نقد و بررسی فیلم خارجی نقد فصل اول سریال Taboo - تابو

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 514
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
9e732ddd-34fb-4b85-a43d-c648972cdbd2.jpg

شاید ستاره‌ها قدرتشان‌ را در سینمای احاطه شده توسط ابرقهرمانانِ کامیک‌بوکی از دست داده باشند، اما کافی است آنها را در قاب تلویزیون قرار دهید تا تمام نظرات را به سمت خودشان جلب کنند. گرچه موفقیت و زندگی طولانی‌مدت‌ِ سریال‌هایی با ستاره‌های سینمایی تضمین شده نیست، اما حداقل می‌توان از این طریق در فضای بسیار شلوغ سریال‌های تلویزیونی که سری توی سرها در آوردن خیلی خیلی سخت است، با استخدام بازیگرانی مثل متیو مک‌کانهی، کلایو اوون، اِوا گرین و... به درون ذهن تماشاگران میانبر زد. جدیدترین سریالی که با چنین ترفندی توانسته یک شبه به سریال موردعلاقه‌ و موردانتظارِ تماشاگران برای دنبال کردن تبدیل شود، درام تاریخی «تابو»، محصول جدید شبکه‌ی BBC1 و اف‌‌ایکس است و این ستاره کسی نیست جز تام هاردی خودمان و چه کسی را می‌توانید پیدا کنید که با شنیدن اسم کسی که به لئوناردو دی‌کاپریو نارو زد، به سمت تلویزیون حمله نکند! اما چیزی که «تابو» را به سریال‌ هیجان‌انگیزتری تبدیل می‌کند فقط به هاردی خلاصه نمی‌شود. ریدلی اسکات به عنوان تهیه‌کننده‌ی اجرایی این پروژه حضور دارد و خالق و نویسنده‌ی کار هم استیون نایت است؛ کسی که قبلا سابقه‌ی کار کردن با هاردی در فیلم فوق‌العاده زیبای «لاک» و سریال گنگستری/تاریخی «پیکی بلایندرز» (Peaky Blinders) را داشته است.
«تابو» بیشتر از هرکسی برای کسانی که در دنیای تاریک و دودگرفته‌ی «پیکی بلایندرز» وقت گذرانده باشند، آشنا به نظر می‌رسد. به‌طوری که انگار با اسپین‌آفی در دنیا و زمان دیگری از آن سریال سروکار داریم. با وجود تمام سروصدایی که در رابـ ـطه با این سریال ایجاد شد اما اولین چیزی که درباره‌ی «تابو» بعد از اپیزود افتتاحیه‌اش باید بدانید این است که این از این سریال‌هایی نیست که از همان لحظه‌ی اول میخش را بکوبد. در پایان اپیزود اول برای ادامه‌ی ماجرا له‌له نمی‌زنید و با خودتان نمی‌گویید این قرار است به بهترین سریالی که دیده‌ام تبدیل شود، اما همزمان «تابو» کاری می‌کند که تا هفته‌ی بعد فراموشش نکنیم و سراغش را بگیریم. تمام اینها به خاطر هاردی است. می‌توان گفت مهم‌ترین جاذبه‌ی سریال در اپیزود اول حضور مطلق هاردی است و بس. او در طول این اپیزود به کاراکتر عجیب و غریب و شگفت‌انگیزی که قبلا نمونه‌اش را ندیده باشیم تبدیل نمی‌شود. بلکه درست مثل توماس شلبی، دیگر ضدقهرمانِ مرموز و نفوذناپذیرِ استیون نایت در خیابان‌های شهرش می‌چرخد و با سپری ساخته شده از شهرتش با آدم‌های خطرناک درگیر می‌شود و همیشه یک قدم جلوتر از آنها است.

503cb4a1-2dcf-4d0d-94ad-d17a04a02fb8.jpg

با این تفاوت که این بار در شهر متفاوتی قرار داریم. اینجا نه بیرمنگهامِ پسا-جنگِ دهه‌ی ۱۹۲۰، بلکه لندن سال ۱۸۱۴ است. در همان دورانی که تمام کتاب‌های ترسناکِ کلاسیک در آپارتمان‌های تاریک لندن در حال نوشته شدن هستند، ما با مردی به اسم جیمز دیلینی آشنا می‌شویم. کسی که به تازگی پس از مد‌ت‌ها دور بودن از خانه، برگشته است. کسی که قبلا به خاطر نام خانوادگی مشهورش شناخته می‌شد، حالا به شبحی تبدیل شده است که همه از او وحشت دارند و با دیدنش یا چشم‌هایشان از تعجب گرد می‌شود یا شروع به پچ‌پچ کردن درباره‌ی او می‌کنند. جیمز شاید به عنوان مردی ساخته شده از گوشت و خون و پوست لندن را به دلایل نه چندان روشنی ترک کرده باشد، اما حالا تنها چیزی که جسم او را تشکیل می‌دهد، شایعه‌های ترسناکی هستند که مردم از او شنیده‌اند. شایعه‌هایی که گرچه در حد یک سری زمزمه باقی می‌مانند، اما هرچه هستند به نظر نمی‌رسند فقط شایعه باشند و به نظر نمی‌رسد ما دوست داشته باشیم که آنها را بشنویم.
مهم‌ترین جاذبه‌ی سریال در اپیزود اول حضور مطلق هاردی است و بس
اینکه در زمان غیبت جیمز در آفریقا چه بر سر او گذشته است و چه کارهایی کرده است فعلا معلوم نیست، اما چیزی که معلوم است، این است که او بعد از مرگ پدرش به سرعت برگشته است و اصلا هم به مرگ عادی او باور ندارد. بالاخره کدام پدر ثروتمندی که وارث اصلی‌اش گم شده است به‌طور طبیعی می‌میرد؟ جستجو و بررسی در مرگ شک‌برانگیز پدرش همانا و شاخ به شاخ شدن با کمپانی هند شرقی که در صدر آن گنجشک اعظم خودمان (جاناتان پرایس) از «بازی تاج و تخت» قرار دارد همانا! اگر حضور گنجشک اعظم به عنوان رییس این تشکیلاتِ به اندازه‌ی کافی به معنای کار و کاسبی و قدرتِ غیرقابل‌اعتماد آنها نیست، باید به توصیف خودِ استیون نایت مراجعه کنم که کمپانی هند شرقی در سریالش را با سازمان‌های CIA و NSA مقایسه کرده است. سازمان‌هایی که اگر فیلم‌های جیسون بورن قابل‌اعتماد باشند، برای منافعشان دست به هرکاری می‌زنند و نمی‌گذارند یک سرباز شورشی به همین راحتی قسر در برود. چیزی که اما آنها نمی‌دانند این است که ظاهرا جیمز دیلیلی در آفریقا یک سری تمرینات ویژه دیده است که هرکسی برای مقابله با آنها آماده نیست.
890d77a2-5568-4f46-abd5-6dad142e234f.jpg

در اپیزود اول خبری از یک روایت منسجم نیست. مهم‌ترین جاذبه‌ی سریال که آن را در طول اپیزود اول کنجکاوی‌برانگیز و درگیرکننده نگه می‌دارد، اتمسفر بسیار خیره‌کننده‌‌ای است که سریال از یک لندنِ گل‌آلود، کثیف و تیره و تاریک به تصویر می‌کشد. شهری که در آن واحد هم حال‌به‌هم‌زن و به‌طرز افسرده‌کننده‌ای تاریک و هم جذاب و واقع‌گرایانه است؛ حال‌و‌هوایی که تماشاگران را به سوی سرک کشیدن در سوراخ سنبه‌هایش برای کشف رازهایش سر ذوق می‌آورد. فقط نکته این است که بعضی‌وقت‌ها به نظر می‌رسد سریال بیش از اندازه به تصاویرش مغرور است. پیشرفت داستان یا پرداختن به جزییات کاراکترها را برای به تصویر کشیدنِ افق‌های لندن از حرکت نگه می‌دارد و این در نتیجه به اپیزودی ختم شده که به تعادل درستی بین محتوا و زیبایی بصری نمی‌رسد. به جز اینکه می‌دانیم با داستان کهنِ انتقام فرزندی از مسببان مرگ پدرش طرف هستیم که ابایی از تهدید کردن دشمنان قدرتمندش ندارد، چیز زیادی دستگیرمان نمی‌شود. اما هیچکدام از اینها تقصیر هاردی نیست. همیشه پرسونای هاردی را به عنوان مرد سرسختی می‌شناسیم که یا حرف نمی‌زند یا وقتی هم که زبان باز می‌کند، صداهایی که بیرون می‌آیند چیزی بیشتر از یک سری زمزمه‌ی خش‌دار نیستند. به دشمنانش خیره می‌شود و علاقه‌ای به شوخی و گفتگوهای روزمره هم ندارد. تا قبل از این سریال، «هاردی‌»ترین بازی او مربوط به «ازگوربرخاسته»‌ی آلخاندرو جی. ایناریتو می‌شد، اما او در اینجا هاردی‌ترین بازی‌اش را ارائه می‌دهد. انگار هیچ سد و محدودیتی برای پایین آوردن دوز بازی اغراق‌شده‌اش وجود ندارد و در نتیجه تماشاگران را با نهایت پرسونای منحصربه‌فردِ سینمایی‌اش روبه‌رو می‌کند.
«تابو» با توجه به چیزی که در اپیزود اولش دیدیم، از همان ابتدا سریال کاملا برنده و مطمئنی نیست. از لحاظ شخصیت‌پردازی و داستانگویی از ساعت اول شگفت‌انگیز ظاهر نمی‌شود و در عوض برای درگیر کردن مخاطب بیشتر روی خلق حال‌و‌هوایی گاتیک و هنرنمایی بازیگرانش تمرکز کرده است و چه بسا موفق هم است. صحنه‌هایی مثل کابوسِ جیمز از زنده شدن آن جنازه‌ی سیاه‌پوست، کل سکانس کالبدشکافی پدرش، چیزهای جسته‌و‌گریخته‌ای که از زنی شبیه به جادوگر به یاد می‌آورد، پایان سکانس مشورت اعضای کمپانی هند شرقی که باید دستانشان را برای ثبت نشدن حرف‌هایشان بالا ببرند، رابـ ـطه‌ی مشکوک جیمز و خواهرش و درگیری لفظی نهایی هاردی با جاناتان پرایس همه و همه کمی از چیزی که این سریال در بهترین حالت قرار است به آن تبدیل شود را بهمان نشان می‌دهد. ولی نباید فراموش کنیم که شاید قدم زدن هاردی با آن کلاه بلند در سواحل گل‌آلود رودخانه‌ی تایمز و زیر آسمانِ عبوس لندن برای یک اپیزود جذاب باشد، اما تا دیر نشده سریال باید بیل و کلنگ را برای عمیق شدن به درون کاراکترهایش بردارد.
[BCOLOR=rgb(238, 45, 88)]
منبع
[/BCOLOR] زومجی
 
  • پیشنهادات
  • _.masa._

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/23
    ارسالی ها
    42
    امتیاز واکنش
    376
    امتیاز
    201
    جزو فوق العاده ترین سریال های دنیاست:aiwan_light_heart::aiwan_light_heart:ادم و روانی میکنه شدیدا اصرار میکنم بخونیدش:aiwan_light_heart::aiwan_light_good2:
     

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «تابو» یکی از موردانتظارترین سریال‌های ۲۰۱۷ بود. نه تنها تام هاردی دوباره در نقش طولانی‌تر و محوری‌تری به تلویزیون بازگشته بود، بلکه او با استیون نایتی همراه شده بود که قبلا نشان داده بود نویسنده و کارگردان کاربلد و هیجان‌انگیزی است. این در حالی بود که نقش هاردی به بازی در سریال خلاصه نشده بود و سریال حاصل داستانی از سوی خود او و پدرش ادوارد هاردی بوده است؛ داستانی که تام احساس عشق و علاقه‌ی نزدیکی به آن داشته است. «تابو» همچنین محصول مشترک شبکه‌های درجه‌یکی مثل بی‌بی‌سی وان و اف‌ایکس بود و به مرد انتقام‌جو و خفنی به اسم جیمز دیلینی می‌پرداخت که بعد از اینکه به نظر می‌رسید در آفریقا مرده است به انگلستان برمی‌گردد تا حقش را بگیرد و صاحبان قدرت و عوضی‌هایی که می‌خواهند دارایی‌هایش را بالا بکشند را نفله کند و در افق محو شود. تماشای قدم زدن هاردی زیر آسمانِ سیاه و خسته‌‌ و در کوچه‌پس‌کوچه‌های گل‌آلود لندن با آن کلاه بلند و پالتوی بلندتر که مردم با دیدن او نام «شیطان» را زیر لب زمزمه می‌کنند و از داستان‌هایی که درباره‌ی آدم‌خوارهایش شنیده‌اند تعریف می‌کنند، خبر از سریال دیوانه‌واری می‌داد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    اپیزود اول سریال با چنین امیدی شروع و به پایان رسید. اگر یادتان باشد در نقد اپیزود اول گفتم که چقدر این سریال پتانسیل‌دار به نظر می‌رسد، چقدر از لحاظ بصری جذاب است، با رازهایش چگونه کنجکاومان کرده و چه بازی‌های خوبی دارد، اما در نهایت به این نکته هم اشاره کردم که «تابو» از همان ابتدا سریال برنده و مطمئنی نیست و از لحاظ شخصیت‌پردازی و داستانگویی چیز خاصی ارائه نمی‌کند. خب، برای شروع این مشکل را به پای اپیزود افتتاحیه نوشتم. با خودم گفتم حتما سریال بعد از معرفی اولیه‌ی دنیایش، از اپیزود دوم به عمق ماجرا وارد می‌شود و فاش می‌کند که چرا باید به این کاراکترها و تلاش جیمز دیلینی برای انتقام اهمیت بدهیم و گذشته‌ی تاریک او در آفریقا مربوط به چه چیزی می‌شود. اما اپیزود دوم هم آمد و رفت و خبری نشد. اپیزود سوم و چهارم هم همین‌طور اما هیچی به هیچی. فصل اول سریال تمام شد و «تابو» نه تنها انتظاراتم را به عنوان یکی از موردانتظارترین سریال‌های سال جواب نداد و اپیزود به اپیزود بهتر نشد و کمبودهایش را برطرف نکرد، بلکه خودش را به عنوان یکی از ضعیف‌ترین و آشفته‌ترین سریال‌های این اواخر ثابت کرد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    84a78d25-494e-40cb-ab50-be3db3bf8573.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    فکر می‌کنم در اپیزود نهایی فصل است که سِر استوارت استرنج، رییس کمپانی هند شرقی به جورج چیچستر، مسئول بررسی پرونده‌ی کمپانی در خصوص بـرده‌ها می‌گوید: «فرق من و دیلینی اینه که من همیشه مطمئن می‌شم تا یه برگ برنده‌ی نهایی برای بازی داشته باشم». «تابو» سریالی است که فاقد این «برگ برنده» است. سریال هیچ‌وقت هویت یگانه‌اش را که ازش انتظار می‌رفت فاش نمی‌کند تا نظرمان را در دوران سیل سریال‌های تلویزیونی به خود جلب کند و در جایگاه منحصربه‌فردی قرار بگیرد. تنها ویژگی سریال تام هاردی است و بس. احتمالا اگر فرد ناشناخته‌ای نقش جیمز دیلینی را بازی می‌کرد، سریال این‌قدر در کانون توجه قرار نمی‌گرفت و کارش را با فراموشی شروع می‌کرد و با فراموش‌ شدن تمام می‌کرد. اما راستش همه‌ی سریال‌ها که نباید خصوصیت یگانه‌ای داشته باشند. همه‌ی سریال‌ها که نباید تماما غافلگیرکننده باشند. بعضی‌ سریال‌ها در حد کارراه‌انداز بودن و فراهم کردنِ یک سرگرمی گذرا نیز قابل‌قبول هستند. به نظر می‌رسید «تابو» نسخه‌‌‌ی دیگری از «خانه‌ی پوشالی» و سریال قبلی استیون نایت، «پیکی بلایندرز» است. سریال‌هایی درباره‌ی شخصیت‌هایی باهوش، دنیادیده و سیاست‌مداری در دنیا‌های کثیفی که دشمنان کله‌گنده و پرنفوذشان را به‌طرز زیرکانه‌ای از سر راه برمی‌دارند. اما متاسفانه «تابو» حتی به یک سریالِ تقلیدی غیراورجینال اما مفرح نیز تبدیل نمی‌شود. در عوض با سریالی طرفیم که اصلا فکرش را نمی‌کردم یک روز مجبور شوم با این صفت توصیفش کنم: ملال‌آور.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    با سریالی طرفیم که اصلا فکرش را نمی‌کردم یک روز مجبور شوم با این صفت توصیفش کنم: ملال‌آور
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چگونه امکان دارد داستانی درباره‌ی نبردهای سیـاس*ـی مردی با چنان خلق و خوی بی‌رحمانه و بدوی و خالکوبی‌های عجیب و غریبی ملال‌آور شود، اما شده است. مهم‌ترین دلیل به شخصیت‌های پرداخت‌نشده و خسته‌کننده‌ی داستان برمی‌گردد. شاید جیمز دیلینی به لطف کاریزمای تام هاردی وضع بهتری داشته باشد، اما بقیه‌ی کاراکترها فقط گنده حرف می‌زنند. در حالی که از درون توخالی هستند. شخصیت زیلفا، خواهر جیمز نمونه‌ی بارز این توخالی‌بودن است. سکانس آخر او در فینال فصل که او را در حال خودکشی در رودخانه‌ی تیمز نشان می‌دهد، صحنه‌ی زیبایی است. در نامه‌ای که برای جیمز نوشته از حفره‌ای که در وجودش پیدا کرده می‌گوید و از پیدا کردنِ راهی برای فرار کردن از بین میله‌های سلولی که زندانی‌اش کرده است حرف می‌زند. او را در حال قدم زدن در غروب غم‌انگیز لندن می‌بینیم و کمی بعد تنها چیزی که ازش باقی می‌ماند حباب‌های باقی مانده از آخرین نفس‌هایش است که به سمت سطح آب حرکت می‌کنند. مثل بقیه‌‌ی لحظات سریال هرچه فیلمبرداری و اتمسفرسازی عالی است، اتفاقات داستانی به دلیل توخالی‌بودن کاراکترها تاثیرگذار نمی‌شوند. زیلفا در طول هشت قسمت به شخصیت قابل‌توجه‌ای تبدیل نمی‌شود. او فقط یک ابزار داستانی، سدی در مقابل رسیدن جیمز به ارث و میراثش و به خاطر رابـ ـطه‌ی غیرمعمولش با جیمز، خطری برای او بود. زیلفا چیزی بود که جیمز می‌خواست و وقتی بالاخره آن را به دست آورد، رهایش کرد. تمام زمانی که سریال در طول فصل اول به او اختصاص می‌دهد هیچ‌وقت به نتیجه‌ی خاصی منجر نمی‌شود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    3313efcd-1944-4823-b2e2-f051ea427a43.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    چنین چیزی درباره‌ی شخصیت وینتر، دختر سیزده ساله‌‌ی پنهانی هلگا، هم صدق می‌کند. وینتر هم همین‌طوری بی‌مقدمه در اپیزود دوم معرفی می‌شود و در اپیزود ششم وقتی جیمز صبح در ساحل رودخانه بیدار می‌شود جنازه‌ی او را پیدا می‌کند. فارغ از اینکه این سکانس به‌طرز شرم‌آوری سعی می‌کند تماشاگران را گول بزند که آره، جیمز از شدت مـسـ*ـت‌بودن، دختر را کشته است، نویسندگان از مرگ وینتر برای قرار دادن هلگا علیه جیمز استفاده می‌کنند تا داستانشان را جلو ببرند. سریال بدون شخصیت‌های خوب نیست. مثلا لورنا دیلینی، همسر سابق پدر جیمز در ابتدا به عنوان یک مانع داستانی دیگر معرفی می‌شود، اما تا اپیزود آخر به یکی از جذاب‌ترین شخصیت‌های سریال تبدیل می‌شود که جاسوس‌بازی می‌کند، بعد از مرگ زیلفا به جیمز انگیزه میدهد تا به مبارزه ادامه بدهد و در نهایت قبل از اینکه گلوله بخورد، چندتا کُت قرمز را هم نفله می‌کند. یا شیمیدانِ جیمز مرد بامزه‌‌ای است که مطمئنا در سریال بهتری، به کاراکتر جالب‌تری تبدیل می‌شد. اما تمامش همین است. استوارت استرنج و شاهزاده‌ی ولیعهد کاری به جز تهدید کردن ندارند و هرگز به دشمنان ترسناکی علیه جیمز بدل نمی‌شوند. خلاصه مشکل «تابو» در زمینه‌ی کاراکترهایش این است که علاقه‌ی بیش از اندازه‌ای به شخصیت اصلی‌اش دارد و در نتیجه گرچه از برخی از بهترین استعدادهای بازیگری بریتانیا بهره می‌برد، اما به ندرت از آنها بهره بـرده است. علاوه‌بر داستان که فقط به دور دیلینی می‌چرخد، شخصیت‌های فرعی هم بـرده‌های دیلینی هستند. نمی‌توانم شخصیت دیگری را نام ببرم که روی پای خودش می‌ایستاد، دارای انگیزه‌های واقعی خودش بود و خارج از دنیای دیلینی، زندگی منحصربه‌فرد خودش را داشت.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بزرگ‌ترین مشکل سریال اما نه کاراکترهای مقوایی‌اش، بلکه نحوه‌ی داستانگویی گنگش است
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    بزرگ‌ترین مشکل سریال اما نه کاراکترهای مقوایی‌اش، بلکه نحوه‌ی داستانگویی گنگش است. من عاشق سریال‌های آرام‌سوز و مبهم هستم. اما خط باریکی بین سریالی که به‌طرز جذابی مبهم و کنجکاوی‌برانگیز است و سریالی که به زور می‌خواهد روایت ساده‌اش را گنگ و گیج‌کننده کند وجود دارد. «تابو» قصه‌ی سرراستی دارد: مردی در جستجوی انتقام از مقامات دولتی و سیـاس*ـی کشور. اما سریال به‌طرز بی‌دلیلی سعی می‌کند قضیه را پیچیده نشان بدهد و در نتیجه مدام وارد مسیرهای فرعی بی‌خاصیتی می‌شود که راه به جایی نمی‌برند. اپیزود آخر که به پایان می‌رسد تازه متوجه می‌شوید که هیچ راز و معمای بزرگی وجود نداشته است و در واقع در تمام طول این مدت با داستان انتقام‌محور ساده‌ای طرف بودیم که به‌طرز آشفته و شلخته‌ای روایت شده است. دلیل اصلی‌اش به خاطر این است که اگرچه با حدود چهار اپیزود محتوای داستانی سروکار داریم، اما استیون نایت و گروهش آن را به اندازه‌ی هشت اپیزود کش داده‌اند. نتیجه سریالی شده که شباهت بی‌نظیری به حال‌ و روز دو فصل اخیر «مردگان متحرک» دارد. اپیزود نهایی «تابو» اکشن‌های انفجاری و خون‌بار فوق‌العاده‌ای دارد؛ به‌طوری که بالاخره یخ سریال را می‌شکند و روی واقعی‌اش را فاش می‌کند، اما در تمام طول اکشن طولانی فینال به این فکر می‌کردم که این پایان‌بندی خیلی زودتر از اینها می‌توانست اتفاق بیافتد. قبل از اینکه سریال به چنین حال‌ و روز آشفته و درهم‌برهمی بیافتد.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    «تابو» ملال‌آور، شلخته و نپخته است و به جز جیمز دیلینی که انرژی اصلی‌اش را از تام هاردی می‌گیرد، نکته‌ی خاص دیگری ندارد. البته تعجبی هم ندارد. خود هاردی اذعان کرده بود که شخصیت دیلینی اولین تکه‌ای بوده که از ایده‌ی این سریال به ذهنش خطور کرده و بعدها به «تابو» تبدیل شده بوده است. بنابراین در حالی که دیلینی سرپا کارش را شروع می‌کند، اما او تنهاست و نیروی کمکی لازم برای سرپا نگه داشتن سریال را ندارد و شاید ستاره‌ای مثل هاردی در قاب تلویزیون برای مدتی بتواند جور کم و کسرهای سریال را بکشد، اما بالاخره زمانی می‌رسد که حضور او هم کافی نیست و با تمام زور و بازویش نمی‌تواند جلوی شکستن کمر سریال را بگیرد. خوشبختانه جیمز در حالی انگلستان را ترک می‌کند که همه‌جا را به هرج‌و‌مرج کشیده و با جنازه‌های اکثر شخصیت‌های فرعی پر کرده است. به نظر می‌رسد خط داستانی کاملا تازه‌ای برای فصل دوم در نظر گرفته شده است. در نتیجه امیدوار هستم که دفعه‌ی بعد سریال به فکر روایت یک داستان منسجم باشد و روی کاراکترهای جدید و باقی‌مانده نیز حساب باز کند. چرا که با یک گل، بهار نمی‌شود.
    [/BCOLOR]
     
    • لایک
    واکنش ها: Diba

    Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]وب سایت تک شات: سریال Taboo در زمره آن دست مجوعه‌های تلویزیونی قرار می‌گیرد که برای لـ*ـذت بردن از آن پیش از هر چیز باید اتمسفر و فضای کلی که در افتتاحیه سریال شاهدش هستیم را دوست داشته باشید. زیرا این ساخته BBC One نه آنقدر قوی و خوش‌ساخت است که شما را مجذوب خود کند، و نه آنقدر ضعیف است که باعث شود شما از دیدن سریال صرف نظر کنید. Taboo تقریبا همان چیزی است که انتظار می‌رفت باشد، سریالی با اتمسفر و جوی تاریک به همراه بازی دوست‌داشتنی «تام هاردی» (Tom Hardy) و یک قصه جالب که علارغم جذابیتش بیشتر مناسب یک فیلم سینمایی ۲ ساعته است تا یک مجموعه تلویزیونی تقریبا ۸ ساعته![/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1206883_771.jpg

    علاوه‌ بر تام هاردی، «استیون نایت» (Steven Knight) یکی دیگر از چهره‌های سرشناس حاضر در این سریال است، فیلمنامه‌نویسی که او را با مجموعه تلویزیونی خوش‌ساخت Peaky Blinders به خاطر می‌آوریم به عنوان نویسنده در این محصول مشترک BBC One و FX نیز حضور دارد. قرار گرفتن «ریدلی اسکات» (Ridley Scott) هم در میان سازندگان اصلی این سریال کافی بود تا علاقه‌مندان به تلویزیون و سینما بیش از هر سریال جدید دیگری منتظر پخش این مجموعه باشند. در افتتاحیه Taboo مخاطب به لندن ۱۸۰۰ بـرده می‌شود؛ شهری تاریک و غم زده که بیش از هر مکان دیگری مناسب یک قهرمان محکم، کم حرف و قوی است که تام هاردی با بازی در نقش جیمز دلینی توانسته به بهترین شکل ممکن از عهده این امر برآید.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]جیمز دلینی سال‌ها قبل به دلیل خسته شدن از کار در ارتش و دنیای اطرافش و احساس گـ ـناه از حسی که بین او و خواهر ناتنیش وجود دارد، راهی آفریقا می‌شود. البته دلینی کوچک بیش از اینکه به خواست خود بیش از ۱۰ سال ساکن آفریقا و سر کله زدن با بومی‌های سرزمین مادرش باشد، به دنبال دست تقدیر و غرق شدن کشتی‌ای که با آن در حال تجارت بـرده بوده، گرفتار آفریقا می‌شود. پس از مرگ دلینی بزرگ، تنها پسر او با الماس‌هایی که از آفریقا با خود آورده به لندن باز می‌گردد تا با مانور دادن بر میراث باقی مانده از پدرش هم کمپانی قدرتمند هند شرقی و هم سلطنت بریتانیا را به بازی بگیرد و خود برنده نهایی این کار و زار باشد.[/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1206884_489.jpg

    یکی از نکات مثبت سریال Taboo یا حتی بزرگ‌ترین نقطه قوت آن بازی تحسین برانگیز تام هاردی است. کافیست شما تریلرها و تصاویر معرفی این سریال را ببینید تا مطمئن شوید قرار است با شخصیتی دوست‌داشتنی که همواره یک قدم از سایرین جلوتر بوده و قدرت‌هایی ماورایی دارد رو به رو شویم. جدای از تام هاری، به شخصه بازی «جاناتان پرایس» (Jonathan Pryce) در نقش مدیر کمپانی هند شرقی را نیز بسیار پسندیدم. ستاره ولزی‌ای که قبل از این اثر با بازی در مجموعه «بازی تاج و تخت» به همگان نشان داد چه توانایی شگرفی در به تصویر کشیدن یک شخصیت منفی تودار و محکم دارد. به طور کلی تیم بازیگری Taboo تواسته‌اند کاملا موفق ظاهر شوند.

    یکی دیگر از نکات ستودنی این مجموعه استفاده از دوربین‌هایی با لنز واید است که در این سبک زاویه دید بازی در اختیار مخاطب قرار می‌گیرد تا بیش از هر حالت دیگری بیننده آن اتمسفر مخوف و دنیایی که خاکستر روی آن پاشیده شده را لمس کند. تیم اجرایی سریال Taboo تا حد بسیار مطلوبی توانسته‌اند صحنه‌ها و جلوه‌های بصری فیلم را به تم داستان نزدیک کنند. به عنوان مثال همان سکانس‌هایی که در سواحل لندن رخ می‌دهد یا آن امارت دیلینی‌ها که کمترین نور ممکن در آن تابیده می‌شود کافیست تا بتوان گفت اگر علاقه کوچکی به شهر لندن در آن برهه از زمان و به طور کلی به روایات جهان‌های خاکستری دارید، Taboo شما را از چنین نماهایی سیراب خواهد کرد. حتی آن موسیقی و تیتراژ ابتدایی فیلم نیز آنقدر خوب هستند تا دلیلی برای شما باشند که این اثر را تماشا کنید، البته فقط برای یکبار!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1206885_447.jpg

    تا به اینجا هر آنچه که گفته شد از ویژگی‌های مثبت غیرقابل انکار این مجموعه بود اما نباید از یاد برد که Taboo ضعف‌هایی نیز در بطن داستان و روایت خود دارد که کاملا مشهود هستند. شاید پس از دیدن افتتاحیه سریال و حتی سه قسمت نخست عطش بسیاری برای دانستن زیر و بم ماجرا و آنچه که در آفریقا بر جیمز گذشته داشتیم، اما متاسفانه تیم سازنده رسما هیچ پاسخی به ما نمی‌دهند! تنها سکانس‌هایی شبیه به کابوس‌‌های جیمز دلینی هستند که ما را نزد عجوزه‌ای در آفریقا می‌برند و در ابتدای امر بسیار جالب به نظر می‌رسند اما پس از اینکه می‌فهمیم آن عجوزه با گریم خاص خود کیست و چرا به سراغ جیمز می‌آید، رسما از او اثر مثبتی در سریال نمی‌بینیم و در ادامه به چگونگی زندگی شخصیت اصلی داستان در آفریقا نیز پرداخته نمی‌شود!
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]از سوی دیگر جیمز و خدمتکار با وفای خانوادگی آن‌ها طوری از مرموز بودن روابط بین دلینی بزرگ و مادر جیمز حرف میزنند که مخاطب پس از فهمیدن موضوعات ابتدایی که بیان می‌شود به دنبال کنکاش بیشتر در این باره است اما سریال چیزی برای کند و کاو در اختیار ما قرار نمی‌دهد و بدتر اینکه بعضی از موضوعات جالب نیمه ابتدایی فصل اول در روایت سریع‌تر سه قسمت پایانی آن گم می‌شوند![/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1206886_505.jpg

    یکی از بدترین اتفاقاتی که در Taboo شاهد آن هستیم این است که تیم تولید از پتانسیل‌های موجود و اتفاقات جالب و اندکی چالش برانگیز که در انتهای هر قسمت خلق می‌کنند بهره کافی را نمی‌برند و حتی می‌توان گفت تقریبا هیچ بهره‌ای نمی‌برند! به عنوان مثال می‌توان به خانوم بو یا بیوه دلینی اشاره کرد که به شخصه پس از معرفی او در پایان قسمت دوم انتظار داشتم کشمکش بیشتری بین او و جیمز دلینی شاهد باشیم و کمپانی هند شرقی از او به عنوان اهرم فشاری برای رسیدن به اهدافش استفاده کند، اما زهی خیال خام! حتی پس از دیدن قسمت پایانی ممکن است با خود فکر کنید اگر بیوه دلینی وارد داستان نمی‌شد شاید یکی از شخصیت‌های فرعی سریال نیز می‌توانست پیش آمریکایی‌ها برود و کارها را مرتب کند و خیلی نیازی به حضور او در بطن داستان نبود.
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)] [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]شخصیتی که با اندکی پردازش بیشتر، می‌توانست نقشی بهتر از یک بازیگر باکـ ـره تئاتر داشته باشد. همچنین نحوه چینش اتفاقات سریال نیز می‌توانست کمی بهتر باشد و به عنوان نمونه می‌توان اتفاقات قسمت ششم را ذکر کرد که در آن سعی می‌شود شخصیت اصلی داستان را اندکی تسخیر شده شیطان (بخوانید جادو و جادوگری) نشان دهد اما در ادامه پاسخ درخوری به آن داده نمی‌شود و یا سازندگان به نوعی سر و ته عواقب آن را به شکلی عامه‌پسند هم می‌آورند! می‌توان گفت این مجموعه بریتانیایی شاید ظاهر داستانی و روایتی جالب در نگاه اول داشته باشد اما اگر به دنبال شخصیت‌هایی عمیق‌تر که در صندوق خاطرات شما جایی به خود اختصاص دهند و یا ماجراهایی مجذوب کننده هستید، باید بدانید Taboo این خواسته‌های شما را برآورده نخواهد کرد.[/BCOLOR]​
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    1206887_687.jpg
    [/BCOLOR]
    [BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
    سخن پایانی:

    در پایان باید گفت Taboo را می‌توان در زمره سریال‌های خوب قرار داد که برای تبدیل شدن به یک مجموعه تلویزیونی عالی راه طولانی در پیش دارد. اگر در حال حاضر مشغول دیدن سریال خاصی نیستید و یا به بازی تام هاردی و اتمسفری تاریک آن هم به سبک بریتانیایی و لندنی علاقه دارید، دیدن Taboo نه تنها خالی از لطف نیست بلکه لـ*ـذت بخش بوده و به شما پیشنهاد می‌شود.
    [/BCOLOR]​
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    281
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    287
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    285
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    209
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    206
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    693
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    204
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    154
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    255
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    207
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    224
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    210
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    331
    پاسخ ها
    18
    بازدیدها
    2,026
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    170
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    235
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    215
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    137
    بالا