نقد و بررسی فیلم خارجی پیامی مهم که درست انتقال نمی‌یابد | نقد و بررسی انیمیشن سینمایی The Boss Baby

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 516
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
share-660x330.jpg
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]انیمیشن سینمایی «بچه رییس»‌ (The Boss Baby) از جمله آثاری بود که پس از انتشار تریلرهای آن، جمع کثیری را مشتاق تماشای آن کرد. بالاخره انتظارها به سر رسید و در تاریخ ۱۲ مارس ۲۰۱۷ میلادی (۲۲ اسفند ۱۳۹۵ خورشیدی)، انیمیشن مذکور برای نخستین بار بر پردۀ نقره‌ای سینماها ظاهر شد. اکران اثر، از همان ابتدا بازخورد متفاوت مخاطبان را در بر داشت. عده‌ای شیفتۀ شوخی‌ها و جذابیت‌های بصری اثر شدند و از آن ابراز رضایت کردند ولی عده‌ای دیگر «بچه رییس»‌ را بسیار پایین‌تر از حد تصورات خود قلمداد نمودند. حال، قصد داریم جنبه‌های مثبت و منفی اثر را با هم بررسی کنیم و نگاهی دقیق‌تر به ویژگی‌های آن داشته باشیم. با ما همراه باشید.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]در ابتدای امر،‌ باید بدانیم ایدۀ اصلی تولید انیمیشن «بچه رییس» از کجا نشأت گرفته است. در پاییز سال ۲۰۱۰، یک نویسنده و تصویرگر کتاب کودک به نام «مارلا فرِیزی» کتابی تحت عنوان «بچه رییس»‌ (The Boss Baby) نگاشت و خود تصویرسازی‌های آن را انجام داد. داستان کتاب،‌ پیرامون زوج جوانی بود که با ورود یک نوزاد به زندگیشان، دچار مشکلات و دردسرهای عدیده می‌شدند. نوزاد مذکور (به مانند شخصیت اصلی انیمیشن «بچه رییس»)، ظاهر و خصوصیات عجیب و غریب داشت. او همیشه لباسی تیره به تن داشت و کراوات می‌بست. دیگر ویژگی بارز او این بود که به پدر و مادر خود تحکم می‌کرد و مقاصد خود را به هر نحو ممکن پیش می‌برد. به خاطر همین خصوصیات بود که عنوان «بچه رییس» به او اطلاق شده بود.[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
bossbaby-12-13_wide-8d3d28d4d5106e009df2d8ee27a27735492fbb05-300x169.jpg

تصویری از کتاب «بچه رییس»؛ نویسنده و تصویرگر:‌ مارلا فرِیزی
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]با دانستن داستان کتاب، شاید شما هم تصور کنید ایدۀ خانم مارلا فریزی برای تبدیل شدن به انیمیشن ایده‌ای مناسب است،‌ به خصوص وقتی بدانیم که کتاب مذکور، در زمان انتشار، با واکنش مثبت مخاطبان مواجه گشت و مورد تحسین مجامع بررسی کتب کودک قرار گرفت. بله،‌ از منظر یک کارشناس و منتقد آثار انیمیشنی، هیچ مخالفتی در زمینه تبدیل این ایده به یک اثر انیمیشنی وجود ندارد اما در مورد کیفیت و چگونگی تبدیل محتوا بحث‌های زیادی مطرح است. شاید تبدیل ایده‌ی کتاب به یک «انیمیشن کوتاه» به مراتب مؤثرتر واقع می‌شد تا یک انیمیشن بلند ۹۸ دقیقه‌ای. هر چه باشد، کل حجم کتاب تنها ۳۶ صفحه بوده است و قطعاً‌ از ۳۶ صفحه کتاب کودک که بخش عمدۀ آن تصاویر است،‌ به سختی می‌توان یک انیمیشن بلند پرمحتوا در آورد. اگر بنا بود ایدۀ کتاب تبدیل به یک انیمیشن سینماییِ ماندگار شود، باید پرداختِ به مراتب قوی‌تری بر روی داستان انجام می‌گرفت و به طور چشمگیر بسط و توسعه می‌یافت، اما متأسفانه در عمل شاهد چنین امری نبوده‌ایم.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کل محتوای کتاب در همان دقایق ابتدایی انیمیشن به کار گرفته می‌شود و مابقی اثر را باید کاملاً ساخته و پرداختۀ نویسندۀ فیلمنامه، «مایکل مک‌کالرز» دانست. مک‌کالرز و سایر دست اندرکاران انیمیشن، برای تأمین محتوای اثر دست به ترفندهایی زده‌اند که برخی از آن‌ها موفق و برخی دیگر ناموفق از کار در آمده‌اند. یکی از این دستاویزها، اضافه کردن شخصیت «تیم» (برادر بزرگ‌تر بچه رییس)‌ و تخیلات بی‌حد و مرز او به داستان است. «تیم تِمپِلتون» پسری ۷ ساله است که حضور بچه رییس را به عنوان مانعی بر سر تصاحب تمام عشق پدر و مادر خود تلقی می‌کند. با ورود بچه رییس به داستان،‌ توجه فراوان پدر و مادر از تیم برداشته می‌شود و بخش عمده‌ای از آن معطوف به نوزاد تازه رسیده می‌گردد. ماجرا زمانی اوج می‌گیرد که «تیم»‌ متوجه می‌شود برادر جدیدش ماهیتی عجیب و غیرعادی دارد و برای اهدافی خاص به جمع خانواده پیوسته است.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
