داستان پشمالوی مامان

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
27
پشمالوی مامان

قصه امروز ما در مورد یه میمون کوچولو پشمالو هست که تصمیم می گیره هر کاری مامانش انجام می ده، اون هم انجام بده. این میمون کوچولو و بازیگوش کلی ماجرا داره. پس بیاید ادامه قصه را با هم بخوانیم...


249512401131398917924221148281904023318747.jpg


مامان‌ میمون به درختِ نارگیل تکیه داده بود و کتاب می‌خواند. بچه‌میمون هم نشسته بود کنارش، کتاب می‌خواند. مامان‌میمون از بالای عینکش بچه‌میمون را نگاه کرد.

بچه‌ میمون هم از بالای عینکش مامان‌میمون را نگاه کرد. مامان‌میمون گفت: «پشمالوی مامان! می‌شه کارهای من رو تکرار نکنی؟ برو نارگیل‌ بازی کن.» بچه‌میمون اخم کرد. گفت: «نمی‌خوام. می‌خوام کتاب بخونم.»

مامان‌میـمون گفت: «باشـه. پس من می‌رم نارگیل بخورم.» و کتابش را بست و از شاخه‌ها بالا رفت و نارگیل چید. بچه‌میمون هم کتابش را بست و از شاخه‌ها بالا رفت و نارگیل چید.

مامان‌میمون گفت: «تو که می‌خواستی کتاب بخونی گوش‌ گنده‌ی مامان؟!» بچه‌میمون گفت: «گفتم بیام یه نارگیل بخورم.» مامان‌میمون نارگیلش را سوراخ کرد و آبش را سَر کشید.
گفت: «می‏شه بپرسم بعدش می‌خوای چی کار کنی؟»

بچه‌میمون هم نارگیلش را سوراخ کرد و گفت: «خودت چی؟» مامان‌میمون گفت: «می‌خوام روی شن‌ها دراز بکشم و آفتاب بگیرم.»

بچه‌میمون گفت: «اتفاقاً منم می‌خوام روی شن‌ها آفتاب بگیرم.» مامان‌میمون نارگیلش را پرت کرد زیر درخت و گفت: «می‏شه هر کاری من می‌کنم تو همون رو نکنی؟»
بچه‌میمون گفت: «من که کارهای تو رو نمی‌کنم که. اتفاقی این جوری می‌شه.»

و نارگیلش را پرت کرد زیر درخت. مامان‌میمون گفت: «من می‌خوام تنها باشم پشمالوی مامان! می‌خوام روی درختِ نارگیل تنها باشم. می‌شه؟»

بچه‌میمون گفت: «اتفاقاً من هم می‌خوام تنها باشم. روی درختِ نارگیل.» مامان‌میمون گفت: «اوووف! از دستِ تو! باشه.»و کتابش را باز کرد. بچه‌میمون هم کتابش را باز کرد.
 

برخی موضوعات مشابه

تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا