من همان اصولگرای تند و بی منطقم تو بیا و اصلاح طلب باش...
با لب هایت به ائتلاف بنشین
و پوستر چشمانت را
به دیوار قلبم آویزان کن
تاببینی ،قلم ام به نامت میچرخد
و تمام رای ام را
در صندوق نگاهت میریزم..!
دلم میخواد...
بنشینی روبه رویم...درست رو به رویم...
به فاصله کمتر از نیم متر..!
جوری که نفس هایت به صورتم اصابت کند...هی تند تند با عصبانیت حرف بزنی...
هی با اخم غُر بزنی،
من هم با یک لبخند ابلهانه پلک بزنم و سرم را تکان دهم... موهایت را پشت گوشت بریزم...
روی ابروهای درهمت دست بکشم،
آرام که شدی،بگویم:ادامه بده...اخم که می کنی،قلبم برایت تند تر میزند...
راستش...
این دیوانه
دعوای تورا،
به آشتی با بقیه ترجیح میدهد..!
حال همه ما خوب می شود
بعدتر ها،شاید خیلی بعدتر ها
دیگر این روزهارا فراموش کردیم
شاید یادمان رفت کسی که دوستش داشتیم را به چه اسمی صدا میزدیم
شاید اعداد مهم زندگیمان یادمان برود
شاید نبودن آنها را آن موقع پذیرفته باشیم !
شاید نوشتن را هم فراموش کنیم...
هرچه باشد آلزایمر گاهی برای فراموش کردن خاطراتی که تمام زندگیت را با آن سپری کرده ای...
زیاد هم بد نیست..!
دلم میخواهد بنشینی روبه رویم... درست رو به رویم... به فاصله کمتر از نی متر..! جوری که نفس هایت ...به صورتم اصابت کند! هی تند تند با عصبانیت حرف بزنی... هی با اخم غر بزنی..! من هم با لبخند ابلهانه پلک بزنم و سرم را تکان بدهم... موهایت را پشت گوشت بریزم..! روی ابروهای درهمت دست بکشم... آرام که شدی، بگویم:ادامه بده! اخم که میکنی ، قلبم برایت تند تر میزند... راستش، این دیوانه... دعوای تو را... به آشتی با بقیه ترجیح میدهد..!