تکامل و انتخاب طبیعی یکی از بحثبرانگیزترین نظریههای علمی و پایهایترین نظریهی دانش زیست شناسی است. انتخاب طبیعی یعنی اینکه اگر موجود زندهای بتواند با ویژگیهایی که دارد خود را با محیط سازگار کند، باقی خواهد ماند و در نتیجه، صفات و ویژگیهای خود را به نسلهای بعدی منتقل خواهد کرد. تکامل یعنی اینکه صفات موجودات زنده از زمان تولد تا مرگ دائما در حال دگرگونی هستند. دلیل اصلی متنوع بودن موجودات زنده مثل باکتری، دلفین، نهنگ و درختان، تکامل است. زیستشناسان مثل کروی بودن زمین به تکامل هم باور دارند و برایشان یک واقعیت است.
تکامل یا برای موجودات زنده مضر است یا هیچ تأثیری ندارد؛ جهشهای مفید بهندرت رخ میدهند
هرچند بسیاری از مردم به اینکه انتخاب طبیعی و تکامل هنوز هم در حال رخ دادن است، باور ندارند. چرا محققان زیستشناسی در مورد تکامل مطئمن هستند؟ آنها چه دلایل و شواهدی برای اثبات نظریهی خود دارند؟ آیا امکان دارد زیستشناسان خطا کنند؟ بسیاری از مردم برای سالها تصور میکردند خورشید، ماه و سیارهها به دور زمین میچرخند که به «نظریهی زمین مرکزی» معروف است. این نظریه در آن زمان قوی بود و براساس آن پیشبینیهای زیادی میشد که مورد تأیید جامعهی علمی نیز بود. نظریهی زمین مرکزی به اساس کیهانشناسی تبدیل شده بود؛ با اینکه این نظریه قادر بود به بسیاری از سوالات پاسخ دهد، اما نقصهایی نیز داشت.
برای مثال بعضی از پیشبینیها درست اتفاق نمیافتاد و دانشمندان تلاش میکردن نقصهای این نظریه را رفع کنند. این نظریه یا باید از سوی جامعهی علمی رد یا اینکه تکمیل میشد. اما این نظریه بهلطف کپرنیک و گالیله باطل شد. آنها اثبات کردند که درست برعکس تصورات قبلی ما، زمین و سیارهها هستند که به دور خورشید گردش میکنند. یکی از خصلتهای علم این است که وقتی نظریهای ارائه میشود، تا زمانی که این نظریه رد یا باطل نشود، طرفداران آن سعی میکنند با روشهایی از آن دفاع کنند. اگر هم نظریهی جدیدی شواهد و دلایل قانعکنندهی بهتری را ارائه کند، آن نظریه خودبهخود جایگزین نظریهی قبلی میشود. با این حال، آیا امکان دارد که نظریهی انتخاب طبیعی و تکامل هم، چنین وضعیتی داشته باشند؟ زیستشناسان چه شواهدی برای اثبات این نظریه دارند؟
در واقع بنابه نظریهی تکامل، هر موجود زندهای، مقداری با والدین خود تفاوت دارد؛ این تفاوت گاهی به نفع آن موجود زنده است، یعنی اینکه قادر به تولید مثل باشد و در نتیجه زنده بماند؛ و گاهی به نفع آن موجود نیست. موجودات زنده برای بهدست آوردن غذا و جفت با یکدیگر رقابت میکنند و آنهایی که برخی مزیتهایی نسبت به دیگر همنوعان خود دارند، شانس زیادی برای تولید مثل و بقا، خواهند داشت؛ در نتیجه ویژگیهای خوب و مفید یک جمعیت برای نسل بعدی انتقال مییابد. تغییر و تحولهایی که به مرور زمان ایجاد شدهاند، باعث تغییر یک جمعیت میشود و این تغییرها میتواند بهکلی صفات قبلی را عوض کند و ویژگیهای جدیدی را از یک جمعیت، به وجود آورد.
موجودات زندهای که بتوانند خود را با محیط سازگار کنند، شانس زیادی برای تولید مثل و بقا خواهند داشت
در واقع اگر تغییرات نسل یک جمعیت را بررسی کنید متوجه تغییرات کوچکی خواهید شد؛ بهعنوان مثال اگر برای ۱۰۰ سال با جمعیت یک جانداران خداحافظی کنید و بعدا به دیدار آنها بیایید، احتمالا با جانداران جدیدی روبهرو خواهید شد. در واقع طی میلیادرها سال، کرمها به ماهی، ماهی ها به جانداران خشکیزی، جانداران خشکیزی به پستانداران کوچک و پستانداران کوچک تبدیل به میمونها شدهاند. واژهی تکامل همیشه بهمعنی کامل شدن نیست، و تنها یک فرآیند است که صفات موجودات زنده نسلبهنسل تغییر میکند و در درازمدت تغییرات بزرگی را به وجود میآورد. کتاب «خاستگاه گونه ها» داروین، در سال ۱۸۹۵ چاپ شد.
داروین در این کتاب به مخاطبهای خود میگوید، اگر باغچهی خانهی خود را تصور کنید بهراحتی میتوانید ببینید که چطور جانورانی مانند خروس و مرغ، صفاتشان را به فرزندان خود انتقال میدهند و همیشه فرزندان نسل اول، دوم و... اندکی از پدر و مادرشان متفاوت خواهند بود. او در این کتاب توضیح میدهد که چگونه کشاورزان و دامداران در طول چندین نسل توانستند محصولات بیشتر و دامهایی پربازدهتر، پرورش دهند در حالیکه دامدارن از نظریهی انتخاب طبیعی و تکامل اطلاع نداشتند اما کاری که انجام میدادند باعث میشد تکامل در دام و گوشت آنها، اتفاق بیافتد. مثلا اگر آنها میخواستند مرغهایشان تخم زیادی بگذارند، مرغهایی را که تخم زیادی میگذاشتند انتخاب و جوجههایشان را جدا میکردند تا با یکدیگر تولید مثل کنند.
در مرحلهی بعد وقتی که جوجهها بزرگ میشدند دوباره آنهایی را که زیاد تخم میگذاشتند، جدا میکردند تا با یکدیگر تولید مثل کنند. بعد از اینکه چندین نسل گذشت، جمعیتهای جدید مرغها، تخمهای زیادی میگذاشتند. هزاران سال قبل، انسان مرغها را اهلی کرد؛ مرغهای وحشی جنگلی، سالانه فقط ۳۰ تخم میگذارند اما مرغهای امروزی ۳۰۰ تخم در یک سال، میگذارند. چون در آن زمان غذای اصلی انسانها مرغ بود، تنها آن مرغهایی توانستند با انسان زندگی کنند که تخمهای بیشتری میگذاشتند. یکی جوجه در خیلی موارد، شبیه والدین خود است و او کاملا یک جوجه است نه مثلا یک مورچهخوار؛ در واقع در مقایسه با جوجههای دیگر به والدینش، شبیهتر است؛ هرچند کپی آنها نیست.
روند تکامل بسیار آهسته است و برای اینکه قابل ملموس باشد، باید مدت زمان بسیار زیادی صبر کنیم
بهگفتهی استیو جونز (Steve Jones)، تکامل یعنی اشتباهاتی که روی هم جمع میشوند. داروین اعتقاد داشت که تنازع برای بقا، تنها مبارزه و شاخبهشاخ شدن دو جانور نیست؛ بلکه مبارزه با عوامل ناسازگار محیط، مثلا زندگی یک گیاه در حاشیهی کویر، نیز نوعی تنازع برای بقا است. در بین گلهی ببرها، آن ببر نری موفق به بقای بیشتر میشد که جثهی بزرگتری داشت و در شکار موفقتر بود و ابزارهایی مثل دندانهای برندهتر را از نیاکان خود، به ارث بـرده بود. این ببر نر، نهتنها در رقابت با دیگر ببرهای نر، آنها را شکست میداد، بلکه در فراهم کردن غذا برای فرزندان خود و زنده نگهداشتن ژنهای خود در نسلهای بعد، از طریق این فرزندان، موفق تر بوده است.
چون این ببر، بهوسیلهی مادههای بیشتری انتخاب و در آمیـ*ـزش با تعداد بیشتری از مادهها، موفق میشد و همچنین فرزندان این ببر نر با احتمال بالاتری نسبت به زادههای سایر ببرهای نر، زنده میماندهاند، توزیع ژنتیکی نسلهای بعدی ببرها به نفع ژنهای این ببر بود. داروین به انتخاب دیگری نیز اعتقاد داشت و آن انتخاب جنـ*ـسی بود. او ظهور برخی از صفات را در بین حیوانات نمیتوانست به انتخاب طبیعی نسبت دهد. به عنوان مثال پر و بال و نقشهای زیبا در جنس نر برخی از پرندهها مثل طاووس را نمیتوانست نتیجهی برتری آنها در امر مبارزهی طبیعی تلقی کند.
او عقیده داشت که جنس مادهی این نوع جانداران در انتخاب جفت، برای طاووسهایی که این نوع مزایا را داشتند، ارجحیت و تمایل بیشتری قائل میشدند و همین برتری و انتخاب، باعث میشد این نوع صفات تقویت شوند. ممکن است تصور کنید که این تغییرات متوقف شود اما داروین در این مورد میگوید:
هیچ مدرکی برای اینکه نشان دهد تغییرات جانداران در نسلهای مختلف، متوقف میشود، وجود ندارد و گیاهان قدیمیای که برای کشاورزی کاشتهایم مانند گندم، هنوز هم در هر نسل دچار تغییرات متعددی میشوند؛ حتی جانورانی را که اهلی کردهایم تغییرات چشمگیری کردهاند.
اما تنها موردی که خیلی از مردم به تکامل باور ندارند این است که روند تکامل بسیار آهسته اتفاق میافتد و برای اینکه قابل لمس باشد، باید زمان بسیار زیادی صبر کرد. این زمان از طول عمر یک انسان نیز بیشتر و در ابعاد گسترده، بیشتر از طول عمر انسان هوشمند است و تنها مدرک آن را باید در فسیلها، جستجو کرد. بیشتر لایههای فسیلی از سنگهای رسوبی بهدست آمدهاند؛ سنگ رسوبی سنگی است كه از رسوباتی نظیر ماسه، گل و تكههای كوچک سنگ تشکیل شده است. پس از گذشت دورههای زمانی طولانی، این ذرات كوچک متراکم شدهاند.
با مرگ جاندار، بخشهای نرم به سرعت تجزیه میشوند ولی بخشهای سخت که مقاومت بیشتری دارند با لایههای رسوبی پوشیده میشوند و با گذشت زمان بهصورت سنگهای رسوبی در میآیند. سنگهای رسوبی با جابهجایی ورقههای سنگکره به نزدیک سطح زمین میرسند. یادآوری میشود که در یک فسیل، هیچ استخوانی در داخل وجود ندارد. فسیلها در واقع نقشی از بدن جاندارن روی سنگها هستند. دیرینهشناسی شاخهای از زیستشناسی است كه اشكال حیاتی را كه پیشتر در دورههای زمینشناسی وجود داشته است، مطالعه میكند. لایههای رسوبی که فسیلهای مشابه دارند، در یک زمان تهنشین شدهاند و میتوان گفت همسن هستند.
همچنین با توجه به نوع سنگوارهها میتوان ترتیب لایهها را مشخص کرد؛ چون فسیلهای جدیدتر در لایههای بالاتر قرار میگیرند. با بررسی فسیلها متوجه خواهیم شد که زندگی در دوران مختلف، متفاوت بوده است. فسیلهای قدیمی متعلق به موجودات تکسلولی مانند باکتریها هستند و موجودات پیچیدهتر مثل حیوانات و گیاهان بعد از تکسلولیها و در لایههای بالاتر شکل گرفتند. در میان جانوران، فسیل ماهیها قدیمیتر از پرندگان، دوزیستان و پستانداران است و فسیل نخستیهای مثل میمون را در لایههای اولیه میتوان پیدا کرد. جونز میگوید:
فسیلها بهترین شاهد برای اثبات تکامل هستند و تقریبا یکششم کتاب خاستگاه گونهها، به بررسی فسیلها پرداخته است.
تکامل یا برای موجودات زنده مضر است یا هیچ تأثیری ندارد؛ جهشهای مفید بهندرت رخ میدهند
هرچند بسیاری از مردم به اینکه انتخاب طبیعی و تکامل هنوز هم در حال رخ دادن است، باور ندارند. چرا محققان زیستشناسی در مورد تکامل مطئمن هستند؟ آنها چه دلایل و شواهدی برای اثبات نظریهی خود دارند؟ آیا امکان دارد زیستشناسان خطا کنند؟ بسیاری از مردم برای سالها تصور میکردند خورشید، ماه و سیارهها به دور زمین میچرخند که به «نظریهی زمین مرکزی» معروف است. این نظریه در آن زمان قوی بود و براساس آن پیشبینیهای زیادی میشد که مورد تأیید جامعهی علمی نیز بود. نظریهی زمین مرکزی به اساس کیهانشناسی تبدیل شده بود؛ با اینکه این نظریه قادر بود به بسیاری از سوالات پاسخ دهد، اما نقصهایی نیز داشت.
برای مثال بعضی از پیشبینیها درست اتفاق نمیافتاد و دانشمندان تلاش میکردن نقصهای این نظریه را رفع کنند. این نظریه یا باید از سوی جامعهی علمی رد یا اینکه تکمیل میشد. اما این نظریه بهلطف کپرنیک و گالیله باطل شد. آنها اثبات کردند که درست برعکس تصورات قبلی ما، زمین و سیارهها هستند که به دور خورشید گردش میکنند. یکی از خصلتهای علم این است که وقتی نظریهای ارائه میشود، تا زمانی که این نظریه رد یا باطل نشود، طرفداران آن سعی میکنند با روشهایی از آن دفاع کنند. اگر هم نظریهی جدیدی شواهد و دلایل قانعکنندهی بهتری را ارائه کند، آن نظریه خودبهخود جایگزین نظریهی قبلی میشود. با این حال، آیا امکان دارد که نظریهی انتخاب طبیعی و تکامل هم، چنین وضعیتی داشته باشند؟ زیستشناسان چه شواهدی برای اثبات این نظریه دارند؟
در واقع بنابه نظریهی تکامل، هر موجود زندهای، مقداری با والدین خود تفاوت دارد؛ این تفاوت گاهی به نفع آن موجود زنده است، یعنی اینکه قادر به تولید مثل باشد و در نتیجه زنده بماند؛ و گاهی به نفع آن موجود نیست. موجودات زنده برای بهدست آوردن غذا و جفت با یکدیگر رقابت میکنند و آنهایی که برخی مزیتهایی نسبت به دیگر همنوعان خود دارند، شانس زیادی برای تولید مثل و بقا، خواهند داشت؛ در نتیجه ویژگیهای خوب و مفید یک جمعیت برای نسل بعدی انتقال مییابد. تغییر و تحولهایی که به مرور زمان ایجاد شدهاند، باعث تغییر یک جمعیت میشود و این تغییرها میتواند بهکلی صفات قبلی را عوض کند و ویژگیهای جدیدی را از یک جمعیت، به وجود آورد.
موجودات زندهای که بتوانند خود را با محیط سازگار کنند، شانس زیادی برای تولید مثل و بقا خواهند داشت
در واقع اگر تغییرات نسل یک جمعیت را بررسی کنید متوجه تغییرات کوچکی خواهید شد؛ بهعنوان مثال اگر برای ۱۰۰ سال با جمعیت یک جانداران خداحافظی کنید و بعدا به دیدار آنها بیایید، احتمالا با جانداران جدیدی روبهرو خواهید شد. در واقع طی میلیادرها سال، کرمها به ماهی، ماهی ها به جانداران خشکیزی، جانداران خشکیزی به پستانداران کوچک و پستانداران کوچک تبدیل به میمونها شدهاند. واژهی تکامل همیشه بهمعنی کامل شدن نیست، و تنها یک فرآیند است که صفات موجودات زنده نسلبهنسل تغییر میکند و در درازمدت تغییرات بزرگی را به وجود میآورد. کتاب «خاستگاه گونه ها» داروین، در سال ۱۸۹۵ چاپ شد.
داروین در این کتاب به مخاطبهای خود میگوید، اگر باغچهی خانهی خود را تصور کنید بهراحتی میتوانید ببینید که چطور جانورانی مانند خروس و مرغ، صفاتشان را به فرزندان خود انتقال میدهند و همیشه فرزندان نسل اول، دوم و... اندکی از پدر و مادرشان متفاوت خواهند بود. او در این کتاب توضیح میدهد که چگونه کشاورزان و دامداران در طول چندین نسل توانستند محصولات بیشتر و دامهایی پربازدهتر، پرورش دهند در حالیکه دامدارن از نظریهی انتخاب طبیعی و تکامل اطلاع نداشتند اما کاری که انجام میدادند باعث میشد تکامل در دام و گوشت آنها، اتفاق بیافتد. مثلا اگر آنها میخواستند مرغهایشان تخم زیادی بگذارند، مرغهایی را که تخم زیادی میگذاشتند انتخاب و جوجههایشان را جدا میکردند تا با یکدیگر تولید مثل کنند.
در مرحلهی بعد وقتی که جوجهها بزرگ میشدند دوباره آنهایی را که زیاد تخم میگذاشتند، جدا میکردند تا با یکدیگر تولید مثل کنند. بعد از اینکه چندین نسل گذشت، جمعیتهای جدید مرغها، تخمهای زیادی میگذاشتند. هزاران سال قبل، انسان مرغها را اهلی کرد؛ مرغهای وحشی جنگلی، سالانه فقط ۳۰ تخم میگذارند اما مرغهای امروزی ۳۰۰ تخم در یک سال، میگذارند. چون در آن زمان غذای اصلی انسانها مرغ بود، تنها آن مرغهایی توانستند با انسان زندگی کنند که تخمهای بیشتری میگذاشتند. یکی جوجه در خیلی موارد، شبیه والدین خود است و او کاملا یک جوجه است نه مثلا یک مورچهخوار؛ در واقع در مقایسه با جوجههای دیگر به والدینش، شبیهتر است؛ هرچند کپی آنها نیست.
روند تکامل بسیار آهسته است و برای اینکه قابل ملموس باشد، باید مدت زمان بسیار زیادی صبر کنیم
بهگفتهی استیو جونز (Steve Jones)، تکامل یعنی اشتباهاتی که روی هم جمع میشوند. داروین اعتقاد داشت که تنازع برای بقا، تنها مبارزه و شاخبهشاخ شدن دو جانور نیست؛ بلکه مبارزه با عوامل ناسازگار محیط، مثلا زندگی یک گیاه در حاشیهی کویر، نیز نوعی تنازع برای بقا است. در بین گلهی ببرها، آن ببر نری موفق به بقای بیشتر میشد که جثهی بزرگتری داشت و در شکار موفقتر بود و ابزارهایی مثل دندانهای برندهتر را از نیاکان خود، به ارث بـرده بود. این ببر نر، نهتنها در رقابت با دیگر ببرهای نر، آنها را شکست میداد، بلکه در فراهم کردن غذا برای فرزندان خود و زنده نگهداشتن ژنهای خود در نسلهای بعد، از طریق این فرزندان، موفق تر بوده است.
چون این ببر، بهوسیلهی مادههای بیشتری انتخاب و در آمیـ*ـزش با تعداد بیشتری از مادهها، موفق میشد و همچنین فرزندان این ببر نر با احتمال بالاتری نسبت به زادههای سایر ببرهای نر، زنده میماندهاند، توزیع ژنتیکی نسلهای بعدی ببرها به نفع ژنهای این ببر بود. داروین به انتخاب دیگری نیز اعتقاد داشت و آن انتخاب جنـ*ـسی بود. او ظهور برخی از صفات را در بین حیوانات نمیتوانست به انتخاب طبیعی نسبت دهد. به عنوان مثال پر و بال و نقشهای زیبا در جنس نر برخی از پرندهها مثل طاووس را نمیتوانست نتیجهی برتری آنها در امر مبارزهی طبیعی تلقی کند.
او عقیده داشت که جنس مادهی این نوع جانداران در انتخاب جفت، برای طاووسهایی که این نوع مزایا را داشتند، ارجحیت و تمایل بیشتری قائل میشدند و همین برتری و انتخاب، باعث میشد این نوع صفات تقویت شوند. ممکن است تصور کنید که این تغییرات متوقف شود اما داروین در این مورد میگوید:
هیچ مدرکی برای اینکه نشان دهد تغییرات جانداران در نسلهای مختلف، متوقف میشود، وجود ندارد و گیاهان قدیمیای که برای کشاورزی کاشتهایم مانند گندم، هنوز هم در هر نسل دچار تغییرات متعددی میشوند؛ حتی جانورانی را که اهلی کردهایم تغییرات چشمگیری کردهاند.
اما تنها موردی که خیلی از مردم به تکامل باور ندارند این است که روند تکامل بسیار آهسته اتفاق میافتد و برای اینکه قابل لمس باشد، باید زمان بسیار زیادی صبر کرد. این زمان از طول عمر یک انسان نیز بیشتر و در ابعاد گسترده، بیشتر از طول عمر انسان هوشمند است و تنها مدرک آن را باید در فسیلها، جستجو کرد. بیشتر لایههای فسیلی از سنگهای رسوبی بهدست آمدهاند؛ سنگ رسوبی سنگی است كه از رسوباتی نظیر ماسه، گل و تكههای كوچک سنگ تشکیل شده است. پس از گذشت دورههای زمانی طولانی، این ذرات كوچک متراکم شدهاند.
با مرگ جاندار، بخشهای نرم به سرعت تجزیه میشوند ولی بخشهای سخت که مقاومت بیشتری دارند با لایههای رسوبی پوشیده میشوند و با گذشت زمان بهصورت سنگهای رسوبی در میآیند. سنگهای رسوبی با جابهجایی ورقههای سنگکره به نزدیک سطح زمین میرسند. یادآوری میشود که در یک فسیل، هیچ استخوانی در داخل وجود ندارد. فسیلها در واقع نقشی از بدن جاندارن روی سنگها هستند. دیرینهشناسی شاخهای از زیستشناسی است كه اشكال حیاتی را كه پیشتر در دورههای زمینشناسی وجود داشته است، مطالعه میكند. لایههای رسوبی که فسیلهای مشابه دارند، در یک زمان تهنشین شدهاند و میتوان گفت همسن هستند.
همچنین با توجه به نوع سنگوارهها میتوان ترتیب لایهها را مشخص کرد؛ چون فسیلهای جدیدتر در لایههای بالاتر قرار میگیرند. با بررسی فسیلها متوجه خواهیم شد که زندگی در دوران مختلف، متفاوت بوده است. فسیلهای قدیمی متعلق به موجودات تکسلولی مانند باکتریها هستند و موجودات پیچیدهتر مثل حیوانات و گیاهان بعد از تکسلولیها و در لایههای بالاتر شکل گرفتند. در میان جانوران، فسیل ماهیها قدیمیتر از پرندگان، دوزیستان و پستانداران است و فسیل نخستیهای مثل میمون را در لایههای اولیه میتوان پیدا کرد. جونز میگوید:
فسیلها بهترین شاهد برای اثبات تکامل هستند و تقریبا یکششم کتاب خاستگاه گونهها، به بررسی فسیلها پرداخته است.
دانلود رمان و کتاب های جدید