ملکه الیزابت ، سیاست مداری غیر قابل شناخت

  • شروع کننده موضوع FATEME078
  • بازدیدها 151
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

FATEME078

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/08
ارسالی ها
1,311
امتیاز واکنش
31,597
امتیاز
873
سن
25
محل سکونت
تهران
خواهر کوچکتر الیزابت، از او پرسید که «این یعنی تو طبیعتاً ملکه بعدی مملکتی؟» و الیزابت جواب داد «آره، یه روزی.» مارگارت رُز گفت : بیچاره تو...!
فرآوری: فهیمه السادات آقامیری
239102141701095054140141160198566514239193.jpg



مطلبی که در زیر عنوان شده است خلاصه ایست از کتاب «ملکه الیزابت: زندگی یک پادشاه مدرن» به قلم سَلی بدل اسمیت نویسنده زندگینامه های پرفروش و محبوب ، سَلی بدل اسمیت اولین بار وقت ی پنج سال داشته است ملکه الیزابت را از تلویزیون چوبی خانه شان دیده است و سال ٢٠٠٧ او را به صورت حضوری ملاقات کرده است و نه ماه بعد از این دیدار ، دوره ای سه ساله را همراه با ملکه گذرانده تا این کتاب را به رشته ی تحریر در آورد.

دهم دسامبر 1936 یک پادو بود که خبر را برای الیزابت الکساندرا مری ویندزور ده ساله آورد. فقط چهار سال پیش تر پدرش خیلی اتفاقی شاه شد، وقتی برادر او، شاه ادوارد هشتم، پادشاهی را واگذاشت تا با والیس وارفیلد سیمپسون، یک زن امریکایی که تا آن زمان دو بار سابقه ی طلاق داشت، ازدواج کند. ادوارد هشتم پس از مرگ پدرش، جورج شاه پنجم، فقط 9 ماه صاحب تاج و تخت بود و همین موجب این شوخی نیشدار شد که او «تنها پادشاهی در تاریخ است که زمام کشورداری را به خاطر همسری سوم یک آسمان جل بالتیموری بی خیال شده.»

مارگارت رُز (در زمان کودکی به این نام صدایش می کردند)، خواهر کوچکتر الیزابت، از او پرسید که «این یعنی تو طبیعتاً ملکه بعدی مملکتی؟» و الیزابت جواب داد «آره، یه روزی.» مارگارت رُز گفت «بیچاره تو.»

اگرچه این دو شاهزاده خانم در مرکز توجهات رسانه ها و عموم بودند، اما زندگی سبکبار و دور از اجتماعی را می گذراندند وسط جمع انبوه زنان سیاستمدار، پرستارهای بچه، خدمتکار ها، سگ ها، و بچه اسب ها. ماه های استراحت و بطالت را در روستا های انگلستان و اسکاتلند بازی و تفریح می کردند
یکی مثلاً اینکه می دویدند و برگ های پاییزی را که داشتند می افتادند در هوا می گرفتند. پرستار سرخوش و پُرروحیه اسکاتلندی شان، ماریون کرافورد که به او کرافی می گفتند، توانسته بود به این دو شمه ای از زندگی عادی و معمولی را بچشاند؛ هرازگاه با مترو و اتوبوس می بُردشان به لندن، اما اکثر اوقات را به هرحال در چنبره ی حباب محیط های سلطنتی بودند.

الیزابت تا چهار سالگی را تنها بچه خانواده بود و عزیزکرده بود
پیش از به دنیا آمدن مارگارت، الیزابت چهار سالی را تنها بچه خانواده بود و عزیزکرده؛ در شب بارانی بیست و یکم آوریل 1926 به دنیا آمد. وینستون چرچیل در اولین دیدارش با این شاهزاده وقتی الیزابت دو سالش بود «یک جور حس غریب قدرت و صلابت» خارق العاده در این بچه یافت و «تأمل و ابراز واکنشی که برای یک کودک عجیب است». کرافی اشاره کرده که الیزابت « تر و تمیز و منظم و همه کارش روی حساب و کتاب بود...عین پدرش»، متعهد به انجام کار ها، مشتاق که بیشترین و بهترین کاری را که از دستش برمی آید، بکند، و وقت هایی که گرم کاری بود خوش ترین لحظاتش را می گذراند. از همان اوان کودکی توانایی اش را در دسته بندی و قسمت کردن کار ها نشان داد خصیصه اش که بعد ها در برآوردن ضروریات مقام و موقعیتی که یافت، بسیار به کارش آمد. لیدی مری کلیتون، عموزاده ای هشت سال بزرگتر از او به یاد می آورد که «او دوست داشت خودش را اسب و بچه اسب تصور کند. وقت هایی که در این حال بود و کسی صدایش می کرد و او در جا جواب نمی داد، بعدش می گفت نمی تونم جوابتو بدم چون من یه بچه اسبم.»

بحران کناره گیری ادوارد خانواده را غرق در پریشانی کرد، نه فقط چون ماجرایی رسوایی آمیز بود بلکه به این دلیل که با تمام قوانین و قاعده های جانشینی در تضاد بود و به همشان می ریخت. به پدر الیزابت «برتی» می گفتند (اسمش آلبرت بود) و خودش انتخاب کرد لقبش جورج ششم باشد تا به دنیا و مردمش پیام ثبات و آرامش بدهد و بگوید تداوم دهنده راه پدرش است. (همسر او را که به خاطر همین همسر شاه بودن، تاج ملکه به سر گذاشته بود، ملکه الیزابت می خواندند.) اما برتی برای ایفای نقش شاه ساخته نشده بود. وقت هایی که با مادرش درباره ی مسئولیت های تازه ای که به گردنش افتاده، اختلاط می کرد، چشم هایش پُر اشک می شد. به لُرد لوئیس مونتبَت که دیکی صدایش می زدند، گفته بود «من اصلاً دلم نمی خواست این اتفاق بیفته. من تا حالا یه برگ کاغذ رسمی و دولتی هم به چشمم نخورده. من فقط یه افسر نیروی دریایی ام، تنها کاری که بلدم همینه.» شاه تازه را ذات و طبیعتش ناگزیر به کناره گیری کرد، هیکل نحیفش، اضطراب مدامش. مشکل لکنت جدی داشت و همین اغلب سرخورده و اندوهگینش می کرد و در مواردی طاقت از کف می داد و دندان به هم می سایید و از خشم روی پا بند نمی شد.

الیزابت «وارث قطعی»
جورج اما عمیقاً وظیفه شناس بود و کار ها و امور سلطنتی را رفع و رجوع می کرد، اما مطمئن بود خواهر لیلیبت کوچولویش الیزابت را توی خانواده این جوری صدا می زدند آماده است جانشین او بشود و همه ی کارهایی را که او از دستشان عذاب می کشید، درست و درمان انجام دهد. جورج که به سلطنت رسید، الیزابت نه «وارث قطعی» بلکه «وارث احتمالی» شد، تا بخت و اقبال چه باشد که آیا پدر و مادرش باز پسردار خواهند شد یا نه. اما الیزابت و مارگارت رز با سزارین به دنیا آمدند و آن زمان یک سزارین سوم را برای مادر خطرناک تشخیص دادند. بنا به سنت، لیلیبت در جمع ها پدر و مادرش را «شاه و ملکه» خطاب می کرد اما خودشان که بودند، اسمشان مامی و پاپی بود.

سال 2006 که هلن میرن داشت برای بازی در نقش ملکه در فیلمی به همین نام کار می کرد، یک تکه فیلم بیست ثانیه ای را مدام و مدام تماشا می کرد چون به نظرش این تکه فیلم خیلی گویا و توضیح دهنده بود. میرن به یاد می آورد که «مال یازده دوازده سالگی ملکه بود و در آن اون از توی یکی از ماشین های سیاه گُنده پیاده می شد. چندتا مرد درشت و هیکلی منتظرش بودن و اون دستشو با وقار و وظیفه شناسانه سمت شون دراز کرد. داشت کاری را می کرد که فکر می کرد باید بکنه و این کار را هم خیلی قشنگ و خوشگل می کرد.»

از الیزابت انتظار نمی رفت در یاد گرفتن هایش خیلی خارق العاده باشد، روشنفکر بودن که اصلاً. هیچ هم کلاسی نداشت تا امکان مقایسه ی پیشرفت های درسی اش باشد، از امتحان و رقابت هم خبری نبود تا انگیزه ای بدهد. تنها دستور پدرش به کرافی، وقتی او در 1932 وارد خانه ی آن ها شد، این بود که به دخترانش که آن زمان شش و دو ساله بودند یاد بدهد «خوش خط بنویسند». الیزابت همچون مادر و خواهرش یاد گرفت روان و خوانا بنویسد، اگرچه ادا و اصول نوشتنش از آن ها بیشتر بود. اما کرافی حس می کرد برای انجام درست وظیفه اش باید «با بیشترین سرعتی که می تواند» دانش در ذهن دختر ها بریزد. به لیلیبت یک روزنامه ی مختص کودکان را معرفی کرد که یک ستون اخبار جاری مملکت داشت، و همین پایه ای شد تا الیزابت در سال های بعد تر اخبار سیـاس*ـی را در «تایمز» و «رادیو بی بی سی» تعقیب کند؛ یکی از مشاوران دربار گفته است شاهزاده خانم در هفده سالگی «دانش و اطلاعات دست اول و معرکه ای در مورد کشور و امور و رخدادهای جاری داشتند.»

الیزابت در تمام دوران کودکی و نوجوانی ساعت هایی مخصوص «مطالعه در سکوت» داشت و کتاب های رابرت لویی استیونسن، جین آستین، رودیارد کیپلینگ، خواهران برونته، آلفرد تنیسون، والتر اسکات، چارلز دیکنز، آنتونی ترولوپ، عمده ی توجهش در خواندن بودند. مارک کالینز، مدیر وقت «بنیاد جامعه ی مدنی بریتانیا»، گفته علاقه ی او در اوان نوجوانی به داستان های تاریخی بود، به خصوص داستان هایی درباره ی «گوشه و کنار کشورش و مردمی که آن جا ها زندگی می کنند». دهه ها بعد تر، زمانی که ملکه داشت به جی. کی. رولینگ بابت مجموعه ی هری پاترش نشان افتخار می داد، به او گفت که کتاب خواندن زیاد در کودکی «برایم مفید بود چون باعث شد سرعت خواندنم خیلی بالا برود. من مجبورم و باید کلی چیز بخوانم.»

نگاهی گذرا به زندگی ملکه ی بریتانیا
الیزابت دوم، او نه تنها ملکه ی سلطنتی بریتانیاست ، بلکه ملکه ی کشورهای کانادا، استرالیا، و نیوزیلند، و رئیس اتحادیه کشورهای همسود است. او همچنین ملکه 12 کشور است که از زمان جلوس او مستقل شده اند: جامائیکا، باربادوس، باهاما، گرنادا، پاپوآ گینه نو، جزایر سلیمان، تووالو، سنت لوسیا، سنت وینسنت و گرنادین، آنتیگوا و باربودا، بلیز و سنت کیتس و نویس. وی هم چنین رئیس عالی کلیسای انگلستان و مدافع ایمان در برخی از کشورهای قلمرویش نیز هست.

او در روز 12 دی 1357عازم ایران بود که به خاطر درگیری های در آستانه ی انقلاب اسلامی ایران ، سفرش لغو شد
«قاعده و عرف در قانون اساسی بریتانیا»
وقتی نهایتاً نامزد قطعی سلطنت شد، برنامه های آموزشی اش هم شدید تر و وسیع تر شد. مهم ترین و اثرگذار ترین معلمش سر هنری مارتن بود، قائم مقام رئیس کالج اتُن، دانشکده ی محترم و معتبری مخصوص پسر ها، پایین تپه ای که کاخ ویندزور بر فرازش بنا شده؛ به فارغ التحصیل های این کالج می گفتند پیرمردهای اتُنی. مارتن یکی از نویسنده های کتاب «دانسته های اصلی در باب تاریخ بریتانیا» بود، یک متن درسی دانشگاهی معتبر که همه جا تدریس می شد، اما از آن دانشگاهی های شق و رق و نامنعطف نبود. شصت و شش ساله بود و مجرد، با چهره ای رنگ پریده و کله ای طاس؛ عادت داشت یک گوشه ی دستمالی را که همیشه دستش بود، بجود و کلاغ دست آموزی داشت که در اتاق مطالعه ای چنان آکنده از کتاب نگهداری اش می کرد که کرافی مشاهده اش را به دیدن لایه بندی های زمین تشبیه می کرد. سر الک داگلاس هوم، چهارمین نخست وزیر ملکه الیزابت دوم، مارتن را «معلمی سرشار از شوق و ذوق، سرزنده و پُرنشاء و شیفته ی درس دادن» به یاد می آورد که از چهره ها و شخصیت های تاریخی تصویری زمینی و انسانی ترسیم می کرد.

از 1939 که الیزابت سیزده سالش بود، دو بار در هفته همراه کرافی با کالسکه به اتاق مطالعه ی مارتن می رفتند تا الیزابت درس تاریخ و کلیات و جزئیات قانون اساسی بریتانیا فرابگیرد. آن اوایل شاهزاده خانم بسیار خجالتی بود و برای یافتن اعتمادبه نفس مدام مستأصل کرافی را نگاه می کرد. مارتن به ندرت می توانست چشم های الیزابت را نگاه کند و مدام به اشتباه او را «آقایان محترم» خطاب می کرد، انگار پسران دانشجویش در اتُن روبه رویش نشسته اند. اما کرافی به یاد می آورد که خیلی طول نکشید تا الیزابت دیگر «احساس کرد آنجا عین خانه ی خودش است و با مارتن راحت است» و «دوستی خیلی صمیمانه و زیبایی» بینشان شکل گرفت.

مارتن، الیزابت را مجبور به تحمل برنامه ی آموزشی سفت وسختی کرد که حول مطالعه ی کتاب سه جلدی سر ویلیام اَنسن به نام «قاعده و عرف در قانون اساسی بریتانیا» می گشت، کتابی که دیدنش هم لرزه به جان آدم می انداخت. در فهرست خواندنی های ضروری اش «تاریخ اجتماعی انگلستان» نوشته ی جی. ام. ترولیان، «کشور پادشاهی» نوشته ی لُرد التون، و «قانون اساسی انگلستان «نوشته ی والتر بَجت هم بود، تفسیری معیار و درخشان از قانون اساسی که هم پدر و هم پدربزرگش آن را آموزش دیده بودند. مارتن حتی یک دوره ی درسی «تاریخ امریکا» هم در برنامه گذاشت. سر اَلن لَسلز، منشی مخصوص جورج شاه پنجم که دوروبری ها تامی صدایش می کردند، در جواب مارتن که پرسید آیا باید اهمیت و جایگاه تاج پادشاهی را هم به شاهزاده خانم درس بدهد یا نه، گفته بود «هیچ چیزی را ازش پنهان نکن.»

برخلاف قانون اساسی ایالات متحده که همه چیزش روشن و صریح است، قانون اساسی بریتانیا آکنده از حجم انبوهی قوانین و سنت ها و رسوم نانوشته است. ذاتاً تفسیربردار است و دست آدم هایی را که بر مسند قضاوت اند، در مورد کلی چیز ها باز می گذارد، حتی تا این حد که در مواردی در قوانین تجدیدنظر کنند. اَنسن قانون اساسی بریتانیا را «ساختمانی لرزان» می خواند «شبیه خانه ای که مالکان پیاپی اش مدام دستکاری اش کرده اند و تغییرش داده اند.» در متن قانون وظایف و امتیازات پادشاه مبهم اند. در خود بیشتر این بحث را دارد که پادشاه چه کارهایی نمی کند تا اینکه چه کارهایی می کند. مطابق قانون پادشاه باید تمام قوانین مصوب پارلمان را امضا کند؛ حرفی از حق وتو به میان نیامده، اما جا برای امکانش هست.

الیزابت شش سال کتاب اَنسن را آموخت، به سعی و رنج متن فشرده و دشوار کتاب را با مداد حاشیه نویسی کرد و زیر عبارات مهمش خط کشید. بنا به گفته ی رابرت لیسی، یکی از زندگینامه نویسان ملکه که مجلدات حالا دیگر زرد شده ی آن کتاب را در کتابخانه ی کالج اتُن دیده است، او جایی از کتاب زیر این مدعای اَنسن خط کشیده که یک قانون اساسی پیچیده تر و بغرنج تر، آزادی را بیشتر تضمین می کند.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا