مرکز کتاب ℘

Mojtaba

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/04
ارسالی ها
2,741
امتیاز واکنش
43,440
امتیاز
1,256
محل سکونت
Eden
book16.jpg


ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﻢ ﭼﺮﺍ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻧﺪ ،
ﻫﻢ ﺯﺷﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﻫﻢ ﭘﯿر ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﻫﻢ ﺑﯽ ﭼﺎﺭﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ .
ﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﻻﻧﻪ ﻧﯿﺴﺖ ...
---
قطعه ای از کتاب : زندگی پیش رو | رومن گاری
پ.ن : ترجمه : لیلی گلستان
 
  • پیشنهادات
  • Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    book17.jpg


    گفت خیلی می ترسم
    گفتم چرا ؟
    گفت چون از ته دل خوشحالم ...
    این جور خوشحالی ترسناک است ...
    پرسیدم چرا آخه ؟
    جواب داد : وقتی آدم این جور خوشحال می شود
    سر نوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد !
    ---
    قطعه ای از کتاب : بادبادک باز | خالد حسینی
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    book18.jpg


    آدم ها خیلی چیزها را در لایه های زیرین وجود خود پنهان می کنند .
    هیچکس واقعا کس دیگرا را نمی شناسد ؛
    مگر آن که با او زیر یک سقف زندگی کند .
    ---
    قطعه ای از کتاب : پشت سرت را نگاه کن | سی بل هاگ
    پ.ن : ترجمه : آرتمیس مسعودی | نشر اموت
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    رودین با تبسم افسرده ای گفت :
    من به صورت علف خشکی به دنیا آمده ام که باد آن را به هر طرفی که بخواهد می کشاند. من نمی توانستم بایستم.
    ---
    قطعه ای از کتاب : رودین | ایوان تورگنیف
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    - اگر چراغ نمی آوری، دست کم تاریکی این دخمه را با تهمت و دروغ بیش تر نکن.
    - اگر دلت روشن بود، این همه سراغ چراغ از من نمی گرفتی.
    - چراغ را برای تو می خواهم تا در تاریکی از چیزی سخن نگویی که آن را نمی بینی.
    - چه زبان گزنده ای داری جوانک! بی دلیل نیست سر از این دخمه در آورده ای!همین جسارت تو را به این جا کشانده.
    - اشتباه می کنی، گوش های بی طاقت مرا به این جا کشانده.

    قطعه ای از کتاب : اقلیم هشتم | محسن هجری
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    الاغ اولی گفت : چرا ما باید شب و روز بار ببریم؟
    الاغ دومی گفت : پس چکار کنیم؟
    الاغ اولی گفت : هیچی، با شما نبودم. ببخشید بارتان را ببرید.
    الاغ دومی هن و هن کنان، با کوهی بار، از سراشیبی بالا می کشید و به حرف الاغ اولی فکر می کرد.

    قطعه ای از کتاب : الاغ ها | محمد رضا یوسفی
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    - پدربزرگم از فرقه مذهبی هوگنوتها بود. آقای کشیش به جرم این گـ ـناه او را به زندان اعمال شاقه فرستاده و در آن وقت من خیلی کودک بودم.
    - و بعد چه؟
    - پدرشوهرم آدم پر سروصدا و مخالف رژیم بود. پادشاه دستور داد و او را به دار زدند.
    - و شوهرت چه می کند؟
    - در آن روز ها می جنگید.
    - برای کی؟
    - برای شاه.
    - و بعد چه؟
    - برای آقای کشیش.

    قطعه ای از کتاب : نود و سه | ویکتور هوگو
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    " قلب من از این می ترسد که روزی دچار رنج شود. "
    " به قلبت بگو ترس از رنج کشیدن از خود رنج کشیدن دردناک تر است. "

    قطعه ای از کتاب : کیمیاگر | پائلو کوئلیو
    پ.ن : مترجم | آرش حجازی
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    j4i5_2017-06-25-10-31-57-1611041787.jpg


    این‌ها را که نوشتم کمی آسوده شدم، از من دل جویی کرد، مثل این ست که بار سنگینی را از روی دوشم بر می‌داشتند.
    چه خوب بود اگر همه چیز را می‌شد نوشت.
    اگر می‌توانستم افکار خودم را به دیگری بفهمانم، می‌توانستم بگویم؛
    نه، یک احساساتی هست، یک چیز‌هایی هست که نه می‌شود به دیگری فهماند، نه می‌شود گفت؛
    آدم را مسخره می‌کنند، هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می‌کند.
    زبان آدمیزاد مثل خودِ او ناقص ناتوان است.

    ___________

    قسمتی از زنده به گور اثر صادق هدایت
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    s3on_images-12.jpg


    قبل از هر چیز نعره می‌زنند که:
    -هی! اینجا خانه‌ی خودت نیست که هر کار خواستی بکنی.
    اتهامی که سه معنی دارد،

    نخست این که فرض بر این گذاشته می‌شود که انسان در خانه‌ی خودش رفتارش مثل خوک است!
    دوم این که آدم فقط زمانی احساس خوشایند و خوبی دارد که رفتارش درست مثل یک خوک باشد!
    و
    سوم این که هیچ بچه‌ای مجاز نیست به هیچ قیمتی به عنوان یک کودک از زندگی لـ*ـذت ببرد و خود را خوش و شاد احساس کند




    __________
    قسمتی از کتاب عقاید یک دلقک نوشته ی هانریش بل
     
    آخرین ویرایش:
    بالا