دلنوشته کاربران واله... | الهه خواجه علی کاربر انجمن نگاه دانلود

[Elahe Khajeali]

این روزها به هر طرف که نظر می‌کنم،
بیشتر به این نتیجه می‌رسم
که ذات آدمی منفعت‌طلب است.
تا کاری برایش سود نداشته باشد،
آن را به انجام نمی‌رساند.
حتی عاشق‌شدنِ او هم،
راهی برای تسلی دل خودش است.

 

[Elahe Khajeali]

از خدا خواستمت؛ نداد! نگذاشت که تو باشی!
شاید آمدن را به خودت سپرده است.
پس چرا نمی‌آیی؟

 

[Elahe Khajeali]

خودآزار شده‌ام از این دردی که برجانم افتاده است.
گویی که اسیر درد بی‌درمان شده‌ام؛
اما نه اینکه واقعاً بی‌درمان باشد، نه!
بلکه درمانش آن‌قدر دشوار شده که به درد بی‌درمان می‌ماند.

 

[Elahe Khajeali]

زندگی من یک قصّه‌ی تکراریست:
هر روز صبح یک سناریوی تکراری را به اجرا درمی‌آورم.
و هر شب،
یک سناریوی نو را در خواب می‌بینم...!

 

[Elahe Khajeali]

آسمان این روزها ابری‌تر شده؛
حتی گُل‌ها هم گریه‌ی شامگاهی‌شان
از خیسی گونه‌هایشان پیداست.
باران هم نتوانست اشک‌هایشان را بشوید.
و این،ها همه به‌خاطر رفتن توست!
باور می‌کنی جانانِ من؟
چنان که از این شهر رفتی،
همه‌جا شب شده است!

 

[Elahe Khajeali]

خودم را در تو گم کردم.
به من جان می‌دهی
یا می‌بری جانم؟
نمی‌دانم... نمی‌دانم...!

 

[Elahe Khajeali]

نگاه کن و ببین!
چگونه با خودم لج می‌کنم؛
تا قلمی را به دست نگیرم،
که جز نام تو،
نوشتن هیچ واژه‌ی دیگری را نیاموخته...!

 

[Elahe Khajeali]

آن‌قدر عاشقت هستم
که از نفرت از تو می‌هراسم...
تا به این اندازه کم است؛
فاصلۀ میان عشق و نفرت!

 

[Elahe Khajeali]

چه می‌شد اگر،
اندکی مهربانی
اندکی فداکاری
اندکی صداقت
اندکی عشق
اندکی مدارا
اندکی گذشت
و اندکی خدا را
در زندگیمان پررنگ‌تر می‌کردیم؟
باور نمی‌کنم!
یعنی نیک‌زیستن،
تا به این حد دشوار شده است؟

 

[Elahe Khajeali]

تمامِ من در تو خلاصه می‌شود،
و تمامِ تو در مدارانکردن.
با دل بشکسته‌ی من،
به کدامین گـ ـناه تاوان نبودنت را پس می‌دهم؛
منی که حتی یک‌ دم
سر از کعبه‌ی عشقت برنگردانده‌ام...؟