داستان نوشتن روی دیوار

ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/17
ارسالی ها
3,080
امتیاز واکنش
4,193
امتیاز
688
من می خواستم تا جایی که بتوانم بنویسم
من میخواستم برای همه بنویسم که قادر به انجام هر کاری هستم
من میخواستم بنویسم؛ چه اجازه داشته باشم و چه نه
من می خوستم روی میز ها وصندلی ها بنویسم
اما مادر گفت : فقط روی کاغذ

*****

من می خواستم روی دیوارهای هال بنویسم
من می خواستم روی تمام کف زمین و درها بنویسم
من می خواستم روی تمام چوب ها و توپ ها بنویسم
من می خواستم برای خودم و برای شما بنویسم
اما مادر گفت :فقط روی کاغذ



*****

من می خواستم روی لگو هام بنویسم
من میخواستم روی فرش ها و پله ها بنویسم
من میخواستم روی ساعت پدر بزرگم بنویسم
من میخواستم روی خرس های عروسکی ام بنویسم
اما مادر گفت: فقط روی کاغذ

*****

من می خواستم اون بالا|، روی آسمان بنویسم
من می خواستم اون پایین ؛ روی زمین بنویسم
من می خواستم دور و نزدیک ( همه جا) بنویسم
من می خواستم بر روی انگشت شست پایم بنویسم .
اما مادر گفت : فقط روی کاغذ

*****

من می خواستم روی یک وسیله ای بنویسم که بتوانم آن را پست کنم
من می خواستم روی یک وسیله ای بنویسم که بتوانم آن را حالت دهم
من می خواستم جایی بنویسم که کسی نتواند آن را ببیند
من می خواستم بنویسم به خاطر اینکه من ، من هستم



اما مادر گفت: فقط روی کاغذ
*****

مادر نمی خواست که من روی دیوارهای هال بنویسم ، مادر نمی خواست که من روی کف زمین یا روی در بنویسم ، مادر نمی خواست که من روی صندلی یا پله بنویسم
مادر نمی خواست که من بر روی لگو ها بنویسم . او فقط از من می خواست که روی کاغذ بنویسم

*****

من واقعامی خواستم روی دیوارها بنویسم؛ اما میدانستم که با این کار، مادر ناراحت خواهدشد.
من واقعا می خواستم که بچه خوبی باشم؛ من نمی خواستم بد باشم



*****

بنابراین تو میدونی من چی کارکردم؟


*****

من فقط روی کاغذ نوشتم
 
بالا