پیاز به جرم مزاحمت شکایت کنید.» و از شدت شیرین بازی خودش ترک برداشت.

حکیمی به شاگردانش گفت: «هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

بعد از چند روز از شاگردان پرسید: «بوی پیاز اذیتتون نمی کنه؟»
گفتند: «نه.

گفت: «ولی منو دیوونه کرده!» و آنها را با تیپا از کلاس که بوی پیاز گرفته بود بیرون انداخت.

حکیمی به شاگردانش گفت: «هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

بعد از چند روز شاگردان دیسک گرفتند و پدرانشان خرج دوا و درمان را از حلقوم حکیم بیرون کشیدند.

حکیمی به شاگردانش گفت: «هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

شاگردان پرسیدند: «جای شما هم همون یدونه پیاز بذاریم؟»
حکیم آن ها را مثل پیاز شکست.

حکیمی به شاگردانش گفت: «هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

شاگردان بحث استقلال و پرسپولیس را پیش کشیدند و خون ها ریخته شد.

حکیمی به شاگردانش گفت: «هر کدام در یک کیسه به تعداد آدم هایی که دوستشان ندارید پیاز بگذارید و کیسه را همه جا با خود ببرید.»

شاگردان گفتند: «پیازو می خورن باهوش!» و حکیم را با پیاز تفت دادند تا رنگش طلایی شد.

حکیمی به شاگردانش گفت: «می خواهیم یک بازی انجام دهیم...»

هرکدام بازی ای پیشنهاد دادند و کلاس را به گند کشیدند.

حکیمی به شاگردانش گفت: «می خواهیم یک بازی انجام دهیم. هر کی بیاد خونه ما گوسفند سنتورزنمو ببینه می ذارم بازی کنه.»

شاگردی گفت: «ما هم خونه مون پیاز فیزیکدان داریم!» حکیم گول خورد و به خانه شاگرد رفت و لنگ لنگان فهمید که کودکان این دوره با دوره ما فرق دارند!
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
12
بازدیدها
268
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,644
پاسخ ها
0
بازدیدها
475
پاسخ ها
2
بازدیدها
205
پاسخ ها
0
بازدیدها
228
پاسخ ها
0
بازدیدها
196
پاسخ ها
0
بازدیدها
221
پاسخ ها
0
بازدیدها
175
پاسخ ها
0
بازدیدها
154
پاسخ ها
16
بازدیدها
568
پاسخ ها
0
بازدیدها
172
پاسخ ها
0
بازدیدها
162
بالا