یکی از همین روزها دخترم بدو بدو میاد بغلم دستای کوچولوشو میندازه گردنم...
پدر و دختر خلوت میکنیم که مامانش میرسه ومیگه دختر تو که باز اینجایی مگه صد دفعه بهت نگفتم جای خودتو بدون
دخترم:بابایی ببین باز مامان اومد نمیزاره بشینم بغلت
من:خب چیکار به دختر من داری اخه نشسته بغـ*ـل باباش
دخترم:اره خب راست میگم اصن مامان بره بشینه بغـ*ـل بابای خودش
پدر و دختر خلوت میکنیم که مامانش میرسه ومیگه دختر تو که باز اینجایی مگه صد دفعه بهت نگفتم جای خودتو بدون
دخترم:بابایی ببین باز مامان اومد نمیزاره بشینم بغلت
من:خب چیکار به دختر من داری اخه نشسته بغـ*ـل باباش
دخترم:اره خب راست میگم اصن مامان بره بشینه بغـ*ـل بابای خودش