یک مورچه بود که یک چتر داشت.
چترش چی بود؟
برگ درخت توت.
یه روز یه کرم ابریشم از راه رسید.
چتر مورچه رو دید.
جلو رفت و چتر مورچه رو خورد.
بعد هم رفت بالای شاخه ی درخت و توی رخت خوابش خوابید.
کم کم باران آمد.
مورچه از خواب بیدار شد.
دید چترش نیست و زار زار گریه کرد.
کرم ابریشم از صدای گریه ی مورچه بیدار شد.
فهمید که چه کار بدی کرده است.
دور خودش پیله پیچید و پیچید و پیچید و شد یک پروانه.
بعد با ابریشم خودش یک چتر قشنگ درست کرد و به مورچه داد.
مورچه خوش حال شد.
از آن روز به بعد وقتی باران می بارید مورچه و پروانه می رفتند زیر چتر تا خیس نشوند.
مورچه هیچ وقت نفهمید که پروانه همان کرم ابریشمی بوده که چتر برگی او را خورده است.
چترش چی بود؟
برگ درخت توت.
یه روز یه کرم ابریشم از راه رسید.
چتر مورچه رو دید.
جلو رفت و چتر مورچه رو خورد.
بعد هم رفت بالای شاخه ی درخت و توی رخت خوابش خوابید.
کم کم باران آمد.
مورچه از خواب بیدار شد.
دید چترش نیست و زار زار گریه کرد.
کرم ابریشم از صدای گریه ی مورچه بیدار شد.
فهمید که چه کار بدی کرده است.
دور خودش پیله پیچید و پیچید و پیچید و شد یک پروانه.
بعد با ابریشم خودش یک چتر قشنگ درست کرد و به مورچه داد.
مورچه خوش حال شد.
از آن روز به بعد وقتی باران می بارید مورچه و پروانه می رفتند زیر چتر تا خیس نشوند.
مورچه هیچ وقت نفهمید که پروانه همان کرم ابریشمی بوده که چتر برگی او را خورده است.