cover-boss-baby-300x150.jpg
تا اینجای کار،‌ چالش پدید آمده برای پیشبرد داستان چندان بد نیست اما مک‌کالرز تمهیداتی دیگر نیز برای وقایع پیش‌ رو اندیشیده است. یکی از این تمهیدات، تقابل دو شرکت «بِیبی کورپ» (.Baby Corp) و «پاپی کو» (.Puppy Co) است. «بِیبی کورپ» شرکتی است که بچه رییس از جانب آن مأموریت یافته به جمع خانوادۀ تمپلتون نفوذ کند. این شرکت،‌ مرکزی است که در آن زاد و ولد نوزادان و تحویل آن‌ها به والدین انجام می‌پذیرد. از دیگر سو،‌ با «پاپی کو» مواجه هستیم که یکی از بزرگترین شرکت‌های پرورش و فروش سگ‌های خانگی است؛ کسانی که انیمیشن را مشاهده کرده‌اند قطعاً به یاد دارند که پدر و مادر «تیم»، هر دو تحت استخدام این شرکت هستند. در اینجا، مک‌کالرز بر روی نکته‌ای انگشت می‌گذارد که برخاسته از یکی از معضلات مهم جوامع امروزی است: چرا اقبال خانواده‌ها به فرزندآوری کاهش یافته و در نقطۀ مقابل، تمایل به نگهداری از حیوانات خانگی با رشد شدید مواجه شده است؟
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]سؤال فوق، پرسشِ بسیار کلیدی و ارزشمندی است که پاسخ آن می‌توانست دستاوردی بزرگ برای تماشاچیان «بچه رییس» باشد، اما متأسفانه از این سوال مهم تنها استفادۀ ابزاری صورت می‌گیرد و به شکل کاملاً‌ سطحی و گُنگ در اثر مطرح می‌گردد. به بیان دیگر، تماشاچی پس از اتمام فیلم،‌ پاسخی منطقی و روشن برای پرسش خود نمی‌یابد. اثر به گونه‌ای پایان می‌یابد که انگار نیاز عاطفی به یک عضو جدید خانواده، تنها برخاسته از میل شخصی «تیم» است،‌ نه پدر و مادر او! این «تیم» است که حضور برادر را طلب می‌کند نه پدر و مادر. از دیگر سو، هیچ‌ گونه ریشه‌شناسی نمی‌شود که چرا زوج‌های جوان به پرورش و نگهداری از حیوانات خانگی بیشتر از فرزندآوری و پرورش اولاد تمایل نشان می‌دهند. مسائل مورد بحث و همچنین سوالات فراوان دیگر که در اثر به آن‌ها پاسخ درست داده نمی‌شود، همه نشانگر وجود حفره‌های محتوایی در فیلمنامه هستند.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
TheBossBaby_Clip_AwkwardPhotoshoot-300x169.jpg
در ادامه، به برخی از مهم‌ترین سوالات بی‌پاسخ انیمیشن «بچه رییس» خلاصه‌وار اشاره می‌کنیم: ۱- بالاخره منشاء آفرینش نوزادان کجاست،‌ پدر و مادر یا «بیبی کورپ»؟ ۲- چرا در «بیبی کورپ» که ظاهراً ماهیتی آسمانی و متعالی دارد،‌ این قدر ظلم و دیکتاتوری حاکم است؟ ۳- آیا به راستی، پدر و مادر «تیم» والدین واقعی «بچه رییس» بودند؟ اگر نبودند،‌ پس والدین واقعی او چه کسانی بودند؟ ۴- چرا در پایان فیلم، فرجام آن همه توله سگِ بامزه‌ی برخوردار از عمر نامحدود مشخص نمی‌شود؟ بالاخره این حیوانات به کانون خانواده‌ها وارد می‌شوند یا خیر؟ (اگر به جمع خانواده‌ها راه یابند که آن همه تلاش صورت گرفته در آخر فیلم بی‌حاصل و توجیه‌ناپذیر است) ۵- چه عاملی باعث می‌شود اقبال زوج‌ها به سگ بیشتر از فرزند باشد؟ آیا صرفاً ظاهرِ دوست‌داشتنی توله سگ‌ها عامل این پیشامد است؟ (علتی که در فیلم به صورت سطحی‌نگرانه مطرح می‌شود) ۶- آیا نمی‌توان علت بروز معضل اصلی مطرح شده در فیلم (کم‌توجهی به اهمیت حضور فرزند در خانواده‌) را در فقدان معنویات (اعم از اخلاقی و دینی) و نُقصان عواطف انسانی نسل حاضر جستجو کرد؟ سوالاتی از این دست بی‌شمارند اما متأسفانه انیمیشن به هیچ کدام از آن‌ها پاسخ منطقی و دقیق نمی‌دهد. با در کنار هم قرار دادن این نقایص و خلاءها، به سادگی متوجه می‌شویم که اثر از جانب فیلمنامه‌ی خود لطمه‌ی شدید دیده است.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]شاید تصور کنید،‌ برخورداری از منطقِ روایی برای یک اثر انیمیشنی چندان حائز اهمیت نیست و از این رو، لزومی بر پاسخ به سوالات فوق دیده نمی‌شود. در پاسخ به این ادعا باید عرض کرد، انیمیشن «بچه رییس» به هیچ وجه اثری صرفاً مخصوص مخاطب خردسال نیست. محتوای داستان و شوخی‌های به کار رفته در انیمیشن،‌ به خوبی شاهد این مدعا هستند. حتی رده‌بندی اثر (PG – نظارت والدین توصیه می‌شود) مهر تأییدی بر گفتۀ ماست. شاید سوالات فوق برای بسیاری از خردسالان چندان مسئلۀ جدی نباشد ولی هنگامی که یک فیلم، جذب مخاطب بزرگسال را برای خود هدف قرار می‌دهد،‌ توجه به این ریزه‌کاری‌ها بسیار حائز اهمیت می‌گردد.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
x720-jvT-300x128.jpg
اما جدای از بحث محتوایی،‌ یکی دیگر از بخش‌های آزاردهندۀ فیلم بحث شوخی‌هاست. در شوخی‌های «بچه رییس» دو مسئله بسیار توی ذوق می‌زند: ۱- تکرار مکررات؛ ۲- عدم رعایت برخی شئونات اخلاقی و دینی. نگارنده این سطور به مانند بسیاری از کارشناسان،‌ علت تکرارپذیری بیش از حد برخی از صحنه‌ها را اصلاً‌ درک نمی‌کند. برای مثال، معلوم نیست چرا سازندگان، این همه به عـریـان‌نمایی کودکان اصرار داشته‌اند. شاید بتوانیم وجود یک یا دو صحنه را هضم کنیم و به آن‌ها بخندیم ولی وقتی به کلیت فیلم می‌نگریم، می‌بینیم این مسئله به میزان مبالغه‌آمیز در سرتاسر اثر تکرار شده است. قطعاً‌ می‌شد این حجم از تکرار را با محتوای بدیع‌تر جایگزین کرد. نکتۀ دیگر،‌ مربوط به مسائل الهی و معنوی است. قطعاً در همه ادیان، اساس آفرینش، خداوند متعال است اما در انیمیشن «بچه رییس»‌ نه تنها کوچکترین اشاره‌ای به پروردگار هستی‌بخش صورت نگرفته، بلکه گاهاً با برخی از مقدسات شوخی شده است. قطعاً‌ این قبیل مسائل، خوشایند قشر عظیمی از مردم دنیا نیست. هر چه باشد، عدۀ کثیری از مخاطبان، از یک اثر انیمیشنی توقع دارند، اگر برای کودکان نکتۀ آموزنده‌ای ندارد،‌ لااقل بدآموزی هم نداشته باشد.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]دیگر مسئله‌ای که می‌توان از آن به عنوان نقطه ضعف «بچه رییس» نام برد،‌ وجود شباهت‌های انکارناپذیر بین این اثر و انیمیشن شاخص «لک‌لک‌ها» (Storks) است. با توجه به این که هنوز مدت زیادی از اکران «لک‌لک‌ها»‌ نگذشته (اثر مذکور اواخر سال ۲۰۱۶ اکران شد)، تماشاچی با دیدن برخی از صحنه‌های «بچه رییس» ناخودآگاه ذهنش به سمت انیمیشنی می‌رود که به مراتب موفق‌تر عمل کرده است. از طراحی شخصیت‌ها گرفته تا برخی از صحنه‌های تعقیب و گریز، بسیاری از اِلِمان‌های «بچه رییس»، رنگ و لعاب انیمیشن «لک‌لک‌ها» را دارند. گاه به قدری شباهت‌ها زیاد است که آدم تصور می‌کند برخی از عناصر فیلم کاملاً تقلیدی و مو به مو تکرار شده‌اند. برای مثال، کافیست کمی به چهرۀ نوزادان در دو اثر دقت کنید تا بیشتر متوجه صحبت‌های بنده شوید.[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
boss-baby-web-300x63.jpg
اما با ذکر نکات منفی «بچه رییس»،‌ بی‌انصافی است اگر از نکات مثبت آن غافل شویم. یکی از ویژگی‌های مثبت اثر، بخش تخیلات «تیم»‌ است که پیش‌تر به آن اشاره‌ی مختصر شد. طراحی صحنه‌های هیجان‌انگیز دو بعدی برای انتقال حس و حال تخیلات «تیم» بسیار خوب از کار در آمده است. البته در این میان، ارجاعاتی به آثار مشهور سینمایی و ژانرهای گوناگون داده شده است که بیشتر مخاطب بزرگسال از آن‌ها سر در می‌آورد. بعضی از این صحنه‌ها رنگ و بوی ژانر وحشت را دارند،‌ برخی دیگر ماهیت علمی-تخیلی دارند و تعدادی از صحنه‌ها نیز یادآور فیلم‌های ماجراجویانه هستند. ناگفته نماند که تِم دزدان دریایی نیز در این بین،‌ سهمی به سزا برای خود داشته است.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
maxresdefault2-300x169.jpg
اگر بخواهیم یکی از شگفت‌انگیزترین و تأثیرگذارترین صحنه‌های «بچه رییس» را نام ببریم،‌ شاید شما هم مثل من ذهنتان معطوف به صحنه‌ای شود که «فرانسیس فرانسیس»‌ (رییس شرکت پاپی کو) سرگذشت خود را در قالب ورق زدن یک «کتاب تصویر برجسته» روایت می‌کند. این صحنه که خلاقیتی عظیم در خود نهفته دارد، انسان را به حسرت وا می‌دارد که چرا سهم چنین خلاقیت‌هایی در اثر، در مقابل صحنه‌های تکراری و کلیشه‌ای کم است. دیگر بخشی که مخاطب به خوبی با آن ارتباط برقرار می‌کند مربوط به صحنه‌هایی است که «بچه‌ رییس» ناگهان به ماهیت نوزادی خود باز می‌گردد (در این میان، صحنه‌ای که بچه‌رییس روی زمین غلت می‌زند و پای خود را در دهانش قرار می‌دهد فوق‌العاده است). الحق و الانصاف، این قبیل صحنه‌ها به‌جا، شیرین و دوست‌داشتنی هستند.
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]یکی دیگر از نقاط قوت اثر، صداپیشگان نسخۀ اصلی هستند. «الک بالدوین»‌ در نقش «بچه رییس»،‌ «مایلز بَکشی»‌ در نقش کودکی «تیم» و «استیو بوشمی»‌ در نقش «فرانسیس فرانسیس»‌ به خوبی درخشیده‌اند. در این بین، بالدوین با صدای خش‌دار و کاملاً بزرگسالانۀ خود،‌ چهره‌ای جالب و منحصر به فرد از «بچه رییس»‌ ارائه داده و نقش را کاملاً‌ تحت اختیار خود در آورده است. غرغرها و کنایات لفظی شخصیت «بچه رییس»‌ از زبان بالدوین بسیار شنیدنی ادا شده‌اند. راوی اثر («تیم» در سن بزرگسالی) نیز کسی نیست جز «توبی مگوایر». برای کسانی که شاید با اسم این ستاره سرشناس آشنایی نداشته باشند باید عرض کنیم که مگوایر همان جوانی است که در سه‌گانه سینمایی «مرد عنکبوتی» (ساختۀ «سم رِیمی») نقش اصلی (پیتر پارکر/ مرد عنکبوتی)‌ را ایفا می‌کرد.[/BCOLOR]​
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
maxresdefault3-300x146.jpg

«الک بالدوین»، صداپیشه‌ی شخصیت «بچه رییس»
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]روی هم رفته،‌ اگر بخواهیم یک ارزیابی کلی پیرامون «بچه رییس»‌ داشته باشیم، باید اذعان کنیم که این اثر نتوانست انتظارات بالای مخاطبان و منتقدان را برآورده کند؛ البته این به معنای بد بودن انیمیشن مذکور نیست. اتفاقاً‌ از لحاظ سرگرمی‌آفرینی و مفرح بودن، اثر نسبتاً‌ موفق عمل کرده است ولی متأسفانه این دستاورد در خدمت پیام فیلم نیست و از لحاظ محتوایی، باید «بچه رییس»‌ را در حد یک اثر سطحی و فراموش‌شدنی ارزیابی کرد. شاید اگر همین الان،‌ دست‌اندرکاران «دریم‌ورکس» بخواهند اثر خود را اصلاح و بازسازی کنند، با توجه به نقدهای گوناگونی که به کلیت فیلم شده، اثری به مراتب کامل‌تر و قابل دفاع‌تر بیافرینند.[/BCOLOR]​
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    استودیوی انیمیشن‌سازی دریم ورکس هیچ‌وقت استودیوی درجه‌یکی در حوزه‌ی خودش نبوده است. آنها در زمینه‌ی تدوام آثار قوی نه در حد و اندازه‌ی پیکسار بوده‌اند و نه مثل استودیوی لایکا که به انیمیشن‌های ایست-حرکتی منحصربه‌فردش مشهور است، اسم و رسم هنری خاصی دارند. در عوض دریم ورکس همیشه استودیویی پر از فراز و فرود و موفقیت‌های هنری غول‌پیکر و شکست‌های خجالت‌آور بوده است. اما نکته این بود که نمی‌توانستیم کاملا از دریم ورکسی‌ها دل بکنیم. چون همیشه امکان داشت پروژه‌ی بعدی آن به یکی دیگر از انیمیشن‌های پرسروصدای سال تبدیل شود. بالاخره داریم درباره‌ی استودیویی حرف می‌زنیم که بمب بلامنازعی مثل «شرک» را در کارنامه دارد، انیمیشن‌‌های دیوانه‌وار و عجیبی مثل «ماداگاسکار»ها و «آنسوی پرچین» را ساخته است و اکشن‌های نفسگیری در قالب «پاندای کونگ‌فوکار» و «چگونه اژدهایتان را تربیت کنید» تحویل‌مان داده است. دریم ورکس استودیویی است که لوگوی ابتدایی‌اش (پسری نشسته بر لبه‌ی ماه و در حال ماهیگری) خاطرات زیادی را برایمان زنده می‌کند. این موفقیت‌های بزرگ باعث شده بود تا همیشه منتظر فیلم‌هایی از آنها باشیم که دوباره شگفت‌زده‌مان کنند. از همان انیمیشن‌های عمیقی که علاوه‌بر بچه‌های زیر هفت سال، به مذاق بزرگ‌ترها هم خوش می‌آیند. انیمیشن‌هایی که فقط برای رسیدن به مقدار معینی فروش در باکس آفیس ساخته نمی‌شوند و هدف بزرگ‌تری دارند.
    اما خیلی وقت است که دریم ورکس چپ و راست ناامیدکننده ظاهر می‌شود و یک‌جورهایی به نسخه‌ی دیگری از استودیوی ایلومینیشن تبدیل شده است. هر دو کمپانی‌هایی هستند که هدفشان سودآوری از طریق پایین آوردن استانداردهای مردم است. استودیوهایی که به نوآوری و خلاقیت اعتقاد ندارند و حتی وقتی سراغ فیلم‌های اورجینالی مثل «زندگی مخفی حیوانات خانگی»، «آواز بخوان»، «خانه» و «ترول‌ها» می‌روند هم فیلم‌هایشان رنگ و بوی تازه‌ و متفاوتی نسبت به یکدیگر ندارند و فرمولی را که از شدت نخ‌نماشدن به مرحله‌ی پاره شدن رسیده بارها و بارها بازیافت می‌کنند. اگرچه چنین حرکتی از ایلومینیشن برمی‌آید، اما انتظار نداشتم دریم ورکس را در چنین حال و روز اسفناکی ببینیم و متاسفانه به نظر می‌رسد باید به آن عادت کنیم. چون «بچه رییس»، جدیدترین ساخته‌ی آنها هم دست‌کمی از اکثر فیلم‌های چند سال اخیرشان ندارد و به تدوام سقوط آنها از لحاظ هنری و افتادنشان از چشم طرفداران قدیمی‌شان ادامه می‌دهد. در بین ضعیف‌ترین انیمیشن‌هایی که در یکی-دو سال اخیر دیده‌ام، «بچه رییس» بدون شک بدترین‌شان است. «بچه رییس» از نظر روایی هیچ ویژگی مثبتی ندارد. شاید خردسالان از تماشای آن لـ*ـذت ببرند، اما آن هم فقط به خاطر این است که آنها به جز ورجه وورجه کردن‌های شخصیت‌های فیلم در محیطی رنگارنگ و کارتونی انتظار دیگری از یک فیلم ندارند. فقط کافی است کوچک‌ترین انتظاری از یک سرگرمی سینمایی‌ داشته باشید تا «بچه رییس» برایتان دلسردکننده و حوصله‌سربر ظاهر شود. این فیلم نه تنها از نظر داستانگویی هیچ‌گونه خلاقیتی ندارد، بلکه اصلا و ابدا خنده‌دار هم نیست. دریغ از یک لحظه‌ی بامزه در کل فیلم.

    be4527fa-8d42-44d7-a0f9-90ba0589751f.jpg

    بزرگ‌ترین مشکل فیلم، کم‌عمق‌بودنش است. اینکه ماهیت فیلم به یک ایده‌ی نصفه و نیمه و نه چندان اورجینال خلاصه شده است. این نه تنها مهم‌ترین دلیل شکستِ «بچه رییس» است، بلکه مشکل مشترکی بین بسیاری از انیمیشن‌های پرفروش اما بی‌خاصیت این اواخر هم است. و این دقیقا همان چیزی است که پیکسار را با دیگر استودیوهای انیمیشن‌سازی جریان اصلی غربی جدا می‌کند. حتی ضعیف‌ترین کارهای پیکسار هم از عمق و جزییات گسترده‌ای بهره می‌برند. ایده‌ی زنده بودن عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌ها در نبود انسان‌ها، کلیشه‌ای‌ترین ایده‌ای است که می‌توانید پیدا کنید. هیچکسی را نمی‌توانید پیدا کنید که به این موضوع فکر نکرده باشد. دلیل موفقیت «داستان اسباب‌بازی» اما ایده‌‌اش نبود، بلکه پرداخت معرکه‌اش بود. دنیای گسترده و منظم و کاراکترهای عمیق و قابل‌لمسی که آنها به دور این ایده پیچیدند، هنوز که هنوزه مردم را در تماشای «داستان اسباب‌بازی»‌ها شگفت‌زده و اندوهناک می‌کند. چنین چیزی حتی درباره‌ی کم‌استقبال‌ترین فیلم‌هایشان یعنی «ماشین‌ها» و «دایناسور خوب» هم صدق می‌کند. دقتی که صرفِ خلق دنیایی سرشار از ماشین‌هایی با قابلیت‌های مختلف شده باعث شده تا تئوری‌های جذاب مختلفی از سوی طرفداران برای سر درآوردن از این دنیا به وجود بیاید یا نگاهی به طراحی فیزیک و حرکت شخصیت‌های تی‌رکس در «دایناسور خوب» بیاندازید تا ببینید چقدر یادآور گاوچران‌های وسترن هستند. یا بیبنید پیکسار چه دنیای کاملی با قوانین و اصول خاص خودش برای ذهن یک دختربچه طراحی کرده‌ است.
    این فیلم نه تنها از نظر داستانگویی هیچ‌گونه خلاقیتی ندارد، بلکه اصلا و ابدا خنده‌دار هم نیست. دریغ از یک لحظه‌ی بامزه در کل فیلم
    استودیوهای دیگر اما یک ایده‌ی باحال را برمی‌دارند و از آن برای تبلیغات فیلمشان استفاده می‌کنند، نه برای پرداخت به آن در یک فیلم. «بچه رییس» هم یکی-دوتا از همین ایده‌‌های باحال را دارد. اول اینکه چه می‌شود اگر یک نوزاد، مثل آدم‌بزرگ‌ها کت و شلوار بپوشد، کروات بزند و مثل رییس‌های دنیادیده‌ی شرکت‌های کله‌گنده صحبت کند و مثل جاسوس‌های سازمان‌های اطلاعاتی، ماموریت فوق محرمانه‌ای برای انجام داشته باشد؟ و چه می‌شود اگر اکثر زمان فیلم در ذهن پرآشوب پسربچه‌ای فوق‌العاده رویاپرداز اتفاق بیافتد؟ این دو ایده‌های درگیرکننده‌ای هستند. مخصوصا اگر عاشق نوزادانِ کارتونی بامزه باشید که با صدای کلفت صحبت می‌کنند یا مثل شخصیت اصلی فیلم، در کودکی دارای ذهنِ بسیار رویاپردازی بوده باشید. این دو ایده به سازندگان این امکان را می‌دهد تا هم از نظر خلق موقعیت‌های عجیب و هم از نظر داستانگویی دستشان باز باشد. بالاخره اکثر زمان فیلم در داخل ذهن یک بچه اتفاق می‌افتد و وقوع هر اتفاق عجیب و غریبی امکان‌پذیر است. ولی حیف که سازندگان به خودشان زحمت نداده‌اند تا دست به حرکتِ غیرمنتظره و جالبی با این ایده‌ها بزنند.
    fecc0f8b-e5c7-4c60-8dee-58fc3d76e90d.jpg

    «بچه رییس» از همان سکانس اول فاش می‌کند که در دنیای این سریال نوزادان از کجا می‌آیند. ظاهرا شرکت بزرگی در میان ابرها به اسم شرکتِ نوزادان وجود دارد؛ جایی که نوزادان را تولید می‌کنند و پس از پوشک کردن و غذا دادن و زدن پودر بچه بهشان، آنها را سمت خانواده‌هایشان می‌فرستند. اما تعداد اندکی از بچه‌های تازه متولد شده با بچه‌های دیگر متفاوت هستند. آنها نسبت به اطرافشان خودآگاه‌تر هستند و از مهارت‌های مدیریتی بهره می‌برند. در نتیجه سیستم کنترل کیفیت شرکت آنها را از خط تولید جدا می‌کند و به عنوان نیروی انسانی جدید به بخش مدیریت شرکت تزریق می‌کند. این بچه رییس‌ها پشت میز می‌نشینند و شیر خشک‌های مخصوصشان را می‌خورند که جلوی پیر شدنشان را می‌گیرد. روی زمین با شخصیت اصلی فیلم آشنا می‌شویم؛ پسربچه‌‌ی هفت ساله‌ای به اسم تیم که به عنوان عزیز دردانه‌ی پدر و مادرش زندگی بی‌نقصی دارد و مدام در حیاط وسیع خانه‌شان با آنها بازی می‌کند؛ بازی‌هایی که با قدرت رویاپردازی تیم به ماجراجویی‌هایی پرخطری فراتر از یک سری بازی معمولی متحول می‌شوند؛ حمام کردن حکمِ غواضی در اعماق دریا را دارد و او در حال دوچرخه‌سواری با چرخ‌های کمکی، خودش را به عنوان کنترل‌کننده فضاپیمایی تک‌نفره در میان شهاب‌سنگ‌های پراکنده‌ی فضایی تصور می‌کند. زندگی خوب است تا اینکه تیم با برادر نوزادش روبه‌رو می‌شود. یک روز والدینش با یک بچه‌ی جدید از تاکسی پیاده می‌شوند و اینجاست که دنیای آرام تیم فرو می‌ریزد. این بچه‌ی مرموز سعی می‌کند تمام توجه والدین تیم را به خودش جلب کند و تیم تصمیم می‌گیرد تا به والدینش ثابت کند که او یک نوزاد بی‌آزار معمولی نیست. خیلی زود معلوم می‌شود بچه رییس قرار نیست اینجا ماندنی باشد و در واقع از سوی شرکت نوزادان ماموریت دارد تا بازار نوزادان را از انقراض نجات دهد. ماجرا از این قرار است که والدین تیم در شرکت تولید توله‌سگ کار می‌کنند! شرکتی که یک سری محصول جدید تولید کرده که خیلی بامزه‌تر از نوزادان هستند و شرکت نوزادان از این می‌ترسد که این سگ‌ها دل پدر و مادرها را ببرند و دیگر درخواستی برای بچه نباشد. حالا تیم و بچه رییس باید برای نابودی نقشه‌های شرورانه‌ی شرکت توله‌سگ با هم همکاری کنند.
    بچه رییس اصلا کاراکتر مناسب و توانایی برای گذاشتن تمام بار فیلم بر دوش‌هایش نیست
    تمام خط داستانی و عمق «بچه رییس» به همین خزعبلاتِ بی‌معنی و مفهومی که توضیح دادم خلاصه می‌شود. شخصیت‌ها از هیچ‌گونه درگیری درونی و بیرونی پیچیده‌ای بهره نمی‌برند که تماشاگر را در این داستان دیوانه‌وار غرق کند. داستان هر دو شخصیت اصلی بدون هیچ‌گونه ظرافیتی بیان می‌شود. تیم باید یاد بگیرد که برادر جدیدش را قبول کند و بچه رییس هم باید به نیاز درونی سرکوب‌شده‌اش که داشتن پدر و مادر است جواب بدهد. هر دوی این کشمکش‌های درونی به‌طرز بسیار سرسری و شتاب‌زده‌ای مورد پرداخت قرار می‌گیرند که اجازه نمی‌دهد با کاراکترها رابـ ـطه‌ی عاطفی برقرار کنیم و در عوض فیلم آن‌قدر گل‌درشت و بدون پیچیدگی به بحران‌های کاراکترهایش، مخصوصا تیم می‌پردازد که بدنتان ریش ریش می‌شود! وحشت کم شدن توجه از روی بچه‌هایی که والدینشان برادر یا خواهر جدیدی به خانه می‌آورند، یکی از رایج‌ترین اشکال حسودی و بحران‌های دوران کودکی است که کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که آن را تجربه نکرده باشد. پس، «بچه رییس» نه تنها می‌توانست از طریق داستانش بچه‌ها را با این موضوع آشنا کند، بلکه بزرگ‌ترها را هم به یاد تجربه‌ی ترسناک مشابه‌ای در کودکی بیاندازد. درست مثل «پشت و رو» که تجربه نقل‌مکان به جایی دیگر و فاصله گرفتن از دوستان را به‌طرز همدلی‌برانگیزی مورد بررسی قرار داده بود. اما «پشت و رو» کجا و «بچه رییس» کجا! در «پشت و رو» غرغرکردن‌ها، افسردگی‌ و عصبانیت‌های رایلی با چنان ظرافتی به تصویر کشیده می‌شد که می‌توانستیم با او ارتباط برقرار کنیم و دردش را حس کنیم. می‌دانستیم این احساسات آشفته از کجا سرچشمه گرفته‌اند. بنابراین رایلی نه به عنوان دختری اعصاب‌خردکن و نق‌نقو، بلکه به عنوان انسانی گرفتار در بحرانی جهان‌شمول دیده می‌شد. اما «بچه رییس» آن‌قدر سرش گرم نمایش شوخی‌های بی‌مزه‌ی نوزادی با کت و شلوار است که اصل کار را فراموش می‌کند. در نتیجه عصبانیت و تلاشِ تیم برای خلاص شدن از شر برادر نوزادش، او را به عنوان پسربچه‌‌ی نازک‌نارنجی و نچسبی به تصویر می‌کشد که هیچ ارتباطی با او برقرار نمی‌کنید.
    258c6bef-4d25-4f66-86ca-2b965c9f77fa.jpg

    عدم توانایی تماشاگر در ارتباط برقرار کردن با فیلم به خاطر ایده‌ی دیوانه‌وارش نیست، بلکه به خاطر این است که فیلم بیش از اندازه‌ شیفته‌ی شیرین‌کاری‌های مضحکِ بچه‌ رییس است. در حالی که بچه رییس اصلا کاراکتر مناسب و توانایی برای گذاشتن تمام بار فیلم بر دوش‌هایش نیست. در نتیجه فیلم دچار همان مشکلی شده است که از «مینیون‌ها» به خاطر داریم. همان‌طور که مینیون‌ها به عنوان کاراکترهای فرعی کارایی دارند و وقتی تمام فیلم به آنها اختصاص داشته باشد، جذابیتشان را از دست می‌دهند و تکراری می‌شوند، بچه رییس هم حکم یک شخصیت فرعی را دارد. از آنهایی که سکانس‌ها را رهبری نمی‌کنند، بلکه با مزه‌پراکنی‌های جسته و گریخته‌شان، نقش تزیین‌کننده‌ی فیلم را برعهده دارند. مشکل وقتی بدتر می‌شود که فیلم کاملا از لحاظ تولید خنده فلج است. راستش را بخواهید تنها دو لحظه در کل فیلم باعث شد واکنش یکنواختم تغییر کند؛ اولی جایی است که بچه رییس یک پستانک دستِ تیم می‌دهد و مجبورش می‌کند آن را برای تله‌پورت شدن به شرکت نوزادان میک بزند و دومی هم جایی است که تیم و بچه رییس در بدو ورود به شرکتِ توله‌سگ‌ها با مردی با تن‌‌پوش ترسناک سگ روبه‌رو شده و از ترس می‌گرخند! تمامش همین است و بس. صحنه‌های اکشن از طراحی جذابی بهره می‌برند. بالاخره تام مک‌گراث روی صندلی کارگردانی نشسته است. همان کسی که سابقه‌ی کارگردانی «ماداگاسکار»ها را برعهده دارد و آن فیلم‌ها هم از نظر اکشن‌های دیوانه‌وار چیزی کم و کسر نداشتند. از آنجایی که فیلم درون ذهنِ تیم جریان دارد، مک‌گراث دستش برای سوییچ بین فرم‌های بصری گوناگون و انجام هر کار جنون‌آمیزی باز بوده است. نتیجه این است که درگیری‌های ابتدایی تیم و بچه رییس، خیلی حال و هوای نبردهای بی‌پروای تام و جری را دارد و در همین صحنه‌هاست که فیلم در بهترین لحظاتش به سر می‌برد. چون جنگ و جدل تیم و بچه رییس و دار و دسته‌اش هرچه نباشد، خیلی بهتر از تماشای وراجی‌های کاراکترهایی است که فکر ‌می‌کنند خیلی بامزه هستند، اما بدجوری در اشتباه‌اند.
    «بچه رییس» به جای اینکه از ذهن فعال و رویاپردازِ تیم برای کندو کاو درِ شخصیتِ پیچیده و جذاب کودکان استفاده کند، از این ایده به عنوان وسیله‌ای برای آزاد بودن استفاده کرده است. آزاد باشد تا هر چیزی که خواست درون آش شله‌قلم‌کارِ فیلم بریزد و امیدوار باشد که اتفاقی رخ بدهد. برای مقایسه باید به «فیلم لگو» و «لگو بتمن» اشاره کنم که شاید چند برابر از «بچه رییس» شلوغ‌تر و پرهرج و مرج‌تر هستند، اما از آنجایی که شخصیت داریم، از آنجایی که کاراکترهای اصلی از پرداخت خوبی بهره می‌برند و از آنجایی که استفاده‌ی به موقع و درستی از شخصیت‌های بامزه‌ی فرعی می‌شود، شلوغی فیلم به یکی از نقاط مثبتش تبدیل می‌شود، نه وسیله‌ای برای مخفی کردنِ کمبودهایش. «بچه رییس» شاید به عنوان یک سریال کارتونی تام و جری‌گونه که به درگیری‌های دیوانه‌وار تیم و برادرِ نوزادش می‌پرداخت، ایده‌ی خوبی برای موفق شدن داشته، اما به عنوان یک فیلم سینمایی خیلی خسته‌کننده و بی‌محتوا است. از نظر بصری هم «بچه رییس» به زشتی «آواز بخوان» نیست، اما کماکان تماشای این فیلم باعث می‌شود به این فکر کنید ناگهان چرا انیمیشن‌ها این‌قدر مصنوعی و بی‌روح شدند. خبر بدتر این است که سطح انتظارات مردم به حدی نزول کرده که چنین فیلم‌هایی به موفقیت‌های بزرگی در گیشه دست پیدا می‌کنند. «بچه رییس» که با ۱۲۵ میلیون دلار بودجه ساخته شده، ۴۸۷ میلیون دلار در دنیا فروخت و تعجبی هم ندارد که چرا استودیوها بعد از اینکه اسم و رسم نصفه و نیمه‌ای به دست می‌آورند، رو به این مدل کاری می‌آورند. ظاهرا راه و روش ریاست بر ما را پیدا کرده‌اند.
    [BCOLOR=rgb(238, 45, 88)]
    منبع
    [/BCOLOR] زومجی
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    79
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    97
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    213
    بالا