▒ دادگاه نگارش✔ ▒

وضعیت
موضوع بسته شده است.

Pari_A

کاربر اخراجی
عضویت
2017/02/27
ارسالی ها
2,766
امتیاز واکنش
14,439
امتیاز
746
meenna161200563.jpg
سلام دوستان نگاه
یه تاپیک هیجان‌انگیز داریم. قراره در حضور ویراستارای عزیزمون، دادگاه راه بندازیم.
اول از همه از زری عزیزم (@ZrYan)
تشکر می‌کنم که نظارت کردن و این پیشنهاد رو قبول کردن و از فاطمه و رها (@o_O°"raha¨°o_O) که متأسفانه به‌خاطر مسائل شخصی استعفا داد، به‌خاطر این ایده قشنگشون تشکر می‌کنم.
ویراستارای عزیزی که با من همراه شدن و کمک کردن این تایپک رو بزنم، واقعاً ازشون ممنونم و دادگاه رو با حضور این عزیزان شروع می‌کنم.
@*بانو بهار*
@zahra 380
@فاطمه صفارزاده
@Atlas 1998
@faride.hashemi
@Pari_A

همون‌جور که گفتم قراره یه جلسه تشکیل بدیم؛ چون خیلی از علائم‌نگارشی اومدن و پیش من شکایت کردن.
حالا می‌ریم که این دادگاه عادلانه رو شروع کنیم و خودتون قضاوت کنید حق با کیه.
*
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
*

برای دنبال کردن این تایپک گزینه پیگیری را بزنید.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Pari_A

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    2,766
    امتیاز واکنش
    14,439
    امتیاز
    746
    شروع جلسه:
    علامت تعجب اشک‌ریزان از جاش بلند شد و گفت:
    - خانوم ویراستار! (1) آخه چرا از من همه‌جا استفاده می‌کنن؟ مگه من چه گناهی کردم که همه‌جا باید سر راه قرار بگیرم؟! (2)
    ویراستار سری تکون داد و خطاب به نویسنده گفت:
    - آقای نویسنده! (1) از شما به اتهام استفاده زیاد از علامت تعجب شکایت شده. شما چه توجیهی برای عملتون دارید؟
    نویسنده که مغموم بود، گفت:
    - من نمی‌دونستم و جاهای اشتباهی ایشون رو گذاشتم. لطفاً منو عفو کنید.
    ویراستار سـ*ـینه‌ای صاف کرد و با صدای رسا گفت:
    - اول نویسنده باید کاربرد علامت تعجب رو یاد بگیره و بعد با آزمونی که ازش گرفته میشه، می‌تونه به نوشتن ادامه بده و آزاده.
    علامت تعجب لبخندی زد و گفت:
    - این عالیه! (9) پس من بهش یاد میدم که کجا منو بذاره.
    سری تکون دادم و علامت تعجب خطاب به نویسنده گفت:
    - نویسنده عزیز! (1) تو اولین اشتباهت استفاده زیاد از حدت از من بود. حتی اگه یک‌بار هم منو بذاری همه می‌فهمن که تو علامت تعجب گذاشتی. به خدا چشماشون مثل ذره‌بین می‌بینه! (3)
    نویسنده که با سر پایین ایستاده بود و سراپا گوش بود، با تعجب پرسید:
    - یعنی برای تعجب زیاد از چهارتا استفاده نکنم؟! (2)
    تعجب با اقتدار گفت:
    - یکی از ما رو هم که استفاده کنی، خواننده متوجه میشه! (4)
    نویسنده چشمای ورقلمبیده‌ش رو جمع کرد و با سربه‌زیری گفت:
    - چشم.
    تعجب سری از تأسف تکون داد و با سرزنش گفت:
    - اگه قبل از استفاده زیادت از ما یه‌کم تحقیق می‌کردی تا بفهمی ما چه کارایی داریم، الان پشیمون نبودی! (5)
    تعجب بدون توجه به نویسنده که می‌خواست خودش رو تبرئه کنه، ادامه داد:
    - فراموش نکن که ما کارایی زیاد داریم و ما رو جا نندازی! (6)
    نویسنده زودتر از تعجب پرید وسط و گفت:
    - یه کاربردت رو می‌دونم، اونم زمان تحقیرکردنه. (7)
    تعجب چشماش برق زد و با خوش‌حالی گفت:
    - آفرین به تو! (8) بالاخره یه چیزی توی اون کله‌ی پوکت جا شد! (3)
    نویسنده خواست اعتراض کنه که ویراستار با همون ابهت و صدای نازک و تودماغیش، گفت:
    - بسه دیگه! بقیه‌ش رو خود نویسنده باید پیدا کنه.
    نویسنده سریع با تعجب گفت:
    - ولی اون که چیزی یاد من نداد! (1)
    ویراستار با لبخند گفت:
    - تموم اون جملات مثال برای کاربرد خودش بود، فقط کافیه دنبالشون بگردی.
    نویسنده خودش رو مظلوم کرد و گفت:
    - باشه.
    ویراستار با شگفتی گفت:
    - چه عجب یه‌بار دست از تنبلی برداشتی! (9)
    بلافاصله با چکش روی میز رنگ‌و‌رورفته‌ش کوبید که شکستن میز همانا و سرنگون‌شدن ویراستار با اون همه دبدبه‌وکبکبه همانا.
    همه‌ی حضار با صدای بلند می‌خندیدن که یهو ویراستار انگشتش رو بالا آورد و فریاد زد:
    - نخندید! (10) الهی بمیری با این میز درست‌کردنت! (11)
    صدای خنده‌ها بیشتر شد.
    ــــــــــــ
    (1) علامت تعجب در جملاتی که کسی را خطاب می‌کنیم.
    (2) علامت تعجب در جملات تعجبی.
    (3) علامت تعجب در جملاتی که تمسخر‌آمیز هستند.
    (4) علامت تعجب در جملات تأکیدی.
    (5) علامت تعجب در جملاتی که حالت تأسف دارند.
    (6) علامت تعجب در جملات هشدارگونه.
    (7) علامت تعجب در جملات تحقیرآمیز، مانند:
    مگه عرضه‌ی این کارم داری!
    (8) علامت تعجب در جملات تشویقی و تحسین.
    (9) علامت تعجب در جملاتی که حالت شگفتی دارند.
    (10) علامت تعجب در جملات هشداری، مانند:
    به دره نزدیک نشوید!
    (11) علامت تعجب در جملات که حالت نفرین دارند.
     

    "faride.hashemi"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/09/16
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    501
    امتیاز
    171
    سن
    28
    محل سکونت
    Kerman
    آفتاب زمستون تازه هیکل تپلش رو وسط آسمون رسونده بود و من با یه نمه تأخیر که دیگه عادتِ زندگیم شده بود، هن‌هن‌کنون خودم رو از پله‌های مارپیچِ عمارت به اتاق کارِ رئیسِ پیر و بدعنقمون رسوندم‌.
    در نیمه‌باز بود و می‌تونستم کروشه رو با اون قد دیلاق و اخمای گره‌خورده‌ش وسط اتاق ببینم که شق‌ورق ایستاده و داره با طمأنینه با سرویراستار بحث می‌کنه.
    تقه‌ای به در می‌زنم و دستام رو روی پهلوهای محدبم می‌ذارم و با چهارقدم خودم رو کنار همکارِ سیاه‌پوشم می‌رسونم.
    سرویراستار قلمش رو بین انگشت اشاره و سبابه‌ش تندتند تکون میده و از زیر عینک ته‌استکانیش میرغضب‌طور هیکل تپلِ منو برانداز می‌کنه و بعد حینی که به صندلی چوبیِ زهواردرفته‌ش تکیه میده، خودکارش رو پرت می‌کنه روی کاغذهای آچار جلوش و حرص‌آلود میگه:
    - چه خبره همه‌تون امروز آوار شدید سرِ من، قشون‌کشی راه انداختید؟ تا الان داشتم با گیومه و تعجب یکی‌به‌دو می‌کردم.
    دومرتبه خودکارش رو برمی‌داره و اون لنگِ دستش رو توی هوا تاب میده و اضافه می‌کنه که:
    - برید، برید. یه وقتِ سر خلوتی از منشی بگیرید، سر فرصت به شکایتتون رسیدگی می‌کنم.
    هم‌زمان داد جفتمون درمیاد که:
    - ما که هماهنگ شده اومدیم، رئیس‎‌جان!
    سرویراستار دندون‌های یکی‌درمیون افتاده‌ش رو روی هم می‌فشره و می‌خواد باز تشری برای دک‌کردنمون بزنه که سریع پیش‌دستی می‌کنم و با لحن پاچه‌خوارانه‌ای میگم:
    - رئیس‌جون، جونِ خودت، جون به لب شدیم بس که این قلم‌پیشه‌ها ما رو پس و پیش ول دادن وسطِ قصه‌هاشون! خونه‌ی امیدمون اینجاست، پیش کی بریم گلایه و اظهار گرفتاری کنیم که پای حرفمون بشینه و یه راه‌حلِ درست‎درمون کفِ دستمون بذاره، آخه.
    کروشه که به گمونم از دوره‌ی پارینه‌سنگی عکسِ طفولیت داشت، سـ*ـینه‌ای صاف می‌کنه و در تأیید درافشانیِ من، میگه:
    - راست میگه والله، حاجیه خانوم...
    سرویراستار طبق عادتِ پیچ‌‌وتاب‌خوردنِ تارهای عصبیش، یه چشمش رو ریز می‌کنه و زل‌زل خیره میشه به کروشه‌ی بی‌نوایی که بی‌درنگ خطابش رو تصحیح می‌کنه و ادامه میده:
    - ویراستار خانومْ‌جان! داشتم عرض می‌کردم خدمتتون که نگاه نکنید این بچه‌پرانتزمون عین خرس گریزلی صبح و شام خوابه و از هفت دولت آزاد، با همه تنبلی و جاهلیش؛ ولی این دفعه رو پربیرام نمیگه والله.
    باخبر بودم از رک‌گوییش؛ ولی اندازه گوزن شاخ درآوردم‌ که تو روی خودم داشت این یه خرده «کم‌انرژی» بودنم رو می‌کوبید تو سرم! خواستم لب به شکوه باز کنم که رئیسمون با یه چشم‌غره‌ی غلیظ قلمش رو عینهو چکشِ این قاضیا بالا آورد و شترق کوبید روی میز، به معنی اینکه «صدات درنیاد.» منم که کارم دستش گیر بود، مجبوری دندون سر جیـ*ـگر می‌ذارم و کروشه‌خان به ادامه‌ی نطقش مشغول میشه که:
    - بله خانوم‌جان. عرض می‌کردم که خودتون بهتر در جریانید که دادگاه‌های این آدمیزادا که مع‌الأسف راه نمیدن ما رو. به فرضم رخصت بدن، منتها بازار کارمون انقدری کساده که پول وکیل و این سوسول‌بازیا رو نداریم و در نتیجه حقمون خورده شده می‌مونه.
    فرصت رو برای تلافیِ تیکه‌ی درشتش غنیمت می‌شمرم و با پوزخندی میگم:
    - هه، شما که بایدم اهل قلم سراغی ازت نگیرن، حالا مگه مثلاً چند نسخه متن کهن داریم که این وسط چهارتا کلمه‌ش افتاده باشه و بخوان وسطِ جناب‌عالی بگنجوننش!¹
    هم خانم‌جون ویراستار و هم شخصِ شخیص خودش سری از تأسف به چپ و راست می‌تابونن و بعد کروشه‌خان با یه لحن مغموم و دل‌خوری اضافه می‌کنه:
    - وقتی همکار خودمون این‌گونه قضاوت می‌کنه و کارمون رو بی‌ارزش جلوه میده، دیگه از خارجِ این حلقه چه توقع!
    یه نفس آه‌مانندی می‌کشه و با لحن ملایم‌تری ادامه میده:
    - نمی‌خوام روده‌درازی کنم و وظایفمو دونه‌دونه برشمرم؛ فقط موجز و مختصر یه یادآوری می‌کنم، کمان یا همون پرانتزِ عزیزم! ببین جانم، اولاً که منِ کروشه یا قلاب هم برخی صدام می‌زنن؛ فقط مالِ کتب کهن نیستم. فیلم‌نامه و نمایش‌نامه که دیگه مال زمون غارنشینی نیستش که. نویسنده‌هاش توصیف و توضیحشون رو داخلِ من می‌ذارن.²
    ثانیاً وقتی در یه متنی از جناب‌عالی یعنی شمای پرانتز، استفاده میشه و اون جمله باز پرانتز لازم داشته باشه، جای اینکه تو رو دوبار تکرار کنن، از من استفاده می‌کنن.³
    ثالثاً وقتی بخوان معادل‌های یه کلمه رو بنویسن، میان سراغِ من؛
    مثلاً فرشته [فریشته، افریشته، فریسته] معادل ملک و سروش است.
    رابعاً وقتی یه کلمه در متن حذف شده و جاش ... گذاشتن، این سه نقطه رو داخلِ من می‌ذارن یا اگه محلِ یه ناشری و نام و تاریخش نامعلوم باشه، همین‌طور؛
    مثلاً تهران، مرکز، [بی‌تا]
    تهران، [بی‌نا]، ۱۳۸۶
    [بی‌جا]، سبلان، ۱۳۶۰... .
    دستام رو توی هم قلاب می‌کنم و سر به زیر توی فکر فرو میرم. کمی بعد صدای سرویراستار پرصلابت توی گوشم می‌پیچه که:
    - شماها که امروز به قدر کافی وقت منو گرفتین، توام
    ذکر مصیبتت رو بگو کمان‌خان و زودتر رفع زحمت کنید که کلی متن باد کرده رو دستم.
    - آخه مگه میشه منی که مهم‌ترین و پرکاربردترین علامت نشونه‌گذاری هستم و یه تریلی باید طومار شرح وظایفم رو بار بکشه، دو-سه‌دیقه‌ای زندگیم رو بریزم رو دایره، رئیس‌جون؟
    سرویراستار روسریِ سیاهش رو روی‌ گیسوی برف‌رنگش جلوتر می‌کشه و با یه تای بالارفته‌ی ابروش میگه:
    - خوشم باشه. جلوی غازی و‌ معلق بازی؟! زودتر چهارتا دونه نقشت رو یادآوری کن و برو به خواب قیلوله‌ت برس، بچه‌جون.
    با قیافه‌ی پنچرشده لب باز می‌کنم که:
    - راسیتش فرمایش خاصی نیست، جز یکی دو مورد؛ مثلاً هروقت عزیزانِ نویسنده بخوان به روح بزرگانی چون شما (!) درود و سلام بفرستن با عباراتی مثل (ره)، (ع)، (ص) باید بنده و رفقام رو احضار بفرمان.
    یا وقتی که بخوان سال ولادت و وفات کسی رو بنویسن. مثال: علاّمه مجلسی (1037 ـ 1111)
    مورد بعد زمانیه که بخوان طرز تلفّظ کلمه و آوانگاریش رو بیارن.‌ مثال: «سنا (سَ نا): روشنایی»
    همین‌طور وقتی که بخوان معادل کلمه‌ای رو بدونِ «یعنی» و «یا» بنویسن. مثال: ورد (گل سرخ)
    همچنین برای توضیحات تکمیلی دوستانِ نویسنده باید سروقتِ بنده بیان. مثال: مجمع النوادر (چهار مقاله) از نظامی عروضی سمرقندی‌ است.
    نطقم که تموم میشه، از شدت سبکی حسِ بادکنکی رو دارم که می‌تونه فراغ‌البال اسیر دستِ پرزورِ باد به هر سو پرواز کنه.
    سرویراستار با گفتنِ «خیلی خوب. ترتیب اثر میدم.» شر ما رو از سر خودش کم می‌کنه.
    _________
    1. اضافه‌کردن کلمات الحاقی و فراموش‌شده در تصحیح متون یا هر نوع نوشته‌ای:
    گفت: «من مردی طرّارم [تو] این زر به من امانت دادی.»
    وی همچنین بر لزوم تخصیص بودجه به سازمان [ملی جوانان] تأکید کرد.
    2. دستورهای اجرایی کارگردان، توضیحات و توصیفات در نمایش‌نامه و فیلم‌نامه:
    مرد زخمی [در حالی که خود را بر زمین می‌کشید] گفت: «دیگر طاقت ندارم.»
    3. به جای پرانتز در درون پرانتز دیگر:
    ویرایش فنی (شامل بندنویسی [پاراگراف‌بندی]، نشانه‌گذاری [سجاوندی] و... را می‌تواند یک نفر بر عهده گیرد.
    4. سه نقطه تعلیق (هنگام حذف) در درون قلاب می‌آید:
    علی را به بیمارستانِ [...] منتقل کرده‌اند‌.
     

    Pari_A

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    2,766
    امتیاز واکنش
    14,439
    امتیاز
    746
    با نفس‌نفس که ناشی از حمل دو علامت با هم بود، روی صندلی‌ها ولو شد و به سرویراستار که با نیشخند نگاهش می‌کرد، سلام کرد. سرویراستار ابرو بالا انداخت و با تمسخر گفت:
    - شکایتت رو بگو تا نمردی!
    نفس عمیقی کشید و گفت:
    - اگه شما هم مجبور بودید جور دو علامت رو بکشید، الان نفس کم می‌آوردید. من...
    سرویراستار وسط حرف این پرگو پرید و بی‌حوصله گفت:
    - کافیه! شکایتت رو بگو.
    نقطه‌ویرگول آهی کشید و گفت:

    - چه کنم که کمی سخت می‌تونن منو پیدا کنن؛ (۱) ولی خیلی جاها هم واضح و قابل تشخیص هستم.
    دوباره آهی کشید که سرویراستار با صورت جمع‌شده از چندش، گفت:
    - حالم رو به هم زدی. کم بنال و برو سر اصل مطلب!
    نقطه ویرگول با هول خودش رو روی صندلی جابه‌جا کرد و گفت:
    - حالا که می‌خوام وظایفم رو نام ببرم، از شماره استفاده نمی‌کنم و خودم رو بینشون قرار میدم.
    (۲)
    سرویراستار که از این همه پرگویی او خسته شده بود، با خشم گفت:
    - دِ بنال دیگه!
    نقطه ویرگول این بار تندتند و پشت‌سرهم، وظایفش رو ردیف کرد.
    - هر وقت جمله تموم شد؛
    (۱) ولی جمله بعد هم به جمله قبلی مربوط بود، منو باید جای نقطه بذارید(۳)؛ اگه توی جمله پشت‌سرهم ویرگول اومد، برای زیبایی و بهترشدن متن من رو جای ویرگول بذارید. (۴)
    نقطه‌ویرگول که نفس کم آورده بود، مکث کرد و با چشمای مظلوم گفت:
    - آخیش. تموم شد.
    نیش نقطه‌ویرگول که باز بود، با حرف تمسخرآمیز سرویراستار بسته شد.
    - جونت دراومد!
    نقطه‌ویرگول که همه‌جا مظلوم واقع می‌شد، چیزی نگفت و سکوت کرد.
    _____

    (۱) در جمله‌های مرکب و قبل از کلمه‌های توضیحی، مثل: یعنی، مانند، مثلاً، زیرا، اما، بنابراین، در نتیجه، از این رو، در این صورت، چنان‌که، با وجود این، با این حال، با این همه، برای نمونه، در مثل، به فرض و همان‌طور که.
    مثال: من به مدرسه رفتم؛ بنابراین درس‌هایم را یاد گرفتم.
    * نکته مهم: دقت داشته باشید که شرط به‌کاربردن نقطه‌ویرگول، ربطی‌بودن دو جمله به هم یا جمله قبلی در مورد جمله بعدی باشه. (در بیشتر جاها باید قبل از این کلمات، فعل باشد.)

    (۲) هنگام برشمردن و تفکیک اجزای مختلف و وابسته به یک حکم کلی؛ به شکل فهرست، دسته‌بندی و شماره‌بندی و یا بدون شماره و پشت‌سرهم.
    مثال: اهداف ما در درست‌نویسی عبارت‌اند از: رعایت صورت درست کلمات؛ ارائه شکل بهتر از نوشته برای خواندن بهتر؛ سرعت‌بخشیدن در کارها.

    (۳) به جای نقطه، پیش از جمله‌ای توضیحی و تکمیلی که به دنبال جمله قبلی آمده باشد؛ اما معنای جمله قبلی به خودی خود نیز کامل باشد.
    مثال: او کتابی نوشت؛ همه از کتاب او بهره بردند.

    (۴) برای جداکردن عبارت‌ها یا جمله‌های شرطی که درون آن‌ها ویرگول‌های متعدد به کار رفته باشد، به جای ویرگول برای تمایز، از نقطه ویرگول استفاده می‌شود.
    مثال: اگر دولت نتواند وظایف خود را که همان تأمین امنیت، حفظ حقوق مردم، تسهیل قوانین و مسایلی از این قبیل است، به خوبی انجام دهد؛ مردم با دیدن کمترین نارسایی، آن را به دولت نسبت می‌دهند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    غلت می‌خورم و از پله‌ها پایین می‌روم. خوبی گردبودن همین است دیگر! خداراشکر که مثل کروشه لاغر نیستم. به‌سمت منشی یعنی ستاره‌خانوم راه می‌افتم. انگار نوبت من است؛ چون ستاره‌خانوم تا مرا می‌بیند به دفتر سرویراستار اشاره می‌کند. سرِ گردم یا شاید هم بدن گردم را به در می‌کوبانم و بعد بدون اجازه وارد اتاق می‌شوم. انگار بدموقع آمدم؛ چون سرویراستار یک «اعتراض کنی می‌ندازمت تو سیاه‌چال متن» خاصی در چشم‌هایش بود. همان موقع باید می‌گفتم: «ول‌کنم به چشمات اتصالی کرده»؛ اما خب نگفتم. دوباره کمی قل می‌خورم و تا می‌خواهم حرفی بزنم، نگاهم به سه‌نقطه می‌افتد؛ البته فکر بد نکنید، فحش نمی‌دهم‌. سه‌نقطه‌ یا همان اِن‌نقطه‌ی نویسنده‌ها گوشه‌ی سمت راست میز سمت راستی دست چپ منی که دست ندارم، نشسته‌ است. سرویراستار قلمش را به چرخش درمی‌آورد و می‌گوید:
    - اعتراض وارده، بگو.
    همان‌طور که سرویراستار در نقش قاضی فرورفته بود، من نیز نقش شاکی را بازی می‌کنم و لب به شِکوه می‌گشایم:
    - آخه ویراس‌جون به جونِ همین سه‌نقطه‌ی بدبختِ مفلوکِ بیچاره که عاصی شدم از دست این نویسند‌ه‌های آبکی‌نویس. این‌قدر مقدار رقیق‌بودن نوشته‌شون زیاده که آب هم اون‌طوری نیست. والله یه زمان بود یا نقطه می‌ذاشتن آخر جمله (1) یا کلاً نقطه‌ بی‌نقطه. مورد داشتیم یکی برداشته هم‌نوع من رو گذاشته وسط جمله. اونم جایی که باید یه علامت دیگه می‌بود.
    تا می‌خواستم پی بقیه‌ی اعتراضاتم را بگیرم، سرویراستار قلم را دوبار آرام روی میز کوبید.
    - چه موردی؟
    - والله توی جمله‌ی «دستانم را بالا بردم که ناگهان دوخت مانتویم از چندجا دریده نمود» نویسنده قبل از «که» نقطه گذاشته بود.
    صدای خنده‌ی سه‌نقطه از همان مکان که خودتان می‌دانید به بیرون جهید.
    - ای ویراس‌جون! یه بارم یکی می‌خواست علامت‌های اختصاری بذاره بینش ویرگول گذاشته بود (2). یکی نبود بهش بگه پس نقطه اینجا چی‌کاره‌س؟ یا مثلاً نویسنده توی یه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    علمی‌تخیلی می‌خواسته اسم یه سازمانو بیاره نمی‌دونسته که نقطه برای مخفف‌کردن اسم این سازمان کاربرد داره (3)؛ البته ندونستن می‌تونه بهونه‌ی خوبی باشه.

    - والا ویراس‌جون یه مورد دیگه‌ هم هست. بعضی از همین نویسنده‌ها به‌جای اینکه منو فقط توی‌ جمله‌ی خبری (4) بذارن، توی جمله‌ی تعجبی هم گذاشتن. مثلاً توی جمله‌ی «آفرین بر شما ای انوار طلایی خورشید!» آخرش نقطه گذاشتن.
    آن‌قدر که ایستاده حرف زدم خسته شدم؛ پس خود را بر روی صندلی چرخان پرت نموده و رو به سرویراستار که عینک ته استکانی‌اش را به یقه‌اش متصل کرده بود، گفتم:
    - داشتم می‌گفتم. یه‌بارم خود من اینو تجربه کردم. توی جمله نوشته بود NATO و بعد بین هر حرفش منو گذاشته بود. اون لحظه دلم می‌خواست به افق مایل به 48 درجه‌ی شرقی زاویه‌ی خارجی مثلث متساوی‌‌الساقین خیره بشم. یکی نیست بگه آقا یا خانم نویسنده‌ی آبکی نویسِ اصل! ناتو دیگه کلمه‌ایه که خیلی رواج داره و لازم نیست مخففش کنیم (5). ای‌ خدا! تازه یه‌نفر یه تحقیق درمورد B.B.C نوشته بود و بعد فارسیش رو این‌طوری نوشته بود: «بی‌.بی.سی» (6).
    در باز بود و من دیدم که سه‌نقطه و علامت‌سؤال دارند از جلوی در رد می‌شوند. صدای علامت سؤال را شنیدم:
    - راستی دیروز از سرویراستار پرسیدم که اجازه‌ی مرخصی داریم یا نه (7). اونم گفت نه.
    ***
    1. نقطه در آخر جمله‌‌ می‌آید.
    2. بعد از نشانه‌های اختصاری می‌آید. مثل ه.ش. (هجری شمسی)، ف.ص. (فاطمه صفارزاده).
    3. برای مخفف‌کردن اسامی سازمان‌ها می‌آید؛ مثل O.N.P.E (انجمن ملی حمایت از کودکان)؛ البته برای مخفف‌کردن اسامی و اصطلاح‌های انگلیسی هم به کار می‌رود؛ مثل D.N.A و... .
    4. نقطه فقط در جملات خبری میاد؛ نه توی جمله‌های پرسشی جا داره و نه توی جمله‌های تعجبی.
    5. برای کلمات مخفف‌شده‌ی انگلیسیِ معروف از نقطه استفاده نمی‌کنیم؛ مثل ناتو یا سیا یا هر کلمه‌ی دیگری.
    6. برای نوشتنِ فارسیِ کلماتِ مخفف‌شده از نقطه استفاده نمی‌کنیم؛ مگه اینکه این کلمات حرف باشن؛ مثل D.D.T که به صورت د.د.ت نوشته میشه.
    7. برای جملات پرسشی غیرمستقیم یا نقل‌قول‌های غیرمستقیم علامت‌سؤال قرار نمی‌گیره و نقطه می‌ذاریم.
     
    آخرین ویرایش:

    zahra.unesi

    ویراستار انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/29
    ارسالی ها
    463
    امتیاز واکنش
    19,506
    امتیاز
    674
    محل سکونت
    گیلان
    دستی به موهای ژل‌زده‌ام کشیدم و با کلافگی رو به خانوم منشی گفتم:
    - پس کی نوبت من میشه؟ باید تا شب نشده اعتراضم رو به سرویراستار اعلام کنم!
    خانوم منشی با انگشت اشاره‌اش عینکش را بالا برد و با صدای نازکش گفت:
    - ایش! چرا این‌قدر تو عجولی؟ صبر کن نوبتت میشه.
    سری به نشانه تأسف تکان داد و زیر لب غرولند کرد:
    - وقتی جوونا رو میارن می‌ندازن تو ویراستارخونه همین میشه دیگه!
    بدون توجه به غرولندکردن‌های خانوم منشی که کار همیشگی‌اش بود، هدفونم را در گوشم گذاشتم و آهنگ موردعلاقه‌ام را پخش کردم.
    در دنیای دیگری سیر می‌کردم که با تکان‌خوردن‌های شدید به خودم آمدم. یکی از گوش‌های هدفون را از گوشم فاصله دادم و به منبع لرزش که همان خانوم منشی بی‌اعصاب همیشگی بود، نگاه کردم. لحظه‌ای بعد با عصبانیت گفت:
    - به‌جای اینکه هدفون بذاری تو گوشت و اون موهای ژیگولیت رو با ریتم آهنگ تکون بدی، بلند شو برو تو دفتر که نوبتت شده.
    نفسی از سر آسودگی کشیدم و هدفونم را روی گردنم گذاشتم و از روی صندلی که چندساعت روی آن نشسته بودم، بلند شدم. زیر نگا‌ه‌ عصبی بقیه علامت‌های معترض، با چندپرش بلند، خودم را به دفتر سرویراستار رساندم. در را باز کردم و خودم را به داخل دفتر هُل دادم.
    سرویراستار با دیدن من، عینک ته‌استکانی‌اش را از روی چشمانش برداشت و با جدیت گفت:
    - باز چی‌ شده ویرگول ویرگولیان؟
    بدون اینکه سلام بگویم، باعجله گفتم:
    - سرویراستار باور کنین من دیگه خسته شدم.
    سرویراستار با خستگی دستی به پیشانی‌اش کشید و گفت:
    - بگو ببینم اعتراض تو چیه!
    آهی جان‌سوز کشیدم و خودم را روی مبل راحتی دفتر سرویراستار جای دادم و گفتم:
    - از علاقه زیاد این نویسنده‌ها به خودم خسته شدم!
    سرویراستار خنده‌ای سرداد و بین خنده‌ نسبتاً بلندش گفت:
    - خب اینکه خیلی خوب است جانم.
    سری به نشانه افسوس تکان دادم و گفتم:
    - شما که نمی‌دونی من چه دردی می‌کشم وقتی به‌زور من رو بین کلمه‌ها جا میدن!
    سرویراستار موشکافانه نگاهم کرد و گفت:
    - چطوری ویرگول‌جان؟
    آهی جان‌سوز کشیدم و گفتم:
    - مثلاً یه‌روز یکی از نویسنده‌ها، نقطه رو تو دستش گرفت و من رو به‌زور انداخت جای نقطه. آخه کسی نیست به این نویسنده‌ها بگه نقطه چه‌ربطی به من داره.
    مکثی کردم و با ناراحتی ادامه دادم:
    - هی سرویراستارجان! نمی‌دونی اون روز کلمه‌ها چه‌جوری نگام می‌کردن. انگار که من به‌زور و از عمد اومدم و جای نقطه رو گرفتم.
    سرویراستار مشتاقانه نگاهی به من انداخت و گفت:
    - خب، دیگه این نویسنده‌ها چی‌کار کردن؟
    نفسی تازه کردم و گفتم:
    - ای وای سرویراستار خانم! یه‌روز دیگه نوشته بود «آسمان، بسیار، زیباست من این را، دوست، دارم،» آخه شما بگو سرویراستارجان حق با کیه؟
    سرویراستار سری تکان داد و گفت:
    - شما درست میگی جانم. بگو ببینم جای تو کجاست تا من به نویسنده‌ها بگم.
    با تک‌سرفه‌ای گلویم را صاف کردم و گفتم:
    - وقتی توی جمله نیاز به مکثه، من اونجام.
    (۱) یا من باید جایی باشم که بودنم براشون مهمه و اگه نباشم، معنیش تغییر می‌کنه و آزارشون میده. (۲) باید بین دوتا جمله‌ای باشم که هیچ‌کدومشون بدون هم معنی نمیده. (۳) هرجا که چندتا اسم پشت‌سرهم اومد، مطمئن باشین که من اونجام. (۴)
    سرویراستار سری به نشانه تایید حرفم تکان داد که سریع گفتم:
    - تازه، می‌دونستین من به خواننده کمک می‌کنم که توی خوندن اشتباه نکنه؟
    (۵)
    سرویراستار متفکر به من خیره شد و گفت:
    - چه جالب!
    سری تکان دادم و ادامه دادم:
    - من جمله‌های توضیحی رو توی بغلم نگه می‌دارم.
    (۶) بعدشم بعد از بنابراین و سرانجام و ... من باید بیام، نه هرجا که نویسنده دلش خواست. (۷)
    سرویراستار سری تکان داد و گفت:
    - خب دیگه، برو. برو. وقتت تموم شد.
    درحالی‌که توسط خانوم منشی به بیرون فرستاده می‌شدم، فریاد زدم:
    - این رو هم به نویسنده‌ها بگین که من باید به کلمه قبلی بچسبم و از کلمه بعدی یه فاصله داشته باشم.
    (۸)
    ***
    ۱. در جمله، بین کلماتی که نیاز به مکث کوتاه دارد، ویرگول به‌کار می‌رود؛ مانند:
    افرایش تولید، همان افزایش سرمایه است.

    ۲. در قسمت‌هایی از جمله که با حذف ویرگول، معنی‌اش تغییر می‌کند. مانند:
    اعدام لازم نیست، آزادش کنید.
    اعدام، لازم نیست آزادش کنید.

    ۳. بین جملاتی که به‌هم مربوطند و بدون هم معنی نمی‌دهند؛ مانند:
    اگر درس می‌خواندم، موفق می‌شدم.

    ۴. بین چند کلمه یا چنداسم که پشت سر هم می‌آیند، ویرگول به‌کار می‌رود. مانند:
    زهرا، معصومه، پریا و فاطمه دوستان خوبی هستند.
    در ضمن بین دو اسم آخر، از «و» استفاده می‌شود.

    ۵. برای جلوگیری از اشتباه‌خواندن جمله، یعنی جاهایی که خواننده کلمه را با کسره می‌خواند و یا جملاتی که دو کلمه مثل هم دارند. مانند:
    استاد، علی حسینی را به عنوان دانشجوی برتر اعلام کرد.
    پس از این مسئله، مسئله مهم‌تری روبه‌‌رویمان است.

    ۶. در آغاز و پایان جمله‌ها یا عبارت‌های معترضه که به صورت صفت، بدل، جمله تفسیری، توضیحی یا دعایی می‌آید. مانند:
    خانم یوسفی، مدیر مدرسه، از سفر بازگشت.
    ابوسعید که رحمت خدا بر او باد، عارفی شایسته بود.

    ۷. بعد از گروه قیدی، در آغاز جمله، از ویرگول استفاده می‌شود. مانند:
    سرانجام، قلب آشفته‌اش آرام گشت.

    ۸. ویرگول به کلمه قبل از خود می‌چسبد و با کلمه بعد از خود، یک فاصله دارد. مانند:
    اگر درس می‌خواندم ، موفق می‌شدم. ❌
    اگر درس می‌خواندم،موفق می‌شدم. ❌
    اگر درس می‌خواندم، موفق می‌شدم. ✅
     

    Atlas 1998

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/16
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    647
    امتیاز
    341
    سن
    26
    تقریباً یه‌ساعتی می‌شد که به دادگاه رسیده بودم؛ اما هنوز هیچ‌خبری از نویسنده نبود. منشی مدام اسم من و نویسنده رو صدا می‌زد. چون نوبت ما رسیده بود، از منشی خواهش کردم که نوبت دادگاه من رو با خط‌فاصله و آندرلاین جابه‌جا کنه. شاید تا اون موقع نویسنده خودش رو می‌رسوند.
    توی راهرو هر علامتی که بهم می‌رسیدن، یه تنه بهم می‌زدن و با چشماشون برام خط‌ونشون می‌کشیدن که یعنی جناب یه‌کمی برو اون‌طرف‌تر، همه‌ی راهرو رو اشغال کردی.
    حوصله‌م سر رفته بود. لای در اتاق دادرسی باز بود و صدای خط‌فاصله رو می‌تونستم بشنوم که با صدای بلند می‌گفت:
    - جناب سرویراستار، آخه این انصافه؟ این دومین باریه که پام به دادگاه باز میشه. سری قبل اومدم؛ چون نویسنده همیشه تو دیالوگ‌ها هم از من استفاده می‌‌کرد و هم از اسم گوینده‌ی دیالوگ. اون‌موقع هنوز نمی‌دونست که وقتی اسم گوینده هست، دیگه نیازی نیست که از من استفاده کنه. الان از این حرص می‌خورم که این اجنبی کوتوله‌ی پهن (منظورش آندرلاینه) میاد جای من رو می‌گیره. شما یه‌چیزی به آندرلاین بگید که جایی توی جمله نداره.
    اوف، حوصله‌ی گوش‌دادن به ادامه‌ی غرغرای خط‌فاصله رو نداشتم. چنددقیقه بعد نویسنده رو دیدم که از در ورودی داخل اومد. همین که پاش رو داخل گذاشت، بقیه‌ی علامت‌ها سرش آوار شدن. البته ویرگول با اون مو‌های ژل‌کشیده‌ش یه گوشه ایستاده بود و فقط زیرلب داشت غرغر می‌کرد؛ ولی کروشه با اون قد بلند و دماغ گنده و درازش مدام تو سر نویسنده می‌زد. نقطه هم که به اندازه‌ی خودش نقشش رو ایفا کرده بود؛ چون نویسنده‌ی بیچاره به زور تونست از زیر نقطه با اون هیکل تپلش بیرون بیاد. همون‌موقع هم جلسه‌ی دادرسی قبلی تموم شد و منشی بدون اینکه به من نگاه کنه، گفت:
    - سه‌نقطه! پاشو برو تو.
    همین که وارد اتاق شدم و اولین قدم رو برداشتم، سرویراستار یه خمیازه کشید و بعد یه نگاه بهم انداخت و گفت:
    - زود باش برو سر اصل‌مطلب که برای امروز نه دیگه حوصله دارم و نه وقتش رو.
    یه نگاه به چهره‌ی اخموی سرویراستار انداختم و گفتم:
    - خب، اولین اعتراضم برای اینه که نویسنده جاهایی که به من نیازه، به ‌جای اینکه برای من سه‌تا نقطه بذاره، همیشه تعداد نقطه‌هایی بیشتر و یا کمتر از سه‌تا استفاده می‌کنه.
    سرویراستار رو به نویسنده گفت:
    - خب، متوجه شدی؟
    - بله، بله. فهمیدم.
    زیرچشمی یه نگاه به مردمک چشم‌های نویسنده کردم و گفتم:
    - برای نشون‌دادن ادامه‌ی جمله توی عبارت‌هایی مثل «و غیره» و یا قسمتی از جمله که حذف شده باشه، می‌تونه از من استفاده کنه.
    - فقط از سه‌نقطه استفاده کنم کافیه یا باید از «و غیره» هم استفاده کنم؟
    - دیگه نیازی نیست که از «و غیره» استفاده کنی! خب، داشتم می‌گفتم، به‌جای اسم جلاله هم می‌تونه از من استفاده کنه؛ مثلاً می‌تونی به جای گفتن بسم‌اللّه بگی بسم‌ا... .
    ***
    چند نکته
    ۱- برای نشان‌دادن ادامه‌ی جمله به‌جای کلماتی مثل «و غیره» استفاده می‌شود.
    ❌ مطالب علمی، فرهنگی، ادبی و غیره...
    ✔ مطالب علمی، فرهنگی، ادبی و...
    ۲- اگر قسمتی از اول، وسط و آخر جمله حذف شده باشد، از سه‌نقطه استفاده می‌شود. مانند:
    زهرا بهم بگو که...
    ۳- دقت داشته باشیم که سه‌نقطه فقط سه‌عدد نقطه دارد.
    ❌ بعد از خرید مقداری......
    ✔ بعد از خرید مقداری...
    ۴- می‌توان به‌جای اسم جلاله از سه‌نقطه استفاده کرد.
    ۵- اگر سه‌نقطه در آخر جمله بیاید و بخواهیم یکی از علامت‌های نگارشی را در آخر جمله قرار دهیم، باید بین آن علامت و سه‌نقطه یک فاصله‌ی کامل قرار دهیم و توجه داشته باشیم که سه‌نقطه با کلمه‌ی قبل از خودش بدون فاصله می‌آید. مانند:
    این کتابخانه بخش‌هایی دارد که عبارتند از: علمی، تاریخی، ادبی و... .
    ۶- خط فاصله و آندرلاین را با یکدیگر اشتباه نگیریم.
    - ➡خط فاصله
    _ ➡آندرلاین
    ۷- در ابتدای دیالوگ‌ها به جای استفاده از نام گوینده‌ی دیالوگ از خط فاصله استفاده می‌شود.
    ۸- به جای استفاده از «تا» و «به» در نشان‌دادن فاصله‌ی زمانی و مکانی. در نشان‌دادن حدفاصل بین دو تاریخ زمانی و رنگ.
    مانند:
    سال‌های ۱۳۷۷-۱۳۹۷
    هواپیمای کرمان-گیلان
    رنگ کرم-قهوه‌ای
    ۹- جداکردن دو کلمه که دو جنبه‌ی مختلف از یک منظور را نشان می‌دهند. مانند:
    مطالب علمی-پژوهشی بسیاری در این کتاب موجود است.
     

    *بانو بهار*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    3,937
    امتیاز واکنش
    10,965
    امتیاز
    804
    محل سکونت
    میان شکوفه‌ها
    ❇به نام خدا❇
    چندساعتی گذشته بود و آقای پرانتز به‌ جان خانم گیومه غر می‌زد.
    خانم خانه که دیگه از دست غر‌های مرد خانه‌اش خسته شده بود، دستی به روی روسری صورتی‌رنگش کشید و مدام آرایشش را درون آینه‌ی جیبی خودش تمدید می‌کرد.
    منشی که به‌شدت عصبی و کلافه شده بود، نگاه چپ‌چپی به خانم (گیومه ورمنگلی) کرد و با آن خال روی بینی‌اش که سرویراستار هنگام ورودش به اتاق نگاهش خیره به آن شد، ور رفت.
    دیگر این شکایت‌ها و دعوا‌ها داشت به نتیجه‌ای می‌رسید و اگر چنین نبود مطمئناً این قوم ویرگولیان، گیومه ورمنگی، پرانتز شنگولی و دیگر اسم نبرم که خودتان در جریانید، این دادگاه را به آتیش می‌کشاندند.
    آقای پرانتز دستش را بر روی شکم قلمبه‌ و گردش کشید و زیر گوش همسرش گفت:
    - گشنه‌م شد زن، این هم شد کار و زندگی؟ می‌ذاشتی به کارمون برسیم دیگه، امروز باید سرصحنه فیلم‌برداری می‌بودم تا اون نویسنده‌ی ازخودراضی حقوق این ماه‌م رو می‌داد (البته که من با اون آقای تعجبیان یه‌جا و یه‌ساعت نمی‌تونم کار کنم.)
    خانم گیومه با آن چشمان سیاه‌شده‌اش چپ‌چپی نثار آقا کرد و پاهای کوتاه و خپل خودش را تند‌تند تکان داد.
    بالاخره آن منشی بی‌اعصاب اسم این زوج را بلند خواند و از آن‌ها دعوت کرد تا به اتاق مشخصی بروند.
    چند قدمی نمانده بود که آقای پرانتز هن‌هن‌کنان و نفس‌زنان در اتاق را باز کرد، در همین حین که آن نویسنده خودخواه و مغرور را دید، به‌سرعت به سمتش هجوم برد که توسط سربازان ویرگولی از او فاصله گرفت.
    خانم گیومه با یک پرش بلند روی آن صندلی کوچک و مخملی‌اش نشست.
    آقای قاضی که همان سرویراستار آبی و خوش‌رنگ خودمان باشد، دو-سه‌بار آن چکش چوبی‌اش را باقدرت روی میز کوبید که آقای پرانتز از جا پرید.
    بعد از چندثانیه، نام خانم گیومه ورمنگلی و آقای شنگولی را بلند خواند و از حضور آن‌ها در جلسه مطلع شد.
    سرویراستار با آن کت‌و‌شلوار آبی‌رنگش که توی چشم بود، گفت:
    - خب عزیزان من، مشکلتان چیست؟
    خانم گیومه بدون آنکه به دیگران اجازه بدهد، بلافاصله جیغ‌جیغ‌کنان گفت:
    - مشکل ما چیه؟! مشکل این نویسنده چلغوز چیه آقای سرویراستار! ایشون تن و بدن ما رو لرزوندن از بس با زندگی ما بازی کردن، هرکسی یه جایگاهی، یه پستی دارد دیگه...
    سرویراستار با نیمچه لبخندی گفت:
    - خب مگه این آقا‌ی نویسنده چه‌کار کرده؟
    نویسنده که از شدت ترس ناخن‌هایش را می‌جوید، گفت:
    - هیچی‌، هیچی!
    آقای پرانتز سیبیل‌هایش را فری داد و گفت:
    - هیچی و... استغفرالله. آقای سرویراستار ایشون زندگی برای من و خانمم نذاشته، حالا نمی‌‌خواستم ریا شه. بعضی‌وقتا من و خانمم قهر می‌کنیم، میاید من و ایشون رو می‌چپونه کنار هم! آخه اینم شد زندگی!
    خانم ورمنگلی پرید وسط حرف آقای پرانتز و گفت:
    - همه‌ش دروغه، من یه خانومم آقای سرویراستار به غیرتم برمی‌خوره دم‌به‌دقیقه این نویسنده‌ی ازخودراضی منو به جای همسرم توی این خط و اون خط می‌ذاره.
    اصلاً از کجا معلوم اون خط برای یه خانم متشخصی مثل من مناسب باشه! اصلاً چی بگم که دلم خونه...
    آقای سرویراستار نگاهی به ساعت کرد و گفت:
    - وقت زیادی نداریم، توصیه‌هاتون رو برای نویسنده‌ی عزیز بگید، ایشون شواهدی علیه شما هم نداره.
    خانم گیومه پشت چشمی نازک کرد و دستی به موهای بیرون‌ریخته‌اش کشید و گفت:
    - من نمی‌دونم چی بگم والله، آقای سرویراستار یه لطفی کنید شما بالا‌سر این نویسنده‌های جوون ‌ تازه‌وارد بایستید. نمی‌دونید ما چه مکافاتی می‌کشیم.
    آقای پرانتز با غیظ گفت:
    - البته از شما هم دل خوشی ندارم آقای ویراستار! من هرروز و هرروز دارم چاق‌تر میشم از بس این کلمه‌ها و... را فرومی‌کنید تو حلق من، آخرش هم مجبور میشم استعفا‌ی خودم رو بنویسم!
    آقای ویراستار بلند خندید و گفت:
    - آقای نویسنده از این پس مکان مناسبی رو برای این زوج زیبا انتخاب کن، جایشان را باهم اشتباه نگیر و برخلاف قوانین ویرایش و ما ویراستاران عمل نکن.
    قرار نیست چون ما متون رو ویرایش می‌کنیم هر بلایی خواستید سر این خانواده‌ها بیارید که... دفعه بعد مجبور میشم یه‌جور دیگه عمل کنم.
    آقای پرانتز با ناراحتی گفت:
    - دلتون خنک شده شما نویسنده‌ها، ما رو بی‌آبرو کردید؟ هرکی از راه می‌رسه میگـه: «تو که آغوشت مثل پرانتز بازه!»
    (نویسنده‌های عزیز پرانتز و گیومه و هر علامت نگارشی دیگه، دل داره، سعی کنید دلشون رو نشکنید.)
    نویسنده: بهار



