نقد و بررسی فیلم خارجی نگاهی به فیلم رگ خواب / از گلوی من دستاتو بردار!

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 405
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
%D8%B1%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-660x330.jpg
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]حمید نعمت‌الله سه سال پس از فیلم نامتعارف آرایش غلیظ که در زمان اکران با واکنش‌های ضد و نقیضی روبرو شده بود، این‌بار در آخرین ساخته‌ی خود عاشقانه‌ای لطیف را روی پرده به تصویر کشیده است. «رگ خواب» در جشنواره‌ی سی و ششم با استقبال خوبی از طرف منتقدان و مخاطبان روبرو شد و لیلا حاتمی توانست جایزه‌ی بهترین بازیگر زن را برای بازی درخشانش که منتقدان و موافقان فیلم یک صدا بر روی آن توافق داشتند، دریافت کند. در ادامه نگاهی می‌کنیم به چهارمین تجربه‌ی سینمایی حمید نعمت‌الله که فیلم‌هایش همواره واکنش مخاطبان را به دنبال داشته است.

حمید نعمت الله به نسبت سال‌های حضور در سینما، کارگردان کم‌کاری محسوب می‌شود. او با اولین فیلمش بوتیک نام خود را بر سر زبان‌ها انداخت و توانست خود را به عنوان کارگردانی کاربلد و کسی که با درد مردم بیگانه نیست -انگار حتی بهتر از آنها دردهایشان را می‌شناسد- تثبیت کند. جسارت او به عنوان یک فیلم اولی در بیان معضلات جامعه‌ی آن روز، توجه منتقدان و مردم را جلب کرد و بوتیک به سرعت تبدیل به فیلمی کالت شد. بی‌پولی، آرایش غلیظ و سریال وضعیت سفید نتیجه‌ی حضور و فعالیت نعمت‌الله در این سال‌هاست. او این‌بار دوباره با فیلمی متفاوت بازگشته است. «رگ خواب» ادامه‌ی منطقی بوتیک و بی‌پولی است و بازگشت پخته‌تر حمید نعمت‌الله به سینمایی که از او سراغ داریم.
فیلم با تک‌گویی‌های زنی به نام مینا آغاز می‌شود که از حال و روزش برای پدرش می‌گوید و مخاطب نیز به تدریج با او آشنا می‌شود. مینا به تازگی ازدواج ناموفقش را به پایان رسانده و به دنبال شغلی می‌گردد تا بتواند اوضاعش را سامان دهد. او برای مدت کوتاهی در یک رستوران مشغول به کار می‌شود اما بعد از مدتی درمی‌یابد که این شغل به درد او نمی‌خورد. در این میان با مردی آشنا می‌شود که کم کم به او علاقه‌مند می‌شود. رابـ ـطه‌ای شروع می‌شود که برایش خوشایند است. “چیزی داشت شروع میشد که ناشناخته بود، و هیجان‌انگیز”
مینا زنی خجالتی که انگار در ابرها سیر می‌کند و هنوز از خاک خوردن در کودکی عذاب وجدان دارد و با خواندن آگهی‌ تورهای مسافرتی غرق خیال بافی می‌شود. کامران فرانسوی بلد است، موسیقی می‌زند و برایش کار و جایی برای زندگی پیدا می‌کند. بیش از حد خوب و مهربان است که واقعی باشد. انگار از دل آن آگهی‌های سفرهای خارجی درآمده که همچون رویایی برای مینا ظاهر می‌شود. ” قابل اطمینان بود. زیباترین و برازنده‌ترین مردی که تا به حال دیده بودم”
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
%D8%B1%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-3.jpg

فیلمنامه «رگ خواب» را یک زن به نگارش درآورده است. بنابراین طبیعی است که او درک درستی از دنیای زنی داشته است که لحظات تلخ و شیرین زندگی‌اش بر روی پرده قابل لمس است. زنی که بعد از جدایی دچار یک خلاء احساسی شدید شده و به همین دلیل بدون اینکه کنترلی بر روی احساساتش داشته باشد با کامران مواجه می‌شود. “کاش بهش میگفتم دنیا در بود و نبودش چقدر فرق میکنه”
«رگ خواب» اثری بسیار تاثیرگذار و دردناک در بیان زندگی زنی است که بعد از شکستی بزرگ در مسیر بازیابی خود قرار می‌گیرد. کارگردان قهرمانش را در مسیری قرار می‌دهد که لحظه لحظه‌ی ویرانی مینا را با مخاطب شریک می‌شود. اعتماد و امیدی که به یاس تبدیل می‌شود و در تمام این لحظات تلاش می‌کند تا مخاطب را نیز همچون مینا به ورطه‌ی سقوط بکشاند. درباره عشقی یک‌طرفه که همزمان هولناک و احترام برانگیز است و پایان محتوم آن تباهی. ماجرای سقوطی تا مرز نابودی که منجر به یک پوست‌اندازی بزرگ می‌شود. مینا رنج می‌کشد و دلش می‌خواهد که رنج بکشد. انگار آدمی باید رنج بکشد تا از پس ویرانی وجود خود، امیدی جرقه بزند.
«رگ خواب» بسیار مستعد بد فهمیده شدن است. مخالفانش شکست مینا را ناشی از بلاهت و سادگی او می‌پندارند و معتقدند که هیچ زنی انقدر آسان خود را نمی‌بازد. ویرانی مینا نه از روی سادگی بلکه از اعتماد بیش از حد او به عشق و کامران بود. عده‌ای نیز انگ فمینیستی بودن به فیلم می‌زنند و عنوان‌ «زنانه» را به فیلم اطلاق می‌کنند. در حالی که «رگ خواب» به طور خاص مربوط به احساسات زنانه نیست بلکه به ذات انسان و تنهایی او می‌پردازد. درد و غم ناشی از تنهایی که هر انسانی یک روزی آن را تجربه کرده است و بعد از آن تلاش کرده است تا دوباره از نو شروع کند و روح و جسمش را بار دیگر زنده کند.

%D8%B1%DA%AF-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-2.jpg

شاید بتوان گفت حمید نعمت الله برای اولین بار در سینمای ایران توانسته شمایل چنین زنی را ترسیم کند که کمتر فیلمسازی تا به حال توانسته به آن نزدیک شود. نمونه‌ی کمی را می‌توان در سینمای ایران مثال زد که این‌چنین به عالم درونی یک زن نزدیک شود اما دچار ترحم یا تعصبات فمینیستی نشود. مخاطب هم عشق و خوشی مینا را باور می‌کند و هم جنون و آوارگی‌اش را. تصویر زنی بی خانمان و ناخوش که در اتوبان‌های تهران سرگردان است. «رگ خواب» به خوبی بی‌پرده بودن عشق را به تصویر کشیده است. عشق و ویرانی توامان آن را. صراحت آن را همچون سیلی محکمی بر صورت مخاطب می‌خواباند.
«رگ خواب» دو نیمه است. نیمه‌ی اول داستان علاقه‌مند شدن مینا به کامران و در نهایت شکل‌گیری یک عاشقانه‌ جذاب میان آن دو است که طراوت خاصی به فیلم بخشیده است. اما در نیمه‌ی دوم ملودرام اصلی شروع می‌شود. داستان اضمحلال مینا که مخاطب را با خود به نابودی می‌کشاند. سکانس درخشان گشت زنی شبانه مینا با بازی حیرت‌انگیز لیلا حاتمی و صدای جادویی همایون شجریان یک تجربه‌ی عاطفی توامان بسیار تلخ اما لـ*ـذت بخش برای مخاطب خواهد بود.
