14سال پیش آقای اصغرزاده رفت خواستگاری خانم تاجیک؛ وقتی که دانشجوی حقوق بود و کسی هم نمیدانست که قرار است بازپرس قتل شود. آقای اصغرزاده با پدر خیلی از ما متفاوت است. پدر این خانواده صبحها میرود سر صحنه قتل و در همه حال باید گزارش قتلهایی را که اتفاق افتاده بدهد یا بشنود؛ وقتی غذا میخورد، وقتی مهمانی میرود و... این خانه 2 عضو دیگر هم دارد؛ رضا 12 ساله است و محدثه 7 ساله. رضا چند سالی میشود که دیگر حوصله قتل را ندارد اما محدثه وقتی درباره قتل حرف میزنیم، میخندد. دوران بچگی آنها با بسیاری از ما متفاوت است. آنها کلت و فشنگ و ذرهبین به دست میگیرند، اما خیلی از ماها با ماشین و عروسک بازی میکردیم. بازپرس اصغرزاده میگوید: «همه تلاشم را میکنم تا بچهها اذیت نشوند». رضا میگوید: «وقتی خبر یک قتل میرسد، تا یک هفته اعصابم خرد است».
فضای خانهای که پدر خانواده صبحها از آنجا میرود سر صحنه قتل، چه ویژگیهایی دارد؟
اصغرزاده: فضای خانه ما به لحاظ ظاهری همین است که میبینید. من به اینکه خانوادهام در خانه احساس آرامش کنند، اهمیت زیادی میدهم. دوست دارم وسایل خوب و شیک برای خانه بگیرم. از لحاظ زمانی خیلیوقتها خانه نیستم، برای همین باید این نبودن را جبران کنم. برای بچهها سرگرمیهای بیشتری فراهم کردهام. پسرم در اتاقاش فضای آموزشی خودش را دارد.
از نظر روانی چطور؟
در خانه ما فشار روانی کار من زیاد است. کشیکهای ما 24 ساعته است. مثلا داریم غذا میخوریم، تلفن زنگ میزند؛ باید بروم سر صحنه قتل. خوابیم، بیدار میشویم چون گزارش قتل میدهند. پیش بچهها نشستهام، تلفن زنگ میزند؛ باید درباره قتل اطلاعات بگیرم. وقتی شب برای رفتن به صحنه قتل بیرون میروم، همسرم خیلی نگران میشود. وقتی برمیگردم، همه کنجکاو میشوند که چه اتفاقی افتاده است.
رضا و محدثه هم روحیه پلیسی پیدا کردهاند. وقتی گزارش قتل میدهند، بچهها میگویند بابا چرا این دستور را نمیدهی یا هی سؤالهای پلیسی میپرسند؛ بابا چاقو را سمت راست زده یا چپ؟ بابا یعنی چپدست بوده است؟
این حالت اذیتشان نمیکند؟
با کار من اخت شدهاند، دیگر دیدگاه من مهم نیست. مثل این است که بخواهی در آشپزخانه کار کنی اما نخواهی بوی غذا را بشنوی. ما سر سفره نشستهایم، زنگ میزنند. فیلم نگاه میکنم، زنگ میزنند. کار من بخشی از زندگیام است و زندگیام هم بخشی از کارم. تفاوت بازپرس قتل با بقیه قاضیها همین است.
پس همه نزدیکانتان تحتتاثیر قرار میگیرند؟
بله، مثلا وقتی میرویم عروسی از من میپرسند جریان فلان قتل چیه. میرویم عزاداری میپرسند چه خبر. میرویم هیأت، درباره قتل حرف میزنند. با دوستانمان که مسافرت میرویم، من تمام مدت برایشان از پروندهها میگویم. میخواهم ماشینم را در پارکینگ پارک کنم، سرایدار میپرسد جریان فلان قتل چی بود.
این تعریفکردن برای خودتان فشار روانی ندارد؟
خستهکننده و تکراری است.
ناراحتکننده نیست؟
صحنه قتل که تکراری میشود، پوست و جسد و استخوان هم عادی میشود اما داستان و اتفاق هر قتل است که با قتل قبلی فرق میکند. هر اشک مادر با اشک مادر قبل فرق میکند. هر اشک یتیم با اشک یتیم دیگر فرق دارد. هر ناله با ناله دیگر فرق دارد. اینطوری نیست که الان من سر قتل بروم و متأثر نشوم.
دیشب وقتی زن مقتول روی پله نشسته بود و ضجه میزد، خیلی متأثر شدم.
وقت بازجویی هم متأثر میشوید؟
حالتهایم وقت بازجوییها با هم فرق دارد؛ گاهی همه را از اتاق بیرون میکنم و تنهایی با متهم حرف میزنم وگاهی داد میزنم. حتی پیش آمده که خودم هم گریه کردهام.
گاهی هم آرام هستم. بههرحال، انرژی منفی در کار ما زیاد است. متهمها میآیند، اولیای دم میآیند، اربـابرجوعهای ما یا متهمها هستند یا اولیای دم؛ متهمها که همه زندگیشان را از دست دادهاند، اولیای دم هم که عزیزی را از دست دادهاند.
به هر حال، همه این فشارها به خانه منتقل میشود؟
بله، من فقط جبران میکنم.
چند سال است ازدواج کردهاید؟
14 سال.
خانم تاجیک این فشار روانی برای شما سخت نیست؟
من در کل از حوادث جنایی خوشم نمیآید. تحملش را ندارم. مدتها حالم بد میشود.
اصغرزاده: خانم من حتی فیلم بزن بزن نگاه نمیکند.
رضا: من هم فیلمهای جنایی دوست ندارم.
تو درباره پروندهها با پدرت صحبت میکنی؟
بعضیوقتها که یک پرونده پیچیده باشد، خودش تعریف میکند.
شما فقط پروندههای پیچیده را تعریف میکنید؟
اصغرزاده: خبر جنایی هر روز هست. یک خبرهایی خیلی انعکاس دارد. ولی این کار وارد همه ابعاد زندگی من شده است.
ما امسال ماه رمضان افطاری دعوت بودیم. رفته بودیم سر صحنه دیرتر رسیدیم. همه میپرسیدند کجا بودید، میگفتم سر صحنه قتل. بعد میپرسیدند، چه اتفاقی افتاده بود.
وقتی با آقای اصغرزاده ازدواج کردید، فکر میکردید همسرتان بازپرس ویژه قتل شود؟
نه، اصلا فکرش را نمیکردم. آن موقع آقای اصغرزاده دانشجوی حقوق بود. فکر نمیکردم یک روز بازپرس ویژه قتل شود. فکر میکردم لیسانساش را میگیرد، بعد میرود دنبال وکالت یا هر کار دیگری.
وقتی میخواستند بازپرس قتل شوند، شما موافق بودید؟
نه، مخالف بودم. فکر میکردم هم برای خودش سخت است، هم برای من. اوایلش برای ما سخت بود. برای خودش هم خیلی سخت است. من خیلی برایش نگرانم. هر دفعه میرود سر صحنه قتل، فکر میکنم نکند برای خودش هم اتفاقی بیفتد. بیشتر وقتها که میرود، شب است و بچهها نمیفهمند. برایشان نمیگویم که چه اتفاقی افتاده. برای خودم هم سخت است.
وقتی خانم تاجیک مخالفت کردند، شما چه گفتید؟
خانم مخالفت کرد ولی ما چیزی به اسم باید در زندگیمان نداریم.
دو طرفه باید ندارید؟
خب، خانم من بیشتر ملاحظهام را میکند. من خواستهام را میگویم؛ میگویم برایم مهم است ولی تصمیم با خودش است. ایشان من را تشویق میکنند که فکر خودت باش ولی اجباری در کار نیست. شغل من خیلی خانوادهام را اذیت کرده. بعضیوقتها شده خانوادهام در ماشین بودهاند و مجبور شدهام با آنها بروم سر صحنه قتل.
آن مواقع شما چه احساسی دارید؟
تاجیک: به خدا میسپارماش. خیلی اضطراب دارم؛ دعا میکنم اتفاقی برایش نیفتد.
اصغرزاده: گفتم که انرژیهای منفی کار ما زیاد است.
تاثیرات این انرژی منفی را چهجوری کم میکنید؟
هم برنامه تفریح درازمدت داریم و هم کوتاهمدت. سفر برایم خیلی خوب است. سالانه یکی دو بار سفر خارجی میروم؛ به عنوان مدیر کاروان به مکه، عتبات و کربلا میروم. وقتی برمیگردم همه میگویند چقدر روحیهات خوب شده است. شمال هم میروم. سونا هم از تفریحات موردعلاقهام است؛ دور از هرگونه استرس در یک فضا هستیم که سعی میکنیم هیچ حرفی از کار نزنیم. برنامههای هیأت مذهبی هم خیلی در روحیهام تاثیر مثبت دارد.
شما برای کمکردن این انرژی منفی چه میکنید؟
تاجیک: اگر حوصله داشته باشد، حرف میزنیم. اگر حوصله نداشته باشد، میگذارم در حال و هوای خودش باشد. سعی میکنم اتفاقات تلخ را تعریف نکنم. چیزهایی را میگویم که خوشایند باشند. به فیلم هم علاقه دارم.
پیش آمده در بازجویی، متهم حرف ناسزایی به شما بزند؟
نه، البته نوع برخوردهای من معمولا طوری بوده که متهمها هیچوقت جسارت نداشتهاند حرفی بزنند. خیلی وقتها متهم به دلیل ترس، نادانی یا بیسوادی حرفی میزند اما خیلی جدی نیست.
من در بازجویی عکسالعمل سریع نشان میدهم. من آنقدر غرق در مسئله پرونده هستم که برخوردهای شخصی متهم با خودم برایم مهم نیست. آنقدر انرژیام را برای کشف حقیقت میگذارم که به چیزهای دیگر توجه نمیکنم. هیچوقت برای خودم سر متهم داد نمیزنم و برای حس خودم کاری را انجام نمیدهم.
برای کشف حقیقت چه کارهایی انجام میدهید؟
هر کاری که لازم باشد؛ هر کاری که باعث شود متهم حرف بزند، انجام میدهم؛ گاهی با آرامش، گاهی با خشونت.گاهی برای متهم سیگار روشن میکنم، گاهی هم تند میشوم. هر متهم با متهم دیگر فرق دارد.
بعضی اوقات یک متهم 6 ماه هم انفرادی میرود ولی حرف نمیزند. اما متهم دیگری با یک شب انفرادی رفتن به حرف میآید.
رابـ ـطهتان با متهمها خوب است؟
من برای کشف مسئله شکل رابـ ـطهام فرق میکند. یادم است در یک پرونده، پدر متهم – که چند اکیپ ویژه دنبالش بودند – آمد و گفت: پسرم را آوردهام. پدرش گفت من قول داده بودم آرش را بیاورم. او پشت در است. وقتی گفت آرش پشت در است، من از روی میز رفتم سمت در.
پیش آمده یک متهم خانم داشته باشید و برای ارتباط با او با خانمتان مشورت کنید؟
روحیه خانم من مذهبی است. خیلی صبور و آرام است؛ با خیلی خانمهای دیگر فرق دارد. بههرحال من به رفتارهای هر آدمی دقیق میشوم.
خیلی از اطلاعات عمومی و شخصیتی افراد به درد ما میخورد. الان شما اینجا نشستهاید؛ من دقت میکنم که شما چاییتان را چطور مینوشید یا چقدر مینوشید. وقتی میرویم سر صحنه قتل، نوع غذا، شکل چیدن ظرفها، چیدن دکوراسیون خانه و خیلی چیزهای دیگر نشان میدهد که در خانه، زن زندگی میکند یا مرد.
![3W1J6287-2-0819-as.jpg](http://images.hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8608/3W1J6287-2-0819-as.jpg)
فضای خانهای که پدر خانواده صبحها از آنجا میرود سر صحنه قتل، چه ویژگیهایی دارد؟
اصغرزاده: فضای خانه ما به لحاظ ظاهری همین است که میبینید. من به اینکه خانوادهام در خانه احساس آرامش کنند، اهمیت زیادی میدهم. دوست دارم وسایل خوب و شیک برای خانه بگیرم. از لحاظ زمانی خیلیوقتها خانه نیستم، برای همین باید این نبودن را جبران کنم. برای بچهها سرگرمیهای بیشتری فراهم کردهام. پسرم در اتاقاش فضای آموزشی خودش را دارد.
از نظر روانی چطور؟
در خانه ما فشار روانی کار من زیاد است. کشیکهای ما 24 ساعته است. مثلا داریم غذا میخوریم، تلفن زنگ میزند؛ باید بروم سر صحنه قتل. خوابیم، بیدار میشویم چون گزارش قتل میدهند. پیش بچهها نشستهام، تلفن زنگ میزند؛ باید درباره قتل اطلاعات بگیرم. وقتی شب برای رفتن به صحنه قتل بیرون میروم، همسرم خیلی نگران میشود. وقتی برمیگردم، همه کنجکاو میشوند که چه اتفاقی افتاده است.
رضا و محدثه هم روحیه پلیسی پیدا کردهاند. وقتی گزارش قتل میدهند، بچهها میگویند بابا چرا این دستور را نمیدهی یا هی سؤالهای پلیسی میپرسند؛ بابا چاقو را سمت راست زده یا چپ؟ بابا یعنی چپدست بوده است؟
این حالت اذیتشان نمیکند؟
با کار من اخت شدهاند، دیگر دیدگاه من مهم نیست. مثل این است که بخواهی در آشپزخانه کار کنی اما نخواهی بوی غذا را بشنوی. ما سر سفره نشستهایم، زنگ میزنند. فیلم نگاه میکنم، زنگ میزنند. کار من بخشی از زندگیام است و زندگیام هم بخشی از کارم. تفاوت بازپرس قتل با بقیه قاضیها همین است.
پس همه نزدیکانتان تحتتاثیر قرار میگیرند؟
بله، مثلا وقتی میرویم عروسی از من میپرسند جریان فلان قتل چیه. میرویم عزاداری میپرسند چه خبر. میرویم هیأت، درباره قتل حرف میزنند. با دوستانمان که مسافرت میرویم، من تمام مدت برایشان از پروندهها میگویم. میخواهم ماشینم را در پارکینگ پارک کنم، سرایدار میپرسد جریان فلان قتل چی بود.
این تعریفکردن برای خودتان فشار روانی ندارد؟
خستهکننده و تکراری است.
ناراحتکننده نیست؟
صحنه قتل که تکراری میشود، پوست و جسد و استخوان هم عادی میشود اما داستان و اتفاق هر قتل است که با قتل قبلی فرق میکند. هر اشک مادر با اشک مادر قبل فرق میکند. هر اشک یتیم با اشک یتیم دیگر فرق دارد. هر ناله با ناله دیگر فرق دارد. اینطوری نیست که الان من سر قتل بروم و متأثر نشوم.
دیشب وقتی زن مقتول روی پله نشسته بود و ضجه میزد، خیلی متأثر شدم.
وقت بازجویی هم متأثر میشوید؟
حالتهایم وقت بازجوییها با هم فرق دارد؛ گاهی همه را از اتاق بیرون میکنم و تنهایی با متهم حرف میزنم وگاهی داد میزنم. حتی پیش آمده که خودم هم گریه کردهام.
گاهی هم آرام هستم. بههرحال، انرژی منفی در کار ما زیاد است. متهمها میآیند، اولیای دم میآیند، اربـابرجوعهای ما یا متهمها هستند یا اولیای دم؛ متهمها که همه زندگیشان را از دست دادهاند، اولیای دم هم که عزیزی را از دست دادهاند.
به هر حال، همه این فشارها به خانه منتقل میشود؟
بله، من فقط جبران میکنم.
چند سال است ازدواج کردهاید؟
14 سال.
خانم تاجیک این فشار روانی برای شما سخت نیست؟
من در کل از حوادث جنایی خوشم نمیآید. تحملش را ندارم. مدتها حالم بد میشود.
اصغرزاده: خانم من حتی فیلم بزن بزن نگاه نمیکند.
رضا: من هم فیلمهای جنایی دوست ندارم.
تو درباره پروندهها با پدرت صحبت میکنی؟
بعضیوقتها که یک پرونده پیچیده باشد، خودش تعریف میکند.
شما فقط پروندههای پیچیده را تعریف میکنید؟
اصغرزاده: خبر جنایی هر روز هست. یک خبرهایی خیلی انعکاس دارد. ولی این کار وارد همه ابعاد زندگی من شده است.
ما امسال ماه رمضان افطاری دعوت بودیم. رفته بودیم سر صحنه دیرتر رسیدیم. همه میپرسیدند کجا بودید، میگفتم سر صحنه قتل. بعد میپرسیدند، چه اتفاقی افتاده بود.
وقتی با آقای اصغرزاده ازدواج کردید، فکر میکردید همسرتان بازپرس ویژه قتل شود؟
نه، اصلا فکرش را نمیکردم. آن موقع آقای اصغرزاده دانشجوی حقوق بود. فکر نمیکردم یک روز بازپرس ویژه قتل شود. فکر میکردم لیسانساش را میگیرد، بعد میرود دنبال وکالت یا هر کار دیگری.
وقتی میخواستند بازپرس قتل شوند، شما موافق بودید؟
نه، مخالف بودم. فکر میکردم هم برای خودش سخت است، هم برای من. اوایلش برای ما سخت بود. برای خودش هم خیلی سخت است. من خیلی برایش نگرانم. هر دفعه میرود سر صحنه قتل، فکر میکنم نکند برای خودش هم اتفاقی بیفتد. بیشتر وقتها که میرود، شب است و بچهها نمیفهمند. برایشان نمیگویم که چه اتفاقی افتاده. برای خودم هم سخت است.
وقتی خانم تاجیک مخالفت کردند، شما چه گفتید؟
خانم مخالفت کرد ولی ما چیزی به اسم باید در زندگیمان نداریم.
دو طرفه باید ندارید؟
خب، خانم من بیشتر ملاحظهام را میکند. من خواستهام را میگویم؛ میگویم برایم مهم است ولی تصمیم با خودش است. ایشان من را تشویق میکنند که فکر خودت باش ولی اجباری در کار نیست. شغل من خیلی خانوادهام را اذیت کرده. بعضیوقتها شده خانوادهام در ماشین بودهاند و مجبور شدهام با آنها بروم سر صحنه قتل.
آن مواقع شما چه احساسی دارید؟
تاجیک: به خدا میسپارماش. خیلی اضطراب دارم؛ دعا میکنم اتفاقی برایش نیفتد.
اصغرزاده: گفتم که انرژیهای منفی کار ما زیاد است.
تاثیرات این انرژی منفی را چهجوری کم میکنید؟
هم برنامه تفریح درازمدت داریم و هم کوتاهمدت. سفر برایم خیلی خوب است. سالانه یکی دو بار سفر خارجی میروم؛ به عنوان مدیر کاروان به مکه، عتبات و کربلا میروم. وقتی برمیگردم همه میگویند چقدر روحیهات خوب شده است. شمال هم میروم. سونا هم از تفریحات موردعلاقهام است؛ دور از هرگونه استرس در یک فضا هستیم که سعی میکنیم هیچ حرفی از کار نزنیم. برنامههای هیأت مذهبی هم خیلی در روحیهام تاثیر مثبت دارد.
شما برای کمکردن این انرژی منفی چه میکنید؟
تاجیک: اگر حوصله داشته باشد، حرف میزنیم. اگر حوصله نداشته باشد، میگذارم در حال و هوای خودش باشد. سعی میکنم اتفاقات تلخ را تعریف نکنم. چیزهایی را میگویم که خوشایند باشند. به فیلم هم علاقه دارم.
پیش آمده در بازجویی، متهم حرف ناسزایی به شما بزند؟
نه، البته نوع برخوردهای من معمولا طوری بوده که متهمها هیچوقت جسارت نداشتهاند حرفی بزنند. خیلی وقتها متهم به دلیل ترس، نادانی یا بیسوادی حرفی میزند اما خیلی جدی نیست.
من در بازجویی عکسالعمل سریع نشان میدهم. من آنقدر غرق در مسئله پرونده هستم که برخوردهای شخصی متهم با خودم برایم مهم نیست. آنقدر انرژیام را برای کشف حقیقت میگذارم که به چیزهای دیگر توجه نمیکنم. هیچوقت برای خودم سر متهم داد نمیزنم و برای حس خودم کاری را انجام نمیدهم.
برای کشف حقیقت چه کارهایی انجام میدهید؟
هر کاری که لازم باشد؛ هر کاری که باعث شود متهم حرف بزند، انجام میدهم؛ گاهی با آرامش، گاهی با خشونت.گاهی برای متهم سیگار روشن میکنم، گاهی هم تند میشوم. هر متهم با متهم دیگر فرق دارد.
بعضی اوقات یک متهم 6 ماه هم انفرادی میرود ولی حرف نمیزند. اما متهم دیگری با یک شب انفرادی رفتن به حرف میآید.
رابـ ـطهتان با متهمها خوب است؟
من برای کشف مسئله شکل رابـ ـطهام فرق میکند. یادم است در یک پرونده، پدر متهم – که چند اکیپ ویژه دنبالش بودند – آمد و گفت: پسرم را آوردهام. پدرش گفت من قول داده بودم آرش را بیاورم. او پشت در است. وقتی گفت آرش پشت در است، من از روی میز رفتم سمت در.
پیش آمده یک متهم خانم داشته باشید و برای ارتباط با او با خانمتان مشورت کنید؟
روحیه خانم من مذهبی است. خیلی صبور و آرام است؛ با خیلی خانمهای دیگر فرق دارد. بههرحال من به رفتارهای هر آدمی دقیق میشوم.
خیلی از اطلاعات عمومی و شخصیتی افراد به درد ما میخورد. الان شما اینجا نشستهاید؛ من دقت میکنم که شما چاییتان را چطور مینوشید یا چقدر مینوشید. وقتی میرویم سر صحنه قتل، نوع غذا، شکل چیدن ظرفها، چیدن دکوراسیون خانه و خیلی چیزهای دیگر نشان میدهد که در خانه، زن زندگی میکند یا مرد.