    ❇❇❇❇
    آموزش پرانتز:

    ۱_ برای نشان‌دادن کوته‌نوشت‌ها.
    برای مثال: امام علی (ع)
    ۲_ ذکر تاریخ تولد یا وفات.
    برای مثال: صائب (۹۸۶-۱۰۸۶ هـ.ق) شاعر برجسته سبک هندی است.
    ۳_آوردن معنا یا معادل کلمات و عبارات.
    برای مثال: این سازمان باید مساله سنخ‌شناسی (تیپولوژی) انجمن‌های خصوصی و تخصصی را روشن کند.

    ۴. همراه با علامت سوال برای تعجب، تردید و تمسخر.
    برای مثال: خیلی اهل گذشت (؟) است.



    ❇❇❇❇
    گیومه:
    ۱_ آوردن عین گفته یا نوشته کسی در ضمن مطلب یا نوشته خود| سعدی می‌گوید: «هر سخن نسنجد از جوابش برنجد»
    ۲_ ممتاز و برجسته جلوه دادن کلمات یا اصلاحات مد نظر.
    ۳_ اسامی و عناوین و اصطلاحات علمی یا فنی که بار اول ذکر می‌شوند |از آثار نارینه می‌توان «
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نفرین ایندرا » را نام برد.
    ۴_برای تاکید و اشاره به اصطلاحات علمی و فنی، کلمات و تعبیرات ناآشنا.
    مثل:
    عناوین مقالات یا فصول کتاب‌ها و رساله‌ها:
    «نرم‌افزار یوتاب» کاربردهای فراوان دارد
    .


    نکته:
    ۱_جمله داخل پرانتز می‌تواند همراه با گیومه یا قلاب هم باشد: («») ([])
    ۲_علامت پرانتز با یک‌فاصله از کلمه قبل و بعد از خود نوشته می‌شود؛ اما متن داخل آن، بدون فاصله با آن قرار می‌گیرد
    .
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    Pari_A

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    2,766
    امتیاز واکنش
    14,439
    امتیاز
    746
    سلام به شما نگاهی‌های عزیز.
    خب دوستان گل؛ اینم این آموزش نگارش.
    امیدوارم مفید بوده باشه.
    در آخر چند نکته برای صفت‌ها و فعل‌ها میگم که امیدوارم رعایت کنید.
    ****

    نکته اول:
    در نثر ادبی همه‌ی فعل‌ها، می از فعل جدا میشه و با نیم‌فاصله میاد.
    در نثر محاوره به جز فعل‌ها شکسته (
    میرم، میگم و ...) که فقط بعد از می دو واژه بیاد، می از فعلا جدا نمیشه.
    پ.ن: می‌زد، می‌شد و ... فعل
    شکسته نیستند.

    نکته دوم:
    صفت‌ها با نیم فاصله میان.
    مثل:
    باادب، خوش‌حال و...

    نکته سوم:

    چند کلمه استثنا داریم که دو جور نوشته میشن:
    این‌بار
    این بار
    زهراجان زهرا جان
    درحالی‌که در حالی که
    روبرو روبه‌رو


    نکته چهارم:
    کلمات پرسشی:
    چطوری، چگونه،
    چقدر و...
    استثناء: چه‌جور با نیم‌فاصله میاد.

    نکته پنجم:

    علامت سؤال فقط در جمله‌ای که مستقیم سؤال شده باشه میاد.
    مثل:
    ۱-
    کجا بودی؟
    ۲- خدایا تو این شهر غریب کجا رو دارم برم.

    جمله اول سؤالیه؛ ولی جمله دوم سؤالی نیست و مستقیماً سؤال نشده.


    نکته آخر:
    ها
    با نیم‌فاصله میاد.

    مثل: بچه‌ها، بازی‌ها و...
    ی جایی که کلمه به ـه ختم بشه، با نیم‌فاصله میاد.
    مثل: بچه‌ی، خانه‌ی و...

    (مدیریت تیم ویرایش)

    Negar_13122018_142104.jpg

     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا