فرشتگان حرم | زندگی نامه ی شهیدان مدافع حرم

  • شروع کننده موضوع Vlinder
  • بازدیدها 1,722
  • پاسخ ها 32
  • تاریخ شروع

مطالب رو چطور می بینید؟


  • مجموع رای دهندگان
    6

Electron

کاربر اخراجی
عضویت
2018/11/18
ارسالی ها
183
امتیاز واکنش
48,836
امتیاز
726
محل سکونت
... هویزه ...
وصیت نامه شهید عباس دانشگر
بسم الله الرحمن الرحیم

آخر من کجا و شهدا کجا، خجالت می‌کشم بخواهم مثل شهدا وصیت کنم، من ریزه‌خوار سفره‌ی آنان هم نیستم. شهید شهادت را به چنگ می‌آورد، راه درازی را طی می‌کند تا به آن مقام می رسد اما من چه؟! سیاهیِ گـ ـناه چهره‌ام را پوشانده و تنم را عـریـ*ـان و کسل کرده. حرکت جوهره‌ی اصلی انسان است و گـ ـناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم، عادت به سک‍ـون بـلای بزرگ پیروان حق است.

سکونم مرا بیچاره کرده، در این حرکت عـالم به‌سمت معبود حقیقی، دست و پـایم را اسـیر خود کرده. انسان کر می‌شود، کور می‌شود، نفـهم می‌شود، گنگ می‌شود و باز هم زندگـی می‌کند، بعد از مدتی مـسـ*ـت می‌شود و عادت می‌کند به مـسـ*ـتی، و وای به حالمان اگر در مـسـ*ـتی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم.

درد را انسان بی‌هوش نمی‌کشد، انسان خواب نمی‌فهمد، درد را، انسان باهوش و بیـدار می‌فهمد. راستی...! دردهایم کو؟ چرا من بیخیال شده‌ام؟ نکند بی‌هوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مـسـ*ـت زندگی نیستیم؟ خدایا؛ تو هوشیارمان کن، تو مرا بیـدار کن، صدای العطش می‌شنوم، صدای حرم می‌آید، گوش عالم کر است. خیام می‌سوزد اما دلمان آتش نمی‌گیرد.

مرضی بالاتر از این؟ چرا درمانی برایش جست‌وجو نمی‌کنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم، الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ، ما هستیم. مرده‌ام، تو مرا دوباره حیات ببخش، خوابم، تو بیدارم کن خدایا! به‌حرمت پای خسته‌ی رقیه(س)، به‌حرمت نگاه خسته‌ی زینب(س)، به‌حرمت چشمان نگران حضرت ولی عصر(عج)؛ به ما حرکت بده.

عباس دانشگر 95/02/02



1rcb_download_(7).jpg


Please, ورود or عضویت to view URLs content!


(تقدیم به چادر خاکی حضرت زهرا)
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Vlinder

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/09
    ارسالی ها
    184
    امتیاز واکنش
    9,814
    امتیاز
    548
    محل سکونت
    ❤خونمون❤
    دلنوشته...
    پروانه برای پروانه شدن به تنیدن ابریشم به دور خود محتاج است که اگر نپیچد می میرد و آن ابریشم است که از کرمی چاق و زشت پروانه ای می‌سازد زیبا و حیرت آور ...
    حکمتش را اما خیلی ها نمی دانند ... حکمت زیبایی پروانه به محبوس نگه داشتن خود
    هر چند در مدتی کوتاه از دست پر ظلم دنیاست ...
    عباس جان نمی دانم از کی پیله به دور خود دمیدی...نمی دانم کی پروانه شدی و رفتی و تا دیگر نباشی اما هستی! این ماییم که نیستیم. شهید سید مرتضی آوینی می گفت
    پندار شما زمینیان ایراد دارد آسمانیان زنده اند و هرگز نخواهند مرد و هر روز زنده تر از دیروز.
    پروانه ات اما می دانم در آن دشت حسابی گل کرده بود، بوی زهرا(س) میدادی
    پسر تو کجا و پهلو سوراخ شده کجا؟ میخ در شده بود تاوی که بردت عباس اما نبردت نگهت داشت.
    امروز سالگرد بیست و چهارمین بهار عمر جوان مومن انقلابی در روز تولد علی اکبر حسین(ع) است.
    مردم!علی اکبرها در میدان رزم اند و رجز می خوانند. حواسمان باشد زندگیمان را مدیون چه کسانی هستیم.
    ای زنده تر از همه زندگان عالم؛ ای بزرگتر از همه بزرگان هستی ؛
    دستگیر این دستان آلوده به دنیا باش.
    ما راه را از بیراه گم کردیم و چشم امیدمان به همان خواب های مادریست
    که یک روزی تو را از عصاره وجودش سیر می کرد و دیگر روزش را در غم ندیدنت می گرید ...

    تولدت مبارک عباس جان ...

    #دلنوشته ی خانواده ی شهید دانشگر به مناسبت تولد شهید
     

    Vlinder

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/09
    ارسالی ها
    184
    امتیاز واکنش
    9,814
    امتیاز
    548
    محل سکونت
    ❤خونمون❤
    zolfaghari.jpg

    نام: شهید محمد هادی ذوالفقاری
    تاریخ تولد:13. 11 . 1367
    محل تولد: تهران
    نام جهادی: ابراهیم
    تاریخ شهادت: 26 . 11 . 1393
    محل شهادت: مکیشفیه، سامرا
    سال 1367 بود که محمدهادی یا همان هادی به دنیا آمد.او در شب جمعه و چند روز بعد از ایام فاطمیه به دنیا آمد.
    وقتی تقویم را که می بینند درست مصادف است با شهادت امام هادی (علیه السلام ) بر همین اساس نام او را محمدهادی می گذارند. عجیب است که او عاشق و دلداده امام هادی (علیه السلام) شد و در این راه و در شهر امام هادی (علیه السلام) یعنی سامراء به شهادت رسید.
    خانواده‌ هادی می گویند : هادی اذیتی برای ما نداشت. آنچه می خواست را خودش به دست می آورد. از همان کودکی روی پای خودش بود. مستقل بار آمد و این، در آینده زندگی او خیلی تأثیر داشت. هادی از اول یک جور دیگری بود. حال و هوا و خواسته‌هایش مثل جوانان هم‌ سن و سالش نبود. دغدغه‌مندتر و جهادی‌تر از جوانان دیگر بود. او ویژگی های خاصی داشت :
    همیشه دائم الوضو بود.
    مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سـ*ـینه زنی هیئت را می گفت.
    اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.
    وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
    هادی علاقه ی زیادی به شهید ابراهیم هادی داشت و همیشه جلوی موتورش یک عکس بزرگ از شهید ابراهیم هادی نصب داشت.ودر خصلت ها خود را خیلی به ابراهیم نزدیک کرده بود.

    5843040_346.jpg
    از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان چه در ایران و چه در عراق بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد.
    انرژی‌اش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود و بیشتر وقتش در مسجد محله و پایگاه در کنار دوست صمیمی و استادش زنده یاد همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی و انجام کارهای فرهنگی می گذشت. پس از پرواز ناگهانی سید علیرضا در تابستان سال 88 هادی آرام و قرار نداشت و بسیار غمگین بود. زیرا نزدیکترین دوست خود را در مسجد از دست داده بود. سال بعد از عروج آقا سید علیرضا همه ی دوستان را جمع کرد و تلاش نمود تا کتاب خاطرات سیدعلیرضا مصطفوی چاپ شود. او همه ی کارها را انجام می داد اما می گفت: راضی نیستم اسمی از من به میان آید.
    کتاب همسفرشهدا منتشر شد.
    هادی بعد از پایان خدمت، چندین کار مختلف را تجربه کرد و بعد از آن، راهی حوزه علمیه شد.زیرا راهی جز طلبگی در نجف پاسخگوی غوغای درون هادی نبود و در نهایت شهادت چه زیبا او را برگزید. وهادی فدای امام هادی (علیه السلام) شد.
    یکی از دوستان روحانی برای معرفی هادی ذوالفقاری گفت: وقتی انسانی کارهایش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همین دنیا آن را آشکار می کند.
    محمد هادی ذوالفقاری مصداق همین مطلب است. او گمنام فعالیت کرد و مظلومانه شهید شد. به همین دلیل است که بعد از شهادت، شما از هادی ذوالفقاری زیاد شنیده اید و بعد از این بیشتر خواهی شنید.
    هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت .
    روز ۲۶ بهمن بود،چند روز بعد از سالگرد شهادت شهید ابراهیم هادی، همان شهیدی که الگوی زندگی هادی شده بود و درست یک هفته بعد از اینکه وصیت نامه اش را نوشته بود و گفته بود که :

    "دنیا رنگ گـ ـناه دارد؛ دیگر نمی‌توانم زنده بمانم"
    در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی وهادی به آرزویش رسید...

    6836355944314124.jpg


    «شادی روحش صلوات»
     

    Vlinder

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/09
    ارسالی ها
    184
    امتیاز واکنش
    9,814
    امتیاز
    548
    محل سکونت
    ❤خونمون❤
    وصیت نامه ی شهید هادی ذوالفقاری
    بسم الله الرحمن الرحیم
    اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت می‌کنم که من را در ایران دفن نکنند، اگر شد ببرند امام رضا(ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمین طواف بدهند و در وادی‌السلام دفن کنند.
    دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود. در داخل و دور قبر من سیاهی بزنند و دستمال گریه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند.
    داخل قبر من مثل حسینیه شود و اگر شد جایی که سرم می‌خورد به سنگ لحد، یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند که اگر سرم خورد به آن سنگ آخ نگویم و بگویم یا زهرا(س)
    بالای سر من روضه و سـ*ـینه‌زنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید. زیاد یاحسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید، چون من به چیزی که می‌خواستم رسیدم. برای امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) مجلس بگیرید و گریه کنید.​
    (من را) رو به قبله صحیح دفن کنید، چون قبله در نجف اختلاف دارد. روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید که اینجا قبر یک آدم گـ ـناه کار است. یعنی العبد الحقیر المذنب و یا مثل این. پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر.
    وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمت‌ها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشورم زندگی‌ می‌کنم، مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند.​
    با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید.
    از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س) رعایت بکنند، نه مثل حجاب‌های امروز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(س) نمی‌دهد.
    از برادرانم می‌خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند. جهان در حال تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان دو جهاد در پیش داریم، اول جهاد نفس که واجب‌تر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.​
    حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون برای هوای نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشد یعنی برای شیطان رفته و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن! آن‌ها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی.
    دین خودتان را حفظ کنید، چون اگر امام زمان(عج) بیاید احتمال دارد روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید.
    من که عمرم رفت و وقت را از دست دادم. تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گـ ـناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکسته‌ام و راه برگشت ندارم.
    بچه‌های ایران و عراق، من دیر فهمیدم و خیلی گـ ـناه و کارهای بیهوده انجام دادم و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم.
    نجف شهری است که مثل تصفیه‌کُن است که گـ ـناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد. این مولای ما خیلی مهربان است.
    همچنین می‌خواهم که مردم عراق از ناموس و وطن خودشان و مخصوصاً حرم‌ها دفاع کنند و اجازه به این ظالمان ندهند و مردم عراق مخصوصاً طلّاب نجف در این جهاد شرکت کنند، چون دیدم که مدافع هست لکن کم است، باید زیاد شود.​
    و مطمئنم که این‌ها(دشمنان) کم هستند و فقط با یک هجوم (جهاد) با اسم حضرت زهرا(س) می‌شود کار این مفسدها را تمام کرد و منتظر ظهور شویم.
    بهتر است که دست به دست همدیگر دهید و این غده سرطانی را از بین ببرید. برای من خیلی دعا کنید چون خیلی گـ ـناه کارم و از همه حلالیت بگیرید.
    وصیت من به طلاب این است که اگر برای رضای خدا درس می‌خوانند و هدف دارند، بخوانند. اگر اینطور نیست نخوانند. چون می‌شود کار شیطانی. بعد شهریه امام را هم می‌گیرند؛ دیگر حرام درحرام می‌شود و مسئولیت دارد.​
    اگر می‌توانند درس بخوانند( وادامه بدهند) البته همه‌اش درس نیست، عبودیت هم هست باید مقداری از وقت خود را صرف عبادت کنند چون طلبه‌ای باتقوا کم داریم اول تزکیه نفس بعد درس.
    ای داد از عَلَم شیطانی. دنیا رنگ گـ ـناه دارد، دیگر نمی‌توانم زنده بمانم. انشاءالله امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) در قبر می‌آیند... والسلام
     

    Vlinder

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/09
    ارسالی ها
    184
    امتیاز واکنش
    9,814
    امتیاز
    548
    محل سکونت
    ❤خونمون❤
    دلنوشته...
    بسم رب الشهدا و الصالحین
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    داشتم فکر میکردم چه شد که دلنوشته ملاقات و دیدار حضوری گروهی از دوستان دغدغه مند حزب اللهی مان با خانواده محترم و عزیز شهید اسلام"محمد هادی ذوالفقاری" چه ارتباطی هست؟؟؟
    تصاویر شهید بزرگوار را نگاه میکردم، لباس خاکی وچفیه سفید رنگ اش
    بنده را به یاد
    کلام ارزشمند امام خامنه ای(حفظه الله) انداخت که فرموده اند:
    بسیجی یعنی علی که تمام زندگی اش وقف اسلام بود...و این شهید هم بسیجی بود....
    دیگر اینکه که مثل امامش در خانه خدا بدنیا آمد،

    دوران کودکی و نوجوانی اش را در خانه خدا گذراند و بعد هم توسط دوستانی
    که در
    خانه خدا فعال بودند جذب بسیج شد و بسیجی شد و بسیجی ماند و بسیجی وار
    خدمت خالصانه کرد و بسیجی شهید شد و دیگر اینکه این شهید عاشق و دلباخته ی
    امیرالمومنین(علیه السلام)بود تا جاییکه از خانه و خانواده خود گذشت و راهی نجف شد
    تا برای همیشه در کنار عشق همیشگی اش باشد،
    نجف خانه ی او شد هم در دنیا و هم در آخرت....
    خانه ای ابدی در وادی السلام و
    نزدیکترین مکان به حرم مطهر امام علی (ع)
    و چقدر سخت است از این شهید نوشتن....

    یا امیر المومنین خودتان مدد دهید دستان و ذهن این حقیر را
    که در برابر روح بلند این
    شهید عزیز ،حقیر است...
    یا علی مدد...

    #دلنوشته ی یکی از ملاقات کنندگان خانواده ی شهید
     

    Electron

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2018/11/18
    ارسالی ها
    183
    امتیاز واکنش
    48,836
    امتیاز
    726
    محل سکونت
    ... هویزه ...
    «بسم رب الحسین»
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    نام و نام خانوادگی:شهید مهدی صابری
    تاریخ تولد:۱۳۶۸/۱/۱۴
    تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
    محل شهاادت :تل قرین، سوریه
    سمت: فرمانده گردان حضرت علی‌اکبر (ع) از تیپ فاطمیون
    مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علی‌اکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق‌العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید.
    شهید صابری، یک‌تنه هر کاری انجام می‌داد به قول معروف همه فن حریف بود، از آشپزی در هیئت گرفته تا کارهای امدادی، فنی، مخابراتی و اقدامات تخصصی عملیاتی. همیشه سنگ تمام می‌گذاشت. برایش فرقی نداشت کجا کار می‌کند، با کدام تیم شریک است یا کاری که می‌کند چه چیزی است. هرجایی که بود بهترین بود. بعد از شهادت او، سنگینی جای خالی‌اش روی دوش خیلی‌ها حس شد. این‌ها را پدر شهید «مهدی صابری» می‌گوید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    همه او را به یک دل‌بستگی خاص می‌شناختند؛ آن هم حُبّ حضرت علی‌اکبر (ع) بود. هر جا که به نام علی‌اکبر (ع) مزین بود مهدی صابری هم یک‌گوشه‌ آن مشغول بود. فرقی نداشت هیئت محلی‌شان باشد یا گروهان مخصوص تیپ فاطمیون. برای همین وصیتش را بعد از بسم‌الله با «یا علی‌اکبر ِ لیلا» آغاز کرد. رفته بود که برای ایام فاطمیه برگردد، همین هم شد. روز شهادت حضرت زهرا (س) خبر شهادتش را آوردند. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای لشکر فاطمیون هم‌زمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) با حضور مردم شهر مقدس قم تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد.

    «شادی روحش صلوات»
     
    آخرین ویرایش:

    Electron

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2018/11/18
    ارسالی ها
    183
    امتیاز واکنش
    48,836
    امتیاز
    726
    محل سکونت
    ... هویزه ...
    «وصیت نامه شهید مهدی صابری»
    «بسم الله رحمن رحیم»

    یا علی‌اکبر لیلا
    عشقت میان سـ*ـینه من پا گرفته / شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
    دریاب دل‌ها را تو با گوشه نگاهی / حالا که کار عاشقی بالاگرفته
    عمریست آقاجان دلم از دست رفته / پایین پای مرقدت مأوا گرفته
    گیسو کمند خوش قد و بالای اربـاب / شش‌گوشه هم با نور تو معنا گرفته
    از کودکی آواره روی تو هستم / دست دلم را حضرت زهرا گرفته
    مانند جدت رحمة للعالمینی / حیف است دست خالی مرا را نبینی
    امروز ۳ شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳ مصادف با سالروز ولادت بانوی دمشق، عقیله بنی‌هاشم زینب کبری (س) دست به قلم شدم تا سیاه‌مشقی به نام "وصیت‌نامه" بنویسم.
    خدایا!
    خدای من! خدای خوب و مهربانم... خیلی خیلی قشنگ‌تر و زیباتر از اون چیزی هستی که من با این سطح پائین معرفت و شناخت که اصلاً نداشته محسوب می‌شه، فکر می‌کنم.
    روسیاهم. روسیاهم که با ۲۵ سال سن نتونستم تو رابـ ـطه‌ی عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه‌ی عبد رو به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.
    ازت ممنونم؛ ممنونم که من رو انسان آفریدی؛ انسانی مثلاً مسلمان و لایق شکر، فراوان‌تر محب امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب علیه وآله السلام...
    ممنونم که دوران حیاتم رو تو این بازه‌ی زمانی قراردادی و هم توفیقات و افتخارات خیلی خیلی زیادی، نمونه‌اش حب شهزاده علی‌اکبر (علیه‌السلام) عنایت کردی.
    الهی؛! أنت رب الجلیل و أنا عبدک الذلیل... "خدایا! من رو بپذیر"
    بر همگان واضح و مبرهن است که وقتی شما مادر، پدر و خواهران عزیزم این دست‌نوشته را می‌خوانید من دیگر در بین شما نیستم.
    می‌خوام کمی راحت‌تر و خودمانی‌تر بدون استرس و رودربایستی باهاتون صحبت کنم.
    اول از همه شما پدر مهربونم!
    بابا، انصافاً به حالت غبطه می‌خورم. همیشه [ناخوانا] ازم جلوتر بودی. پدری رو در حقم تموم کردی و نشون دادی بهترین بابای دنیا هستی. دوستت دارم پدر. خدا می‌دونه لـ*ـذت‌بخش‌تر از زمانی که دستت رو می‌بوسیدم و صورتم رو می‌بوسیدی تو عمرم نداشتم؛ و هیچ موقع از خودم بی‌نهایت متنفر نمی‌شدم الا وقتایی که دلت رو به درد می‌آوردم... منو ببخش بابا
    مامان، مامان، مامان...
    همین الآنش چقدر دلم برات تنگ شده! خدا می‌دونه. خیلی دوستت دارم. بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کنی! قدرت رو ندونستم. حیف. تو دلم هزار تا حرف هست که تو این چند جمله و چند ورق جا نمی‌شن و اون حس و حالش رو هم نمی‌تونم با قلم برات توصیف کنم. مامان؛ زیباترین موجود عمرم؛ قشنگ‌ترین کلمه عمرم؛ عشقم؛ نفسم؛ همه وجودم؛ دوستت دارم
    ...و امّا
    روضه گوش دادم! مامان شما لباس مشکی تنم کردی و بردیم مجلس عزاداری! مدیونتم.
    پدر شما لقمه حلال گذاشتی دهنم! ممنونتم...
    روضه لب تشنه! روضه بدن ارباً اربا! روضه وداع! روضه گودال! روضه در! روضه پهلو! روضه سر بریده! همیشه هم آرزو داشتم این روضه‌ها همه به سرم بیان! خدا کنه! یعنی میشه؟
    رسیدن به سن ۳۰ سال؛ بعد از آقا علی‌اکبر (ع) برام ننگه! تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا علی‌اکبر (ع) اصلاً نمی‌تونم تصور کنم! فرق سالم رو بعد از آقا علی‌اکبر (ع) نمی‌خوام! چقدر خوب میشه سر تو بدنم نداشته باشم چقدر جالب و رویایی و زیباست وقتی اربـاب می‌آیند بالا سرم تن تکه تکه‌ام براشون آشنا باشه و با دیدن شباهت‌های تو بدن من و شهزاده علی‌اکبر (ع) یک کمی از اون غم و غصه بدن ارباً اربا تسلی پیدا کند!
    خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.
    پدر و مادرم و خواهران گلم، صبر کنید. صبر صبر صبر.
    خواهرای خوبم! حجاب حجاب حجاب.
    مامان دوستت دارم
    بابا دوستت دارم
    ...
    بابا، مامان، سرتون رو جلوی اربـاب و بی‌بی لیلا بالا بگیرین.
    هزار تا مثل من نه که کل دنیا فدای یک نگاه اربـاب به گل روی آقا علی‌اکبر (ع)
    اینجوری تازه یک مقدار شبیه اهل‌بیت علیهم‌السلام شدید همتون.
    براتون از خدا اجر جزیل و صبر جمیل می‌خوام.
    یا علی‌اکبر
    سلام من رو به همه آشنا و در و همسایه برسونید.
    سه‌شنبه ۵/اسفند/۱۳۹۳
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    [/URL]
     

