پست مدرنيسم

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 126
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
اصطلاح پستمدرنیسم برای توصیف بعضی از نگرشها در زمینه فلسفه، سیاست، ادبیات، خصوصاً هنر معماری به کار میرود که وجه مشترك همهی آنها واكنش نسبت به بحرانهای مدرنیته و نقد نظریههای كلان و کلینگر آن است. این اصطلاح که به عنوان وجه ممیز عرصه معاصر از عرصه مدرن فهمیده می شود ظاهرا اولین بار در سال 1917 توسط فیلسوف آلمانی رودلف پانویتس برای توصیف هیچگرایی فرهنگ غربی قرن بیستم که مضمونی وام گرفته از نیچه بود به کار رفت. این واژه مجددا در 1934 در آثار منقد ادبی اسپانیایی فدریکو اونیس در اشاره به واکنشی علیه مدرنیسم ادبی ظاهر شد. در 1939 این اصطلاح به دو طریق بسیار متفاوت در انگلستان به کار گرفته شد؛ توسط برنارد ادنیگزبلِ متاله برای به رسمیت شناختن شکست مدرنیسم دنیوی و بازگشت به مذهب؛ و توسط آرنولد توینبی مورخ برای اشاره به ظهور جامعهای تودهای پس از جنگ جهانی اول که در آن طبقه کارگر اهمیتی بیش از طبقه سرمایهدار پیدا میکنند. این اصطلاح سپس به نحو برجستهای در نقد ادبی دهههای 50 و 60 قرن بیستم برای اشاره به واکنش علیه مدرنیسم زیباشناختی و در دهه 70 به همین منظور در معماری به کار رفت. کاربرد این اصطلاح در فلسفه به دهه 80 برمیگردد که اولا برای اشاره به فلسفه فرانسوی پساساختارگرایی بود و ثانیا برای دلالت بر واکنشی عمومی علیه عقلگرایی مدرن، ناکجاآبادگرایی و آنچه بنیانگرایی نامیده میشد.[1]

اصول پست مدرنیسم
1. پست مدرنیسم ترمیم مدرنیسم است نه نفی آن
2. پست مدرنها خواهان ارائه نظم نوینی به ساختار معرفتی بشر هستند این نظم نوین لزوماً عقلانی نیست چون پستمدرنها از افقهای جدید عقلانی طرفداری میکنند.
3. در گرایشهای پست مدرن زبان اهمیت کانونی دارد چون به قول هایدگر زبان خانه وجود است و راهی است که از آن میتوان به فرهنگ و تمدن رسید.
4. در مدرنیسم علوم طبیعی بخصوص فیزیک و ریاضی محور هستند اما در پست مدرنیسم علوم انسانی جای علوم طبیعی را میگیرند بدون اینکه بخواهد آن را حذف کند. به عبارت دیگر پست مدرنیسم تلاشی برای خروج از انحصار افق تکرنگ است.[2]
4. انکار حقیقت ثابت و عینی: در یک جامعه پست مدرن هیچ اصل عینی و لایتغیری وجود ندارد و هیچ معیاری، کلی و ثابت نیست. اصل چنین جامعه ای در بی اصلی است. در چنین جامعه ای تنوع و تکثر حاکم است
5. ترویج تفکر انتقادی: پست مدرنیسم بر حسب دیدگاه انتقاد آمیـ*ـزش نسبت به سرشت انسانی، تاریخ و الهیات و متافیزیک، قابل تبیین و تشخیص است. برخی از هواداران پست مدرنیسم بر این باورند که جنبه صریحا انتقادی پست مدرنیسم عنصر کلیدی این فلسفه به شمار میرود. در واقع فلسفه پست مدرنیسم ارزش عمدهای را برای تفکر انتقادی در نظر میگیرد.
6. نفی هرگونه فکر، عقیده جهانی: در وضعیت پست مدرن دیگر نمیتوان از یک عقیده و عقلانیت کلیت یافته و جهان شمول سخن گفت زیرا عقل کلی و جهانی هرگز وجود خارجی ندارد. آنچه در اندیشه پست مدرن مطرح است این است که باید از عقلها و بینشها و اندیشههای متکثر سخن به میان آورد.[3]
7. پست مدرنیسم ایده تک روشی مدرنیسم را رد می کند به عبارت دیگر در مدرنیته بحث بر سر یک روش جامع است و مدرنیسم با بحث متد شکل می گیرد ولی پست مدرنها به تکثر روش قائلند.
8. بحران و تردید: این دو، جزء محرکهای اصلی تفکر پست مدرن است. وضعیت پست مدرن وضعیت تردید است و تردید با شک تفاوت دارد. تردید به معنای تعلیق است. بحرانی که مدرنیته ایجاد کرده این است که جهان بینی علمی را به جای جهان بینی قرون وسطایی نشانده و کسی نمی تواند خارج از این چارچوب فکر کند. مشکل جهان شناسی مدرنیستها این بود که الف: جهان شناسی مدرنیستها تخصصی و با زبان خاص علمی بود لذا فهم آن برای همه میسر نبود ب: محدودیت این جهان شناسی در پاسخگویی به نیازهای انسان عیان گشته بود چون انسان نیازهایی دارد که با علم برآورده نمیشود مانند هنر که هگل مرگ آن را در مدرنیته اعلام می کند. .[4]

جریانهای پست مدرن
پست مدرنیسم دارای گونههای متفاوتی است:
1- پست مدرن تاریخی: كه داعیه به پایان آمدن مدرنیته و مدرنیسم را دارد و بر نفی فرا روایتها تأكید دارد كه نمایندۀ آن لیوتار است.
2- پست مدرن روشمند: كه اصولاً در نظر گرفتن هر گونه پایه و اساس را ناممكن میداند و مباحث شالوده شكنی را مطرح میكند؛ نمایندۀ فكری آن ژاك دریدا میباشد.
3- پست مدرنیسم مثبت: كه دقیقاً رودروی پست مدرنیسم روشمند و منفی قرار میگیرد. این نگرش كه در واقع دنبال تعبیر و تفسیر دوبارۀ پدیدههاست در اندیشۀ كسی میشل فوكو، جیمسون و دیگران نمود دارد.
شالوده شكنی، نفی روایتهای جهانشمول و قبول فرهنگها و خرده فرهنگهای گوناگون مبانی فلسفی پست مدرنیسم را تشكیل میدهد.[5]

ماهیت فلسفی پست مدرنیسم
1- نقد خرد: پست مدرنیسم براین باور پای می فشارد که دوران زمام عقل سپری شده است. دیگر به عقل اعتمادی نیست. عقل که در دوره مدرن مطلق باوری را در دل خود میپروراند و ادعای فراگیری وجهانگستری داشت، دیگر نمیتواند جایگاهی داشته باشد.
ليوتار مينويسد: خرد «راوي اعظم» يا راوي اصلي در عصر مدرنيسم بوده است و اكنون تكگويي اين راوي به پايان رسيده است و پسا مدرنيسم در واقع به معناي خلاص شدن از زير بار راوي و روايت تكگويي ميباشد؛ اكنون ميتوانيم به راحتي دريابيم كه نه فقط خردباوري دورههاي گذشته، بل خرد تنها يكي از راويان بوده، تازه چندان هم روايتگر خوبي نبوده است. شايد براي كساني، در لحظاتي، چيزهاي خوبي روايت كرده باشد. اما به هر حال يكي بوده ميان ديگران، هر چند مقتدرتر (يعني توجيه كنندۀ بهتر اقتدار) بوده است، پس او را نمیتوان يگانه راوي معرفي كرد.[6]
2- گفتمان: گفتمان دارای معنای متعدد است . هرکس از آن تعبیری ارایه کرده است. گفتمانی که مقصود فوکو می باشد تمام جنبه ها، نهاد ها، رشته ها و زبان ها را در بر میگیرد. به نظر وی گفتمانها نظامهايي كنترل شده براي توليد دانش می باشند. به باور فوکو گفتمان ها در همه جا می باشند. نمی توان آن ها را از جامعه وزندگی اجتماعی جدا کرد[7].
3- سوژه:
سابقه سوژه به دوره رنسانس بر می گردد. یعنی وقتی که آگاهی فردی به عنوان کارگزار مستقل ،آزاد، صاحب اراده و منبع معنا در نظر گرفته شد. از ایده سوژه تعبیرات مختلفی صورت گرفته است. برای آن نمی توان معنای واحدی را در نظر گرفت. فوکو سوژه را صرفاً به معنای یک شخص خود آگاه نمی داند بلکه آن را واقعیتی مشخصاَ اجتماعی قلمداد می کند. «کاجاسیلورمن» در کتاب سوژه علم نشانه شناسی ایده سوژه را یک امر مسلم فرض کرده و آن را موجود مستقل وثابت دارای ماهیت انسانی دانسته است؛ به گونه ای که هیچ گاه تابع شرایط تاریخی وفرهنگی قرار نمی گیرد.[8]


ماهیت اجتماعی پستمدرنیسم
ماهیت پست مدرنیسم به عنوان یک پدیده سیـاس*ـی- اجتماعی چیست؟ صاحب‏نظران پاسخ‏های گوناگونی‏ به این پرسش داده‏اند و هرکدام با برجسته ساختن یکی از ابعاد پست مدرنیسم از زاویه خاصی به آن نگریسته‏اند. طبق یک روایت، پست مدرنیسم ایدئولوژی طبقه یقه سفید است. این طبقه اگرچه فاقد مالکیت بزرگ است، ولی در تولید و کنترل دانش نقشی حیاتی دارد. پست مدرنیسم بیان‏ ایدئولوژیک خواسته‏های یک طبقه فنی-آکادمیک برای به دست‏ آوردن سهم بزرگتری از قدرت می‏باشد.
بنابر تفسیری دیگر، ظهور نظرات پست مدرنیستی ناشی‏ از شکست احزاب سیـاس*ـی چپ و راست و بن‏بست فراروایت‏های‏ ایدئولوژیک و نیز استقبال از جنبش‏های نوین اجتماعی است. از این دیدگاه، پستمدرنیست‏ها در گذشته از جنبش‏های افراطی‏ رادیکال حمایت می‏کردند، ولی از آنجا که افکار آنان سنخیتی‏ با شرایط و ساختار سیـاس*ـی-اجتماعی جوامع غربی پیشرفته‏ نداشت، آنها امید به بروز انقلاب در جوامع پساصنعتی را از دست دادند و به‏تدریج به‏سوی لیبرالیسم متمایل شدند و بر کثرت‏گرایی سیـاس*ـی و فرهنگی و نسبی‏گرایی فلسفی تأکید گذاردند.
دیدگاه سوم، پست مدرنیسم را نشانه به تمامیت رسیدن‏ منطق توسعه جامعه سرمایه‏داری می‏داند. به عقیده هواداران‏ این دیدگاه جامعه پستمدرن، در مقایسه با مراحل قبل، شکل‏ ناب‏تری دارد و سرمایه‏داری را به فرهنگ رسوخ می‏دهد. در نهایت،پست مدرنیسم فرایند مدرنیته را وارونه نمی‏کند بلکه به‏ویژه وجوه سرمایه‏دارانه آن را تشدید می‏کند. بهعلاوه، این دیدگاه از اینکه نظریه‏پردازان پست مدرنیست نه تنها هیچ‏ طرحی برای رهایی ارائه نمی‏دهند بلکه هرگونه تلاشی در این جهت را نفی می‏کنند، ناخرسندند بخصوص آنکه پست‏ مدرنیست‏ها اعتقادی به تشکل‏های طبقاتی یا نقش کارگزار تاریخی ندارند.

ماهیت سیـاس*ـی پست مدرنیسم
پدیدار شدن «شبكهی تی» (T-Net) یا شبكهی فراملیتی
شركتهای فراملیتی اگرچه مشهورترین نیروهای حاضر در صحنهی جهانی هستند اما تنها نیروهای فراملیتی بشمار نمیروند. برای مثال ما شاهد گسترش روزافزون اتحادیهی صنفی فراملیتی هستیم كه بازتاب طبیعی گسترش شركتهاست. همچنین شاهد رشد جنبشهای مذهبی و فرهنگی و قومی هستیم كه از مرزهای ملی گذشتهاند و به یكدیگر پیوند میخورند. جنبش ضد هستهای را میبینیم كه از مرزهای ملی گذشتهاند و به یكدیگر پیوند میخورند. جنبش ضد هستهایی را میبینیم كه در اروپا گروههای معترض را از چندین كشور در یك تظاهرات گرد هم میآورد. و نیز ظهور گروههای سیـاس*ـی فراملیتی را شاهدیم. از این جهت است كه دموكراتهای مسیحی و سوسیالیستها از تشكیل احزاب اروپایی سخن میگویند كه دامنهی فعالیت آنها از یك كشور واحد فراتر میرود و این جنبشی است كه ایجاد پارلمان اروپایی آن را تسریع كرده است.[9]
در حال حاضر همگام با این حركتها، موسسات غیر دولتی فراملیتی همه بسرعت گسترش مییابند. این گروهها به هر كاری دست میزنند: از تعلیم و تربیت تا اكتشافات اقیانوسی، از ورزش تا علوم، از باغبانی تا كمك به مصیبت زدگان فاجعهها. تركیب آنها متنوع است و از كنفدراسیون فوتبال اقیانوسیه یا فدراسیون دندانشناسی امریكای لاتین تا صلیب سرخ جهانی را دربر میگیرد. در مجموع این سازمانها یا فدراسیونهای «چتری» یا «حفاظتی» در بسیاری كشورها میلیونها عضو و دهها هزار شعبه دارند. این مؤسسات بازتابی از هر گونه گرایش قابل تصور به امور سیـاس*ـی یا عدم آن هستند.
هر چند این شبكهی فراملیتی بسرعت رو به رشد است، هنوز نسبتاً عقب مانده است،ولی به نظام جهانی رو به گسترش موج سوم بعد تازهای میبخشد. حتی این نیز تصویر را كامل نمیكند. از آنجا كه دولتهای ملی مجبورند خود موسسات مافوق ملی ایجاد كنند، نقش دولت ملی باز هم تضعیف میگردد. دولتهای ملی برای حفظ حاكمیت و آزادی عمل خود تا آنجا كه در توان دارند مبارزه میكنند. اما آنان گام به گام بسوی پذیرش محدودیتهای جدید در آزادی عملشان سوق داده میشوند. از ظهور شركت فراملیتی گرفته تا افزایش انفجارآمیز موسسات فراملیتی و بوجود آمدن سازمانهای بین حكومتی، همه یك رشته حركتهای هم سو را تشكیل میدهند. دولتها روزبروز بیشتر استقلال عمل خود را از دست میدهند و از اقتدار و حاكمیت آنها كاسته میشود.

نقد پست مدرنیسم
هابرماس یکی مشهورترین چهره هایی است که مدرنیته را یک پروژۀ ناتمام می خواند. او بااین که مانند پست مدرنیست ها با علم پوزیتیوستی (اثباتی) مخالف است لیکن در مسألۀ نسبیت گرایی با پست مدرنیست ها نیز مخالفت می ورزد." وی نقد از عقلانیت را همچون کشف وتوجه به ظرفیت های دیگر عقل مورد توجه قرار می دهد و به این اعتبار، نقد عقلانیت را برای تحقق آن چه نقشۀ نا تمام مدرنیته می نامد مورد استفاده قرار می دهد. هابرماس در نظریۀ عقل ارتباطی معتقد است که میتوان طرح ناتمام مدرنیته را به یک گفتمان معتبر و فراگیر تبدیل ساخت؛ یعنی همان چیزی که مورد انکار اندیشمندان پست مدرن است.[10] با توجه به تمام حوزههایی که انتقاداتی به پست مدرنیسم شده است آنچه پست مدرنیسم در حوزه اجتماع و اخلاق انجام میدهد، از دیگر حوزهها ناگوارتر است. نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی خلاصه سخن پست مدرنیستهاست. محور مدرنیته عقل بشری است و مدرنها انسان را ذاتا موجودی عاقل میدانند که کنش و واکنشهای او غالبا بر اساس محاسبات عقلانی صورت میپذیرد. این موضوع توسط سه متفکر برجسته مورد تردید جدی قرار گرفت. نیچه، مارکس و فروید اندیشمندانی بودند که اعلام کردند رفتار انسانی نه بر پایه محاسبات عقلانی که بر اساس انگیزههای دیگر انجام میشود. نیچه و مارکس و فروید به ترتیب قدرت، ثروت و خواهــش نـفس را عامل برانگیزاننده رفتارهای انسانی برشمردند. پس با زیر سوال رفتن مرجعیت عقل در رفتارهای انسانی توسط این متفکران، مقدمات لازم برای اندیشههای پستمدرنیستی فراهم شد. نکتهای که پست مدرنها بر آن تاکید میکنند رسمیت بخشیدن و مطلوب پنداشتن هر رفتاری در چارچوب فرهنگی جامعه مربوطه است. این نسبیت مطلق اخلاقی و فرهنگی که به ویژه در انواع پست مدرنیسم ترویج میشود نتیجهای جز به رسمیت شناختن هر رفتار نامعقول و حتی وحشیانه نخواهد داشت.

پست مدرنیسم و دین
در مورد ارتباط دين و پست مدرنيسم نيز برداشتهاى متفاوتى وجود دارد. از نظر برخى از نظريه پردازان پست مدرن، چه بسا فلسفه پست مدرنيسم به منزله مرگ خدايان و نابودى دين تلقى شده است. اما از نظر برخى ديگر، اين مكتب درصدد بازگشت به ايمان و التزامات ايمان سنتى است و در نظر گروه سوم، چنين فلسفهاى بيانگر امكان بازسازى ايدههاى مذهبى فراموش شده است.[11] از سوى ديگر، نگاه دينداران به پست مدرنيسم نيز از همخوانى چندانى برخوردار نيست. برخى از دينداران در صدد نفى پست مدرنيسم برآمدهاند، اما برخى ديگر آن را پذيرفته و بر آن شدهاند كه بين آموزههاى دينى و احكام و لوازم پست مدرنيستى هماهنگى و سازگارى ايجاد كنند و يا حتى الامكان قرائتى پسا تجددگرايانه از دين ارائه داده و آن را منطبق با پست مدرنيته بنمايند. اصول، مواضع و ديدگاههاى پست مدرنيسم بر نوعى نگاه انتقادی نسبت به مبانى و مضامين ثابت و تغييرناپذير استوار است. از منظر پست مدرنيسم، انديشه بشرى به طور سرشتى فاقد هرگونه اصول غيرقابل تغيير است. از اين نظر، انديشه دينى نيز همچون انديشههاى بشرى دستخوش تغيير و تحول مىباشد. در واقع يكى از نقاط مشترك در مدرنيته و پست مدرنيته، نقد دين و اصول و مبانى آن است. آنچه را كه مدرنيسم، به نام تأمين استقلال انسان و استكشاف واقعيات و توانايىهاى انسانى و نيز در راستاى تحقق آرزوها و اميال انسانى، در بستر دين و اصول و مبانى ثابت انجام مى داد، پست مدرنيسم نيز دنبال كرد. از اين رو برخورد منتقدانه با دين و تعليمات دينى، نقطه عطف مشتركى بين مدرنيسم و پست مدرنيسم تلقى مىگردد. بدين ترتيب، پست مدرنيسم هرگز نمىتواند دين را با خصائص حقيقتانگارانه و صدق محورانهاى كه ذاتى همه اديان محسوب مىشود، قبول کند. در واقع پست مدرنيسم بر اساس اصول و ويژگىهايش، دين را نيز همانند يك جهان بينى كلى، به كنار مىگذارد. نتيجهاى كه از این طرز فکر بدست میآید، موضع نسبىگرايانه و پلوراليستى است كه خود باعث به وجود آمدن مواضع گوناگونى از سوى انديشمندان شده است.[12]

چهرههای شاخص پست مدرنیسم
میشل فوکو: (1926-1984) عنوان «استاد تاریخ نظامهای فکری» دال مناسبی بر حوزههای علایق فکری و اشتغالات ذهنی و دغدغههای اندیشه اوست. در اکول نرمال پاریس به تحصیل فلسفه پرداخت، مدتی به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد سپس از آن جدا شد. طی دهههای 1960 و 1970 به عنوان متفکری اصیل و خلاق شهرت یافت، هم مورد تمجید و هم مورد نتقید قرار گرفت. وی به عنوان «کودک شرِ ساختارگرایی»، دیرین شناس فرهنگ و تمدن غرب، تبارشناس عرصه اندیشه بشری، نیهیلیست، پساساختگرا، متفکر پست مدرن و در معتدلترین وجه به عنوان فیلسوف- مورخی توصیف میشد که آثار وی را میبایست از فلسفه و تاریخ رسمی و قراردادی متمایز دانست. در جایی صراحتا از وی نقل شده است که «چه چیزی را پست مدرنیته مینامیم؟ .... باید به روشنی بگویم که در پاسخ به این سوال مشکل دارم... زیرا هرگز به روشنی نفهمیدم که منظور از ... واژه مدرنیته چیست.»
ژاک دریدا: در 1930 در الجزایر به دنیا آمد. در اکول نرمال پاریس در رشته فلسفه تحصیل کرد. اندیشههای وی تاثیر عمیقی بر نقد ادبی، نظریه ادبی و فلسفه ادبیات برجای گذاشت. بخش زیادی از آثار وی درباره ساختشکنی مطرح و ارائه شدهاند.
ژان فرانسوا لیوتار: (1925-1998) استاد فلسفه دانشگاه پاریس بود. به عقیده لیوتار جهان از آغز دهه 1970 وارد وضعیت جدیدی شده است، وضعیتی که مغایر به وضعیت دوران مدرن، ماقبل مدرن و کلاسیک است. وی این وضعیت را وضعیت پست مدرن مینامد: وضعیت تشکیک و تردید، وضعیت بیاعتمادی و بیایمانی و وضعیت عدم اطمینان و ناباوری نسبت به هرآنچه در وضعیتهای پیشین وجود داشت. بیاعتمادی بسبت به هرگونه فراروایت و روایت کلان و سرانجام نفی و طرد آنها.[13]




[1] . کهون، لارنس، از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ویراستار فارسی عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، 1385، چاپ پنجم، ص3
و ر. ک: آپیگاتری، ریچارد و دیگران، پستمدرنیسم قدم اول، فاطمه جدایی، تهران، شیرازه، 1380، چاپ اول، ص 5.
[2]. خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، نشر علم، 1386ص 616.
[3]. قرهباغی، علیاصغر؛ تبارشناسی پستمدرنیسم، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1380، چاپ اول، ص22.
[4] . خاتمی، محمود، مدخل فلسفه غربی معاصر، نشر علم، 1386ص 620.
[5]. تبارشناسی پست مدرنیسم، پیشین، ص 24-21؛ و ر.ک : اپیگنانس، ریچارد؛ پست مدرنیسم، فاطمه جلالی سعادت (ترجمه)،تهران: شیرازه، 1380، ص 6.
[6]. از مدرنیسم تا پست مدرنیسم، ص508.
[7] . بنگرید به مدخل گفتمان.
[8] . بابایی، پرویز، مکتبهای فلسفی از دوران باستان تا امروز، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1385 ص 810
[9] .تافلر، الوین، موج سوم، ترجمه شهیندخت خوارزمی، تهران، نشرنو، 1363، ص447.
[10] . قادری، حاتم، اندیشه های سیـاس*ـی در قرن بیست، چاپ هشتم،انتشارات سمت، تهران، بهار 1386 ص 167
[11] . نوذرى، حسينعلى، صورتبندى مدرنيته و پست مدرنيته، تهران، انتشارات نقش جهان، 1379، ص 407.
[12] . رهنمایی، سید احمد، غرب شناسی، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1384، چاپ هفتم، ص196.
[13] . مکتبهای فلسفی از دوران باستان تا امروز، 1385 ص 788.
 
بالا