Ŋæřęęŋ:
باد نرمی می وزد
لای گیسوانت
رقـ*ـص اندامت میان قطرات
خزیده باران روی شیشه
می کند
چشمان ترم را لبالب دریا
من تو را
تنها تو را
هر شب جستجو می کنم،
ولی تو گم می شوی
لا به لای خش خش برگ های زرد پاییزی
باد نرمی می وزد
لای گیسوانت
رقـ*ـص اندامت میان قطرات
خزیده باران روی شیشه
می کند
چشمان ترم را لبالب دریا
من تو را
تنها تو را
هر شب جستجو می کنم،
ولی تو گم می شوی
لا به لای خش خش برگ های زرد پاییزی