داستان غور باغه و گاو نر

  • شروع کننده موضوع HAD!S
  • بازدیدها 211
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

HAD!S

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/14
ارسالی ها
1,667
امتیاز واکنش
11,873
امتیاز
753
محل سکونت
شیراز
غورباغه کوچولو به غورباغه بزرگی که در کنار برکه نشسته بود میگفت: وای پدر من یک هیولای وحشتناک دیدم او به بزرگی یک کوه بود و روی سرش هم شاخ داشت. دم درازی داشت و پاهایش هم سم داشت.
غورباغه پیر گفت: بچه جان اونی که تو دیدی فقط یک گاو نر بوده است . اون خیلی هم بزرگ نیست و ممکن است یمی از من بزرگ تر باشد...من میتوانم خودم را به همان اندازه بزرگ کنم تو میتوانی خودت ببینی
پس خودش را باد کرد و باد کرد
بعد از غورباغه کوچولو پرسید: از این هم بزرگ تر بود؟
غورباغه کوچولو که هیجان زده شده بود گفت : خیلی بزرگتر از این بود
غورباغه پیر دوباره خودش را بیشتر باد کرد و پرسید: ان گاو نر هم این اندازه بود مگه نه؟
وباز غورباغه کوچولو جواب داد:بزرگتر پدر خیلی بزرگتر
دوباره غورباغه پیر نفس عمیقی کشیدو خودش را بیشتر باد کردو بزرگترو بزرگتر شد. سپس به پسرش گفت:من مطمئن هستم ان گاونر از این بزرگتر نبود
اما دریک لحظه غورباغه پیر که خودش را خیلی باد کرده بود ترکید.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا