نگاهی به روش‌های ایران‌ستیزان

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 173
  • پاسخ ها 3
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
بارها دیده‎ایم که ایران‎ستیزان چنین می‎گویند که :
{ اگر کوروش و هخامنشیان ، به راستی ، عناصر بزرگ ، محترم و مهمی در تاریخ ایران بوده‎اند ، پس چرا تا 100 سال

پیش ، هیچ‎یک از مردم ایران با آنها آشنایی نداشتند و در اثر تبلیغات دولت پهلوی ، در میان مردم ، آوازه یافتند؟ }

در پاسخ به این اهریمنان باید گفت که اولاً رقم 100 ، چندان دقیق نیست ؛ زیرا یکی از نویسندگان دوره‎ی قاجار ،

به نام «حسینقلی سالور» که در سال 1271 شمسی (124 سال پیش) ، کتاب «بازگشت ده‎هزار یونانی» نوشته‎ی

گزنفون را ترجمه کرده است1 ، در مقدمه‎ی این کتاب ، به ستایش کوروش بزرگ پرداخته است.2

حتی اگر حکومت پهلوی ، توجه مردم را به کوروش و هخامنشیان جلب کرده باشد ، نه تنها ایرادی ندارد بلکه

دست به عمل بسیار پسندیده‎ای زده است. البته آشکار است که زنده‎کردن یاد و خاطره‎ی ایران باستان

توسط دولت پهلوی ، باعث دشوارشدن مأموریت امروزی این مزدوران – که همانا نابودی ملیت

ایرانی باشد – گردیده است و عجیب نیست که به همین خاطر از دولت پهلوی خشمگین باشند.

اما بازمی‎گردیم به مضمون اصلی شبهه.

شاید منظور این یاوه‎سرایان این باشد که چرا هخامنشیان در ادبیات فولکلوریکِ (عامیانه‎ی) مردم ایران ، دیده

نمی‎شوند و در متون سنتی ایرانی همچون شاهنامه و تاریخ‎های گوناگونی که در سده‎های نخست پس از

فروپاشی ساسانیان نوشته شده‎اند (همچون تبری ، بلعمی ، یعقوبی ، بیهقی ، کتاب‎های ابوریحان بیرونی ، ابن ندیم ،

مسعودی و ...)
نامی از آنها بـرده نشده است؟ و تنها به واسطه‎ی پژوهش‎های چند سده‎ای اخیر و پیدا و ترجمه‎شدن کتیبه‎های

تاریخی توسط بیگانگان ، و همچنین ترجمه‎ی متون یونانی در ایران ، با آنها آشنا شده‎ایم./ و به این ترتیب تلاش

می‎کنند تاریخ هخامنشیان را غیربومی جلوه دهند.

در پاسخ باید گفت که سکوت منابع پس از فروپاشی ساسانیان درباره‎ی هخامنشیان ، سکوتی مطلق نیست

و به طور پراکنده و جسته و گریخته از آنها یاد شده است.

اما نکته‎ی مهم‎تر این است که چنین موضوعی فقط مختص هخامنشیان و حتی تاریخ ایران نیست.

می‎دانیم که این افراد معمولاً تاریخ خاورمیانه‎ی پیش از هخامنشیان را به رخ هخامنشیان می‎کشانند ؛

پس بهتر است پاسخ دهند که از میان 26 سلسله‎ی مصر باستان پیش از هخامنشیان که شامل سدها

فرعون می‎شود ، نام چند تن از آنها قبل از پژوهش‎های چند سده‎ی اخیر به همراه ترجمه‎ی متون یونانی و رمی

برای مردم مصر ، شناخته شده بوده است؟ فرعون‎های بزرگی چون «خوفو» ، «خفرع» و «منکورع» (سازندگان اهرام

سه‎گانه‎ی مصر) در ادبیات فولکلوریک مردم مصر کجا هستند؟

پادشاهان پرشمار بین‎النهرین باستان نیز در ادبیات عامیانه‎ی مردم عراق دیده نمی‎شوند.

حتی پادشاهان بزرگی چون «همورابی» ، «آشوربانیپال» و «گیلگمش» نیز تا پیش از پژوهش‎های چند سده‎ی اخیر ،

برای مردم ، ناشناخته بودند.

گاهی اوقات حتی کار از افراد و پادشاهان نیز درمی‎گذرد و به دولت‎ها و حتی گاه به تمدن‎ها می‎رسد!

تمدن‎هایی بسیار مهم و کهن همچون سومر و اکد در ادبیات عامیانه‎ی مردم خاورمیانه هیچ جایگاهی ندارند.

دولت‎ها و تمدن‎های پرشمار غرب ایران ، بین‎النهرین و آسیای کوچک ، همچون «هیتی» «میتانی» ، «لولوبی» ،

«هوری» و غیره نیز به همراه پادشاهانشان به هیچ وجه برای مردم ، آشنا نیستند.

بیشتر مواردی که آورده شد حتی در متون یونانی و رمی نیز دیده نمی‎شوند و تاریخشان صرفاً کتیبه‎ای‎ست ؛

بنابراین تا پیش از ترجمه‎ی کتیبه‎ها هیچ کس با آنها آشنایی نداشت.

البته منظور ما به هیچ وجه این نیست که یادنشدن از هخامنشیان در متون سنتی ایرانی و ادبیات عامیانه‎ی ایران ،

موضوع قابل تأملی نیست بلکه اتفاقاً سخت بر این باوریم که یکی از بزرگترین چیستان‎های تاریخ ایران همین است

و بر پژوهشگران است که پاسخ آن را بیابند اما مشکل ، نتیجه‎گیری ایران‎ستیزان از این ابهامات است که

فقط در اندیشه‎ی گرفتن نتیجه‎ای هستند که تحقیر ایران و هخامنشیان را در پی داشته باشد.

بنابراین بهتر است که این دروغ‎پرستان ، دست از دروغگویی درباره‎ی تاریخ ایران بردارند زیرا همانطور که

خودشان هم می‎دانند تا کنون نتیجه‎ی عکس گرفته‎اند و از نگرانی‎هایشان درباره‎ی هفت آبان هویداست!...
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    فرزندان در آرامگاه پدر...


    ایرانیان در 7 آبان سال 1395 با حضور شگفت‎انگیز و حیرت‎آور خود در آرامگاه پدر ،

    اتحاد جاودانه و اهورایی خود را به نمایش گذاشتند و پوزه‎ی اهریمن و اهریمنیان

    را به خاک مالیدند.

    2067-3a82_1-jpg


    -------------------------------------------------------------------------------
    2068-921g_2-jpg



    -----------------------------------------------------------------------------------------------------
    2069-da8x_9-jpg


    --------------------------------------------------------------------------------------------
    2070-wr8f_5-jpg


    ------------------------------------------------------------------------
    2071-w8iu_8-jpg


    --------------------------------------------------------------------------------------
    در زیر هر وجب از خاک ایران مردی در خون خود خفته است ،

    تا از موجودیت این سرزمین پاسداری کند
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    یکی از نظریاتی که از سوی ایران‎ستیزان در فضای مجازی ، بسیار مطرح می‎شود ، این است که عنصر «آریایی» و

    افتخارسازی برای آن ، از سوی یهودیانْ مطرح و پشتیبانی شده است.

    از میان نظریات ایران‎ستیزان ، این مورد یکی از بی‎شرمانه‎ترین موارد آن است که در این یادداشت به آن

    خواهیم پرداخت.

    ایران‎ستیزان چنین می‎گویند که تاریخ‎شناسیِ دوران معاصر که زیر نفوذ یهود است ،

    با دروغ و جعل برای آریایی‎ها افتخارسازی نموده است ؛ به عبارت دیگر ، چنین وانمود می‎کنند که محافل آکادمیک غربی - یهودی ،

    جانبداری غیرمنصفانه و غیرواقعی از آریایی‎ها کرده‎اند.


    ****

    این در حالی‎ست که هنگامی که وارد دنیای تاریخ می‎شویم و تاریخ ایران را موشکافانه مورد بررسی قرار می‎دهیم ، به این نتیجه می‎رسیم

    که در نگارش تاریخ در سده‎های اخیر ، نه تنها از آریاییان جانبداری نشده ، بلکه اتفاقاً تلاش‎های زیادی برای

    کوچک‎کردن آنها انجام شده است.

    مؤثرترین عملی که از سوی غربی‎ها در راستای تحقیر آریایی‎ها صورت گرفته ، ارائه‎ی نظریه‎ای به نام «کوچ آریایی‎ها به ایران» است.

    با بررسی اسناد تاریخی ، دیده می‎شود که کوچکترین سندی که اثبات‎کننده‎ی این نظریه باشد ، وجود ندارد.

    موضوع ، هنگامی مشکوک‎تر ، عجیب‎تر و معنادارتر می‎شود که بدانیم این کوچ ، امروزه یکی از واضح‎ترین واضحات تاریخ ایران به شمار می‎رود!!.

    تا جایی که نویسنده‎ی این یادداشت می‎داند ، در میان تاریخ‎شناسان غربی حتی یک نفر که مخالف این نظریه باشد وجود ندارد ؛ اختلاف

    نظر غربی‎ها درباره‎ی این نظریه ، بر سر زمان این کوچ (حدوداً هزار سال) ، و مبدأ این کوچ است ؛ در این میان فقط چند تن از

    پژوهشگران ایرانی تا کنون با کلیت این نظریه مخالفت کرده‎اند.

    چنین اتفاق نظری درباره‎ی یک امر تاریخی ، تقریباً بی‎مانند است. غربی‎ها با در نظر گرفتن قدمت و شکوه بی‎نظیر تاریخی فلات ایران ،

    تصمیم گرفتند که در هویت تاریخی مردم ایران ، تردید و ابهامی مصنوعی و ساختگی ایجاد کنند ؛ از این رو بحث‎های نژادی پیش کشیدند که :

    قوم شناخته‎شده‎ی تاریخ ایران (آریایی‎ها) از جای دیگری به این سرزمین آمده‎اند و با بومیان این سرزمین هیچ نسبتی نداشته‎اند و از آن

    بومیان نیز هیچ نمی‎دانیم!.

    این در حالی‎ست که با بررسی تاریخ ایران ، تردیدی باقی نمی‎ماند که بومیان ایران ، همان آریایی‎ها بوده‎اند.

    اگر فقط درصد اندکی از پژوهشگران غربی ، باورمند به این نظریه بودند ، می‎شد گفت که به هر حال قرار نیست که همه

    مثل هم بیندیشند و شاید کسانی هم بر پایه‎ی شواهدی به این نتیجه رسیده‎اند که چنین کوچی انجام شده است.

    اما هنگامی که اجماع نظر موجود پیرامون این نظریه را می‎بینیم و با در نظر گرفتن اینکه هیچ سندی پشتیبان این نظریه نیست ،

    تردیدی برایمان باقی نمی‎ماند که طرح این نظریه و پشتیبانی از آن ، عملی مغرضانه از سوی محافل غربی - یهودی است.

    چنین اجماع نظری حتی درباره‎ی برخی از رویدادهای تاریخی که در کتیبه‎ها و روایات تاریخی به صراحت از آنها سخن رفته ،

    دیده نمی‎شود!


    یکی از انگیزه‎های یهودیان برای تولید و ترویج این نظریه ، کاستن از سهم آریاییان در تمدن خاورمیانه و افزایش سهم قوم

    به اصلاح : «سامی» (که در هیچ گزارش تاریخی از آن یاد نشده است) در تمدن خاورمیانه – و در نتیجه تمدن جهان – می‎باشد.

    باید دانست که در تاریخ‎نگاری سده‎های اخیر ، گونه‎ای رقابت و حتی دشمنی میان «یهودگرایی» (=سامی‎گرایی) و «آریاگرایی»

    در نزد پژوهشگران غربی برقرار بوده است. با توجه به اینکه میزان نفوذ و قدرت این دو در محافل غربی ، قابل مقایسه نیست (به این

    معنی که یهودگرایی از نفوذ بسیار بیشتری برخوردار است) ، در این رقابت ، یهودگرایان موفق بوده‎اند.

    نکته‎ی مهم اینجاست که حتی آریاگرایان غربی نیز آریاگرایی خود را زیرمجموعه‎ی گرایشی بزرگتر به

    نام «اروپامرکزی» (اروپا محوری) (Eurocentrism) قرار می‎دهند.

    بنابراین حتی آریاگرایانِ غربی نیز هیچ تمایلی ندارند که قدمت حضور آریایی‎ها در ایران به زمان‎های بسیار دور برگردد.

    جدا از ماجرای رقابت سامی و آریایی ، کاربرد دیگر نظریه‎ی کوچ آریایی‎ها به ایران برای غربی‎ها : ایجاد تفرقه‎های قومی و نژادی است.

    برای اطمینان از درستی این گفته ، کافی‎ست در یک گفتگوی تاریخی با ایران‎ستیزان و تجزیه‎طلبان (که معمولاً از تاریخ‎شناسان غربی

    انتقاد می‎کنند و آنها را مغرض می‎خوانند) ، این نظریه را انکار کنید تا ببینید چگونه برآشفته می‎شوند و ناگهان شهرت و اعتبار آکادمیک

    پژوهشگران غربی برای آنها حکم وحی منزل پیدا می‎کند!.

    در اینجاست که باید از دروغ‎پرستان پرسید که اگر محافل غربی - یهودی به دنبال افتخارسازی برای آریاییان بودند ، پس چرا چنین

    اشتباه احمقانه‎ای مرتکب شدند و در حالی که هیچ اجباری هم نداشتند هزاران سال تمدن باشکوه را از آریاییان گرفتند و به

    بومیان ناشناخته‎ی ایران دادند؟

    باید گفت که اتفاقاً هر کس از پژوهشگران غربی گلایه‎ کند ، ایران‎ستیزان نباید چنین کنند چرا که در ارائه‎ی نظریاتشان سخت

    مدیون غربی‎ها هستند. همین که تاریخ ایران باستان به 2 بخش «پیش از آریایی‎ها» و «پس از آریایی‎ها» تقسیم شده و بیشتر

    گفته‎های ایران‎ستیزان درباره‎ی تاریخ ایران ، بر پایه‎ی همین نظریه — که توسط غربی‎ها ساخته شده — شکل می‎گیرد ،

    نشان می‎دهد که به راستی چه کسانی به دنبال منافع غربی‎ها و یهودیان هستند!...

    چگونه ممکن است که غربی‎ها برای آریایی‎ها افتخارسازی کرده باشند ، اما خطی را که داریوش بزرگ ، آشکارا آریایی دانسته ،

    «آرامی» (سامی) بنامند؟ تا جایی که «داندامایف» ترجمه‎ی «رولاند کنت» از بند 70 کتیبه‎ی بیستون را با همین پیش‎فرض رد

    می‎کند و می‎نویسد :
    { این ترجمه روشن نیست زیرا اینطور می‎توان حدس زد که نه تنها به زبان آریایی در روی سنگ‎ها نوشته شده ، بلکه در روی

    سفال و پوست نیز نوشته شده بود و تمام اینگونه تفسیرها با اطلاعات موجود درباره‎ی خط ایران باستان ، متناقض است (!!). }1

    یعنی اگر ترجمه‎ای ، با پیش‎فرض‎های غربی‎ها درباره‎ی تاریخ ایران ، سازگار نباشد حتماً اشتباه است!!.

    با توجه به مطالبی که در این یادداشت آورده شد ، برای هیچ انسان عاقلی تردیدی باقی نمی‎ماند که اتفاقاً دشمنی کردن با مفهوم آریایی ،

    یک برنامه‎ی شوم غربی - یهودی است.



    پی‎نوشت‎:

    1. ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی ▬ محمد داندامایف ▬ برگردان : روحی اربـاب ▬ رویه‎ی 79
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    هخامنشیان و یهود



    یکی از چرندیاتی که از سوی ایران‎ستیزان ، بسیار مطرح می‎شود ، چگونگی رابـ ـطه‎ی هخامنشیان و یهودیان

    است.

    پیش از آغاز بررسی این پرسمان (=مسئله) ، نکته‎ی مهمی را باید در نظر داشت و آن اینکه ایران‎ستیزان با

    قائل‎شدن به یک رابـ ـطه‎ی دروغین و خیالی میان مقوله‎های «ایران باستان» و «یهود / صهیونیسم» ، در تلاش برای

    فراهم ساختن فضایی هستند که در آن ، هر گاه به ایران‎ستیزی متهم شدند ، خود را از این اتهام تبرئه کرده

    و نام «صهیونیسم‎ستیزی» بر عمل خود بگذارند. در حالی که دشمنی این افراد ، نه با صهیونیسم بلکه با ایران است.



    ****

    تا چند دهه‎ی قبل ، پژوهشگران برای نگارش تاریخ هخامنشیان ، بیشتر از منابع یونانی و یهودی بهره می‎بردند اما

    هم‎اکنون به این نتیجه رسیده‎اند که اسناد مستقیمی که از هخامنشیان باقی مانده است (کتیبه‎ها ، سکه‎ها و غیره) ،

    آگاهی‎های درست‎تری به دست می‎دهند و باید در اولویت قرار گیرند. البته این موضوع ، تنها مربوط به هخامنشیان نیست و

    تمام دوره‎های ایران باستان را شامل می‎شود.1

    می‎دانیم که هخامنشیان ابرقدرت بی‎رقیب جهان بوده‎اند و از آنجایی که دوستی شدید یا دشمنی شدید با یک ابرقدرت ،

    موجب بزرگ‎جلوه‎کردنِ هر شخص یا ملتی می‎شود ، یونانیان و یهودیان نیز هر کدام ، یکی از این دو راه را برای مطرح‎کردن خود

    برگزیدند. یونانیان و یهودیان در بیشتر مواقع ، رویدادهایی را که مربوط به خودشان بوده است گزارش کرده‎اند.

    می‎دانیم که در متون یونانی به گونه‎ای از هخامنشیان سخن می‎رود که گویی هخامنشیان همه‎ی امور کشور را به سویی

    فکنده و در اندیشه‎ی جنگ با یونان بوده‎اند! و در متون یهودی (تورات) نیز به گونه‎ای از هخامنشیان یاد می‎شود که انگار ،

    کاری به جز رسیدگی به یهودیان نداشته‎اند!.

    در حالی که با نگرش به اسناد مستقیم هخامنشیان به این نتیجه می‎رسیم که این دولت باشکوه ، نه آنچنانکه یونانیان

    ادعا کرده‎اند با آنها دشمنی داشته‎اند ؛ و نه چنانکه یهودیان نوشته‎اند به یهودیان اهمیت می‎داده‎اند.

    در هیچ‎یک از کتیبه‎های شاهانه‎ی هخامنشی ، نامی از یهودیان ، و گزارشی از جنگ با یونانیان نیامده است.

    اتفاقاً بر پایه‎ی اسناد مزبور ، شاید بتوان گفت که این دو قوم (یهودی و یونانی) ، بی‎اهمیت‎ترین اقوام شاهنشاهی بوده‎اند.

    «آلبرت اومستد» با اینکه یکی از نویسندگان نسل قدیم است می‎نویسد :
    { یونان هرگز یک تهدید سیـاس*ـی جدی به شاهنشاهی نبوده زیرا یونانی که موجودیت سیـاس*ـی باشد در میان نبود ؛

    آنچه بود ، فقط دولت‎های کوچک یونانی بودند. به زودی پس از بنیانگذاری‎اش ، شاهنشاهی هخامنشی بزرگترین ،

    ثروتمندترین و روشنفکرترین این دولت‎های یونانی را زیر دست آورد و در بیشتر این دوره آنها درون شاهنشاهی

    بازماندند. }2

    به عبارت دیگر ، این یهودیان و یونانیان بوده‎اند که به ایران هخامنشی اهمیت فراوان می‎داده‎اند و نه برعکس!

    ایران‎ستیزان در عملی بی‎نهایت بی‎شرمانه و تهوع‎آور ، با برجسته‎کردن بخش‎هایی از روایات تاریخی و بایکوت

    بخش‎هایی دیگر ، زمینه را برای برداشت‎های دروغین و ایران‎ستیزانه‎ی خود آماده می‎کنند.

    به عنوان مثال پیرامون ماجرای فتح بابل اینطور وانمود می‎کنند که مهم‎ترین قسمت این رویداد ، آزادی یهودیان

    بوده است!! و اصلاً کوروش یهودی بوده و با انگیزه‎ی آزادکردن یهودیان ، بابل را گشوده است!!!!.

    در حالی که در منشور کوروش ، حتی یک بار هم از یهودیان یاد نشده است.

    حتی به نظر می‎رسد که این ایران‎ستیزان ، بر خلاف ادعای خود ، نه تنها با صهیونیست‎ها دشمنی ندارند بلکه از

    سوی همان‎ها استخدام شده‎اند تا چنین قدرت هولناک باستانی را به آنها نسبت دهند و یکی از بزرگترین و برترین

    امپراتوری‎های تاریخ جهان را دو دستی به یهودیان تقدیم کنند.

    به راستی در کل تاریخ یهود ، چه کسی چنین خدمتی به یهودیان کرده است؟ یهودیانی که فقط چند سده است

    وارد بازی‎های بزرگ جهانی شده‎اند ، توسط این یهودستیزان!! ، تبدیل به یک غول تاریخی و باستانی می‎شوند!!.

    ای کاش ایران نیز چنین دشمنانی داشت!...

    باید توجه داشت که این ، یکی از شیوه‎های یهودیان است.

    در کنفرانسِ صهیونیستیِ مهمی که در سال 1897 در شهر «بازل» سوییس برگزار شد3 و«کنفرانس بازل» نام گرفت ،

    یکی از مصوبات : «تز دشمن‎تراشی» بود که بر پایه‎ی آن ، یهودیان معتقدند هر چه بیشتر با آنها دشمنی شود ،

    قوی‎تر می‎شوند.4 از این رو ، بسیاری از کسانی که فریاد دشمنی با صهیونیسم سر می‎دهند ، در واقع گماشته‎ی

    آنها هستند.

    ****

    ایران‎ستیزان می‎گویند که کوروش : بت‎پرست بوده و به همین دلیل با آخرین پادشاه بابل قبل از کوروش (نبونید) که

    یکتاپرست بوده ، دشمنی ورزیده است.

    هر چند که حداقل بشر امروزی به خوبی به این نتیجه رسیده است که برای قضاوت در مورد هر شخص ، نباید به

    دین و آیین او نگریست بلکه پندار و گفتار و کردار انسان‎ها (بخشی از این موارد که بر دیگران اثر می‎گذارد) ،

    مطرح است اما باید در نظر داشت که نه نبونید : یکتاپرست بوده است و نه کوروش : بت‎پرست.

    کتیبه‎های ساختمانی نبونید نشان می‎دهند که وی همه‎ی معابد عمده‎ی شهرهای اصلی از جمله «سین» ، «شمش» ،

    «بونِنِ» و «آنونیت» را در لارسا ، سیپَّر و نیپور مرمت کرده و کمک‎های مالی در اختیار آنها گذاشته است.

    آزردگیِ دینی بابلی‎ها از نبونید به خاطر از اهمیت افتادن مردوک بوده است.

    افزون بر این ، نبونید در سال سوم پادشاهی به منطقه‎ای به نام «امَّننو» لشکر کشید و در آنجا به فرمان او جمعی از

    مردم را سر بریدند و بدن بی‎سر آنان را به دار آویختند. نبونید بعدها فرمانروایی را به پسرش : «بلشزر» سپرد و خود

    به عربستان رفت. دلیل رسمی او برای اینکار ، چنانکه در کتیبه‎ی معروف حران آمده ، این است که نبونید

    در آستانه‎ی جنگ داخلی و قحطی ، بابل را داوطلبانه ترک کرده است.5

    کوروش نیز پس از ورود به بابل ، اعتقادات دینی مردم بابل را مورد احترام قرار داد با اینکه پیرو دین آنها نبود.

    گروهی مزدور که تاریخ و هر چیز دیگری را تنها از روزنه‎ی تنگ و تار دینی و ایدئولوژیک خود می‎بینند و مباحث علمی

    تاریخی را تبدیل به بحث‎های اسکولاستیک قرون وسطایی می‎کنند ، از کوروش خُرده می‎گیرند که چرا به خدایان

    بابلی احترام گذاشته و بت‎پرستی کرده است!! و نمی‎گویند که بالاخره کوروش : یهودی بوده است یا مردوک‎پرست؟!

    گویا از شخصیت یگانه‎ای چون کوروش انتظار دارند که همانند داعشیان به جان غیرهمدینان خود بیفتد و یکتاپرستی

    را ترویج کند!! در حالی که به گواه تاریخ ، ایرانیان باستان همواره در تلاش برای گسترش تفکر انسانی بوده‎اند و

    نه یک دین معین با تشریفات خاص خودش.

    شاید بهترین نمونه‎ی این امر ، تأثیرات حیرت‎آور بینش زرتشتی بر اندیشمندان یونانی باشد بدون اینکه آن اندیشمندان یونانی ،

    رسماً زرتشتی شده باشند. «سقرات» ، اندیشمند بزرگ یونانی که غرق در آموزه‎های ایرانی بود به دلیل یکتاپرستی و اینکه

    شاگردانش (افلاتون و گزنفون) را به گونه‎ای تربیت کرد که کمال مطلوب را در کشوری بیگانه (ایران) ببینند ، به اعدام

    محکوم شد.6

    باید به این مزدوران گفت که لازم نیست شما به ایرانیان — آن هم بزرگان ایرانی — نحوه‎ی گسترش یک اندیشه را بیاموزانید.







    پی‎نوشت :

    1. شاهنشاهی هخامنشی ▬ جان مانوئل کوک ▬ برگردان : مرتضی ثاقب‎فر ▬ پیشگفتار مترجم : رویه‎ی 10 ▬
    سخن مرتضی ثاقب‎فر

    2. تاریخ شاهنشاهی هخامنشی ▬ آلبرت اومستد ▬ برگردان : محمد مقدم ▬ سرآغاز : رویه‎های هژده و نوزده

    3. یهودیت : بررسی تاریخی ▬ ایزیدور اپستاین ▬ برگردان : بهزاد سالکی ▬ رویه‎ی 378

    4. تاریخ هشت هزار سال شعر ایرانی ▬ رکن‎الدین همایون‎فرخ ▬ رویه‎ی 1015 // ن . ک : یهودیت ▬
    جیکوب نیوزنر ▬ برگردان : مسعود ادیب ▬ رویه‎ی 118 به بعد

    5. تاریخ و تمدن بین‎النهرین ▬ جلد 1 ▬ یوسف مجیدزاده ▬ رویه‎های 361 و 362

    6. متفکران یونانی ▬ جلد 2 ▬ تئودور گمپرتس ▬ برگردان : محمد حسن لطفی ▬ رویه‎های 627 تا 629
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا