مصاحبه و گفتگو گفت و گویی طنازانه با دکتر ظریف(سری اول)

  • شروع کننده موضوع Behtina
  • بازدیدها 194
  • پاسخ ها 1
  • تاریخ شروع

Behtina

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/08
ارسالی ها
22,523
امتیاز واکنش
65,135
امتیاز
1,290
459390_767.jpg


حول و حوش ساعت هشت صبح به دفتر مطالعات سیـاس*ـی و بین الملل وزارت امور خارجه در نیاوران می رسیم، وارد باغ زیبایی می شویم که سرسبزی و طراوتش آدم را یاد جاده شمال می اندازد. یک لحظه هـ*ـوس می کنیم پیاده شویم و آشی به بدن بزنیم که با دیدن محافظ ها و تیم امنیتی وزیر به خودمان می آییم و سر به زیر وارد خانه ای قدیمی می شویم.

یکی از اعضای تیم حفاظت با نگاهش ما را ورانداز می کند، ما هم نگاهش می کنیم و می گوییم: چیه برادر؟ نگاه می کنی! به ما می خوره خطرناک باشیم؟ ما اصلا حال ترور و تنش و خطرآفرینی داریم؟ اصلا وزن ما اجازه فرار بعد از عملیات را می دهد؟ ولی متاسفانه توضیحات قانع کننده ما کارگر نمی افتد و دو گوشی از سه گوشی اجازه ورود به اتاق مصاحبه را پیدا نمی کنند.

تیم حفاظت با اون بالا کلاغه رو نگاه کن و من یه دقیقه برم دستشویی و موبایلم ناراحتی قلبی داره، نباید تنها باشه هم گول نمی خورند و ما با یک گوشی که هم باید سوالات را از توی آن می پرسیدیم و هم صدای مصاحبه را ضط می کردیم، با استقبال آقای وزیر به اتاقی در ساختمان انتهای باغ وارد می شویم.

یکی از اعضای تیم حفاظت که خیلی مسئله را جدی گرفته است با ما وارد اتاق می شود. ما می نشینیم و ایشان به حالت آماده باش رو به ما و پشت به در می ایستد. مصاحبه که شروع می شود ظریف که فهمیده بود ما موجودات بی آزاری هستیم و اگر بخواهیم هم به دلیل شرایط فیزیکی نمی توانیم مشکل ساز بشویم، به مرد امنیتی لبخندی می زند تو این مایه ها که: برو برادر! اینا خسته تر از این حرفان! مرد امنیتی خارج می شود و آنقدر از کرده خود پشیمان می شود که حتی گوشی من (سیارسریع!) را هم بهم پس می دهد و مصاحبه شروع می شود:

آقای دکتر! طنزها و کارتون های متعددی در ایام مذاکرات با موضوع مذاکرات منتشر شده، چقدر پیگیری می کردید؟

عرض می کنم که، من فرصت زیادی برای پیگیری ندارم، اصولا بیشتر از روی اینترنت و ایمیل می خوانم. ولی دوستانی هستند که اطمینان حاصل می کنند تا هر مطلب خیلی خوب و یا هر مطلب خیلی بدی که در مورد من نوشته می شود را من حتما ببینم و چون عموما طنزها خیلی شیرین بودند، به رفع مقدار زیادی از فشارهایی که بود کمک می کردند. معمولا طنزها را برای من می فرستادند و کم و بیش دنبال کردم. کاریکاتورهایی هم که از من کشیده شده، عمومشان را روی کامپیوترم حفظ کرده ام تا بعدها بتوانم به آنها مراجعه کنم.

آیا مورد خاصی از آنها در خاطرتان مانده است؟

نه، معمولا از چیرهایی که می خوانم خیلی چیزی در خاطرم نمی ماند ولی یادم هست که خیلی نوشتند.

آقای دکتر علت اقبال طنزنویس ها و کاریکاتوریست ها به شما چیست؟

نمی دانم. شاید قیافه ام شوخی است که کاریکاتوریست ها دنبالش می گردند. محبت دارند.

کمتر سیاستمداری داریم که این همه مورد توجه طنزنویس ها و کارتونیست ها باشد و این توجه بیشتر از اینکه از باب نقد باشد، جنبه حمایت و تحسین دارد.

بله، معمولا محبت است. این هم لطفی هست که در جامعه خدا کمک کرده و دوستان نسبت به من داشته اند، از جمله در جامعه طنزپردازها. به هر حال مردم نیاز دارند که سوژه داشته باشند برای اینکه لبخند بزنند، بخندند، خوشحال باشند. من امیدوارم ما در دولت بتوانیم کاری کنیم که مردم همیشه شاد باشند و طنزپردازها کمک کنند به شادی مردم نه اینکه مردم در حالت غمگینی باشند و طنزپردازها فقط لحظه هایی از شادی در دریایی از غم را برای مردم فراهم کنند.

شما قبل از اینکه وزیر امور خارجه بشوید، طنز را به صورت جدی دنبال می کردید؟ اصلا به این حوزه علاقه ای دارید؟

من از طنز مودبانه و سالم و انتقادی لـ*ـذت می برم.

مثال گل آقا می خوانید؟

بله. ببینید از زمانی که همه چیز روی اینترنت آمده، من فقط روی اینترنت می خوانم. آن زمان که گل آقا بود شاید تنها نشریه ای که عادت داشتم بخرم گل آقا بود و حتما می گرفتم و نگاه می کردم.

آیا شما به عنوان یک دیپلمات در مذاکرات سخت و نفس گیر از طنز هم بهره می برید؟ اصولا طنز در دیپلماسی چه جایگاهی می تواند داشته باشد؟

حتما در دیپلماسی نیاز است که شما لحظات سخت را آرام بکنید. البته بعضی دیپلمات ها هستند که از طنز یا به قول بعضی ها جوک استفاده می کنند. ولی این کار بیشتر به درد زمانی می خورد که شما دارید سخنرانی می کنید. در مذاکره نیاز است که بعضی وقت ها با چند کلمه که خشکی و تلخی مذاکرات را از بین می برد، تغییر ذائقه ایجاد کنید. خب من این روش را دارم که زمانی که مذاکرات سخت می شود، به خصوص زمانی که خود من مقداری تند می شوم، با فاصله کمی بعد از نتیجه ای که از آن حرکت به دست آمد، فضا را مقداری تلطیف می کنم. الزاما نه با جوک گفتن، با یکی دو کلمه که بتواند فضا را عوض کند.

از این موارد چیزی در خاطرتان هست؟

یادم نمی آید. آن «یک ایرانی را تهدید نکن» را هم اگر شخص دیگری نگفته بود، خیلی یادم نبود که چه گفته ام.

شوخ طبع ترین همکار شما و مسئول جمهوری اسلامی چه کسی است؟ به خصوص افرادی که همراه شما در مذاکرات بودند و یا دوستان وزارت امور خارجه؟

آقای حسین فریدون از کسانی است که خوب می تواند فضای جلسه را با طبع شیرین خودش مقداری تلطیف کند.

در طول مذاکرات اتفاق بامزه ای پیش آمد؟

اتفاق بامزه شاید همان اتفاقی است که در عین حال تند هم تلقی می شود. پرت شدن قلم از دست آقای کری بود و بعد هم که آقای عراقچی بدتر برش گرداند.این ماجرا ضمن اینکه خیلی در لحظات تلخ و تندی بود، مقداری هم حالت طنزآمیزی داشت.

بعد این قضیه یک ایرانی را تهدید نکن، اگر تهدید می کردند عکس العملتان چه بود؟

نه وقتی ماگفتیم تهدید نکن، اتفاق بامزه بعدش این بود که وزیر خارجه روسیه هم گفت و نیز یک روسی را، و جماعت زد زیر خنده.

حالا اگر آنها به تهدیدشان ادامه می دادند، چه عکس العملی نشان می دادید؟

بالاخره هر بحثی یک نتیجه ای دارد. بعد از اینکه ما آن صحبت را کردیم دیگر روند به سمتی رفت که مذاکره ادامه پیدا بکند. ولی خب طبیعی است که طرف های مذاکره در لحظاتی تلخ می شوند و در لحظاتی روش دیگری دارند. ولی خب در آن لحظه گفته شده بود که برویم خانه هایمان، ما هم گفتیم خب برویم.

ما گاهی برنامه های کاری شما را که می بینیم، وحشت می کنیم. مثلا ده شب با خانم موگرینی دیدار می کنید، دوازده شب شام کاری با وزیر خارجه سوئیس، بعد یکهو دو شب آقای جان کری زنگ می زند. شش صبح هم باید برید استقبال نخست وزیر گواتمالا، کلا به خواب اعتقاد دارید؟

(خنده) کمی. من معمولا عادت دارم شب ها بین 10 تا 11 می خوابم و صبح ها هم چهارونیم و پنج بیدار می شوم. این خوابی است که معمولا دارم. ولی خب اگر بیکار هم باشم خیلی بیشتر از این خوابم نمی برد اما اگر کار باشد ممکن است شبی دو ساعت یا کمتر بخوابم.

ما واقعا نگرانتان می شدیم. جان کری 2 شب زنگ می زد، می گفتیم این چه وقت زنگ زدن است.

تازه من 15 سال از آقای جان کری جوان تر هستم و ایشان 15 سال از من پیرتر است. اما آن جلسه 9 ساعته را ایشان پا به پای من بیدار بود و در جلسه بود. فقط به خاطر سن و سالش بیشتر از من دستشویی می رفت. (خنده!)

می خواستید رکورد بزنید؟

نه.کار بود. اصلا در خط رکورد زدن و این حرف ها نبودیم. یعنی وقتی کار باشد آدرنالین تزریق می شود و بدن ترشح می کند و آدم دیگر نمی فهمد. یک جلسه بود در اجلاس جهانی حقوق بشر سال 1372، ما ساعت 9 صبح رفتیم فردا ساعت 6 صبح از جلسه بیرون آمدیم. یعنی یک شبانه روز نماز را در سالن اجلاس خواندیم. این اتفاقات زیاد در عالم دیپلماسی می افتد و چیز عجیب و غریبی نیست.

مدیر هتل کوبورگ از طولانی شدن مذاکرات شاکی شده بود. نمی خواست که زودتر مذاکرات را تمام کنید؟

مدیر هتل کوبورگ که از خدایش بود. به خاطر اینکه هتل کوبورگ یک وجهه و شناسایی بین المللی پیداکرد. در آن دوران که مذاکرات بود با توجه به اینکه هتل کوبورگ هتل خیلی بزرگی نیست (و قبلا یک قصر بوده که تبدیل به هتل شده و اتاق زیادی ندارد) تمام اتاق هایش پر بود. یعنی شما حساب کنید هفت تیم مذاکره کننده، هفت کشور، به اضافه تیم مذاکره کننده اروپا حضور داشتند و همه اتاق ها پر. مدیر هتل حتما خوشحال بود.

در واقع مشتری دیگری نداشتند در آن ایام.

نه در آن دوران اگر مشتری دیگری می داشتند، مجبور بودند به خاطر ما عذرش را بخواهند.

به خاطر همان دیپلماسی بالکنی، وقتی خبرنگاران داد می زدند، آرامش بقیه از بین می رفت.

نه مشتری دیگری نبود که آرامشش بهم بخورد. مشتری های دیگری هم بودند که احتمالا در بالکن های خودشان داشتند گوش می کردند ببینند ما چه می گوییم! (خنده)

آن ناهارهای کاری معروف را کدام طرف حساب می کرد؟

ناهارها را هتل حساب می کرد. یعنی دولت اتریش که ما را مهمان کرده بود، از هر هیاتی دو یا سه اتاق مهمان دولت اتریش بودند در هتل کوبورگ و ناهار و شام و صبحانه هم همراه با اتاق بود. البته در دو سالن ناهار می خوردیم. چون ما هم حاضر نبودیم نوشیدنی در حین غذا خوردنمان سرو شود و هم اینکه غذای حلال برای ما می آوردند. لذا بقیه هیات ها در سالن مجاور ما غذا می خوردند و غذای ما را هتل به هزینه خودش از یک رستوران ایرانی که غذای حلال می فروخت، می گرفت.

