دلنوشته ○••♠◘◘♥♥ پاییز ♥♥◘◘♠••○

  • شروع کننده موضوع SHinee
  • بازدیدها 5,541
  • پاسخ ها 166
  • تاریخ شروع

NargeS

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
1,922
امتیاز واکنش
817
امتیاز
447
محل سکونت
تهران
پاییز به رغم نیّر اعظم


افراخت به باغ و بوستان پرچم


همچون گـه امتحان یکی دژخیم


در خشم و لبانش پر ز باد و دم


طفلان چمن ز هیبتش لرزان


رخزرد و نژندچهر و بالاخم


هرکو پی امتحان فراز آید


بیرون کندش ز بوستان در دم


بر سنگ زند دوات مینا را


وز هم بدرد کتاب اسپر غم


شیرازه کشد ز دفتر کوکب


معجر فکند ز عارض مریم


افتد گل اختر از فراز شاخ


زین جور، به زیر پای نامحرم


بر باد دهد بیاض داودی


وز پیکر یاسمین کشد ملحم


از سبزه و گل تهی شود گلشن


چون علم ز صدر خواجهٔ عالم


دستور معارف آنکه نشناسد


خود گوز از کوز و شلغم از بلغم


یکچند ز مهر بود با خواجه


پیوند وفاق بنده مستحکم


گفتم که وزیر ازین گرامیتر


نازاده ز پشت دودهٔ آدم


دیدم همه خلق دشمنند او را


نامش نبرند جز به لعن و ذم


گفتم که به علم وی حسد ورزند


کاین خواجه بود ز دیگران اعلم


چون یافتمش که نیست در واقع


آن علم که با حسد شود توأم


گفتم که به جاه او حسد آرند


قومی که فروترند ازین سُلّم


دیدم وزرا هم اندربن معنی


هستند شریک خلق بیش و کم


گفتم به یقین ز خلق نیکویش


تشویر خورند اندرین عالم


کاین خواجه ز خوی خوش سبق بـرده است


در عالم خود ز عیسی مریم


مردانگی و وفا و خوشعهدی


در ذات شریف او بود مدغم


این خوشمنشی و همت والا


با بدمنشان کجا شود همدم


اهریمن هست منکر جبریل


گرسیوز هست دشمن رستم


یکچند بدین خیالها بودم


مستغرق مدح خواجهٔ اعظم


هر جا که حدیث رفتی از خواجه


گفتی شدهام به مدحتش ملهم


تا نوبت امتحان فراز آمد


وز تنگ شکر پدید شد علقم


نبسوده هنوز دست، شد معلوم


چرم همدان ز دیبهٔ معلم


معلومم شد که هیچ بارش نیست


این جفته گذار کُرهٔ بدرم


گـه گاه به قند مشتبه گردد


کز دور سپید میزند شغلم


ذوقش چو عقیده اش کج اندر کج


فکرش چو سلیقهاش خماندر خم


آنگه که به علم برگشاید لب


آنگه که به نطق برگشاید فم


تحقیقاتی کند پراکنده


گویی که ز دست چرس و می با هم


دیوانگی و سفاهتی مخلوط


پس کبر و جلافتی بدان منضم


هر شخص نجیب از درش محروم


هرگول و سفیه در برش محرم


شهرتطلب است و نامجو، لیکن


بر قاعدهٔ برادر حاتم


گر کس نبود مراقبش ناگه


شاشد به میان چشمهٔ زمزم


با جامعهٔ محصلین باشد


دشمن، چو بخیل آهوان ضیغم


خواهد که محصلین بیثروت


بی علم زیند و اخرس و ابکم


گوید که چو علم عامه شد افزون


بقال و لبوفروش گردد کم


باید که خواص و اغنیا باشند


با علم وعوام خلق لایعلم


گر خوف ز شه نباشدش یکروز


در خمرهٔ کودکان بریزد سم


امسال در امتحان شاگردان


بگشاد عناد فطریش پرچم


از شدت خبث، جمله را ردکرد


بنواخت به علم ضربتی محکم


هرگوشه که بد معلمی دانا


زد نیش بر او چو افعی ارقم


هرجای که دید لوطیئی نادان


بر جمع افاضلش نمود اقدم


از قوت معلمین فاضل کاست


بنهاد به صرفه مبلغی برهم


بخشید سپس هزارگان دینار


آن راکه نبود قدر یک درهم


در راه کتابهای بیمصرف


تقسیم شد آنچه بد درین مقسم


گویی که در انتخاب هر چیزی


بودست به کجسلیقگی ملزم


شخص عربی گماشت تا سازد


در سیرت شیعیان یکی معجم


اسرار طبیعی و مقالیدش


پرکرده جهان و نزد تا مبهم


او زر به شفای بوعلی بخشد


تابنهد از آن به زخم ما مرهم


از ترجمهٔ شفا چه سود امروز


کی قطره کند برابری با یم


آنجا که بر آسمان پرد مردم


نازش نسزد بر اشهب و ادهم


این نخبهٔ کار او است خود بنگر


تا چیست بقیتش ز کیف و کم


ای خواجه دریغ لطف شاهنشه


بر چون تو سفیه پر ز باد و دم


غبنا که دراز مدتی دل را


در دوستی تو داشتم خرم


پنداشتم ار مرا غمی زاید


در چشم تو ازغم من آید نم


آوخ که ز جبن و غفلت افزودی


هنگامهٔ بستگی غمم بر غم


خواهم که حمایت از تو برگیرد


آن آصف بارگاه ملک جم


تا با دوسه هجوآن کنم با تو


کت خانه شود حظیرهٔ ماتم


ملک الشعرای بهار
 
  • پیشنهادات
  • NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    سراپا اگر زرد و پژمردهایم


    ولی دل به پاییز نسپردهایم





    چو گلدان خالی لب پنجره


    پر از خاطرات ترکخوردهایم





    اگر داغ دل بود، ما دیدهایم


    اگر خون دل بود، ما خوردهایم





    اگر دل دلیل است، آوردهایم


    اگر داغ شرط است، ما بردهایم





    اگر دشنۀ دشمنان، گردنیم


    اگر خنجر دوستان، گُردهایم





    گواهی بخواهید، اینک گواه


    همین زخمهایی که نشمردهایم





    دلی سر بلند و سری سر به زیر


    از این دست عمری به سر بردهایم





    قیصر امین پور
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    پاییز برگشته




    حتما برگی افتادنش را فراموش کرده بود


    آن قدر ها مهربان هست


    به خاطر یکی هم از سفر باز گردد
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    دختر پاییز ... اصغر معاذی




    کجاست دختر پاییز ..... باغ کودکی ات


    کلاه پوپکـی و سینـه ریــز میخکــی ات


    دلــم گرفته و دنبال خلوتــــی دنجــــم


    که باز بشکفم از بـ..وسـ..ـه ی یواشکی ات


    کــه باز بشکفم و باز بشکفم با تـــو


    کمی برقص مرا در لباس پولکی ات


    چقدر خاطره دارم از آن دهان مَلَس


    زبــان شیرینت بــا لب لواشکـی ات


    شبـی بغــل کن و بـر سیـنه ات بخــوابانــم


    به یاد حسرت شب های بی عروسکی ات


    چگونه در ببرم جان از این هوا تو بگو


    اگر رها شـوم از "بازوان پیچکی ات"*


    اسیــر وشادم چــو بـادبـادکـــی بستــه


    به شاخه های درختان باغ کودکی ات !...
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    چون پاییز بودم (فروغ فرخ زاد)


    کاش چون پاییز بودم
    کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم.
    برگهای آرزوهایم , یکایک زرد می شد,
    آفتاب دیدگانم سرد می شد,
    آسمان سـ*ـینه ام پر درد می شد
    ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
    اشک هایم همچو باران دامنم را رنگ می زد.
    وه ... چه زیبا بود, اگر پاییز بودم,
    وحشی و پر شور ورنگ آمیز بودم,
    شاعری در چشم من میخواند ...شعری آسمانی
    در کنارم قلب عاشق شعله می زد,
    در شرار آتش دردی نهانی.
    نغمه ی من ...




    همچو آواری نسیم پر شکسته
    عطر غم می ریخت بر دلهای خسته.
    پیش رویم :
    چهره تلخ زمستان جوانی
    پشت سر :
    آشوب تابستان عشقی ناگهانی
    سـ*ـینه ام :
    منزلگه اندوه و درد وبد گمانی.
    کاش چون پاییز بودم
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    شعر پاییز از علیرضا بدیع


    پاییز میرسد که مرا مبتلا کند
    با رنگهای تـازه مــرا آشنا کند


    پاییز میرسد که همانند سال پیش


    خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند


    او میرسد که از پس نه ماه انتظار


    راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند


    او قول داده است که امسال از سفر


    اندوههــای تازه بیــارد ، خـدا کند


    او میرسد که باز هم عاشق کند مرا


    او قـول داده است بـه قــولش وفا کند


    پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است


    جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند


    شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها


    یک فصل را بخاطر او جا به جا کند


    تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را


    تقدیر خواست راه شما را جدا کند


    خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر


    در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    هوای سرد پاییز است و من
    از پنجره
    در کوچه ی دلواپسی
    اشک بر....
    غبار پشت پای خاطرات تلخ تو
    بیهوده می ریزم.....
    نسیم صبح هم چون تو
    به رسم بی وفایی
    خاک غفلت را
    به درگاه دو چشم خیس من
    شاباش می ریزد.....
    تمام خاطراتم در غبار رد پایت
    زود می سوزد
    تمام بـ..وسـ..ـه هایت را
    تگرگ اشک می شوید...
    درخت نارون
    نامردیت را
    با به رقـ*ـص آوردن برگهای زردش
    در عزایم
    پاس می دارد...
    چه نامردی...
    چقدر سرما....
    من از سرما
    من از سردی فصل بی کسی
    خود را ...
    در آغـ*ـوش محبت می کشم شاید
    بفهمم طعم خودخواهی چه شیرین است....!
    از دکتر مسعود اصغر پور
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    دلم خون شد از این افسرده پاییز
    از این افسرده پاییز غم انگیز


    غروبی سخت محنت بار دارد
    همه درد است و با دل کار دارد




    شرنگ افزای رنج زندگانی ست
    غم او چون غم من جاودانی ست


    افق در موج اشک و خون نشسته
    شرابش ریخته جامش شکسته




    گل و گلزار را چین بر جبین است
    نگاه گل نگاه واپسین است




    پرستوهایی وحشی بال در بال
    امید مبهمی را کرده دنبال




    نه در خورشید نور زندگانی
    نه در مهتاب شور شادمانی




    کلاغان می خروشند از سر کاج
    که شد گلزار ها تاراج تاراج




    خورد گل سیلی از باد غضبناک
    به هر سیلی گلی افتاده بر خاک




    چمن را لرزه ها در تار و پود است
    رخ مریم ز سیلی ها کبود است




    گلستان خرمی از یاد بـرده
    به هر جا برگ گل را باد بـرده




    نشان مرگ در گرد و غبار است
    حدیث غم نوای آبشار است




    سری بالا کنم از سـ*ـینه کوه
    دلم کوه غم و دریای اندوه


    به دامانش درآویزد به زاری
    بنالد زینهمه بی برگ و باری




    حدیث تلخ اینان باز گوید
    کلید این معما باز جوید




    چه گویم بغض می گیرد گلویم
    اگر با او نگویم با که بگویم




    فرود اید نگاه از نیمه راه
    که دست وصل کوتاهست کوتاه




    نهیب تند بادی وحشت انگیز
    رسد همراه بارانی بلاخیز




    بسختی می خروشم های باران
    چه می خواهی ز ما بی برگ و باران


    برهنه بی پناهان را نظر کن
    در این وادی قدم آهسته تر کن




    شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل
    پریشان شد پریشان تر چه حاصل




    تو که جان می دهی بر دانه در خاک
    غبار از چهر گل ها می کنی پاک




    غم دل های ما را شستشو کن
    برای ما سعادت آرزو کن


    فریدون مشیری
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    ترجمه ی اشعار شاعران ژاپنی در وصف پاییز
    بهتر بود مرا فرا نخوانی


    تا آن که


    در ملال این غروب دیرگاه پاییزی


    ترکم بگویی


    اوکوما کوتومی شی





    بر این جاده


    درشامگاه پاییزی


    هیچکس ردپای مرا


    باز نخواهد گرفت


    ماتوسووباشو





    در راه سفر بیمار گشته ام


    و رویاهای من ٬ بر دشت های خزان زده


    همچنان سرگردان است


    ای کی واشو





    پیکر خود را اگر


    چونان دشتهای پژمرده ی خزان زده در نظر اورم


    این چنین که سوخته ام


    آیا امیدی می توانم داشت


    که دیگر باره بهاران باز گردد؟


    سوشو
     

    NargeS

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    1,922
    امتیاز واکنش
    817
    امتیاز
    447
    محل سکونت
    تهران
    کاش چون پاییز بودم ... کاش چون پاییز بودم


    کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم


    برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد


    آفتاب دیدگانم سرد میشد


    آسمان سـ*ـینه ام پر درد می شد


    ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد


    اشکهایم همچو باران


    دامنم را رنگ می زد


    ... فروغ فرخزاد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا