در فصلهاي سابق، جملهاي را از«هربرت ريد»نقل كرديم كه گفته بود هنر شرقي راز خود را آهسته فاش ميكند.و نيز گفته بود كه براي درك كامل آن، بايد چشمان تازهاي بدست آورد و با نگاه تازهاي به دنيا نگريست.
شايد تعبير«آهسته فاش كردن»دقيق نباشد.زيرا مشخصههاي هنر اسلامي و فضاي معنوي حاكم بر آن، در اولين برخورد، خيلي روشن، خود را مينماياند.مقايسه حالتي كه براي يك تماشاگر و باز ديد كننده از«موزه آستان قدس مشهد»با يك موزه علمي و تاريخي در كشورهاي اروپائي و غربي ايجاد ميشود، روشن كننده مسئله است.در اولي، انسان، احساس محيطي گرم و با صفا و پر از معنويت و خلوص ميكند و در دومي، خود را در محيطي سرد و بي روح، حس ميكند.
تبلور اين بعد در بناهاي ديني
اين مسئله است كه هنرمند در معماري خود، چه حالي و احساسي داشته، و در صدد بوده كه در بيننده اثر، چه احساسي را بيافريند؟ !
آيا ميخواسته كه ساختمان و بنا، بصورت يك شيئي تو خالي جلوه كند؟يا فضائي فراخ و گسترده و غير عادي به بيننده ارائه دهد؟! بيننده را در برابر يك شيئي مرموز و مبهم قرار دهد، يا كه او را با چيزي آشنا و فضائي روشن و مانوس مواجه سازد؟ و مساحت و زوايا بدانيم (كه البته چنين نيست) در مورد هنرمند مسلمان نميتوان اين را پذيرفت. فرض كنيم مسلمان هنرمندي در كار هنري يك مسجد مشغول است.تصور ذهني و احساس قلبي او اين است كه در محضر خدا است و روي خانه خدا و معبد مسلمين، كار هنري ميكند.طبيعي است كه انديشههاي مذهبي و بعد ديني او در ساختن شكلها و پرداختن نقشها اثر ميگذارد و سبك هنر او، از باورها و اعتقادات دينياش متاثر گشته و از آنها الهام ميگيرد.
در يك مقايسه ميتوان گفت:اگر نقاش غير مسلمان، كه نسبتبه خدا، تصور خاصي داشته، سعي ميكرده كه آن تصور ذهني خود را در قالب يك مجسمه يا تصور يك چهره ابراز كند.از اين رو هنر تجسمي در معابد غير مسلمين ديده ميشده است.
ولي هنرمند مسلمان، به خدائي معتقد است كه يگانه و متعالي و ازلي و ابدي است، صاحب كمال مطلق است، بي مثل و مانند است، قابل توصيف و ادراك ذات نيست.
نتوان وصف تو گفتن كه تو در وصف نگنجي
نتوان شبه تو جستن كه تو در وهم، نيائي
«سنائي»
بنابراين، چنين خدائي، قابل تصوير و تجسيم نيست.در عين حال، اين خداي بزرگ و بي همتا، در ذهن هنرمند مسلمان جا دارد.اين باعث ميشود كه در نقوش ترسيمي خود، به صورتهاي ابداعي و شكلهاي انتزاعي روي آورد تا بتواند در قالب نقش و نگارها، يك مطلق را به شكلي هر چند ناقص، ابراز كند.البته كه غير ممكن است ولي زبانش و قلمش و هنرش، مطلق را آواز ميدهد و چنين رنگ و بوئي و چنين حال و هوائي دارد.
چنين ابديت و فضاي لا يتناهي كه شايد از مشخصههاي هنر اسلامي باشد بي حساب و بدون توجه بوجود نيامده است، بلكه در ضماير مسلمان هنرمند وجود داشته كه متاثر از باورهاي الهياش بوده است و آن ذات وحدت بخش و واحد مطلق را فرياد ميكرده است.حتي با زبان بي زباني.... مشخصه معماري اسلامي چيست؟
«معماري هندو، در عين حال كه خشن و پيچيده است، ساده و غني است، مانند يك كوه مقدس پر از غارهاي مخفي.در حاليكه معماري اسلام متمايل به روشني و وضوح و اعتدال و متانت است.»
«در معماري اسلامي، ماده سنگين و بي شكل، با حكاكي طرحهاي تزئيني و زخرفي و اسليمي و حجاري به اشكال مقرنس و مشبك، سبكي يافته، شبيه اشياء حاكي ماوراء ميشود و بدين وسيله نور بر هزار جهت تابيده و سنگ و گچ را مبدل به يك جواهر قيمتي ميسازد.طاقهاي مسلسل حياط«الحمراء»و برخي مساجد مغرب (مراكش و الجزيره و غيره...) يك احساس آرامش و صفاي كامل ميبخشد و بنظر ميرسد كه آنها از اشعههاي درخشان نور، بافته شده است و در واقع، نور است كه به بلور مبدل شده است. انسان فكر ميكند كه ماده دروني اطاقهاي پيوسته، اصلا سنگ نيست، بلكه نور الهي است و آن عقل خلاق است كه بصورت اسرار آميزي در همه چيز منزل دارد.»
بر چسبي كه بر پيشاني آثار هنري و معماري و صنايع مسلمين مشاهده ميشود، عليرغم اختلاف مناطق و قرون، «اسلام»است و عامل مذهبي، نقشي چشمگير و مؤثر دارد.نقل آيات قرآن و تزئين ديوارهاي مساجد و مساكن خاص و حتي گاهي كاخها و همچنين ترسيم زيباي اسامي مقدس خداوند و اولياء دين و جملاتي از احاديث در بناهاي ديني و مساجد و مدارس، و نيز در جامهها و سلاحها و ظروف و...نمودار اين تاثير گذاري عميق مكتب، در اثر هنري است.
كتيبههاي پيرامون محرابها و ديوارهاي داخلي مساجد، ياد آور-مضامين و مفاهيم نوشتههاست و تداعي كننده جلال خداوند و فيضان قدرت و رحمت و ربوبيت اوست.
در آثار مسلمين، روح توحيد، و انديشه وحدت گرا را به عنوان سرچشمه فياض و الهام بخش هنرمند مسلمان، ميتوان يافت و مشاهده كرد.