جالب بود هیات های دیگر می آمدند دم سالن غذاخوری ما، سرک می کشیدند که ما دعوتشان کنیم بیایند با ما ناهار بخورند (خنده!) ما هم عموما دعوت می کردیم، چون غذای ما خیلی بهتر از غذای آن طرف بود. روزهای اول خیلی اطوکشیده در اتاق خودشان غذا می خوردند تا اینکه ما گفتیم یک روز بیایید با ما غذا بخورید (خنده)

آمدند و خوششان آمد؟

آمدند و دیگر مشتری شدند! هر دفعه زیاد می آمدند.

کدام غذاهای ایرانی را بیشتر دوست داشتند؟

معمولا کباب های ما را خیلی دوست دارند. خورشت فسنجان ما را خیلی دوست دارند. مخلفاتی که ما استفاده می کنیم مثل حلیم بادمجان و ماست و خیار را دوست دارند.

دلتان برای بالکن هتل کوبورگ تنگ نشده؟

به هیچ وجه (خنده)

آنقدر سخت گذشته؟

خب روزهای دشواری را ما در هتل کوبورگ به سر بردیم و بالکن درواقع تنها فضای تنفسی ما بود. یعنی واقعا هم دیپلماسی بالکنی با یک اضطرار شروع شد. چون از هتل که بیرون نمی رفتیم و در طول برخی مذاکرات شاید سه یا چهار بار کلا ما از هتل خارج می شدیم، بیست و چند روز آنجا بودیم و آن هم برای کار. مثلا می رفتیم سازمان ملل یا مثلا دو، سه شب احیا را به مسجد وین رفتیم برای احیا. آن هم فکر نکنم هر سه شب را توانسته باشیم. یک یا دو شب توانستیم. به هر حال یعنی شرایط جوری بود که نیاز بود برای نفس کشیدن به بالکن برویم.

پس کلا از بالکن خاطره خوبی ندارید؟

فقط از بالکن هتل کوبورگ! اتفاقا بالکن خوب است. بالکن باعث می شد بتوانیم نفس بکشیم. خب خبرنگاران آن پایین صبح تا شب، بعضی وقت ها تا نیمه های شب جلوی چادری که آنجا زده بودند می ایستادند. اطلاعاتی نداشتند و گاهی خبرهای نادرست به آنها القا می شد از جاهای مختلف. بعضی ها از داخل مذاکرات هیات های دیگر به آنها القا می کردند و گاهی اوقات هم از داخل کشور به آنها خط القا می شد. لذا آنها در یک حالت خیلی بدی بودند و نیاز بود که با آنها ارتباط برقرار شود.

شما هم گهگاه با یک توییت کل معادلات را بهم می زدید.

حالا معادلات را بهم نمی زدیم ولی نقش خودمان را ایفا می کردیم.

در آن ایام خواب عجیبی هم در مورد مذاکرات دیده اید؟

یکی از لطف هایی که خدا به من کرده، این است که خواب یادم نمی ماند و لذا احتمال دارد خواب دیده باشم ولی حتی اگر محتوایش هم یادم نباشد، اصلش را هم که خوابی دیده باشم در مورد مذاکره به یاد ندارم.

مذاکرات با خارجی ها سخت تر بود یا توجیه منتقدان داخلی؟

بالاخره مورد اول به نتیجه رسید و مورد دوم به نتیجه نرسید! (خنده) شما می توانید نتیجه بگیرید که کدام سخت تر بود.

چه روش درمانی ای را برای کمردردهای بعد از خواندن تیترهای کیهان پیشنهاد می کنید؟

نخواندنش! (خنده) پیشگیری بهتر از درمان است. معمولا هم همین روش را دارم ولی بالاخره فشارهای عصبی مخصوصا در شرایط ما که بدن به خاطر بی حرکتی آمادگی خودش را از دست می دهد، می تواند تاثیرات زیادی داشته باشد. لذا باید یکی از این کارها را کرد؛ یا عصبانی نشد یا نخواند، یا تحرک داشت و یا درد را تحمل کرد!

انشاالله دیگر هیچ وقت چنین اتفاقاتی نیفتد. در برنامه «دید در شب» فرمودید که در یک جلسه ای بودید که سردبیر کیهان هم آنجا بودند...

مدیرمسئول منظورم بود، اشتباه کردم. چون بعدا به من گفتند که ایشان مدیرمسئول هستند و کیهان سردبیر ندارد. من خیال می کردم ایشان هم مدیرمسئولند و هم سردبیر ولی ظاهرا مدیرمسئولند.

می خواهیم بدانیم ایشان به عنوان یکی از مقامات آنجا نشسته بودند؟

خیر. من شب قبل از آن تیتر، یک جلسه بزرگی با مدیران مسئول و خبرنگاران ارشد حوزه دیپلماسی داشتم که مروری می کردیم بر تحولات و اتفاقات آن واقعه را هم من در آن جلسه توضیح کامل داده بودم. به همین دلیل هم برایم تیتری که به کار بـرده بودند، عجیب بود.

اصرار کردند که می خواهند این را تیتر انتخاب کنند؟

اصرار نکردند. فقط به من خبر دادند که من فردا یک تیتری می زنم. چون رابـ ـطه شخصی ما رابـ ـطه بدی نیست. هم سلام و علیک گرم و نرمی داشتیم و هم خداحافظی دوستانه ای. فقط ایشان در هنگام خداحافظی گفتند تیتری که فردا من می زنم، تو خیلی ازش خوشحال خواهی شد. من جوابی ندادم ولی معمولا ایشان هیچ وقت تیتری نزده که من ازش خوشحال شوم. فکر نمی کردم ایشان دارد یک خبر مهمی به من می دهند (خنده!)

پس آن تیتر خیلی برایتان غیرمنتظره بود.

بله. غیرمنتظره بود به خاطر اینکه درست خلاف جهتی بود که باید می بود.

در جایی فرموده بودید که با آقای لاوروف رفاقت بیست ساله دارید. با کدام یک از چهره های دیگر بین المللی رفاقت دارید؟

عرض کنم به حضورتان که من با آقای کوفی عنان از دیرباز رفیق هستم. با آقای الیاسان که الان قائم مقام دبیرکل شورا است، الان نزدیک به سی سال است که رفاقت داریم. با تعدادی از وزرای خارجه، مخصوصا آنهایی که کار بین المللی کرده اند یا از داخل وزارت امور خارجه آمده اند. خب سال هاست ما با هم آشناییم. وزرای خارجه سابق مصر مثل آقای عمرو موسی که مدتی دبیرکل اتحادیه عرب بود. وزرای خارجه پاکستان، سفرای پاکستان، با کشورهای منطقه رفاقت قدیمی داریم. با امیر کویت شاید نزدیک به 30 سال است که رفاقت داریم. با مرحوم آقای سعود الفیصل با اینکه سیاست هایمان اختلاف داشت، سلام و علیک گرم داشتیم.

پس می شود سیاست ها متفاوت باشد اما رفاقت هم باشد؟

بله. حتما می شود. رفاقت هم به معنی این نیست که صبح و شب با هم فالوده بخوریم. سلام و علیک گرم داریم. همدیگر را خوب می شناسیم. زوایای اخلاقی همدیگر را خوب می دانیم. با تعداد قابل توجهی از این افراد رفاقت دارم. چون من خیلی جوان بودم که وارد این حوزه شدم. حدودا 20 سالم بود و الان خیل یوقت است که در این کار هستم. لذا خیلی از افرادی که با من ارتباط کاری داشتند، الان یا به رحمت خدا رفته اند یا بازنشسته شده اند. زمانی که کاردار جمهوری اسلامی ایران در نمایندگی مان در نیویورک بودم، بقیه کسانی که من با آنها مذاکره می کردم، متوسط سنشان بین 50 تا 60 بود.

یادم نمی رود، یک بار به عنوان کاردار با سفیر انگلیس ملاقات داشتم، در زمان تدوین قطعنامه 598 بین 25 تا 26 سالم بود و ایشان مذاکره را اینطور شروع کرد: «در طول 25 سالی که من در وزارت خارجه انگلیس دیپلماتم»، یعنی این جوری می خواست بگوید سن تو به اندازه سابقه من است. یادم نمی رود، اوایل انقلاب یک سفیر خارجی می خواست یکی از همکاران ما را که مدیرکل بود تحقیر کند، پرسیده بود تو چند سال است که دیپلماتی؟ ایشان جواب داد من 30 ساله که دیپلمات هستم! پرسید یعنی تو از زمان شاه دیپلمات بودی؟ جواب داد: نه، من این ده سال اخیر را سه شیفت کار کرده ام! (خنده)

در این مدت آیا منتقدان نقدی کردند که از شدت غیرمنطقی بودن، هیچ جوابی برایش نداشته باشید؟

البته برای همه چیز جواب هست ولی وقتی کسی خواب باشد، می شود بیدارش کرد اما اگر خودش را به خواب بزند که نمی شود کاری کرد. لذا جواب هست ولی خیلی وقت ها آدم منصرف می شود از جواب دادن، به خاطر اینکه احساس می کند جواب فایده ای ندارد. بعضی وقت ها که من بعضی مطالب را می خوانم این احساس بهم دست می دهد. البته بعضی نقدها هم ممکن است منصفانه نباشد اما قابل فهم است. منصفانه بودن یا قابل فهم بودن دو مقوله است.

ادامه دارد...
 
  • پیشنهادات
  • Behtina

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/08
    ارسالی ها
    22,523
    امتیاز واکنش
    65,135
    امتیاز
    1,290
    گفت و گویی طنازانه با دکتر ظریف (سری دوم)
    حول و حوش ساعت هشت صبح به دفتر مطالعات سیـاس*ـی و بین الملل وزارت امور خارجه در نیاوران می رسیم، وارد باغ زیبایی می شویم که سرسبزی و طراوتش آدم را یاد جاده شمال می اندازد.
    460488_473.jpg


    تنها یک چیز می توانست دو طنزنویس چاق و تنبل را ساعت شش صبح از خواب بیدار کند و آن چیزی نبود جز گفت و گویی طنز با یکی از محبوب ترین شخصیت های سیـاس*ـی سی و هفت سال اخیر، محمدجواد ظریف. حول و حوش ساعت هشت صبح به دفتر مطالعات سیـاس*ـی و بین الملل وزارت امور خارجه در نیاوران می رسیم، وارد باغ زیبایی می شویم که سرسبزی و طراوتش آدم را یاد جاده شمال می اندازد. یک لحظه هـ*ـوس می کنیم پیاده شویم و آشی به بدن بزنیم که با دیدن محافظ ها و تیم امنیتی وزیر به خودمان می آییم و سر به زیر وارد خانه ای قدیمی می شویم.

    یکی از اعضای تیم حفاظت با نگاهش ما را ورانداز می کند، ما هم نگاهش می کنیم و می گوییم: چیه برادر؟ نگاه می کنی! به ما می خوره خطرناک باشیم؟ ما اصلا حال ترور و تنش و خطرآفرینی داریم؟ اصلا وزن ما اجازه فرار بعد از عملیات را می دهد؟ ولی متاسفانه توضیحات قانع کننده ما کارگر نمی افتد و دو گوشی از سه گوشی اجازه ورود به اتاق مصاحبه را پیدا نمی کنند.

    تیم حفاظت با اون بالا کلاغه رو نگاه کن و من یه دقیقه برم دستشویی و موبایلم ناراحتی قلبی داره، نباید تنها باشه هم گول نمی خورند و ما با یک گوشی که هم باید سوالات را از توی آن می پرسیدیم و هم صدای مصاحبه را ضبط می کردیم، با استقبال آقای وزیر به اتاقی در ساختمان انتهای باغ وارد می شویم.


    من دو سال پیش از قول یکی از نماینده ها شنیدم که می گفتند چرا آقای ظریف انگلیسی حرف می زند. مگر فارسی خودمان چه ایرادی دارد؟ این از آن نقدهایی بود که نمی توانستم منطقش را هضم کنم.

