بیوگرافی بازیگران چشم رنگیها به بهشت نمیروند (گفتگو با مجیدحاجی زاده)

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 574
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
مجید حاجیزاده، دانیال عبادی و تینا آخوندتبار یك نقطه اشتراك دارند؛ آنها در ابتدای كارشان تنها به خاطر چهره خوب مورد توجه سینماگران قرار گرفتند و خیلیها منتظر تولدسوپراستارهای جدید بودند اما در گذر سالها هریک به سویی رفتند و جز نقشهای فرعی در فیلمهایی درجه دو چیزی نصیبشان نشد. قفل بسته تلویزیون هم برای این سه چهره انگار بازشدنی نیست تا شاید در دل مخاطبان میلیونی جایی برای خودشان پیدا كنند.

البته هنور نمیدانیم باید مجید حاجیزاده را هم جزو بازیگران نسل جدید به حساب بیاوریم یا نه چون به رغم اینكه 36 سال سن دارد به نوعی یك پیشكسوت در قالبی جوان است. البته او یك تفاوت ویژه دیگر هم دارد و آن حضورش در جرگه متاهلین است.

587831_487.jpg


تینا آخوندتبار در بدو ورود در كنار همه موانعی كه بهطور طبیعی سر راه بازیگری جوان و نوآمده قرار میگیرند با یك اتفاق جالب هم روبهرو شد و آن اصرار برخی اصحاب رسانه بود برای ایجاد تشابه ظاهری میان او و الناز شاكردوست. مسالهای كه خودش آن را كاملا رد میكند و یك شیطنت رسانهای میداند. و اما دانیال عبادی كه اصراری به برتریجویی چهرهاش بر تواناییهایش ندارد، سخت تلاش میكند تا در ادامه مسیرش هوشیارانهتر دست به انتخاب بزند.

مجید حاجیزاده پس از 4 سال دوری از سینما از دلایل غیبتش میگوید

پسرم زندگیام را عوض كرد

مجید حاجیزاده با موج چشمرنگیها به سینما آمد و با اینكه در ابتدای راه دو فیلم پرفروش داشت اما رفتهرفته از چرخه خارج شد و به كلی بازیگری را كنار گذاشته اما حالا پس از چهار سال دوباره آمده است تا این بار شانسش را در قالبی جدید امتحان كند. او اینبار با تحصیلات بالاتر در رشته مورد علاقهاش و اندوختههای خود در این سالها و البته در مسیر تغییرات زندگی شخصیاش از جمله پدر شدن بازگشته تا روزهای جدیدی را در دنیای بازیگری تجربه كند.

فرار از كلیشههای تحمیلی

این دوری از فضای تلویزیون و سینما ناخواسته نبود! در واقع شاید یكجورهایی منتظر یك اتفاق جدید و یك كار جدید و غیركلیشهای بودم كه ناخواسته این كلیشه شدن به من تحمیل شده بود. البته نه اینكه خسته شده باشم، ولی از آن فضایی كه ایجاد شده بود خسته بودم. در كارهایی كه دایم به من پیشنهاد میشد، شباهتهای زیادی بین نقشها وجود داشت و دوست داشتم از آن فضا دور شوم. در واقع دنبال كارگردان و فضای جدیدی بودم كه این تكرار برای من شكسته شود و دنبال فیلمسازی بودم كه ظاهر و فیزیك من را درنظر نداشته باشد، به من اعتماد كند و نقشی تازه به من بدهد. همه ما انسانها میتوانیم در پس ظاهرمان، هزاران لایه درونی دیگر داشته باشیم و همین باعث میشود كه بتوانیم نقشهای مختلف را بازی كنیم و من این حس را داشتم و همین حس بود كه باعث شده بود وسواس زیادی داشته باشم و نقشهای تكراری را رد كنم!

حضور به شرط تازگی

البته واقعا اینطور نبود كه در آن سالها كارهایی انجام بدهم كه دوست نداشته باشم، چون دوست داشتم آن كارها را هم تجربه و خودم را تثبیت كنم ولی به هر حال بعد از سالها كار كردن، این حس به من دست داده بود كه باید در كارهایم تغییری ایجاد كنم. متاسفانه خیلی اوقات فیلمسازان برداشتهایی از كارهای قبلی بازیگرها دارند و بر همان اساس به آن بازیگر پیشنهاد بازی در نقشهای مشابه را میدهند و این برایم سخت بود كه بخواهم بعد از سالها حضور در این عرصه، دایم در نقشهای تكراری حضور داشته باشم.

587832_163.jpg


اشتباه دور شدن از فضا

البته احساس میکنم اشتباهی که در این مدت مرتکب شدم این بود كه از این فضا دور شدم! اینكه بخواهید بنشینید و منتظر باشید تا آن اتفاق مهم برایتان رخ دهد، درواقع اشتباه است و من هم نباید به این شكل عمل میکردم. در حال حاضر هم تصمیم دارم تا با كارهای خوب ادامه دهم و دوباره ارتباطات خودم را ایجاد كنم و با فیلمهای خوب بازگردم.

موج چشم رنگیها

در آن سالها یادم هست یك موجی تحت عنوان «ورود چشم رنگیها» به بازیگری راه افتاده كه برای افرادی مثل من خیلی آزاردهنده بود چون مطبوعات و رسانهها روی این موضوع خیلی مانور میدادند، اما من میخواستم از این موضوع فرار كنم و اینطور نباشد كه روی چهرهام كار كنم؛ هرچند چهره هر انسانی یك موهبت خدادادی است و اتفاقا در كاری مثل بازیگری خیلی هم خوب و تاثیرگذار است ولی من شخصا دوست نداشتم كه این موضوع تنها نقطه مثبت من باشد؛ به همین دلیل از رشته تحصیلیام انصراف دادم و رشته تئاتر را انتخاب كردم و همان زمان بود كه «مهر خاموش» را كار كردم و با این نگاه كه باید ابتدا درسم را در این زمینه بخوانم و بعد وارد شوم، كارم را ادامه دادم.

سابقه 18 ساله

نخستین كارم را در سال 1376 در فیلم «دختری با كفشهای كتانی» آقای صدرعاملی تجربه كردم و تقریبا 18 سال است كه در این حرفه حضور دارم.

دیروز با تجربه امروز

اگر دوباره به عقب بازگردم باز هم سمت بازیگری میروم چون من نسبت به این كار عشق داشتم و با علاقه وارد آن شدم ولی اگر تجربه امروزم را داشتم و به عقب برمیگشتم، شاید فقط راه را تغییر میدادم و با وسواس و دقت بیشتری كارهایم را انتخاب میكردم. هرچند هنوز هم خیلی از دوستان میگویند كه دیر نشده است ولی به هر حال من سالها عمرم را در این كار گذاشتم و شاید لازم بود دقت بیشتری در كارهایم داشتم.

نخستین كافیشاپ هنرمندان

من سالها پیش یك كافیشاپ راهاندازی كردم که درواقع منبع درآمد خوبی برایم است؛ از طرفی در برخی از آموزشگاههای دوستان تدریس هم میكردم ولی منبع اصلی درآمدم همان كافیشاپ بود و است. البته این را هم بگویم كه من سالها قبل زودتر از دوستان هنرمندم که سمت این کار آمدهاند این کافیشاپ را راهاندازی کردم.

تغییری به اندازه پدر شدن

در این مدت گاهگاهی بازی در كارهایی را انجام میدادم كه شاید بیشترش رفاقتی بود ولی علاوه بر كار، در زندگی شخصیام هم تغییراتی ایجاد شد، مثلا پسرم متولد شد و مدتی درگیر آن بودم و باید به عنوان پدر برایش وقت میگذاشتم كه اتفاقا خیلی هم راضی هستم. در مدتی كه كمكار بودم، یك عده از دوستان فكر میكردند كه من اصلا ایران نیستم و عدهای هم كه برای پیشنهاد كار میآمدند، فیلمنامههایی كه پیشنهاد میدادند برایم جذابیت نداشت و همان موضوع تكرار و كلیشه كه در سینمای ما باب شده است، برایم ایجاد شده بود و من از این مقوله فراری بودم.

برای رفاه پسرم

پدر بودن حس جدید و خوبی است و در تمام این مدت كه پوریا وارد زندگی من شده است، از تكتك لحظات آن لـ*ـذت بردهام. اینكه پدر خوبی هستم یا نه واقعا سوال سختی است كه خودم نمیتوانم به آن جواب بدهم ولی قطعا تمام سعی خودم را میكنم كه پدر خوبی باشم و برای آسایش و رفاه پوریا هر كاری میكنم.

اتفاقی به نام ازدواج

ازدواج واقعا اتفاقی است كه در زندگی اكثر ما به شكلی پیشبینی نشده رخ میدهد چون گاهی ما انسانها با خود میگوییم من حالاحالاها ازدواج نمیكنم ولی وقتی با كسی آشنا میشویم و حس میكنیم كه این شخص همان كسی است كه میتواند برای همیشه در كنار ما باشد، آنوقت دیگر ازدواج بهترین كار است. من حدود 7 سال است كه ازدواج كردهام و حاصل آن پسری به نام پوریاست كه واقعا زندگیام را متحول كرده.


دانیال عبادی از ورزش و موسیقی تا آشپزی و مطالعه با عاشق خوشتیپ

غرورم باعث شكستم شد

دانیال عبادی از همان فیلم اول آمده بود تا جای بهرام رادان و گلزار را بگیرد اما نشد كه نشد. مثل آنها در اولین تجربه بازیگریاش با مهناز افشار در نقش اصلی روی پرده سینماها رفت اما نشد كه نشد. روی جلد مجلات بود، كارهای تبلیغاتی كرد، قواعد ستارگی را رعایت كرد و حتی در برخی فیلمها چهرهاش را با گریم نابود كرد اما انگار قرار نبود او ستاره شود.

قبولی بین 200 نفر

سوالی كه آن سالها زیاد از من پرسیده میشد این است كه آیا برای ورود به سینما پول دادهام؟ راستش ورود من به سینما از طریق شهاب حسینی بود كه مرا در پشت صحنه فیلم «بچههای ابدی» ساخته خانم پوران درخشنده دید و به دكتر هادی كریمی معرفی كرد كه برای كار دیگری بود. وقتی با آقای كریمی درباره فیلمنامه صحبت میكردیم، اصلاً فكر نمیكردم پیشنهاد بازی در میان باشد. وقتی این پیشنهاد داده شد، برای بازی در نقش اول فیلم «غیرمنتظره» از حدود 200 نفر- به گفته خود آقای كریمی- تست گرفته شده بود و من هم تست دادم. بعد از 22،23 روز با من تماس گرفتند و گفتند در تست قبول شدهام. قراردادهای من برای كارهای اولم موجود است و این را نشان میدهد كه ماجرای سرمایهگذاری من در این بین نبوده است.

587833_632.jpg


شكست به خاطر غد بودن

غد بودن یك ویژگی بد شخصیتی است كه شكلی از مغرور بودن را نشان میدهد وقتی با غرور بیجا وارد كاری میشوی كه میدانی از پس آن برنمیآیی، چنان تو را به شكل بد و فجیعی شكست میدهد كه روزی هزار بار میگویی كاش این كار را نمیكردم و من نگاهم به این شكل نیست. از طرفی فیلمسازان هم نمیآیند كاری را به من بسپارند كه میدانند توان انجام آن را ندارم. در سینمای جهان هم همین است.

بازیگری اولویت اصلی من

درست است كه كارهای دیگری انجام میدهم اما اولویت اصلی من در زندگی كار در سینما و بازیگری است. این مقوله كاملا برایم جدی است و طی چند سال گذشته بسیار جدیتر شده است. امیدوارم كه این حس هرگز درونم كم نشود و همیشه در حال صعود باشد. به همین دلیل هم هست كه در ژانرهای مختلف نقشهای مختلفی را تجربه كردهام تا شرایط بهتر و مهیاتری پیدا كنم.

توانایی قالبشكنی

میخواهم خودم را در كارهای متفاوت نشان بدهم؛ برای مثال در «معراجیها» نقش یك راننده تاكسی لات را داشتم كه به خاطر علاقه آن را پذیرفتم، از طرفی میخواستم به خود و دوستانم نشان بدهم که آن نوع نقش را هم میتوانم ایفا كنم و توانایی قالبشكنی دارم که خدا را شكر فیدبكهای بدی هم نگرفتم.

مطالعه برای دوری از شباهت

گاهی نقشی هست كه قبلا به شكلهای مختلف از سوی بازیگرهای متفاوت بازی شده و این میتواند در من ترسی ایجاد كند كه مبادا شبیه نقش آن بازیگر شود. سعی خود من این است كه درباره چنین نقشی با آگاهی بیشتر و دانش كاملتر تحقیق كنم و آن را با وجوه جدیدی نشان بدهم؛ مثلا همان لات سریال «معراجیها» یك لات جویای نام بود كه مشكلات شخصی و زندگیاش به آن بكگراند و عمق خاصی میداد. حتی این آدم را در دو مقطع میبینیم كه در مقطع دوم به كل یك كاراكتر جدید میشود. در سریال «راستش را بگو» هم سعی كردم نقش یك بچه مثبت خاص را بازی كنم كه اصلا شبیه كاراكترهای مشابه نبود. یك شخصیت رئال كه گاهی هم دچار تنش و عصبانیت میشود. یعنی من قرار گذاشتم با خودم كه مثبت را مثبت بازی نكنم چون جاذبهای ندارد. شما باید به آنچه در فیلمنامه هست چیزهایی اضافه كنید. واقعیت این است بهترین آدمها هم جایی لغزش دارند یا بدترین آدمها هم جایی دلشان به رحم میآید و نباید حتما شخصیتی را صرفا خوب خوب یا بد بد ایفا كرد. من برای این نوع نقشها با مطالعه و سعی در ایجاد تفاوت جلو میروم.

سینمای بدنه با انسجام خوب

هیچكس از آیندهاش خبر ندارد. اما پیشنهادهایی را امسال داشتم كه چون شبیه كارهای سابقم بوده نپذیرفتم. یعنی ترجیح من تجربه ژانرهای مشابه نیست. «متلقو» فیلمی برای سینمای بدنه است كه حرفهایی هم برای گفتن دارد. آقای نوابی زحمت خودشان را كشیدند و من تجربه بسیار خوبی با ایشان در كار داشتم. ایشان شخصیت بسیار دوستداشتنی دارند. البته بهطور قطعی نمیتوانم بگویم که دیگر برای سینمای بدنه كار نمیكنم چون این نوع، نیاز سینمای ماست و اصلا هم بد نیست اما میتوانیم فیلمهای بدنه با سمت و سوهای روشنفكری هم داشته باشیم كه خیلی خوب است. مگر «استراحت مطلق» یا «ایران برگر» غیر از این است؟! آنها هم سینمای بدنه با انسجام خوب و عوامل حرفهای هستند كه منتقدان هم دوستشان دارند.

ریسك كمتر با اعتبار بیشتر

مطمئنا كسانی كه در سینما هستند و اعتباری در كارنامه هنریشان دارند، نمیآیند با ساخت یك كار بد كارنامه خود را زیر سوال ببرند و سال به سال کارهایشان را بهتر میكنند. این خودش برای من بازیگر یك قوت قلب برای حضور در كار آنها است. البته در کار این افراد هم ریسك وجود دارد اما قطعا میزان این ریسك بسیار كمتر است و چیز بدی از دل آن كار درنمیآید.

پول یعنی متمم خوشبختی

قطعا در انتخاب كار بحث قرارداد و بخش مالی كار اهمیت دارد اما همهچیز نیست. یعنی برای پول از عوامل اثرگذار در كیفیت كار صرفنظر نمیكنم. مگر میشود به پول علاقه نداشت؟ زمانی به ما میگفتند پول خوشبختی نمیآورد و ما هم تایید میكردیم؛ اما بهتازگی میگویند كه بدون پول هم آدم خوشبخت نمیشود. بهخصوص در جامعه امروز ما واقعاً اینطور است. پول جزو الزامات زندگی همه آدمهای دنیاست و باید آن را داشته باشیم که مكمل و متمم تمام زندگیهاست و نمیشود پول را نادیده گرفت. اگر میخواهی خوب زندگی كنی و در عین حال به دیگران هم كمك و خوبی كنی، باید از نظر مالی محكم باشی. البته منظورم از كمك فقط كمك مالی نیست. اگر از نظر مالی دغدغه نداشته باشی، فكر راحتتر و آزادتری داری و بهتر میتوانی به دیگران انرژی و كمك فكری بدهی. به هر حال اگر میخواهی در آرامش باشی، باید از نظر مالی هم تامین باشی؛ البته بعد از مسالهای به نام سلامت جسمی و راحتی ذهن.

صداقت آری، غرور خیر

اینكه میگویید بلندپروازم بخشی از روحیه من است. مغرور نیستم اما واقعیتی است كه دانیال عبادی همیشه به چیزی كه خواسته، رسیده است. اعتماد به نفس خوبی دارم و در زندگی به آنچه خواستهام رسیدهام. تلاشم را هم میكنم كه بیشتر از این به خواستههایم برسم. یكی دیگر از ویژگیهایم كه خیلی دوستش دارم، این است كه آدم بسیار صادقی هستم. بهشدت از دروغ متنفرم و دلم نمیخواهد كسی به من دروغ بگوید. تمام سعیام در زندگی این بوده كه آدم بدی نباشم.

دلتنگی برای نوازندگی

به خوانندگی فكر نكردهام اما موسیقی را بسیار دوست دارم که این را به نوعی در نقش یك خواننده در فیلم «امشب شب مهتابه» هم تجربه كردم. در واقع زمانی پیانو میزدم؛ اما نه خیلی. مدتی است از آن دور افتاده ام و دلم میخواهد برگردم و دوباره شروع كنم. درباره موسیقی هم هر حسی نوعی از موسیقی را میطلبد و من در آن لحظه آن را گوش میدهم. باكلام، بیكلام، كلاسیك، مدرن و. . . مهم این است كه آن لحظه چه نوع موسیقی مرا جذب میكند.

ماركتینگ در كنار هنر

در كنار بازیگری كارهای دیگری هم انجام میدهم چون نمیخواهم سینما تنها منبع درآمد من باشد. رشته تحصیلیام بازرگانی است و فوقلیسانس این رشته را دارم. در كنار بازیگری، شركت بازرگانیای دارم كه در آن به فعالیتهایی مانند تبلیغات، ماركتینگ، بازاریابی، فروش و. . . میپردازیم و به شركتهایی كه در زمینههای تجاری فعال هستند، مشاوره میدهیم.

عاشقی روی پله عقل

آدمها طی دوران مختلف زندگی بسته به میزان دانش و رشدی كه پیدا میكنند دیدگاهشان به مقولههای مختلف عوض میشود؛ برای مثال من قبلا خیلی به عشق باور نداشتم؛ اما در حال حاضر چنین نیست. البته منظورم فقط عشق انسان به نوع خود نیست و میتواند در هر چیزی باشد. راستش قدیمها انسانی منطقی بودم؛ اما در حال حاضر حس میكنم آدم باید در مواقعی از زندگیاش با تعدیل به اینكه روی پله عقل هست، روی پله عشقش هم بایستد. برای همین بهتازگی خیلی دلی و حسی جلو میروم. در اینكه وقتی دلی جلو میروم ممكن است خطر كنم یا نه، باید بگویم مهم این است كه ته آن اتفاق، خودت چقدر احساس رضایت و آرامش داری.

متولد یك خانواده قهرمان

من در خانوادهای با روحیه ورزشكاری بزرگ شدهام و هیچوقت با مقوله ورزش بیگانه نبودم. پدرم تحصیلات ورزشی دارد. مادرم هم همینطور؛ ضمن آنكه مادرم تدریس دانشگاهی دارند و مربی ورزش هستند. ایشان از قهرمانان و اساتید طراز اول تكواندوی بانوان كشور هستند. پدرم هم از اساتید قدیمی هستند كه كماكان فعالیت ورزشیشان را دنبال میكنند. البته ایشان هم به نوعی در رشتههای رزمی فعال بودند؛ اما در حال حاضر بیشتر به بدنسازی میپردازند. حضورم در این خانواده باعث شد به ورزش علاقهمند شوم. حدودا سه ساله بودم كه به باشگاه ژیمناستیك رفتم. تمام تابستان و اوقات بیكاریام در كودكی در باشگاههای مختلف ورزشی میگذشت و عضو تیم خردسالان و کودکان ژیمناستیك بودم.

از سفر تا آشپزی

سعی كردهام زندگی روتین و بابرنامهای را تا حدی كه بشود برای خودم مهیا كنم و در این میان تعادل را بین كار و تفریحاتم برقرار كنم. به سفر خیلی علاقه دارم؛ اما نمیدانم چرا مدتی است كه امكانش برایم مهیا نمیشود. این اواخر سفر خارجی كه نه، اما به سفرهای داخلی رفتهام. اصولا سفر به هر جایی را دوست دارم و خودم سعی میكنم هر جایی میروم، برایم جالب و پرخاطره باشد. كار خانه هم انجام میدهم. آشپزی را خیلی دوست دارم؛ اما اگر مجبور باشم آشپزی میكنم.

تصمیم برای ازدواج

ازدواج مهمترین تصمیم زندگی هر فرد است كه نمیتوان به راحتی دربارهاش صحبت كرد. با این حال معتقدم بخشی از ازدواج كردن دست خودم آدم نیست و یك اتفاق است كه باید خودش بیفتد. به نظرم درباره ازدواج ممكن است دو مساله پیش بیاید: یكی اینكه آدمها نباید نیازهای روحی و حسی در خودشان احساس كنند و به اینكه كسی كنارشان باشد، احتیاج پیدا كنند و دنبال كسی بروند كه این نیاز را برطرف كند، یكی هم اینكه ازدواج یک اتفاق است. یعنی شما شاید در آن برهه اصلاً فكرش را هم نمیكنید، اما آدمی را میبینید كه میگویید این خودش است و همان آدمی است كه باید با من باشد. در این حالت دیگر روی آن آدم قفل میشوید و نمیتوانید از او بگذرید.



تینا آخوندتبار و دلایل ستاره نشدنش از زبان خودش

اسم اصلی من پونه است

آنهایی كه منتظر ورود چهرهای جوان و تازهنفس به خیل بازیگران زن بودند كه در عین دارا بودن چهره مطلوب توانایی خوبی هم در بازیگری داشته باشد تینا آخوندتبار را گزینه مناسبی میدانستند اما او هم زمانی به سینمای ایران آمد كه دیگر فیلم ستاره محور ساخته نمیشد و اصلا نقشی به او نرسید كه در بوته آزمایش قرار بگیرد و مهمترین نقشی كه از تینا آخوندتبار در این سالها به یادمان مانده همان نقش فرعی فیلم رسوایی است كه آن هم نمیتواند ملاك خوبی برای تصمیمگیری باشد

انتخاب شدن، انتخاب كردن

نه تنها من بلكه هر كسی در یك مقطع از كار انتخاب میشود و از مقطعی دیگر دوست دارد خودش كار را انتخاب كند كه این انتخاب بستگی به شرایط و افكار انسان دارد؛ البته در این بین گاهی شرایط مالی و نیازهای اقتصادی بازهم باعث میشوند كه افراد انتخاب شوند ولی خدا را شكر من به خاطر زندگی شخصیام شرایطی دارم كه میتوانم خودم كارها را انتخاب كنم و كارهایی را انتخاب میكنم كه میدانم از پس بازی در آن نقش و كاراكتر برمیآیم؛ مثلا فیلمنامهای باشد كه به دلم بنشیند و زمانی که كسی در سینما آن فیلم را نگاه میكند چیزی از آن یاد بگیرد و به دیگران هم تعریف كند. . .

587834_180.jpg


تنها به عشق كاراكتر

اینطور نیست كه همواره دنبال فیلمهای هنری باشم؛ ممكن است یك فیلمنامه تجاری من را جذب كند. البته من مدعی نیستم كه فقط میخواهم در فیلمهای هنری بازی كنم، بلكه دوست دارم در كارهایی حضور داشته باشم كه كاراكتر آن را دوست داشته باشم، مثلا ممكن است این كاراكتر یك دختر شیك و پولدار باشد یا برعكس یك دختر ساده با چهرهای درهمریخته. . . .

فیلمهایی برای دیده شدن

نه اینكه از همه كارهایی كه كردهام ناراضی باشم ولی قطعا فیلمهایی بوده كه از حضور در آنها رضایت ندارم ولی لازم بود كه دیده شوم و اسم و چهرهام را نشان دهم و همه بدانند كه بازیگری به نام تینا آخوندتبار وجود دارد و فیلمسازان میتوانند در آثارشان از او استفاده كنند. من حتی دوست دارم با كارگردانهای تازهكار و جوان هم كار كنم چرا كه خیلی از آنها با استعداد و بسیار توانا و خلاق هستند و اینطور نیستم كه حتما منتظر حضور در كار كارگردانهای بزرگ باشم. از طرفی كارگردانهای مطرحی هستند كه دلم میخواهد با آنها كار كنم ولی شاید آنها تابهحال اسم من را هم نشنیده باشند چون من تازه وارد این عرصه شدهام.

حضور بدون تقلید

فیلم زیاد میبینم اما دیدن فیلمهای خودم بیشتر مرا برای ادامه این راه ترغیب میكند. وقتی فیلمهایم را میبینم اصلا آن چیزی نیست كه خودم دوست داشته باشم و دلم بخواهد و هرچه بیشتر نگاه میكنم میگویم من مطمئن هستم كه پتانسیل من بیشتر از اینهاست و باید خودم را بهتر نشان دهم. من از كسی تقلید نمیكنم كه بگویم با دیدن فلان بازیگر ایرانی یا خارجی به این كار علاقه بیشتری پیدا كردهام، در واقع این حس و توانایی را در خودم میبینم كه میتوانم این كار را انجام دهم.

در ابتدای مسیر

متولد 1366 هستم و حدود 4/3 سال است كه بازیگری را شروع كردهام و هنوز در ابتدای كارم. در فیلمهای زیادی بازی كردهام كه اصلا خوب نبودند و اگر تجربه امروزم را داشتم، با دقت بیشتری كارهایم را انتخاب میكردم و شاید در این 4/3 سال فقط در یكی، دو كار حضور پیدا میكردم.

حس خوب با تصمیم جدید

حدود 7/6 ماه است كه تصمیم گرفتهام هر پیشنهادی را قبول نکنم. شاید باورتان نشود ولی من همین الان فیلمنامههای زیادی در خانه دارم؛ چه سینمایی و تلویزیونی و چه شبكه خانگی ولی واقعا تصمیم گرفتهام كه روند كاریام را عوض كنم و دیگر در هر فیلمی بازی نكنم! به همین دلیل از حضور در كارهای جدید راضی هستم و حس خوبی دارم. ولی وقتی بعضی از كارهای قدیمیام را میبینم، افسوس میخورم چون بازی خوبی در آن كارها نداشتهام!

آدم خاصی به نام بازیگر

بازیگری فقط داشتن صورت و فیزیك بدنی خوبی نیست؛ البته اینها باید باشند و من بازیگرانی را كه به خودشان نمیرسند اصلا قبول ندارم چرا كه بهنظرم بازیگر، یك آدم خاص است و هركسی نمیتواند بازیگر شود؛ در نتیجه باید تفاوتهایی با دیگران داشته باشد. از نظر استایل، لباس پوشیدن، از نظر صحبت كردن، معاشرت كردن با دیگران و كارهایی كه انجام میدهد باید متفاوت باشد. البته این ویترین كار است و یك بازیگر موفق باید فاكتورهای دیگری هم داشته باشد؛ مثلا مطالعه داشته باشد، نسبت به كارش اهمیت بدهد و فیلم ببیند و فیلمنامههای مختلف را بخواند، ورزش كند، بنویسد و حتی نسبت به كارهای جزییتر فكر كند و در حد معقول حتی در كارهایی كه حضور دارد نظر بدهد و ایده داشته باشد.

زندگی دوگانه من

شش ماه است به صورت حرفهای وارد عرصه سینما شدهام و در این شش ماه سعی كردهام به اندازه كافی روی زندگی حرفهایام كار كنم چون اعتقاد دارم بازیگران دو نوع زندگی دارند؛ یكی زندگی شخصیشان است كه به خانواده و شخصیتشان برمیگردد و دیگری زندگی كاریشان است كه باید جزیی از زندگی شخصیشان شود. البته من قبلا این كار را خیلی جدی نمیگرفتم ولی مدتی است كه به این نتیجه رسیدهام كه وقتی وارد محیطی شدهام كه میتوانم در آن رشد كنم پس باید تلاشم را بكنم و فقط به چهرهام اكتفا نكنم چرا كه مردم ممكن است یك بار چهره من را دوست داشته باشند و تماشا كنند ولی بعد از آن از من بازی خوب هم میخواهند و من حالا میخواهم تواناییام را نشان دهم.

دیده شدن جذاب است

همه آدمهایی كه میخواهند معروف و مشهور شوند حال چه در عرصه سینما چه در عرصه ورزش یا در هر كار دیگری، دیده شدن را دوست دارند و اصلا نمیتوانم بگویم كه دیده شدن برایم جذاب نیست، اما اینكه چطور مرا ببیند برایم مهمتر است. اینكه شما را به چشم یك بازیگر معمولی ببینند یا برای دیدن شما ذوق و هیجان داشته باشند و من الان تصمیم گرفتهام كه از نوع دوم آن باشم و برای این كار میدانم كه باید تلاش زیادی داشته باشم چون من اول راه هستم.

ببین و به دست بیاور

اگر زندگی حرفهایام را در بازیگری كنار بگذارم و بخواهم راجعبه زندگی شخصیام صحبت كنم باید بگویم كه از آن واقعا راضی هستم چون این توانایی را در خود دارم كه هر چیزی را كه بخواهم، ببینم و چون آن را میبینم، میتوانم به آن دست پیدا كنم و عقیده دارم كه آدمها آنقدر قدرت و توانایی دارند كه هر چیزی را ببینند، میتوانند به آن دست پیدا كنند.

تلاش برای خوب بودن

گاهی این موضوع وجود دارد كه عدهای نگذارند شما پیشرفت كنید ولی این موضوع غیرقابل انكار است كه وقتی كسی در یك حرفهای خوب است، خوب است و نمیشود مانع او شد یا او را بد جلوه داد! در همین سینما هم همه دوست دارند با بهترینها كار كنند و بهترین عوامل را برای فیلمهای خود انتخاب كنند.

به دنبال رسالت واقعی

من آدم روراستی هستم و سالها با اینکه توسط کارگردان به خاطر چهرهام انتخاب شوم مشکلی نداشتم اما از شش ماه قبل تصمیم گرفتم که از این موضوع جلوگیری کنم چون میخواهم در کارم پیشرفت کنم؛ حال اگر این پیشرفت با تحصیل، گزیدهکاری یا کمکاری باشد مشکلی با آن ندارم و این كار را انجام میدهم چون هدفم پیشرفت در این شغل است و تمام تلاشم را میكنم كه به موفقیت برسم؛ البته شاید جایی هم به این نتیجه رسیدم كه برای این كار ساخته نشدهام و رسالت من در این دنیا چیز دیگری است و در جای دیگری میتوانم موفق شوم.

اندر مزایای استقلال فكری

من در این كار از نظر روحی و فكری بزرگ شدهام. شاید اگر من وارد این حرفه نمیشدم كه به شكل مستقل برای خودم كار كنم، هنوزهم همان تینا آخوندتبار یا همان پونه درون خانه بودم. اما وقتی وارد این كار شدم و مجبور شدم تنها انتخاب كنم، تنها كار كنم، زمین بخورم و تنها بلند شوم، احساس میكنم كه خیلی از لحاظ فكری بزرگ شدهام و این مستقل بودن باعث شده كه من با گذشته تفاوت زیادی داشته باشم.

پونه خانواده، تینای همكاران

اسم شناسنامهای و اسمی كه خانواده من را صدا میزنند، پونه است و خودم به دلیل علاقه زیادی كه به اسم تینا داشتم، از زمان مدرسه این اسم را برای خودم جا انداختم. درواقع اسم پونه، مورد علاقه خانوادهام بوده اما من علاقه شدیدی به اسم تینا دارم و از آن اسم انرژی میگیرم و به اطرافیانم هم گفتهام كه من را به این اسم صدا كنند.

ذوق دیدن آدمهای معروف

من سینما را خیلی بزرگتر از آن میدیدم چون از دور نگاهش میكردم ولی وقتی وارد آن شدم، دیدم كه یك محیط بسته و كوچك است شبیه یك خانواده گسترده. البته سینما برای من هنوز هم همان جذابیت اولیه را دارد و از دیدن خیلی از آدمهای سینما شاد و ذوقزده میشوم و انرژی میگیرم و هنوزهم دنبال اتفاقاتی هستم كه منتظرش بودم، اما باید اعتراف كنم كه رفتهرفته آن هیجان و جذابیت اولیه كم و كمتر میشود.
 
  • لایک
واکنش ها: Diba

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
146
بالا