مرکز کتاب ℘

Es_shima

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/13
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
29,248
امتیاز
846
سن
27
محل سکونت
ناکجا
oa93_screenshot_20170409-123940.png


-هه... اگه ما هم نخوایم فکر کنیم و بجنگیم پس فرق ما با اون احمقا چیه؟
-《فرق زیادی نداریم! فقط ما حماقت رو انتخاب کردیم به جای این که انتخاب بشیم؛ که می‌دونیم اگه چشامونو وا کنیم چه حجم عظیمی از گند و گـه دنیا رو فرا گرفته. واسه همین چشامونو می‌بندیم و سعی می‌کنیم احمقِ خوبی باشیم! کافیه قرص و نوشیدنی و کوفت و زهرمارمون کم بشه یه دفه واقعیّت آوار می‌شه رو سرمون. یه دفه وسط عروسی می‌زنیم زیر گریه. یه دفه با مشت می‌کوبیم تو شیشه‌ی خونه‌مون و حتی نمی‌فهمیم چرا همه جا رو خون برداشته؛ ما حتی توی احمق بودنم خوب نیستیم...!》
به من نگاه نمی‌کند، چشم‌هایش را بسته و دارد در سرزمین دیگری قدم می‌زند‌. سیگار بعدی را روشن می‌کنم و به دور دست ها خیره می‌شوم


_________
قسمتی از کتاب گفتگو در تهران اثر دکتر سید مهدی موسوی
 
  • پیشنهادات
  • Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ________________________
    می‌گویم: تارک دنیا که نه، دیگر حرص نمی‌زنم. دنیا هم که می‌بینید، هستش، چه ترکش کنیم، چه بخواهیم مالکش شویم، انگار نه انگار که ما هستیم. داداش ما می‌خواست، یا هنوز هم می‌خواهد عوضش کند، آن‌طوری بسازدش که آرزوش را دارد، فعلا هم آن‌جاست. من فقط از هی جلو رفتن خسته‌ام. می‌گویم، مگر نمی‌شود عقب رفت، اصلا ایستاد؟

    جن‌نامه
    ✍هوشنگ گلشیری
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ________________________
    زمانی که شما دچار فقر هستید هرروز با گرفتاریهای سنگین تر و بدتر از آنچه دارید دست به گریبان می شوید. دلتنگی و آثار جنبی آن و مصیبت گرسنگی را درک می کنید، بعلاوه فقر خاصیت تسکین دهنده بزرگی دارد، بدین معنی که آینده را انکار کرده و ندیده می گیرید. مسلما در محدوده معینی دارایی هرچه کمتر باشد نگرانی هم کمترست. مثلا اگر یکصد فرانک داشته باشید در معرض ترس و واهمه هستید، ولی اگر همه دارایی شما سه فرانک باشد آسوده خاطرید، زیرا این سه فرانک تا فردا خوراک شما را تامین می کند و نمی توانید به آینده دورتر بیاندیشید. دلتنگ و ملول هستید اما ترس و هراس ندارید. پیش خود می گوئید امروز و فردا است که از گرسنگی بحال مرگ بیافتم. اما بزودی ذهن شما متوجه مطالب دیگری می شود. قطعه ای نان و کمی مارگارین هم تا حدی رنج گرسنگی را تسکین می دهد.

    آس و پاس ها
    ✍جورج اورول
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    ________________________
    دون ژوان خطاب به شیطان:
    «آدم عاشق این است که خودش را خشن و بد بداند. اما آدم نه خشن است و نه بد. کم‌دل است. بهش بگو ظالم، جانی، دزد، قالتاق تا برایت غش کند و دوستت بدارد و فخر بفروشد به این‌که در رگ‌هایش خون گردن‌کلفت‌ها و چپاولچی‌های تاریخ روان است. بهش بگو دروغگو، دزد؛ حداکثر از دستت به عنوان توهین به دادگاه شکایت می‌کند. اما بهش بگو ترسو، و آن‌وقت از خشم دیوانه می‌شود. و برای این‌که حقیقت گزنده را بپوشاند حتی به مرگ حاضر می‌شود.»

    دون ژوان در جهنم
    ✍ جرج برنارد شاو
    ابرهیم گلستان
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    1mur_2017-06-27-16-37-11-779606823.jpg



    صدای امیر از توی حال می آید:
    -من کتابتون رو سه بار خوندم. مخصوصاً با موضوع کتاب خیلی حال کردم. یه جورایی مثل فیلم‌های کیمیایی بود
    -نظر لطفته. البته از دیدگاه خودم یه فرقای اساسی دارند، فیلم های مسعود خان در مدح رفاقته، در ستایش چیزایی که دیگه نیستن، یه جور باز آفرینی دنیای مردانگی و اعتماد؛ اما کتابای من در مدح چیزی نیستن، از جنس زندگی‌ان. اتفاقاً قهرماناش آدمای بازندن. آدمایی که یه روز به یه چیزایی اعتقاد داشتن اما الان شک کردن؛ اما نه می‌تونن آرماناشون رو کنار بذارن نه دیگه می‌تونن به اون آرمانا ایمان داشته باشن.!
    صدای حسین است روی مبل نشسته و در حالی که دست‌هایش را تکان می‌دهد با هیجان حرف می‌زند.
    -ولی قبول کنین قهرمان داستانتون مردا هستن، من حتی سیگار کشیدنشون رو تا مغز استخونام حس می‌کنم،همین کتابتون مثلا، مگه پسره به خاطر دختره همه چیزشو نباخت؟! مگه دختره بهش خــ ـیانـت نکرد؟
    -آره خــ ـیانـت کرد، ولی دختره هم دلایل خودشو داشت، می‌دونین امیر آقا یه فاجعه که بین دو نفر اتفاق می‌افته همیشه هر دو طرف مقصرن؛ منم سعی کردم تو داستانام همین رو نشون بدم!



    _______
    قسمتی از کتاب گفتگو در تهران اثر مهدی موسوی
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    vf6z_2017-06-28-12-32-26-2000105394.jpg


    از شرایطِ "عصر شب" این‌ست که همه در آن طرفدار آزادی هستند، ولی نه از مفهوم آزادی خبری هست و نه از خودِ آزادی.!
    در حالی که برای مبارزه در راه آزادی، انسام باید خود آزاد باشد و پیش خود احساس آزادی کند؛ وگرنه بـرده‌ای بیش نخواهد بود، حتی اگر از آزادی شب و روز دَم بزند

    ___________
    قسمتی از کتاب قصه نویسی از استاد رضا براهنی
    .
    .
    پ.ن: این کتاب در مورد آموزش صحیح قصه نویسی است اما مطالب دیگری را هم (مثل مطلب بالا)، لحاظ می‌کند
     

    sama_t

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/14
    ارسالی ها
    1,044
    امتیاز واکنش
    10,706
    امتیاز
    738
    سن
    24
    محل سکونت
    Earth
    Screenshot_٢٠١٧-٠٦-٢٨-١٢-٢٧-٢٧_1.jpg


    . * روی هم رفته در زندگی ام نمایش بدی نداشتم . شبها در خیابانها نخوابیده بودم.البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان میخوابیدند . آنها احمق نبودند . فقط به درد نیازهای تشکیلات زمانه نمیخوردند . نیازهایی که مدام تغییر میکردند . این توطئه شومی بود . اگر قادر بودی شبها در رختخواب خودت بخوابی خودش پیروزی پر ارزشی بود بر قدرتها . من خوش شانس بودم , ولی بعضی از حرکتهایی که کردم , خیلی هم بدون فکر نبودند . روی هم رفته دنیای واقعا وحشتناکی بود و بعضی وقتها دلم برای تمام آدمهایی که درش زندگی میکردند میسوخت . . .

    برشی از کتاب عامه پسند
    #چارلز_بوکفسکی
    ترجمه ی پیمان خاکسار
     

    sama_t

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/14
    ارسالی ها
    1,044
    امتیاز واکنش
    10,706
    امتیاز
    738
    سن
    24
    محل سکونت
    Earth
    0d390d51960f69562bc0b4b909929bb7.jpg


    وقتی وارد دنیای جدیدت شوی اولش کمی احساس ناراحتی خواهی کرد . آدمها وقتی از منطقه امن خودشان بیرون می آیند همیشه احساس سردرگمی میکنند ولی امیدوارم تو هم اندکی احساس شادمانی کنی . آن روز وقتی از موج سواری برگشتی قیافه ات همه چیز را لو میداد . کلارک , تو تشنه ای . جسارت را در تو دیدم , اما تو سرکوبش کرده ای , پنهانش کرده ای , کاری که اغلب آدمها میکنند . به تو نمیگویم از ساختمان چند طبقه بپر پایین یا کنار نهنگها شنا کن یا این جور کارها ( گرچه ته دلم دوست دارم از این کارها بکنی ) اما جسورانه زندگی کن , در زندگی ات شجاعت به خرج بده . تلاش خودت را بکن . یک جا ننشین . .

    برشی از کتاب من پیش از تو..جلد اول
    #جوجو_مویز
    ترجمه ی مریم مفتاحی
     

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    گفت: «سگ کی‌ باشن مرخصی ندن. می‌گیرم ازشون. فقط قِلِق داره. اون هفته عروسیِ دخترِ یکی از بچه‌ها بود.
    تو نمی‌شناسیش. اسفندیاری فامیلشه. به جان خودم سه روز بهش مرخصی دادن. می‌فهمی؟ سه روز. فقط باس کمکم کنی. تو که نمی‌ترسی، نه؟»
    نشستم روی تخت مریم و گفتم: «سگ کی‌ باشم بترسم. هر کاری بگی می‌کنم.»
    گفت: «این‌قدر نگو سگ کی ‌باشم؟ تو عزیزمی بابا، حب نبات، حب نباتمی! فردا ساعت نُه‌ بیا ملاقاتم.» و صداش را یواش‌تر کرد:
    «ببین! با خودت ده متر طناب کلفت بیار. می‌تونی؟»
    قطعه ای از کتاب : زیبا صدایم کن | فرهاد حسن زاده
     

    Es_shima

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    29,248
    امتیاز
    846
    سن
    27
    محل سکونت
    ناکجا
    c0a5_2017-06-29-14-20-09-323868183.jpg


    -دفتر‌هامان را مو به مو بررسی کردند و با مالیات از پا انداختنمان. حالا هم در حکومت پرادو، دولت یک مافیای بی‌رحم است. مقاطعه‌هایی را که بد از رفتن برمودس پس گرفته‌بودیم دارند دوباره می‌گیرند تا به پرادیست‌ها بدهند، با این وضعی که دارم آماده‌ام که مثل تو کمونیست شوم.
    سانتیاگو کوشید شوخی بکند:
    -تازه می‌خواهید به من کمک کنید؛ تا خبر دار شوید منم که باید به داد شما برسم پدر.
    دن‌فرمین گفت:《 همه از اودریا شکایت داشتند چون می دزدید؛ امروز همان قدر دزدی هست، آن وقت همه کس هم راضی است.》
    -امروز هم می‌دزدند، اما بعضی نکات ظریف را رعایت می‌کنند، مردم این قدر ها متوجه نیستند.


    _____________

    قسمتی از کتابِ گفتگو در کاتدرال نوشته‌ی ماریوبارگاس یوسا
    ترجمه‌ی عبدالله کوثری
     
    بالا