- عضویت
- 2017/02/07
- ارسالی ها
- 5,830
- امتیاز واکنش
- 35,457
- امتیاز
- 1,120
- سن
- 20
ما همه خسته ایم
دکتر محمد باقر تاج الدین, استاد جامعه شناسی از منظر تاریخی و فرهنگی باید گفت, جامعه ایرانی جامعه شادی نیست و ریشه آن در این است که جامعه ما جامعه کوتاه مدت است یعنی برنامه ریزی و تفکر و تأملمان برای طولانی مدت نیست ما به جای شادی و امید به آینده, بیشتر نگرانیم که فردا چه خواهد شد این احساس نگرانی پس از مدتی به جسم منتقل می شود و بیمارهای عصبی بروز پیدا می کند در ادامه افراد خسته و خسته تر می شوند و ساختار اجتماعی هم مبتلا به آن می شود
جیمیز موریه در کتاب «حاجی بابای اصفهانی» می نویسد در میدان نقش جهان اصفهان آدم های قلیان به دستی را می بینید که مثل تابلوهای نقاشی بی حرکتند و ساعت ها تکان نمی خورند. او از زبان حاجی بابا در مقایسه ایرانیان و فرنگیان می نویسد آنها تنگ می پوشند و ما گشاد می پوشیم، آنها متحرکند، ما ساکن. زین العابدین مراغه ای نیز در «سیاحتنامه ابراهیم بیک» از مردانی حرف می زند که ساعت ها کنار خزینه حمام دراز می کشند تا حنایی که به ریش گذاشته اند رنگ گیرد.
دکتر محمد باقر تاج الدین، استاد جامعه شناسی: از منظر تاریخی و فرهنگی باید گفت، جامعه ایرانی جامعه شادی نیست و ریشه آن در این است که جامعه ما جامعه کوتاه مدت است یعنی برنامه ریزی و تفکر و تأملمان برای طولانی مدت نیست. ما به جای شادی و امید به آینده، بیشتر نگرانیم که فردا چه خواهد شد. این احساس نگرانی پس از مدتی به جسم منتقل می شود و بیمارهای عصبی بروز پیدا می کند. در ادامه افراد خسته و خسته تر می شوند و ساختار اجتماعی هم مبتلا به آن می شود.
سیاست های غلط شهری به گفته کارشناسان، شهروندان را بیش از پیش منزوی و خانه نشین کرده. اتوبان ها و پیاده روها و میادین بیش از آنکه در خدمت شهروندان باشد و لخـ*ـتی از خستگی آنها بکاهد و یا به انس و الفت اجتماعی و خانوادگی عمق ببخشد، پیوسته به انزوا و دوری و حس بیزاری از شهر دامن زده است.دیرزمانی نیست که چراغ خانه ها تا پاسی از شب روشن بود. حالا مردم از ترس گرفتاری ترافیک و جای پارک، کمتر به شب نشینی می روند و قید دید و بازدیدهای فامیلی را زده اند.
***
صبح خسته ایم، ظهر هم خسته ایم، شب همین طور؛ شنبه و یکشنبه هم ندارد هر روز خسته ایم. حتی جمعه ها که تعطیل است باز هم خسته ایم. بعد از تعطیلات هم فقط تعطیلات می تواند خستگی آدم را به در کند هرچند تعطیلات هم خسته ایم. مگر ما ایرانی ها چند ساعت در روز کار می کنیم که این همه خسته می شویم؟ طبق آمار جهانی، سرانه کار مفید در کشور ژاپن 2 هزار و 400 ساعت است و در کره نزدیک 2 هزار و در ایران 800 ساعت است. یعنی اگر زمان صرف صبحانه و ناهار و چک کردن تلگرام و حساب و کتاب اقساط را از ساعت کاری کم کنیم، به طور متوسط می ماند 11 ساعت کار مفید در هفته! به عبارت دقیق تر روزی کمتر از 2 ساعت!
حالا با چنین فعالیتی می توان گفت واقعاً خسته ایم. پرس و جو از دور و بری ها و آدم هایی که هر روز آنها را می بینیم نشان می دهد خستگی آنها صرفاً خستگی جسمی نیست و درگیری شان ذهنی است. آنها خسته اند؛ آیا این خستگی نشانه افسردگی است؟ آیا ما اساساً حال نداریم و تنبلی مان ریشه تاریخی یا جغرافیایی دارد؟ اگر این طور است، می شود به ملتی که در سرزمینی گرم و نیمه خشک، قنات می کند و کیلومترها کانال زیرزمینی حفر می کند تا کویری را به بهشت تبدیل کند،گفت تنبل است؟ مردمی که قرن ها کشاورز بوده اند، آیا می توانند تنبل باشند؟ اگر خستگی ریشه تاریخی و جغرافیایی ندارد و صرفاً موضوعی اجتماعی است، به چه عواملی برمی گردد؟
دکتر محمد باقر تاج الدین, استاد جامعه شناسی از منظر تاریخی و فرهنگی باید گفت, جامعه ایرانی جامعه شادی نیست و ریشه آن در این است که جامعه ما جامعه کوتاه مدت است یعنی برنامه ریزی و تفکر و تأملمان برای طولانی مدت نیست ما به جای شادی و امید به آینده, بیشتر نگرانیم که فردا چه خواهد شد این احساس نگرانی پس از مدتی به جسم منتقل می شود و بیمارهای عصبی بروز پیدا می کند در ادامه افراد خسته و خسته تر می شوند و ساختار اجتماعی هم مبتلا به آن می شود
جیمیز موریه در کتاب «حاجی بابای اصفهانی» می نویسد در میدان نقش جهان اصفهان آدم های قلیان به دستی را می بینید که مثل تابلوهای نقاشی بی حرکتند و ساعت ها تکان نمی خورند. او از زبان حاجی بابا در مقایسه ایرانیان و فرنگیان می نویسد آنها تنگ می پوشند و ما گشاد می پوشیم، آنها متحرکند، ما ساکن. زین العابدین مراغه ای نیز در «سیاحتنامه ابراهیم بیک» از مردانی حرف می زند که ساعت ها کنار خزینه حمام دراز می کشند تا حنایی که به ریش گذاشته اند رنگ گیرد.
دکتر محمد باقر تاج الدین، استاد جامعه شناسی: از منظر تاریخی و فرهنگی باید گفت، جامعه ایرانی جامعه شادی نیست و ریشه آن در این است که جامعه ما جامعه کوتاه مدت است یعنی برنامه ریزی و تفکر و تأملمان برای طولانی مدت نیست. ما به جای شادی و امید به آینده، بیشتر نگرانیم که فردا چه خواهد شد. این احساس نگرانی پس از مدتی به جسم منتقل می شود و بیمارهای عصبی بروز پیدا می کند. در ادامه افراد خسته و خسته تر می شوند و ساختار اجتماعی هم مبتلا به آن می شود.
سیاست های غلط شهری به گفته کارشناسان، شهروندان را بیش از پیش منزوی و خانه نشین کرده. اتوبان ها و پیاده روها و میادین بیش از آنکه در خدمت شهروندان باشد و لخـ*ـتی از خستگی آنها بکاهد و یا به انس و الفت اجتماعی و خانوادگی عمق ببخشد، پیوسته به انزوا و دوری و حس بیزاری از شهر دامن زده است.دیرزمانی نیست که چراغ خانه ها تا پاسی از شب روشن بود. حالا مردم از ترس گرفتاری ترافیک و جای پارک، کمتر به شب نشینی می روند و قید دید و بازدیدهای فامیلی را زده اند.
***
صبح خسته ایم، ظهر هم خسته ایم، شب همین طور؛ شنبه و یکشنبه هم ندارد هر روز خسته ایم. حتی جمعه ها که تعطیل است باز هم خسته ایم. بعد از تعطیلات هم فقط تعطیلات می تواند خستگی آدم را به در کند هرچند تعطیلات هم خسته ایم. مگر ما ایرانی ها چند ساعت در روز کار می کنیم که این همه خسته می شویم؟ طبق آمار جهانی، سرانه کار مفید در کشور ژاپن 2 هزار و 400 ساعت است و در کره نزدیک 2 هزار و در ایران 800 ساعت است. یعنی اگر زمان صرف صبحانه و ناهار و چک کردن تلگرام و حساب و کتاب اقساط را از ساعت کاری کم کنیم، به طور متوسط می ماند 11 ساعت کار مفید در هفته! به عبارت دقیق تر روزی کمتر از 2 ساعت!
حالا با چنین فعالیتی می توان گفت واقعاً خسته ایم. پرس و جو از دور و بری ها و آدم هایی که هر روز آنها را می بینیم نشان می دهد خستگی آنها صرفاً خستگی جسمی نیست و درگیری شان ذهنی است. آنها خسته اند؛ آیا این خستگی نشانه افسردگی است؟ آیا ما اساساً حال نداریم و تنبلی مان ریشه تاریخی یا جغرافیایی دارد؟ اگر این طور است، می شود به ملتی که در سرزمینی گرم و نیمه خشک، قنات می کند و کیلومترها کانال زیرزمینی حفر می کند تا کویری را به بهشت تبدیل کند،گفت تنبل است؟ مردمی که قرن ها کشاورز بوده اند، آیا می توانند تنبل باشند؟ اگر خستگی ریشه تاریخی و جغرافیایی ندارد و صرفاً موضوعی اجتماعی است، به چه عواملی برمی گردد؟
دانلود رمان و کتاب های جدید