    بالاخره وقتی بخواهند نقدی بکنند که یک لعاب میهن پرستی هم به آن بدهند، از این حرف ها می زنند و آدم نمی تواند جواب هم بدهد. من به آن برادری که این صحبت را کردند، چند بار توضیح علمی دادم که در ترجمه معمولا اگر بهترین مترجم هم حرف شما را ترجمه کند، سی درصد از حرف شما از بین می رود. این ثابت شده است. الان در زبان هایی که من خیلی به آنها تسلط ندارم وقتی به ترجمه آن گوش می کنم احساس می کنم تکه هایی از حرف من افتاده است و تاکید می کنم که باید این را می گفتی.

    حالا در این مذاکرات سخت کارشناسی که تخصص کاری من از هر مترجم دیگری در آن حوزه بیشتر است، چرا از این امکان استفاده نکنم و اجازه بدهم که طرف مقابل متوجه نشود که ما می خواهیم چه بگوییم. من این ها را برایشان توضیح داده بودم ولی خب ظاهر امر این بود که ایشان تمایل دارند نقدشان را به هر شکلی که شده مطرح کنند.

    این معضلی که فرمودید و این که در ترجمه به هر حال حتما نواقصی وجود دارد و دیپلمات باید اشراف کامل داشته باشد. در دوره قبل مذاکرات فکر می کنید این مشکل می توانسته خللی وارد کند به روند مذاکرات؟

    البته من فکر نمی کنم معضل اصلی در دور قبلی مذاکرات این بوده که به فارسی مذاکره می کردند اما بالاخره یکی از مشکلات این است که شما وقتی از طریق مترجم مذاکره می کنید، مفاهمه ای صورت نمی گیرد و در حد همان بیانیه خواندن و تکرار مواضع است. برای اینکه وارد مفاهمه و مذاکره در سطح بین المللی شوید، ماجرا به عبارات می رسد و اینکه دقیقا با آن موضوع چه کنیم؟ ریزه کاری ها و پرداختن به جزییات از طریق مترجم امکان ندارد. خیلی جالب است، در سازمان ملل متحد شش زبان رسمی وجود دارد و همه می توانند با زبان های رسمی سخنرانی کنند، ولی وقتی مذاکره می شود، با یک زبان مذاکره می کنند. چون نمی شود همزمان با شش زبان مذاکره کنید. خنده دار می شود.

    کمیسیون برجام که بعد از برجام در مجلس تشکیل شد، ایرادات زبان انگلیسی و ابهام هایی که در کلمات وجود داشت، می گرفتند. آنجا چیزی برایتان عجیب نبود؟

    نه خیلی عجیب نبود به خاطر اینکه هر کسی تنها به قاضی برود، راضی برمی گردد. دوستان با خودشان مذاکره می کردند، بعد می گفتند اگر این کلمه به جایش این کلمه بود، بهتر بود. بعضی موارد اشتباه می کردند. یعنی کلمه ای که آنها می گفتند درواقع تمام ابعاد مفهومی اش را در زبان اصلی متوجه نمی شدند. یعنی یا رفته بودند فرهنگ لغت نگاه کرده بودند یا گوگل ترنسلیت.

    در بعضی مواقع هم درست می گفتند. اما یک نکته ای را فراموش کرده بودند که این حاصل مذاکره است. من مقاله ننوشته بودم. دوستان همیشه متن مذاکراتی را با سخنرانی اشتباه می گرفتند. فکر می کردند که متن مذاکراتی باید هر کلمه اش دربر گیرنده مواضع ما باشد، در صورتی که متن مذاکراتی هیچ کلمه ایش دربرگیرنده مواضع ما و طرف مقابل نمی تواند باشد. حد وسط است.

    بر روی تک تک کلمات مفاهمه صورت می گیرد دیگر؟

    کلماتی که در نتیجه وزنی دارند، حتما همین روند را طی کرده اند. یعنی ممکن است کلمه ای که الان در برجام است، حاصل این باشد که مثلا ما یک کلمه را که از این چهار مرحله قوی تر باشد را آورده باشیم و طرف مقابل یک کلمه ای که چهار کلمه از این ضعیف تر است، آورده باشد. بعد آنقدر با هم بالا و پایین کرده باشیم که به این کلمه رسیده باشیم. یا یک عبارتی- حالا الزاما کلمه هم نه. عبارتی، جمله ای، مفهومی، موضوعی... به هر حال مذاکره است دیگر. شما باید در یک چهارچوب به نتیجه برسید.

    آقای ظریف شما سی سال آمریکا زندگی کرده اید. در عرصه سیـاس*ـی ایران وقتی می خواهند یک ناسزای سیـاس*ـی بگویند، می گویند لیبرال خودفروخته. آنجا که قالب افراد لیبرال هستند از چه ناسزایی استفاده می کنند؟

    البته آنجا هم لیبرال بودن برای یک گروهی توهین تلقی می شود. یعنی گروه های تندروی آمریکایی، لیبرال بودن را فحش تلقی می کنند. به هر کجا که بروی، آسمان همین رنگ است!

    منظورتان نئوکان ها هستند؟

    نئوکان ها درواقع اصطلاحی بود که در اواخر دهه نود میلادی و اوایل قرن جدید به یک گروهی که دیدگاه های تندروانه ای در حوزه استفاده از ابزار سخت برای نهادینه کردن قدرت آمریکا داشتند، به کار می رفت. علی القاعده آنها همواره تندروترین قشر جامعه سیـاس*ـی آمریکا نبودند. در دوران هایی گروها هایی دیگر، مثلا یک زمانی کسانی که ضدکمونیست بودند که الزاما نئوکان هم نبودند، افراد تندرو بودند.

    در دوران جنگ سرد، در دورانی که در آمریکا به دوران مک کارتیزم معروف است و درواقع مردم را تفتیش عقاید می کردند که آیا گرایشی به سوسیالیسم دارند یا نه. خیلی هم قدیمی نیست. برای دهه پنجاه و شصت میلادی است. به هر حال در آن زمان، آن دیدگاه، دیدگاه تندرو بود و به کسانی که دیدگاه این طرفی داشتند، می گفتند کمونیست و یا لیبرال. من یادم هست که در آن دوران برای اینکه به کسی بگویند کمونیست به مسخره می گفتند کامی.


    در فضای مجازی، نظری و یا کامنتی داشته اید که بخواهید اجابتش کنید؟ درخواست های عجیب و غریبی از شما می شود. مثلا اینکه یکی وام می خواهد و یکی کارش جایی گیر است.

    تا آنجایی که در فضای مجازی می بینم و ایمیل هایی که به من می رسد، واقعا در حد توان من نیست یا در حوزه اختیار من نیست. فقط باعث می شود، شرمنده شوم که نمی توانم چنین چیزی را اجابت کنم. اما آن جایی که در حوزه کاری و اختیاری من است، اگر باید تذکری بدهم، اگر باید داخل وزارت خارجه تذکری بدهم، فورا تذکر می دهم. اگر هم به حوزه کاری وزارتخانه دیگری مربوط باشد، به آنها منعکس می کنیم. اما همانطور که شما گفتید درخواست های کار و وام و... می شود.

    پس به صفحه شما پناه می آورند؟

    صفحه ایمیل بیشتر، چون گفته ام صفحه های دیگر را نمی خوانم.

    در برنامه «دید در شب» هم اشاره کردید که ایمیلی به شما زده اند و پیگیری کرده اید. فکر کنم از این به بعد ایمیل ها بیشتر هم بشود.

    اتفاقا از وقتی «دید در شب» پخش شده تعداد ایمیل ها خیلی بالا رفته. مخصوصا ایمیل هایی که از دوستان خارج از کشور راجع به مشکلاتی که نه الزاما با کنسولگری ما، با بعضی مقررات ما دارند.

    خیلی از مسئولان کشور اکانت های رسمی توییتر و فیسبوک دارند (سایت هایی که در کشور فیلترند) و ظاهرا آن دوستانی که اکانت رسمی ندارند، هرازگاهی با اکانت فیک سر می زنند و از ماجراها باخبرند. این وسط به غیر از فروشندگان فیلترشکن، چه کسانی بر فیلترینگ اصرار دارند؟

    بالاخره در کشور دیدگاه ها و نظرات متفاوتی وجود دارد و آنچه که در صحنه بروز و ظهور پیدا می کند، حاصل این تعاملات است. وزارت خارجه طبق مقررات اجازه دارد که به فضای مجازی دسترسی داشته باشد. من از توییتر بیشتر برای رساندن پیام به خارج استفاده می کنم و دیده اید که بقیه مسئولان عالی رتبه کشور هم از این ابزارها کم و بیش استفاده می کنند. ولی دغدغه هایی بین مسئولان مختلف در مورد سوءاستفاده های اخلاقی و غیراخلاقی که از این زمینه ممکن است بشود، وجود دارد.

    کامنتی زیر پست های فیسبوکتان یا توییتر دیده اید که خیلی شما را بخنداند؟

    خیلی کم، ولی دیده ام. البته بعضی هایش آدم در مرحله اول می خندد و بعد می گوید خوب بود که این نبود. مخصوصا در توییتر.

    چون در کامنت ها یک محاجه و مناظره ای می شود بین آنهایی که طرفداری می کنند و آنهایی که مخالفت می کنند. بعد بعضی وقت ها این دعوا ادامه پیدا می کند. این به آن حرف قلمبه سلمبه می زند، آن یکی جواب می دهد. بعد بعضی وقت ها اینها یک مقداری هم خنده دار می شود از جهت الفاظی که برای یکدیگر به کار می برند. گاهی همه شان هم خارجی هستند، یعنی دو طرف دعوا خارجی هستند.

    اینکه یکی فارسی حرف بزند و یکی خارجی جواب بدهد چه؟

    نه. عموما در توییتر چون من به انگلیس می نویسم، جواب ها هم به انگلیسی است.

    شده تا به حال غیرایرانی و به زبان انگلیسی از شما حمایت بکند؟

    اووه. فراوان. خیلی زیادند. با هم دعوا می کنند سر قضایا.

    از چه کشورهایی هستند؟

    معلوم نمی شود ولی بینشان آمریکایی زیاد هست. اروپایی هم هستند.

    دیدگاهی که دولت یازدهم دارد و شما ترویج می کنید، یعنی صلح، دوستی، گفت و گو و حل مشکلات از طریق مذاکره، به نظرتان در آمریکا طرفداران زیادی پیدا کرده؟

    نمی توانم بگویم که امروز دولت ایران در آمریکا محبوب شده است، چون فضای ضدایرانی همچنان قوی و وسیع است که زمان زیادی کار می برد تا این فضا تعدیل شود. اما من احساس می کنم، گروه هایی هستند در اقشار و در نخبگان آمریکا و در نخبگان غرب که متوجه ضرورت روی آوردن به رویکرد ما شده اند و این را مطرح می کنند. در منطقه خودمان هم همینطور است. ولی خب یک فضای تندی هم از قبل وجود داشته و کماکان هم یک گروهی تلاش می کنند آن فضا را به هر قیمتی که شده زنده نگه دارند.

    شما تصور می کردید آقای دونالد ترامپ تا این مرحله رای بیاورد و بالا بیاید؟

    نه واقعا. نه من تصور می کردم و نه خیلی دیگر از ناظران سیـاس*ـی. برای همین است که الان می بینیم که در بدنه و در بخش نخبگی جمهوری خواه تعجب و نگرانی ایجاد شده است و حتی امروز خواندم که آقای ترامپ گفته اگر این برخوردها ادامه پیدا بکند، به عنوان مستقل در انتخابات شرکت می کنم. البته در گذشته هم یکی، دو مورد مشابه آقای ترامپ داشتیم که افرادی که وضع مالی بسیار خوبی داشتند از حزب جمهوری خواه وارد کارزار مقدماتی انتخاباتی شدند و بعد حزب آنها را برنتابید، اقبال مردم را هم داشتند ولی چون حزب آنها را برنتابید رفتند و به عنوان مستقل وارد مبارزات انتخاباتی شدند و خب توفیقی هم نداشتند، به خاطر ماهیت دوحزبی سیستم سیـاس*ـی آمریکا.


    اگر آقای ترامپ رئیس جمهور آمریکا شود، موقع سخنرانی سالانه در سازمان ملل، می نشینید و گوش می کنید یا می گذارید تجربه سخنرانی برای صندلی های خالی را داشته باشد؟

    معمولا برخلاف ما که زمان به دست گیر قدرت و یا به دست گیری مسند ریاست جمهوری خیلی نزدیک است به مجمع سازمان ملل- یعنی ما در مرداد مراسم تحلیف و تنفیذ را داریم و شهریور و مهر هم مجمع سازمان ملل را در آمریکا- هفت هشت ماهی فرصت هست از یازده ژانویه که مراسم سوگند رئیس جمهور را برگزار می کند و رئیس جمهوری را به دست می گیرد، یعنی در ماه دی، تا زمانی که بیاید مجمع عمومی و سخنرانی کند، بیش از 9 ماه می گذرد و در این 9 ماه هرکسی می تواند تشخیص دهد که آیا همان فردی است که قبل از انتخابات سخنرانی می کرد و یا اینکه مسئولیت سنگین اداره یک کشور تغییری ایجاد کرده است. در آمریکا به هر حال این 9 ماه فرصت هست. چون دوستان ما در ایران معمولا تجربه خودشان را نگاه می کنند و فکر می کنند فرصتی نیست از مرداد تا شهریور. ولی آنجا فرصت هست برای بررسی کردن.

    آقای دکتر شما امیر تتلو را می شناسید؟

    خیر، ولی این دو، سه روز یکی دو تا نقل قول از ایشان دیده ام و من هم پاسخ دادم. یعنی یک نفر با ایمیل برای من از طرف ایشان نقل قول کرد.

    ایشان در اینستاگرام نزدیک به سه میلیون طرفدار دارند و پیامشان را منتشر کرده اند. می خواستم ببینم شما پاسخی برای ایشان دارید؟

    من خدمت ایشان از طریق ایمیلی که از طرف ایشان برای من فرستاده بودند، عرض کردم که گلایه هایی که دارند به من برنمی گردد. یعنی من نه در حوزه موسیقی تصمیم گیری می کنم و نه در حوزه فوتبال لذا نقشی هم در این زمینه ندارم. دیدگاه هایم را هم همواره عرض کرده ام و خودم هم گفته ام که چه موسیقی ای گوش می کنم و آن نوع موسیقی را من معمولا گوش نکرده ام.

    البته این روزها که فرصت گوش کردن به همان نوع از موسیقی که می پسندم هم واقعا پیدا نمی کنم. چون معمولا ما موسیقی را زمانی که در ماشین می نشستیم که سفری برویم، فرصتی بود که نواری از آقای شجریان یا افرادی شبیه ایشان می گذاشتیم و گوش می کردیم. الان که از این نعمت هم کم بهره ایم.

    آقای تتلو یک آهنگی برای انرژی هسته ای خوانده اند. شاید توقع ایشان این بوده که به همین دلیل مورد حمایت قرار می گرفتند.

    والله من معمولا خیلی گوش نمی کنم به موسیقی غیرسنتی. یک ته ذهنی دارم از اینکه شنیده بودم ایشان آهنگی خوانده اند ظاهرا هم آهنگ ایشان بر روی این بود که انرژی هسته ای حق مسلم ایران است و این حرف ها. من نباید کار ویژه ای می کردم و این موضعی بوده که همه کشور داشته اند.

    در بچگی وقتی همه بچه ها دوست داشتند دکتر و مهندس شوند، شما دوست داشتید وزیر امور خارجه شوید؟

    نه، به هیچ وجه. من همیشه می خواستم پزشک شوم. بعد فهمیدم که خیلی با خون رابـ ـطه خوبی ندارم و دلم نمی آید چنین کاری بکنم. در مدرسه شاگرد خوبی بودم و همیشه معدلم بالای 19 بود. بعد تصمیم گرفتم بروم در رشته های فنی چون ریاضی ام هم خوب بود و وقتی هم که وارد دانشگاه شدم، رشته کامپیوتر رفتم. بعد از آن بود گروهی از دوستان تشویق کردند که رشته ام را عوض کنم. حتی آن زمان هم که می خواستم رشته ام را عوض کنم، بیشتر به سیاق افرادی که تبعیت از مرحوم دکتر شریعتی می رفتند جامعه شناسی بخوانند، اول رفتم جامعه شناسی.

    پس در شیطنت های کودکی هم مذاکره می کردید و اهل دعوا نبودید.

    آره. اهل دعوا که نبودم ولی اهل وزیر خارجه شدن هم نبودم!

    چه کاری را بهتر از همه کارها انجام می دهید و چه کاری را بدتر از همه کارها؟

    من نقاشی ام خیلی بد است. از بچگی هم یادم هست که اگر چند نمره 20 در کارنامه ام نبود، یکی از آنها حتما هنر بود. لذا در بی هنری خودم تردیدی ندارم. کاری هم که بهتر از هر کاری انجام می دهد شاید نوشتن باشد و از بچگی انشای خوبی داشتم. زیاد می نویسم.

    چه فوبیایی دارید آقای دکتر؟

    یک زمانی در کودکی در درکه پایم گیر کرد به جایی و داشتم یه ذره می افتادم و از آن به بعد از بلندی یک مقداری نگرانی دارم.


    غیر از آن کمردرد معروفتان، عجیب ترین شرایطی که در آن بیمار شدید چه بود؟ چون در شغل شما خیلی مهم است که شمایلی از شما رسانه ای می شود، سالم و قوی باشد.

    اتفاقا خیلی قبل از اینکه شما شمایل را بگویید خودم هم می خواستم به همین اشاره کنم. من یک مدتی شش تا از دندان های جلوی صورتم را مجبور شدم عمل کنم و برخلاف تصوری که اول می کردم، یک مدت زیادی دندان های پایینی جلو را نداشتم. حالا نمی دانم چقدر توجه شده باشد، از بعد از برجام تا نزدیک های دی ماه و خب آن وقت برای من حضور در صحنه ها خیلی مشکل بود. یادم هست اولین بار در شورای روابط خارجی خودمان، شورای راهبردی روابط خارجی، یک سخنرانی کردم که خیلی سخت بود. چون مجبور بودم کاری بکنم که دندان ها خیلی معلوم نباشد.

    اگر می شد یک سوال را از یک نفر بپرسید، چه سوالی را از چه کسی می پرسیدید؟

    (خنده) نمی دانم چه سوالی می پرسیدم.

    در شرایط اضطرار کار عجیبی کرده اید که بعدا به آن فکر کرده باشید و برای خودتان عجیب بوده باشد؟

    نه. به نظرم نمی آید کار عجیبی کرده باشم. معمولا در شرایط اضطرار من دعا می کنم و متوسل می شوم. لذا خیلی برایم عجیب نیست.

    وقتی خیلی عصبانی بشوید، چه می کنید؟

    معمولا خیلی عصبانی نمی شوم، مخصوصا از خارجی ها. چون از خارجی ها توقع دارم که برخوردشان برای منافع خودشان باشد. از داخلی ها بعضی وقت ها هم عصبانی می شوم و هم می رنجم. چون توقع ندارم از آنها که چنین باشند. اما بعد از یک مدتی تمام می شود و می گذرد.

    تا به حال اسم خودتان را گوگل کرده اید؟ چند وقت یکبار این کار را انجام می دهید؟

    بله. البته زیاد انجام نمی دهم ولی وقتی که خیلی بیکار شوم و یک اسم دیگری را گوگل کرده باشم و اطلاعات جالبی بیاید می گویم من هم بروم خودم را گوگل کنم. یا بعضی وقت ها برای عکس می روم ببینم چه عکس های جدیدی درآمده. البته موتورهای جست و جوگری هستند که به صورت مرتب اگر چیز مهمی راجع به شما نوشته شده باشد، برای شما می آورد.

    مگر شما بیکار هم می شوید؟

    بله. ممکن است. (خنده)

    در طول سفرهای تان به کشورهای مختلف، عجیب ترین و بدمزه ترین و خوشمزه ترین غذایی که خورده اید چه بوده؟

    ما خیلی انتخاب غذاهایمان گسترده نیست. بالاخره یا ماهی می خوریم که از نظر شرعی حلال باشد یا غذای ایرانی می خوریم.

    زمانی که آمریکا بودید هم هر روز غذای ایرانی می خوردید؟

    نه. ما آمریکا غذای حلال گیر می آوردیم و می خوردیم. در آمریکا شما غذای حلال از هر ملیتی پیدا می کنید. از غذای حلال ژاپنی هست در آمریکا تا غذای حلال چینی و پاکستانی و هندی و ترکی. انواع ملیت هایی که غذای حلالشان فراوان بود را ما خوردیم. من غذای چینی خیلی دوست دارم اگر پیدا شود. غذاهای هندی و پاکستانی اگر خیلی تند نباشد، خیلی دوست دارم.

    تا به حال در رودربایستی مجبور شده اید یک غذای بدمزه را بخورید؟

    بله دیگر. در ناهار کاری هر چیزی که جلویتان باشد باید مثل بچه خوب تناول بفرمایید.

    اهل فیلم دیدن و سینما هستید؟

    در عمرم سینما خیلی کم رفته ام. معمولا در پروازهای طولانی که هیچ کار دیگری نداشته باشم، ممکن است یکی، دو تا فیلم نگاه کنم.


    ما نصف بیشتر فیلم های مان را در اتوبوس دیده ایم! برای شما در هواپیما فیلم نمی گذارند؟

    هواپیماهایی که خودمان هستیم نه. در پروازهای اختصاصی فیلم نمی گذارند. اما در پروازهایی که از هواپیما به اصطلاح تجاری استفاده می کنم، معمولا فیلم پخش می شود. خیلی از این پروازها زمانی است که من باید بخوابم. بخشی از زمان پرواز را نیاز دارم که مطالعه کنم برای سفر بعدی که انجام می شود.

    اگر فرصتی در پرواز باقی بماند در پرواز تجاری ممکن است یک فیلم هم نگاه کنم و تقریبا تمام فیلم هایی که دیده ایم، فیلم هایی بوده که در پروازهای تجاری پخش شده.

    فیلم خاصی هست که مدنظرتان باشد و دوست داشته باشید؟ یا بخواهید دوباره به آن رجوع کنید؟

    فیلم که زیاد هست اما فیلمی که بخواهم باز به آن رجوع بکنم خیلی چیزی به ذهنم نمی رسد.

    فرزندان شما اهل موسیقی اند. چه شد که اهل لغو موسیقی و لغو کنسرت نشدند؟!

    (خنده) ما آنچه که براساس فتوای حضرت امام مبانی شرعی بوده، روی همان ها ایستادگی کرده ایم و تلاش نکرده ایم که جلوتر از امام و رهبری حرکت کنیم.

    در دوران کودکی چه بازی ای می کردید؟ دیپلماسی بازی؟

    نه! من مدتی والیبال بازی کردم. پینگ پنگ زیاد بازی می کردم.

    آقای دکتر بالارفتن از دیوار سفارت بیشتر شما را اذیت می کند یا حمله به پیج های شخصیت های بین المللی؟

    هردوی اینها بد است ولی بالا رفتن از سفارت توهین به حاکمیت خودمان است. یعنی کسانی که اقدام بر علیه امنیت سفارتخانه های تهران می کنند، قبل از اینکه به آن کشور توهین کرده باشند، به امنیت ملی جمهوری اسلامی توهین می کنند که نمی تواند از میهمانانش حفاظت کند و این تصویر بسیار بدی است. لذا کمتر چیزی این اندازه من را زجر می دهد که اقدامی تا این میزان هم از نظر بین المللی مخرب باشد و هم توهین به کشور باشد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا