درست است که از خدایم بخشش اموخته ام
اما ، به خودش سوگند ، که تو یکی را نتوان بخشید و نخواهم بخشید ..
زخمی در قلب من یادگار گذاشتی ، که دلم هم ترسید
و از خوبی کردن با مردم گرخید...
همه اش را از چشم تو خواهم دید...
خدا میداند ، کینه ای نیستم ولی، نخواهم بخشید
این روزها را ، نخواهم خندید
خوب در خاطر می سپارم ، مرگ هر روزم را
حال هر شب و هر روزم ، این همه ساز و بسوزم را !
حرامت نشود خنده های امروزت را ...
شیشه ی پنجره ی قلبم شکست خورده است..
نه ،نخواهم بخشید ..
نخواهم خندید..خوب به یاد خواهم سپرد
این روزهای پر از سختی و پر دردم را
اشکهای سرم را ..
قول میدهم شکستت بدهم ، آن چنان تلخ که شکستن قلبت را احساس نکنی
من قول داده ام ، به یاد خواهم سپرد :)
حیف خوبی های من ! حیف دست هایی که نمک نداشت
باید نمک دار باشی تا دوست داشته شوی !
قانون این جهان لعنتی است!
# sama.t
چقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم
صدای بارش باران را
بارها آن را از اعماق وجودم شنیده ام
صدایی است که رنگ تنهایی دارد بوی فراق و درد دوری