یکی از نکات مثبت فیلم که به باورپذیری هر چه بیشتر آن کمک کرده، بازی‌های بازیگرانش است. بازی حیرت‌انگیز لیلا حاتمی در نقش مینا را می‌توان از جمله بهترین و درخشان‌ترین نمونه‌های بازیگری در دهه اخیر دانست. اجرای ظرافت‌ها و پیچیدگی‌های نقشی که مانند تیغ دولبه خطرناک است، برای هر بازیگری ریسک بزرگی محسوب می‌شود. او به راحتی می‌توانست متهم به تکرار نقش‌های قبلی شود اما با درک درستی که از نقش خود داشته، حتی مخالفانش را نیز به تحسین وا داشته است. تماشای اوج و فرودهای حسی لیلا حاتمی بسیار دل‌نشین است. کوروش تهامی نیز اگرچه زیر سایه لیلا حاتمی قرار می‌گیرد، اما بدون شک بهترین نقش‌آفرینی خود را در تمام سال‌های حضورش در سینما انجام داده است و دور ماندن آن از چشم داوران جشنواره، یکی دیگر از شگفتی‌های جشنواره گذشته بود.
از منظر کارگردانی هم می‌توان فیلم را قدمی رو به جلو برای نعمت‌الله دانست. توجه ویژه به جزئیات، نحوه بازی گرفتن از بازیگران و شیوه بهره‌گیری از رنگ و نور و صدا مواردی هستند که می‌توان آنها را ستایش کرد. اما نقطه ضعف فیلم را شاید بتوان پایان‌بندی عجولانه آن دانست.
«رگ خواب» برای مخاطبانش واقعی و ملموس است. فیلم به قدری اتفاقات دردناک زندگی روزمره انسان را به خوبی به تصویر کشیده که از فرط آشنا بودن موقعیت‌ها و همخوانی که با تجربه زیسته مخاطب دارد، تلخی این حقیقت را دو چندان می‌کند. فیلمی لطیف و عاشقانه درباره درد بی درمان تنهایی که همه‌‌ی ما با آن سر و کار داریم.
* جمله‌های داخل گیومه از دیالوگ‌های فیلم انتخاب شده است.
[/BCOLOR]​
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    توجه! این نوشته داستان فیلم را لو می‌دهد
    علی رغم نمایش ناامیدکننده فیلم زیر سقف دودی که در هفته قبل در زومجی به آن پرداختیم، رگ خواب را باید در ردیف خوب‌های اکران چند هفته گذشته تا امروز قرار دهیم. فیلمی که تنها یک داستان و یک شخصیت اصلی دارد و تا پایان همراه همان داستان و شخصیت می‌ماند و این اتفاقی است که اغلب به ندرت در سینمای ایران می‌افتد (تعدد شخصیت‌ها و ورود و خروج بی‌دلیل آن‌ها در بسیاری از آثار پر شخصیت). پایبندی فیلم‌نامه به تک‌داستان و تک‌شخصیت‌اش، ارزشمند است و نمره قبولی فیلم نه فقط برای وفادارماندن فیلم‌نامه به داستان واحد و شخصیت واحدش، که در پرداخت قابل قبول این دو است.
    مینا (لیلا حاتمی) پس از جدایی از همسرش در گیر و دار سر و سامان‌دادن به زندگی خود و جستجوی کار است که با کامران (کورش تهامی) آشنا می‌شود و زندگی‌اش در مسیر جدیدی قرار می‌گیرد. رگ خواب از یک جهت داستانی است درباره سوی ویرانگر عشق که برای یک زن اتفاق می‌افتد. علی‌رغم مشکل همیشگی «دیر‌شروع‌شدن» که در اغلب فیلم‌های سینمای ایران با آن مواجه هستیم، فیلم به سرعت در مسیر داستان (همان داستان واحدش) قرار می‌گیرد. تک گویی (مونولوگ)‌های مینا روی تصویر که از همان پلان نخستین آغاز می‌شود به سرعت به ما نشانه‌هایی از برخورد با یک شخصیت یکتا (unique) می‌دهند. لحن کتابی مینا در تگ‌گویی‌هایی او برای پدرش (که البته ماجرای پدرش تا حدی اضافی و اغراق آمیز است و این در نیمه دوم فیلم و فصل پایانی بیشتر مشخص می‌شود)، در جهت همین معرفی شخصیت است. مینا مشخصا کمی سر به ‌هوا است. گریم او و شکل آرایش موهایش و طرز لباس پوشیدنش هم درجهت انتقال همین حس است: نوعی بی‌قیدی، شیفتگی و ایستادن در جایی متفاوت از زنان دیگر هم سن و سال و هم‌طبقه‌اش در جامعه ایران (البته سیر اتفاقات فیلم در نیمه نخست آن به نوعی است که شخصیت در ناکجای شخصی‌اش زندگی می‌کند و برای مخاطب مهم نیست جغرافیای آن کجاست). این سر به هوایی را می‌توانیم در همان دیالوگ‌های اولین مواجه‌اش با کامران متوجه‌شویم، زمانی که از تغییر آدرسش یا از نا‌تمام‌ماندن دوره تحصیل‌اش در دانشگاه حرف می‌زند. البته درست در همین جاست که کامران را با دیالوگ‌های شوخش می‌شناسیم و مطمئن می‌شویم که داستان (فیلم) شروع‌شده و این درحالی است که در این لحظه حتی ده‌ دقیقه هم از شروع فیلم نگذشته است.

