- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
نگاهی به «بیست نمایش کوتاه درباره سلفی» به کارگردانی محمد رحمانیان
یک تجربه کارگاهی موفق در نمایش ایران
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]یک تجربه کارگاهی موفق در نمایش ایران
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
![183493_3810011010_320_213.jpg](http://theater.ir/cache/2/attach/201701/183493_3810011010_320_213.jpg)
ایران تئاتر، عباس عبدالعلیزاده: «بیست نمایش کوتاه درباره سلفی» درواقع پایاننامه کلاسهای بازیگری گروهی از هنرجویان «آفتاب» به رهبری محمد رحمانیان است ،با این تفاوت که این نمایش فقط یک پایاننامه هنرجویی نیست و برای مخاطب هنرهای نمایشی نیز جذاب و دیدنی است.
[/BCOLOR]تماشای یک اجرا از نمایش در زمان برگزاری جشنواره فرصت چندان مناسبی برای نگارش نقد و یا مقاله فنی و علمی نیست و فقط این مجال وجود دارد که یادداشتی درباره آنچه دیده میشود و مختصر ازآنچه فهمیده میشود نوشت. «بیست نمایش...» نیز از این امر مستثنا نیست.
اولین مواجهه با نمایش اجرای زنده و زیبای موسیقی است که توسط علی معتمدی نواخته میشود. یک پیانو و پیانیست بدون آنکه جلبتوجه کند در گوشه راست صحنه فضای موسیقیایی نمایش را پر میکند. البته اگر موسیقی زنده توجه شمارا جلب نکند طراحی نمایش به نحوی هست که شمارا متوجه خودش بکند. در نوشتههایی که درباره توضیح نمایشها بهوسیله ویدئو پروژکتور بر پرده میافتد توضیحاتی از موسیقی را نیز همراه دارد. همچنین در برخی پردهها بازیگران بازیهایی در حد یک بده بستان کوتاه با نوازنده دارند.
یادآوری و بازگویی بیست نمایش کوتاه آنقدر فرّار است که نمیتوان همه آنها را با دیدن در یک اجرا به خاطر سپرد و به ویژگیهای هریک اشاره کرد؛ اما برخی از آنها به دلیل داشتن خصیصههای منحصربهفرد یا مشترک با دیگر پردهها بیشتر در خاطر میماند. یکی از این موارد بهکارگیری لهجه برای بازیگر است که به نظر میرسد (تا آنجا که به یاد نگارنده مانده) در سه پرده بکار بـرده شد. یکی از آنها زنی است که در حال تمرین نمایشنامه «دایی وانیا» نوشتهٔ آنتوان چخوف است. بازیگر این نقش درحالیکه بهخوبی احساسات یک دختر عاشق را در صدا، میمیک صورت و لحن اجرا نمایان میسازد ناگهان با صدای تلفن از فضای نمایش دور میشود و با لهجه شمالی با پسری که گویا بارها تلفنی مزاحمش شده تند برخورد میکند. پس از پایان گفتگوی تلفنی بازیگر این نقش دوباره حس تمرین خود را میگیرد و دوباره به همان اوج حسی میرسد که قبل از تماس تلفنی داشت. توانایی بازیگر برای ایفای این نقش باعث میشود تا این پرده در عین سادگی یکی از پردههای بهیادماندنی از بازی بازیگران باشد.
لهجههایی که به کمک بازی و نمایش آمده
پرده دیگری که با لهجه اجرا میشود و تأثیرگذاری خوبی دارد پرده عکس سلفی دو کودک فقیر افغانستانی با دمپایی است. هرچند گویش دختر افغانستانی هنوز جای کار دارد؛ اما قابلپذیرش است. فاخر بودن زبان فارسی افغانستان دلپذیری خاصی به این پرده میدهد. بازی هردو بازیگر زن و مرد این پرده کاملاً حاکی از تسلط به متن و اجرای آنها است. البته کاملاً مشخص است که تمرینات روی صحنه بهاندازه کافی نبوده و احتیاط بازیگر زن در نشستن روی نیمکت درحالیکه تلاش قابلتقدیری برای از دست نرفتن لهجه میکند این موضوع را نمایان میسازد. شاید سختگیرانه باشد که از این پرده که همهچیزش خوب از آب درآمده به چنین نکاتی اشارهکنیم اما نباید فراموش کرد که اگر با وسواس و دقت بازیگران، این پرده باقدرت اجرا نمیشد بهسادگی در کنار 10 – 12 پردهای قرار میگرفت که چندان حرفی برای گفتن و شنیدن ندارند و ریز شدن در جزئیات دلیل مهم بودن این پرده نسبت به بقیه سلفیها است. این پرده موضوعات اجتماعی گوناگونی را هم از کشور افغانستان مطرح میکند و این همان کارکرد اجتماعی تئاتر است که امسال بسیار موردتوجه تصمیم سازان تئاتر کشور و جشنواره تئاتر فجر بوده است.
طنز و کمدیهای موفق و ناموفق
پرده دیگر که با لهجه اجرا میشود پرده «دلدادگی در کشتی تایتانیک» است. این پرده با لهجه ترکی اجرا میشود و نه لهجه بازیگر و نه نمایشنامهی این بخش چنگی به دل نمیزند. حتی کمدی آنهم خوب از آب درنیامده البته بازیگر تلاش خود را کرده و تسلط کافی به متن دارد. تنها ویژگی این پرده ایجاد یک پاساژ و استراحت برای درک بهتر پردههای دیگر است.
درباره عدم موفقیت این پرده در ایجاد فضای کمدی میتوان با مقایسه این پرده با پرده «فیلسوف کارتنخواب» که بهخوبی درک فضای کمدی و طنز نمایشها دیده میشود به نگاه بهتری در ایجاد طنز در تئاتر داشت. میشود دید که اجرای نقش کمدی علاوه بر نیاز به «آن» خاص و تمرین و ممارست نیاز به موقعیتهای کمدی دارد که خود بازیگر باید از متن بیرون کشیده و اجرا کند و البته راهنمایی کارگردان نیز تأثیر مهمی بر موفقیت چنین پردههایی دارد. این عدم موفقیت در کمدی در پرده «خودکشی آسان» هم کموبیش اتفاق افتاده در این پرده باوجود پتانسیلهای دیالوگی، موضوعی و حتی آکسسوار صحنه که ابزارهای خودکشی را بر یک تابلو نسب کرده کمدی اتفاق نمیافتد. درواقع بازیگر این پرده به درک صحیحی از نقش نرسیده و باور لازم برای مجری یک شو با موضوع عجیب آموزش خودکشی را ندارد. البته با همه این تفاسیر این قسمت همچنان یکی از پردههای به نسبت جذاب «بیست نمایش کوتاه درباره سلفی» است.
نگاه اجتماعی فارغ از اجرا و متن
برخی پردهها نیز ازلحاظ موضوع بیش از اجرا حائز اهمیت است. بهخصوص پردههایی که موضوعات خاص اجتماعی را مطرح میکنند. یکی از این نمایشهای کوتاه مربوط به «قصه خشونت خانوادگی» است. در این پرده چهار زن منولوگ هایی را از زیر پتو میگویند. برخورد خشن مردی که همسرش را با پنجهبوکس کتک میزند. زن دوم زنی است که از بوی ترشیدگی و بیتفاوتی همسرش میگوید. زن سوم زنی است که هر شب را با مردی سر میکند و یا سرکرده و حالا او متجاوزان را از اجنه میبیند و زن چهارم زنی است که در ششسالگی دائم از پدرش کتک میخورده. در این پرده که ما تصویری خویش انداز از بازیگران بر پرده راداریم دو بازیگر زن جنزده یا مجنون و زنی که از ششسالگی خود روایت میکند بازیهای چشمگیرتری از خود نشان میدهند. درحالیکه از همان دیالوگهای کوتاه درمییابیم که زن سوم در دام سوءاستفاده جنـ*ـسی قرارگرفته اما بازیگر این نقش چنان جنزدگی را خوب بازی کرده که میپذیریم او رفتار جنزدگان را داشته باشد. زن چهارم نیز چنان خوب کودکانه از خشونت فیزیکی پدرش سخن میگوید که مخاطب را به دوران کودکی زن میبرد و در انتها با یک تغییر کاملاً مشهود در میمیک صورت به مخاطب نشان میدهد که او دیگر اکنون کودک نیست و آنچه ما میبینیم تأثیر آسیب روحی برجایمانده از کودکی اوست.
سلفی گرفتنهای بیموقع
از دیگر پردههای بیشتر به یاد مانده مربوط بهنقد سلفی گرفتن از بازیگران در شرایط نامتعارف است. در این نمایش بازیگری که برای تشییع خسرو شکیبایی آمده و عجزولابه میکند تلاش دارد با بازیگران مطرح عکس سلفی بگیرد. این نمایش نیز بیش از آنکه موفقیتی برای بازیگرش کسب کند از موضوع قابل اهمیتی برخوردار است. البته بازیگر از عهده چالش خنده و گریه که امروز نزد عامه مردم از بارزترین ویژگیهای یک بازیگر به شمار میرود بهخوبی برآمده است.
«در شیوههای مبارزه با آلزایمر» نیز رفتوبرگشت احساسی بازیگر میان غم و شادی بهخوبی ازکاردرآمده. غم ابتلا به آلزایمر در اطرافیان، در ویدئویی که در حال ضبط است بهخوبی توسط بازیگر منتقل میشود. موضوع، دیالوگها، بازی این پرده همگی بهخوبی در قد و قواره هم هستند و این هماهنگی چندوجهی از ویژگیهای این آیتم به شمار میرود.
«سلفی محبتآمیز درنهایت خشونت» نیز ازجمله پردههای نهچندان موفق نمایش است. باوجوداینکه موضوع بکر و تأثیرگذاری برخوردار است اما لازم است بازیها، دیالوگها و نحوه اجرا یک بازنگری ویژه صورت بگیرد. این قسمت درباره کسی است که در حال گرفتن یک عکس سلفی از خود با یک بیمار احتمالاً اوتیسم یا سندروم خاص است. تلاش او برای ثابت نگهداشتن هم عکسیاش سرانجام به مرگ بیمار که در یک ویلچر نشسته ختم میشود.
تداعی معانی سلفسرویس با عکس سلفی، خودکشی دختر و پسر مجرد از روی بام، ماجرای عباس چهارپایه و علی زیرکش در زندان، گروگانگیری، سربازان مانده در لجن و لجمن، دخترانی که نمیتوانند یک سلفی درست از خودشان بگیرند. حضور روح در عکس سلفی از دیگر موضوعاتی است که این نمایش بهعنوان سلفی به آنها پرداخته است.
از دیگر ویژگیهای این نمایش بازیگران آن است. کارهای گروهی فراوانی از خروجی کلاسهای بازیگری به صحنه میروند اما کمتر میتوان اثری را یافت که در آن عموم بازیگران به چنین پختگی رسیده باشند.
درواقع اگر هنرجویی بخواهد بداند از کلاسهای محمد رحمانیان چه کیفیتی از بازیگری بیرون میآید میتواند قبل از حضور در این کلاسها با دیدن نمایش «بیست نمایش...» شاهد یک کارت ویزیت تصویری از عملکرد کلاسهای این نویسنده و کارگردان باشد. آن چیزی که علاوه بر تسلط بازیگران بر متن و اجرا خودنمایی میکند توانایی آنها در بیان و صداست. فارغ از تواناییهای ذاتی بازیگران این نمایش به نظر میرسد همگی در یک دوره مؤثر فن بیان و صدا به بلوغ کیفی رسیدهاند. فن بیان و پرورش صدا در تئاتر یکی از مهمترین ویژگیهای یک بازیگر تئاتر به شمار میرود اما این مهم چند سالی است که روزبهروز کمرنگتر میشود؛ در نمایش «بیست نمایش ...» شما بازیگری را نمیبینید که دیالوگی را بخورد یا بد ادا کند.
ازآنجاکه این اثر در قالب یک پایاننامه کارگاهی شکلگرفته شروع نمایش و پایان نمایش به دلمشغولیهای حوزه بازیگری بهصورت ویژه پرداختهشده است. ابتدای نمایش اندوه نامهای از دنیای بازیگران با عکس استاد بهرام بیضایی است. میانه نمایش در خصوص مردن و دوباره زنده شدن نمایشگران روی صحنه حرف میزند و درنهایت سی مرغ عطار جای خود را به سی بازیگری میدهد که هرکدام به دلیلی از عکس سلفی بازیگران گروه حذف شدند و فقط یک نفر در قاب باقی میماند و حتی سی مرغ بازیگر به سیمرغ مقصود نمیرسد.
در این روزها که حادثه ساختمان پلاسکو و تلخی عکسها و فیلمهای سلفی ملالآورتر از گذشته اذهان را آزار میدهد. دیدن نمایشی با موضوع سلفی تأثیر متفاوتی در مخاطب به وجود میآورد.
اولین مواجهه با نمایش اجرای زنده و زیبای موسیقی است که توسط علی معتمدی نواخته میشود. یک پیانو و پیانیست بدون آنکه جلبتوجه کند در گوشه راست صحنه فضای موسیقیایی نمایش را پر میکند. البته اگر موسیقی زنده توجه شمارا جلب نکند طراحی نمایش به نحوی هست که شمارا متوجه خودش بکند. در نوشتههایی که درباره توضیح نمایشها بهوسیله ویدئو پروژکتور بر پرده میافتد توضیحاتی از موسیقی را نیز همراه دارد. همچنین در برخی پردهها بازیگران بازیهایی در حد یک بده بستان کوتاه با نوازنده دارند.
یادآوری و بازگویی بیست نمایش کوتاه آنقدر فرّار است که نمیتوان همه آنها را با دیدن در یک اجرا به خاطر سپرد و به ویژگیهای هریک اشاره کرد؛ اما برخی از آنها به دلیل داشتن خصیصههای منحصربهفرد یا مشترک با دیگر پردهها بیشتر در خاطر میماند. یکی از این موارد بهکارگیری لهجه برای بازیگر است که به نظر میرسد (تا آنجا که به یاد نگارنده مانده) در سه پرده بکار بـرده شد. یکی از آنها زنی است که در حال تمرین نمایشنامه «دایی وانیا» نوشتهٔ آنتوان چخوف است. بازیگر این نقش درحالیکه بهخوبی احساسات یک دختر عاشق را در صدا، میمیک صورت و لحن اجرا نمایان میسازد ناگهان با صدای تلفن از فضای نمایش دور میشود و با لهجه شمالی با پسری که گویا بارها تلفنی مزاحمش شده تند برخورد میکند. پس از پایان گفتگوی تلفنی بازیگر این نقش دوباره حس تمرین خود را میگیرد و دوباره به همان اوج حسی میرسد که قبل از تماس تلفنی داشت. توانایی بازیگر برای ایفای این نقش باعث میشود تا این پرده در عین سادگی یکی از پردههای بهیادماندنی از بازی بازیگران باشد.
لهجههایی که به کمک بازی و نمایش آمده
پرده دیگری که با لهجه اجرا میشود و تأثیرگذاری خوبی دارد پرده عکس سلفی دو کودک فقیر افغانستانی با دمپایی است. هرچند گویش دختر افغانستانی هنوز جای کار دارد؛ اما قابلپذیرش است. فاخر بودن زبان فارسی افغانستان دلپذیری خاصی به این پرده میدهد. بازی هردو بازیگر زن و مرد این پرده کاملاً حاکی از تسلط به متن و اجرای آنها است. البته کاملاً مشخص است که تمرینات روی صحنه بهاندازه کافی نبوده و احتیاط بازیگر زن در نشستن روی نیمکت درحالیکه تلاش قابلتقدیری برای از دست نرفتن لهجه میکند این موضوع را نمایان میسازد. شاید سختگیرانه باشد که از این پرده که همهچیزش خوب از آب درآمده به چنین نکاتی اشارهکنیم اما نباید فراموش کرد که اگر با وسواس و دقت بازیگران، این پرده باقدرت اجرا نمیشد بهسادگی در کنار 10 – 12 پردهای قرار میگرفت که چندان حرفی برای گفتن و شنیدن ندارند و ریز شدن در جزئیات دلیل مهم بودن این پرده نسبت به بقیه سلفیها است. این پرده موضوعات اجتماعی گوناگونی را هم از کشور افغانستان مطرح میکند و این همان کارکرد اجتماعی تئاتر است که امسال بسیار موردتوجه تصمیم سازان تئاتر کشور و جشنواره تئاتر فجر بوده است.
طنز و کمدیهای موفق و ناموفق
پرده دیگر که با لهجه اجرا میشود پرده «دلدادگی در کشتی تایتانیک» است. این پرده با لهجه ترکی اجرا میشود و نه لهجه بازیگر و نه نمایشنامهی این بخش چنگی به دل نمیزند. حتی کمدی آنهم خوب از آب درنیامده البته بازیگر تلاش خود را کرده و تسلط کافی به متن دارد. تنها ویژگی این پرده ایجاد یک پاساژ و استراحت برای درک بهتر پردههای دیگر است.
درباره عدم موفقیت این پرده در ایجاد فضای کمدی میتوان با مقایسه این پرده با پرده «فیلسوف کارتنخواب» که بهخوبی درک فضای کمدی و طنز نمایشها دیده میشود به نگاه بهتری در ایجاد طنز در تئاتر داشت. میشود دید که اجرای نقش کمدی علاوه بر نیاز به «آن» خاص و تمرین و ممارست نیاز به موقعیتهای کمدی دارد که خود بازیگر باید از متن بیرون کشیده و اجرا کند و البته راهنمایی کارگردان نیز تأثیر مهمی بر موفقیت چنین پردههایی دارد. این عدم موفقیت در کمدی در پرده «خودکشی آسان» هم کموبیش اتفاق افتاده در این پرده باوجود پتانسیلهای دیالوگی، موضوعی و حتی آکسسوار صحنه که ابزارهای خودکشی را بر یک تابلو نسب کرده کمدی اتفاق نمیافتد. درواقع بازیگر این پرده به درک صحیحی از نقش نرسیده و باور لازم برای مجری یک شو با موضوع عجیب آموزش خودکشی را ندارد. البته با همه این تفاسیر این قسمت همچنان یکی از پردههای به نسبت جذاب «بیست نمایش کوتاه درباره سلفی» است.
نگاه اجتماعی فارغ از اجرا و متن
برخی پردهها نیز ازلحاظ موضوع بیش از اجرا حائز اهمیت است. بهخصوص پردههایی که موضوعات خاص اجتماعی را مطرح میکنند. یکی از این نمایشهای کوتاه مربوط به «قصه خشونت خانوادگی» است. در این پرده چهار زن منولوگ هایی را از زیر پتو میگویند. برخورد خشن مردی که همسرش را با پنجهبوکس کتک میزند. زن دوم زنی است که از بوی ترشیدگی و بیتفاوتی همسرش میگوید. زن سوم زنی است که هر شب را با مردی سر میکند و یا سرکرده و حالا او متجاوزان را از اجنه میبیند و زن چهارم زنی است که در ششسالگی دائم از پدرش کتک میخورده. در این پرده که ما تصویری خویش انداز از بازیگران بر پرده راداریم دو بازیگر زن جنزده یا مجنون و زنی که از ششسالگی خود روایت میکند بازیهای چشمگیرتری از خود نشان میدهند. درحالیکه از همان دیالوگهای کوتاه درمییابیم که زن سوم در دام سوءاستفاده جنـ*ـسی قرارگرفته اما بازیگر این نقش چنان جنزدگی را خوب بازی کرده که میپذیریم او رفتار جنزدگان را داشته باشد. زن چهارم نیز چنان خوب کودکانه از خشونت فیزیکی پدرش سخن میگوید که مخاطب را به دوران کودکی زن میبرد و در انتها با یک تغییر کاملاً مشهود در میمیک صورت به مخاطب نشان میدهد که او دیگر اکنون کودک نیست و آنچه ما میبینیم تأثیر آسیب روحی برجایمانده از کودکی اوست.
سلفی گرفتنهای بیموقع
از دیگر پردههای بیشتر به یاد مانده مربوط بهنقد سلفی گرفتن از بازیگران در شرایط نامتعارف است. در این نمایش بازیگری که برای تشییع خسرو شکیبایی آمده و عجزولابه میکند تلاش دارد با بازیگران مطرح عکس سلفی بگیرد. این نمایش نیز بیش از آنکه موفقیتی برای بازیگرش کسب کند از موضوع قابل اهمیتی برخوردار است. البته بازیگر از عهده چالش خنده و گریه که امروز نزد عامه مردم از بارزترین ویژگیهای یک بازیگر به شمار میرود بهخوبی برآمده است.
«در شیوههای مبارزه با آلزایمر» نیز رفتوبرگشت احساسی بازیگر میان غم و شادی بهخوبی ازکاردرآمده. غم ابتلا به آلزایمر در اطرافیان، در ویدئویی که در حال ضبط است بهخوبی توسط بازیگر منتقل میشود. موضوع، دیالوگها، بازی این پرده همگی بهخوبی در قد و قواره هم هستند و این هماهنگی چندوجهی از ویژگیهای این آیتم به شمار میرود.
«سلفی محبتآمیز درنهایت خشونت» نیز ازجمله پردههای نهچندان موفق نمایش است. باوجوداینکه موضوع بکر و تأثیرگذاری برخوردار است اما لازم است بازیها، دیالوگها و نحوه اجرا یک بازنگری ویژه صورت بگیرد. این قسمت درباره کسی است که در حال گرفتن یک عکس سلفی از خود با یک بیمار احتمالاً اوتیسم یا سندروم خاص است. تلاش او برای ثابت نگهداشتن هم عکسیاش سرانجام به مرگ بیمار که در یک ویلچر نشسته ختم میشود.
تداعی معانی سلفسرویس با عکس سلفی، خودکشی دختر و پسر مجرد از روی بام، ماجرای عباس چهارپایه و علی زیرکش در زندان، گروگانگیری، سربازان مانده در لجن و لجمن، دخترانی که نمیتوانند یک سلفی درست از خودشان بگیرند. حضور روح در عکس سلفی از دیگر موضوعاتی است که این نمایش بهعنوان سلفی به آنها پرداخته است.
از دیگر ویژگیهای این نمایش بازیگران آن است. کارهای گروهی فراوانی از خروجی کلاسهای بازیگری به صحنه میروند اما کمتر میتوان اثری را یافت که در آن عموم بازیگران به چنین پختگی رسیده باشند.
درواقع اگر هنرجویی بخواهد بداند از کلاسهای محمد رحمانیان چه کیفیتی از بازیگری بیرون میآید میتواند قبل از حضور در این کلاسها با دیدن نمایش «بیست نمایش...» شاهد یک کارت ویزیت تصویری از عملکرد کلاسهای این نویسنده و کارگردان باشد. آن چیزی که علاوه بر تسلط بازیگران بر متن و اجرا خودنمایی میکند توانایی آنها در بیان و صداست. فارغ از تواناییهای ذاتی بازیگران این نمایش به نظر میرسد همگی در یک دوره مؤثر فن بیان و صدا به بلوغ کیفی رسیدهاند. فن بیان و پرورش صدا در تئاتر یکی از مهمترین ویژگیهای یک بازیگر تئاتر به شمار میرود اما این مهم چند سالی است که روزبهروز کمرنگتر میشود؛ در نمایش «بیست نمایش ...» شما بازیگری را نمیبینید که دیالوگی را بخورد یا بد ادا کند.
ازآنجاکه این اثر در قالب یک پایاننامه کارگاهی شکلگرفته شروع نمایش و پایان نمایش به دلمشغولیهای حوزه بازیگری بهصورت ویژه پرداختهشده است. ابتدای نمایش اندوه نامهای از دنیای بازیگران با عکس استاد بهرام بیضایی است. میانه نمایش در خصوص مردن و دوباره زنده شدن نمایشگران روی صحنه حرف میزند و درنهایت سی مرغ عطار جای خود را به سی بازیگری میدهد که هرکدام به دلیلی از عکس سلفی بازیگران گروه حذف شدند و فقط یک نفر در قاب باقی میماند و حتی سی مرغ بازیگر به سیمرغ مقصود نمیرسد.
در این روزها که حادثه ساختمان پلاسکو و تلخی عکسها و فیلمهای سلفی ملالآورتر از گذشته اذهان را آزار میدهد. دیدن نمایشی با موضوع سلفی تأثیر متفاوتی در مخاطب به وجود میآورد.