چرا کوروش از دیدن بانوی زیبا خودداری کرد؟!
هنگامی که «آراسپ» دوست و خویشاوند کوروش، از این پادشاه بزرگ خواست تا بانوی بسیار زیبایی که پس از فتح، در میان دشمنان قرار داشت را ببیند، کوروش اینچنین پاسخش را داد:
اگر این سان است که میگویید، بهتر تا وی را نبینم، ازیرا، که اگر شنودن داستان زیبایی وی تواند مرا امروز به رفتن و دیدار وی کشاند، امروز که زمانیم نیست تا پشت خویش بخارم، ترسم وی آنچنان از من دل رباید که تا جاودان جاوید خیره بر وی بنشینم و به فراموشم هر کار دیگر مراست…
(کوروش نامه گزنفون، دفتر ۵، بخش ۱، بند ۸).
اما دوست کوروش به او خندید و با اعتماد به نفس بیان کرد که عاشق شدن به دست خود آدم است. دوست کوروش مدعی بود که هیچگاه به خاطر زیبایی یک زن، دلباخته نمیشود!
به هر حال همین آراسپ مسئول نگهداری از این بانو شد تا شوهرش بازگردد. در حقیقت این بانو که پانتهآ نام داشت، همسر یکی از نزدیکان پادشاه دشمن بود و شوهرش در جای دوری حضور داشت.
دست بر قضا، آراسپ که با اطمینان از نفس خود سخن میگفت، شیفته زیبایی پانتهآ شد و قصد دست اندازی بر وی را کرد. تا اینکه پانتهآ به نزد کوروش شکایت برد و کوروش هم با تدبیر به این موضوع رسیدگی کرد.
هنگامی که شوهر پانتهآ بازگشت، این بانو درباره جوانمردی و نگهداری کوروش اینچنین به شوهرش گفت:
وی در پناه گرفت مرا و رهانید از خطر تا تو باز آیی، آن سان که گویی برادر وی را من همسرم…
(کوروش نامه گزنفون، دفتر ۶، بخش ۴، بند ۷).
این داستان، داستان بلندی است که در کوروش نامه گزنفون نقل شده است. این حکایات جدا از جنبههای تاریخی، دربردارنده تعلیمات اخلاقی میباشند.
![wom-259x300.jpg](http://kheradgan.ir/wp-content/uploads/2015/07/wom-259x300.jpg)
هنگامی که «آراسپ» دوست و خویشاوند کوروش، از این پادشاه بزرگ خواست تا بانوی بسیار زیبایی که پس از فتح، در میان دشمنان قرار داشت را ببیند، کوروش اینچنین پاسخش را داد:
اگر این سان است که میگویید، بهتر تا وی را نبینم، ازیرا، که اگر شنودن داستان زیبایی وی تواند مرا امروز به رفتن و دیدار وی کشاند، امروز که زمانیم نیست تا پشت خویش بخارم، ترسم وی آنچنان از من دل رباید که تا جاودان جاوید خیره بر وی بنشینم و به فراموشم هر کار دیگر مراست…
(کوروش نامه گزنفون، دفتر ۵، بخش ۱، بند ۸).
اما دوست کوروش به او خندید و با اعتماد به نفس بیان کرد که عاشق شدن به دست خود آدم است. دوست کوروش مدعی بود که هیچگاه به خاطر زیبایی یک زن، دلباخته نمیشود!
به هر حال همین آراسپ مسئول نگهداری از این بانو شد تا شوهرش بازگردد. در حقیقت این بانو که پانتهآ نام داشت، همسر یکی از نزدیکان پادشاه دشمن بود و شوهرش در جای دوری حضور داشت.
دست بر قضا، آراسپ که با اطمینان از نفس خود سخن میگفت، شیفته زیبایی پانتهآ شد و قصد دست اندازی بر وی را کرد. تا اینکه پانتهآ به نزد کوروش شکایت برد و کوروش هم با تدبیر به این موضوع رسیدگی کرد.
هنگامی که شوهر پانتهآ بازگشت، این بانو درباره جوانمردی و نگهداری کوروش اینچنین به شوهرش گفت:
وی در پناه گرفت مرا و رهانید از خطر تا تو باز آیی، آن سان که گویی برادر وی را من همسرم…
(کوروش نامه گزنفون، دفتر ۶، بخش ۴، بند ۷).
این داستان، داستان بلندی است که در کوروش نامه گزنفون نقل شده است. این حکایات جدا از جنبههای تاریخی، دربردارنده تعلیمات اخلاقی میباشند.