    28c0676d-7a38-41b0-b8b8-d544bedfad6a.jpg
    با علم به این که اتفاقات فیلم در تهران (ایران) در حال وقوع است، اما در نیمه نخست فیلم در واقع تمام اتفاقات در ناکجای شخصی مینا و آنچه که از زوایه دید او می‌بینیم، اتفاق می‌افتد
    دو نیمه متفاوت روزهای مینا، با کامران و بدون او، دو نیمه متفاوت فیلم را هم رقم می‌زند. نیمه نخست فیلم، آشنایی مینا با کامران و روندی است که به دلباختگی او به کامران می‌انجامد. مسیر این آشنایی تا دلباختگی در نیمه نخست فیلم با مهارت تمام در فیلم‌نامه و اجرا همراه شده است و به یک چهل دقیقه لـ*ـذت‌بخش در فیلم منجر می‌شود. همه چیز به درستی در نیمه اول فیلم در راستای شناخت بهتر ما از مینا و دنیایی است که به وسیله مونولوگ‌های او بهتر شناخته می‌شود. شخصیت یکتای او باید همه المان‌های یکتایی‌اش را حفظ‌ کند و تداوم ببخشد. این اتفاق در فیلم افتاده است: زمانی که او به دنبال خانه می‌گردد و خانه‌ای که کامران برای او پیدا می‌کند هم، تداوم حفط لحن فیلم‌نامه در شکل‌دادن به دنیایی منحصر به فرد پیرامون مینا است. مجاورت خانه با کلاس موسیقی هم دقیقا چنین شرایطی دارد و به حس شاعرانه تک‌گویی‌های مینا اضافه می‌شود. حتی رنگ قرمز شیشه بالای در هم به خوبی در خدمت ساختن همین دنیای عاشقانه است که در نیمه نخست فیلم شکل می‌گیرد. شغلی که مینا در خانه به آن می‌پردازد کاملا ما را مطمئن می‌کند که که در حال و هوای یک دنیای فانتزی قرار گرفته‌ایم (البته این تصور ما دیری نمی‌پاید و یکی از مشکلات فیلم شاید این است که لحن فیلم در نیمه دوم خود دچار نوعی دوپارگی در مقایسه با قسمت اول می‌شود). علاقه او به جمع کردن تکه‌های روزنامه مربوط به آگهی‌های تورهای مسافرتی هم در راستای همان شخصیت منحصر به فرد اوست. با علم به این که اتفاقات فیلم در تهران (ایران) در حال وقوع است، اما در نیمه نخست فیلم در واقع تمام اتفاقات در ناکجای شخصی مینا و آنچه که از زوایه دید او می‌بینیم، اتفاق می‌افتد. محل زندگی مینا و رفت و آمد او از پله‌های اضطراری تنها بخشی از میزانسن‌ها و ایده‌های خلاقانه بصری فیلم‌نامه است که در خدمت فیلم قرار گرفته است و این دقیقا همان نکته‌ای است که بارها در نقد آثار سینمایی در همین‌جا به آن پرداخته‌ایم: شکل بصری فیلم است که سینما را از ادبیات جدا می‌کند. کارگردانی، گرفتن تصاویر پشت سرهم پلان‌های فیلم‌نامه و چسباندن آن‌ها به هم دیگر روی میز تدوین نیست. فیلم‌سازی استفاده خلاقانه از ظرفیت‌های تصویری محیط و نور هم هست. تصویربرداری و نورپردازی فیلم بی‌شک از بهترین نمونه‌های چند سال اخیر است. انتخاب درست لنز‌ها و دیافراگم‌ها در خدمت میزانسن‌ها و اندازه‌نماهای درست فیلم‌نامه و کارگردانی فیلم است. به یاد بیاوردید صحنه آماده‌شدن مینا را برای بازگشت کامران از سفر و پوشیدن لباس قرمز و قرار گرفتن او در مقابل آینه (و همین صحنه نیز برای پوستر فیلم انتخاب شده است).
    25cee321-43b6-4706-8258-ddbf9eee73e2.jpg

    فصل بازگشت کامران از سفر و آوردن تئودور (گربه) در خانه لحظه برگشتن ورق در زندگی مینا است (البته پیش از این در صحنه دیر بیدارشدن کامران و عصبانیت او از مینا، یک‌بار عصیان مینا از عشق کامران را شاهد بوده‌ایم). اما بازگشت کامران از سفر و ماجرای خندیدن او و دستیارش به مینا از جذاب‌ترین سکانس‌های فیلم است. حس تحقیر و ترحمی که مینا در آن لحظه تجربه می‌کند، عینا به مخاطب منقل می‌شود. ما دوست داریم هرچه زودتر سکانس به پایان برسد، چون همراه او زجر می‌کشیم و تحقیر می‌شویم. درست در این لحظه است که ما بیش از مینا و به نوعی پیش از او متوجه می شویم که پایان عشق او به کامران تباهی است. اما این پیش آگاهی ما به عنوان مخاطب از سرنوشت عشق مینا به کامران برای ما ناخوشایند نیست. چرا که همراهی ما با شخصیت است نه با وقایع. در اصل، پیش‌بودن نویسنده از مخاطب، بیشتر بر سینمای کاملا وفادار به اصول کلاسیک، اتفاق می‌افتد. اما زمانی که شخصیت‌ها بیش از وقایع اهمیت دارند (مانند رگ خواب) همراهی مخاطب با شخصیت بر میل غریزی ما برای پیش‌بینی حوادثی که در ادامه اتفاق می‌افتد، برتری دارد.
    آن‌چه که می‌تواند محل ایراد فیلم‌نامه باشد، دوپاره شدن فیلم در لحن آن است. آن دنیای نزدیک به فانتزی نیمه نخست فیلم، یکسره بر باد می‌رود و به شدت واقعی می‌شود
    سفر مینا با عشق کامران در نیمه دوم فیلم وارد مسیر تباهی‌اش می‌شود. در این‌جا آن‌چه که می‌تواند محل ایراد فیلم‌نامه باشد و پیشتر هم اشاره کوتاهی به آن شد، دوپاره شدن فیلم در لحن آن است. آن دنیای نزدیک به فانتزی نیمه نخست فیلم، یکسره بر باد می‌رود و به شدت واقعی می‌شود (ناکجا آباد زندگی مینا در نیمه اول فیلم ناگهان به یک تهران خشن و پر از درمانگاه‌های با متصدیان عصبانی تبدیل می‌شود). در واقع چرخش ناگهانی کامران در نشان‌دادن آن روی سکه شخصیت خودش به مینا، شاید کمی ما را دچار این بدبینی می‌کند که فیلم‌نامه در مسیر ساخت یک بدمن (badman) از کامران است تا از این طریق تدوام حس ترحم و همراهی ایجاد شده ما نسبت به مینا را حفط کند. این تداوم در ادامه داستان عشق بیمارگونه مینا به کامران – که انتظار همیشگی و افراطی مینا برای دریافت یک پیام یا تلفن از کامران، موید این عشق بیمارگونه است- به نوعی با آن پیش‌بینی مخاطب از ادامه داستان (تباهی رابـ ـطه مینا و کامران) همراه می‌شود و مزید بر علت می‌گردد تا نیمه دوم فیلم کمی از نیمه نخست آن عقب بیفتد. اما این ایراد به هیچ وجه ضربه بزرگی به فیلم‌نامه نمی زند به خصوص که این دوپارگی در لحن فیلم نامه با روایت اول‌شخص فیلم (فیلم را همواره از زوایه دید مینا می‌بینیم) قابل توجیه است. به این معنا که همه آنچه که در نیمه نخست فیلم و نیمه دوم آن از کامران می‌بینیم، روایت مینا است و زمانی که او دلباخته کامران شده است، او را یکسره جذاب و کامل و مرد ایده‌آل زندگی‌اش می‌بیند و در نیمه دوم فیلم هم تصورات مینا در دوران تنهایی‌اش (زمان‌هایی که کامران به سفر‌ رفته) است که تصویر ما از کامران را شکل می‌دهد (البته این به این معنا نیست که شخصیت کامران آگاهانه دچار چرخش در رفتارش با مینا نمی‌شود و این ایراد به فیلم‌نامه وارد است).
    db7a6481-6da2-4ac3-b0ac-766aa53dce37.jpg

    همان‌طور که پیش‌تر هم اشاره شد فیلم از یک نگاه، راوی سوی ویرانگر عشق از نگاه یک زن است. از این نظر فیلم را حتی می‌توانیم مثل یک فیلم «نوآر» وارونه تصور کنیم. چرا که در فیلم‌های نوآر معمولا قهرمان‌ها شخصیت‌های منزوی و گوشه‌گیری هستند که در مسیر فیلم، با اغواگری‌های یک زن مواجه می‌شوند. البته این قیاس، یک مقایسه کاملا سلیقه‌ای و غیر جامع است. در واقع مقایسه بسیاری از آثار با فیلم‌های نوآر از این نظر قیاس اغلب درستی از آب در می‌آید که تاثیر این گونه سینمایی (اگر نوآر را یک گونه (ژانر) مستقل حساب کنیم)، بر سینمای پس از خودش آنقدر فراگیر بوده است که ردپای آن همواره باقی خواهد ماند.
    دنیای لرزان و شکننده باورهای مینا از مردان عاشق‌پیشه- که به خوبی در کامران تجلی می‌یابد- با کلیشه دیدن او در ارتباط با یک زن دیگر در هم می‌شکند. فیلم‌نامه نویس سعی بر نشان دادن یک سلوک (سفر معنوی) برای مینا در نیمه دوم فیلم دارد و به نظر می‌رسد که از پس این کار هم بر آمده است. گربه که در ابتدا مورد نفرت مینا قرار می‌گیرد درسکانس تنهایی او در جاده، به تنها مونس و همدم او تبدیل شده است. شاید نمایش همین تضاد سیر و سلوک مینا در نیمه دوم فیلم در برابر دوران عاشقی پر التهاب او در نیمه اول آن، فیلم را تا حدودی دچار لحن دوگانه‌ای کرده است که به آن اشاره شد.
    به هر روی تجربه دیدن رگ خواب بر پرده عریض سینما، لـ*ـذت‌بخش است چون فارغ از هر چیز، تصاویر فیلم برای دیده‌شدن بر روی پرده عریض ثبت شده‌اند. تصویربرداری تحسین برانگیز فیلم در انتخاب لنزها و جای قرارگیری دوربین، به خوبی در خدمت ساختن لحظات بصری لـ*ـذت بخش برای مخاطب است. اهدای جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن به لیلا حاتمی بدون تردید کمترین تقدیر از بازی درخشان او در این فیلم است (اهدای مشترک این جایزه به او و مریلا زارعی در جشنواره فجر اتفاقی است که شاید کمی عجیب و محل ایراد باشد). تجربه تماشای رگ خواب را روی پرده عریض سینما از دست ندهید.
    [BCOLOR=rgb(238, 45, 88)]
    منبع
    [/BCOLOR] زومجی
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    297
    بالا