توی اتاق بزرگی نشسته بودم به این فکر می کردم که چه قدر سریع به این جا رسیدم حتی نمی دونستم برگزیده یعنی چی ؟ همون جور که منتظر اومدن لرد بودم تا برام توضیح بده .اطراف رو دید می زدم که چشمم به قاب عکس های روی شومینه افتاد برام جالب بود عکس های قدیمی جلو تر رفتم تا بهتر ببینم توی همه عکس ها مرد و زن هایی با لباس اشرافی بودند اما توی یکی از عکس ها دو تا پسر بچه کاملا شبیه هم بودند . هیچ فرقی نداشتند فقط این که پسر بچه ای که موهاش سفید از اون یکی خیلی شیطون تر به نظر می اومد .
وقتی آ نیل و آمیتیس منو به یه اتاق بردند گقتند جایی نرم تا لرد بیاد اما خب منم کنکاو وقتی دیدم نیستن رفتم تا توی خونه رو بگردم اولین دری که بهش خوردم یه در سفید بزرگ بود . محو چشمای اون پسر بچه ها بودم که
_این جا چه کار می کنی
صدای انیل بود که منو ترسوند و قاب از دستم افتاد
_در با جادو سفید قفل بود چه جوری بازش کردی
آمیتیس هم اون جا بود وناباور منو نگاه می کرد
انگار یه چیزایی بود که حتی اونا هم نمی دونستند
اصلا متوجه نگاهاشون نمی شدم که دیدم لرد هم اون جا بود. وقتی امتیس و انیل از لرد حرف می زدند فکر می کردم مثل پادشاه های داستانا یه پیر مرد مغرور رو ببینم اما مرد رو به روم تمام مو هاش سفید بود و حالا که دقت می کردم چشماش خیلی عجیب تر بود طوسی با رگه های بنفش .
لرد با لبخند گفت: خودشه
و من از قبل هم متعجب تر بودم که چرا من؟!
انیل قاب شکسته رو برداشت و توی یه لحظه با حسرت عکس رو نگاه کرد ولی فقط یه لحظه بعد برق نفرت تو چشماش بود .
رو به لرد گفت:
_چرا هنوز این عکس ها رو نگه می دارید اون ها فراموش شدن
به این فکر می کردم که زمان تو عکس فراموش شدس یا بچه های تو عکس که لرد گفت:
_ دنبالم بیا
وقتی آ نیل و آمیتیس منو به یه اتاق بردند گقتند جایی نرم تا لرد بیاد اما خب منم کنکاو وقتی دیدم نیستن رفتم تا توی خونه رو بگردم اولین دری که بهش خوردم یه در سفید بزرگ بود . محو چشمای اون پسر بچه ها بودم که
_این جا چه کار می کنی
صدای انیل بود که منو ترسوند و قاب از دستم افتاد
_در با جادو سفید قفل بود چه جوری بازش کردی
آمیتیس هم اون جا بود وناباور منو نگاه می کرد
انگار یه چیزایی بود که حتی اونا هم نمی دونستند
اصلا متوجه نگاهاشون نمی شدم که دیدم لرد هم اون جا بود. وقتی امتیس و انیل از لرد حرف می زدند فکر می کردم مثل پادشاه های داستانا یه پیر مرد مغرور رو ببینم اما مرد رو به روم تمام مو هاش سفید بود و حالا که دقت می کردم چشماش خیلی عجیب تر بود طوسی با رگه های بنفش .
لرد با لبخند گفت: خودشه
و من از قبل هم متعجب تر بودم که چرا من؟!
انیل قاب شکسته رو برداشت و توی یه لحظه با حسرت عکس رو نگاه کرد ولی فقط یه لحظه بعد برق نفرت تو چشماش بود .
رو به لرد گفت:
_چرا هنوز این عکس ها رو نگه می دارید اون ها فراموش شدن
به این فکر می کردم که زمان تو عکس فراموش شدس یا بچه های تو عکس که لرد گفت:
_ دنبالم بیا