    Electron

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2018/11/18
    ارسالی ها
    183
    امتیاز واکنش
    48,836
    امتیاز
    726
    محل سکونت
    ... هویزه ...
    دلنوشته...
    «حرف گنده تر از دهان»
    شهادت رو با هیچ چیز عوض نمی کنم
    هنگام شهادت یقین دارم آقا ابا عبدا... میان بالا سر آدم.
    در واقع به خاطر همینه که شهادت رو با هیچ چیز عوض نمی کنم!
    حتی زیارت حرم اربـاب اونم تو روز اربعین.
    اما از اونجایی که فکر می کنم هنوز اندازه ی شهادت نشدم...دلتنگ حرم اربـاب شدم!
    مثل همیشه...

    #دلنوشته ی شهید مهدی صابری
     

    Nιℓσƒαя.Gн

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/20
    ارسالی ها
    4,554
    امتیاز واکنش
    69,314
    امتیاز
    976
    سن
    27
    محل سکونت
    S⊕u†h
    بسم‌رب‌محمد
    53865.jpg

    نام و نام خانوادگی: عبدالحمید سالاری
    تاریخ تولد: 2/شهریور/1355
    تاریخ شهادت: 3/آذر/94
    محل شهادت: حلب،سوریه
    شهید عبدالحمید سالاری سال ۱۳۵۵ در روستای سردر از توابع شهرستان حاجی‌آباد در استان هرمزگان به دنیا آمد، دوران کودکی تا پایان دوران راهنمایی را در زادگاهش گذراند.
    ایشان در ۲۶ مهرماه سال ۱۳۹۴ مصادف با چهارم ماه محرم از طریق بسیج استان سیستان و بلوچستان پس از گذراندن دوره‌های آموزشی در تهران برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و مبارزه با گروه‌های تکفیری و داعش عازم شهر دمشق در کشور سوریه می‌شود و پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) عازم شهر حلب می‌شوند تا اینکه در روز سه‌شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ مصادف با دوازدهم ماه صفر به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.
    پیکر مطهرش پس از ورود به کشور عزیزمان ایران با شکوه خاصی در تاریخ ۱۴ آذرماه ۱۳۹۴ بر روی دستان مردم شهیدپرور بندرعباس تشییع و در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۹۴ در روستای سردر زادگاهش به خاک سپرده شد.
    از ایشان دو فرزند به نام‌های محمدامین و زهرا به یادگار مانده است.
    %D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%20%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C%20%288%29.jpg
     

    Nιℓσƒαя.Gн

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/20
    ارسالی ها
    4,554
    امتیاز واکنش
    69,314
    امتیاز
    976
    سن
    27
    محل سکونت
    S⊕u†h
    همسر شهید سالاری نوشته است: کسانیکه با خدا معامله می کنند خدا هم به آن ها عزت و سربلندی می دهد. خوشا بر معرفت، عشق و ایمان شهدا؛ آنها که با اوج گرفتن شان، روسفید شدند و نه تنها به انقلاب و کشور که به خانواده های خود نیز عزت داده اند.
    164331_204.jpg

    به مناسبت دومین سالگرد شهادت نخستین شهید مدافع حرم استان هرمزگان متن دلنوشته همسر شهید عبدالحمید سالاری که در اختیار نوید شاهد هرمزگان قرار گرفته است، منتشر می شود: شهادت عزت می دهد یکی را با سر، دیگری با قلب پاره اش و یکی هم با قطع شدن دستش؛ یکی با عشق حسین، سر می دهد، یکی به عشق علی اکبر جان می دهد و دیگری به وفای عباس علمدار دست می هد.

    دین اسلام با شهادت امام حسین(ع) و شهدای کربلا، ماندگار شد و عزت پیدا کرد. ایران اسلامی نیز بعد از سالها از دفاع مقدس بار دیگر با خون شهدای مدافع حرم عزتی دوباره گرفت و همه دنیا نه با چشم سر که با دیده دل، مردانی را از تبار عاشورا دیدند که همچنان علی اکبرها می‌دهند تا سر حسین بر بلندای نیزه سلامت باشد و ماندگار. همچون شهید محسن حججی که سرداد و عزت خرید. بدنش تکه تکه شد اما شرافتمندانه ماندگار شد. و بقول همسرشان تو حاج احمد را انتخاب کردی و حاج احمد هم تو را. مثل خودش هم رفتی؛ با عزت و سربلندی.

    کسانیکه با خدا معامله می کنند خدا هم به آن ها عزت و سربلندی می دهد. خوشا بر معرفت، عشق و ایمان شهدا؛ آنها که با اوج گرفتن شان، روسفید شدند و نه تنها به انقلاب و کشور که به خانواده های خود نیز عزت داده اند.

    و اما شما خواهران و برادران قطعاً بارها نام‌هایی چون زینبیون، فاطمیون، حشدالشعبی، نجبا و حیدریون، را شنیده‌ایم. نام‌هایی که هر کدام شناسه یگان‌های مجاهدانی از پاکستان، ایران، افغانستان، عراق و لبنان است،اما در میان این نام‌ها «نبویون» از همه گمنام‌تر است.
    نبویون همان مدافعان حرم اهل سنت سیستان و بلوچستان هستند که در دفاع از حریم اهل بیت در سوریه ‌جنگندند.
    شهید عبدالحمید سالاری نیز از شهدای نبویون بود. هرچند او خود شیعه بود،اما برحسب رفاقتی که با اهل تسنن داشت همراه این گروه راهی میدان جهاد شد. شهید عبدالحمید سالاری رفیق و همرزم اولین شهید مدافع حرم اهل تسنن شهید ملازهی بود که سوم آذر ماه سال 1394 درسوریه به شهادت رسید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا