Maryam.B27
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2018/06/12
- ارسالی ها
- 182
- امتیاز واکنش
- 4,786
- امتیاز
- 469
- سن
- 21
4 دی ماه
- اجازه!
خانم معلم سرش رو از روی ورقه ها بلند کرد و گفت:
- بله؟
دانش آموز که مریم "ای" نام داشت با لبخند گفت:
- اجازه امروز تولدمه!
معلم هیجان زده سری تکان داد و بعد رو به کنار دستی دانش آموز گفت:
- راااااستی! هفته قبل تولد مریم "ب" بود مریم "ب" تولدت مبارک
و مریم "ای" پوکر وار به افق خیره میشود...
معلم
مریم "ب"
من
مریم "ای" :|||||||
به طور کلی موجودات جهان به دو دسته تقسیم می شوند:1- مریم.ای 2-بقیه ی موجودات جهان
@Maryam.ey
Maryam.B:
یادمه اولین بار که دیدمت چهار سالم بود توی مهد کودک و این همون زمانی بود که تو میومدی پیشم و می گفتی مریم من و تو اسمامون شبیه همه پس دو قلوایم؟! من می گفتم نه چه ربطی داره باید فامیلی هامون مثل هم باشه که نیست:/
مهد کودک تموم شد و پامون به مدرسه باز شد و شدیم هم مدرسه ای و کلاس سوم هم کلاسی که چقد من و تو اون سال بی دلیل از هم بدمون می اومد.
کلاس شیشم دوباره هم کلاسی شدیم با این تفاوت که اون تنفر از بین رفته بود. و تو بودی کع برای رهایی از شر دندونهای تمساحیت دست به دامن اورتودنسی شده بودی.
کلاس هفتم دیدیم که ای وای ما ماندیم تنهای تنها میان سیل بچه های جدید:/ یه نگاه به پشتمون کردیم دیدیم عه فاطمه رو تو می شناسی.یه نگاه به چپ کردیم دیدیم نه بابااا این همون محیا مجری جشن عبادت کلاس سومه؟! هنوز همونجور لوسه؟! خلاصه میز اول کنار هم نشستیم تا دو هفته بعدش که الهام اومد و تو به نیمکت پشتی مهاجرت کردی.
سال بعدش وضعیت فرق کرده بود!من هم دست به دامن اورتودنسی شده بودم و دیگه با بچه ها ی کلاس دوست شده بودیم و فهمیده بودیم نههه محیا خیلییی تغییر کرده البته منکر عشـ*ـوه و ناز توی صداش موقع حرف زدن با معلما نمیشم
سال نهم بودیم که یه روز من با نیش باز اومدم توی کلاس دندون های مرتب شدمو نشون دادم و تو بودی که یه نگاه پوکر فیسانه به من انداختی و بعد چند ثانیه شروع به فحش دادن دکترمون کردی که بعد سه سال هنوز اورتودنسی هاتو باز نکرده بود!
امسال هم طبق معمول من و تو به علاوه محیا و نرگس رفتیم میز اول توی حلق معلم بساطمونو پهن کردیم با این تفاوت که جای داداش کیان و فاطیمون بینمون خیلی خالیه!
مریم جانم,آشنای دوازده ساله و رفیق چهار ساله که هیچ وقت تنهام نمی ذاری و در هر شرایطی با جوکای باحال و تکراری بازم می خندونیمون,نویسنده ی من, شاعر من, اصلا همیشگی من, الهی به همه ی آرزوهای قشنگت برسی و به همین زودی از شر اورتودنسی هات راحت بشی:) تولدت مبارک
Mahaflaki:
می دونی من کی باهات آشنا شدم؟ همون دوران ابتداییم که فقط خودمو میدیدم برحسب تصادف تو رو هم دیدم
اون موقع ها که خیلی پاسکال بودیم. با سطل زباله فانتزی و جامدادی خاله بازی میکردیم
کلا من تنها خاله بازی با اسباب بازی ( :| ) عمرم رو با تو انجام دادم و با یگانه بازی شب بیداری داشتیم
خلاصهههه یهویی سال هفتم اومدی کنار@Maryam.B27 نشستی ردیف اول اماااااا خرخون نبودیییی
اَخییییی همین الان یهویی دلم خواست مدرسه باشیم یکی از خاطراتتو بگی یکم بمیریم از خنده بعد بریم پیشواز امتحان شیمیییییی!
ببین چقد دوست داریم که بیخیال امتحان شیمی شدیم واست تاپیک زدیممم
مریم جانم تولدت مبارک عزیزم ^^
امیدوارم به آرزوهات برسی و نمره فیزیک مستمرت هم بیاد بالا
دوست دارم ^*^
کادوت هم که بهت دادمممم ولیییی یه کادوی دیگه بهت میدم و اونم این که اشتباهاتت رو میبخشم و دیگه با زانوم نمیزنم تو ساق پات
تولدت مبارک عشقم :aiffwan_light_blum:
Panah._.Afshar:
سلام مریم جانم♡
میدونی الان یاد چی افتادم؟
یاد اولین بار که چشام و باز کردم و بیشتر شناختمت...
شاید از سال نهم...
اون موقعی که خاطرات خنده دارتو برای محیا میگفتی و منم چون کنارش بودم می شنیدم...:)
یا شاید قبل تر اینکه صداقت و بی ریاییت رو دیدم توی شخصیت حقیقی وجودت...شاید اون لحظه ای که شاعر کلاس میشدی و میخندودی همه رو
یا قبل تر...یادته روزی که برای امتحان ریاضی گریه کردی؟یادته دلداریای منو؟
مطمئنم یادت نیست...چون خیلی وقت پیشه!
یادته از من بدت میومد؟البته این اعترافی بود که پارسال بهم کردی...
ولی من از اول دوست داشتم دختری که به عنوان مریم ای می شناختم
روزی که اولین بار دیدمت رو یادم نرفته
روزی که بهاره(نمیدونم یادت میاد یا نه)با حرص کنارم نشست و فهمیدم ب خاطر این بوده که فاطمه کنار تو نشسته
یادم نمیره چقد از فاطمه خوشم میومد ب واسطه اون از تو!سال بعد عاشق تویی شدم که از بهترین دوستای همه ی زندگیم شدی!
اما مریم هیچ وقت یادم نمیره روز آخر مدرسه که همه ی مدرسه گریه میکردن از جدایی...یعنی ترس از جدایی همدیگه
توی گریه های مینی بـ*ـوس مشهد نبودی اما یادت بود...جات خالی بود ولی همیشه بود...یاد فاطمه هم بود..
کمی بعدش گریه های پر ذوقت از قبولی نمونه رو یادم نمیره
اینکه چقدر خوشحال بودیم برای هم یادم نمیره گریه هایی که پشت سر من کردی وقتی من پامو اجبارا به شهر دیگه ای گذاشتم.یادم نمیره اون لحظه ای که گفتی تو همیشه داداش کیان منی حتی اگه ی سیاره دیگه هم بری... مریم یادم نمی ره گریه های خودمو که روزای اول مدرسه از دوری تو...محیا...نرگس...مریم..فاطمه...الهام که البته الان یه کوچولو بی معرفت شده...!یادم نمیره روزی که بعد دوماه دیدمت بعد از دوری بدی که بینمون افتاد
یادته چقد بغلم کردی که حرص مریم و محیا در اومد؟مریم هیچ کدوم از خاطراتمون یادم نرفته...کاش بودم تا بغلت میکردم و تولدت و تبریک میگفتم از ته دلم و وقتی ی کم زیادی میدیدم احساساتی شده میگفتم ایشالا سال بعد کمد به جای من تبریک بگه و تو از جیغ من و کر میکردی و ی کتک مفصل منو میزدی
اگه بودم تولدت مبارک رو با برگ سبز رو دیوار مدرسه می نوشتم...اگه بودم احتمالا مریم میگفت هی یوها چقد حرف میزنین...
اگه بودم برات ناشمک میخریدم:)
اگه بودم بهت می گفتم خواهر علمی
اگه بودم مجبورت میکردم با صدای ملخیت برام دنیا دیگه مث تو نداره بخونی
مریم کاش من و فاطی بودیم...
بودیم تا تولدت لـ*ـذت بخش تر میشد
تا ماهم حسرت این چیزا رو نمیکشیدیم
میبینی؟من همیشه دوستت داشتم...همیشه هم دارم!
تولدت مبارک بهترینم♡
ازت ممنون که هستی و دوست صمیمی منی!اینکه میدونم ی دوستی حتی دیر ب دیر هم شده یادم میکنه...اما من همیشه به یادشم
به یاد تو...مریم...محیا...نرگس...فاطی...الهام...کلاسمون و تک تک لحظه های خوبی که باهم بودیم پیش هم...
و در آخر:تو اولین مریم علمی زندگی من بودی آیا من اولین کیانای زندگی تو بودم؟
و این عصط شخصیت حقیقی نویسنده ی شخصیت حقیقی:/
- اجازه!
خانم معلم سرش رو از روی ورقه ها بلند کرد و گفت:
- بله؟
دانش آموز که مریم "ای" نام داشت با لبخند گفت:
- اجازه امروز تولدمه!
معلم هیجان زده سری تکان داد و بعد رو به کنار دستی دانش آموز گفت:
- راااااستی! هفته قبل تولد مریم "ب" بود مریم "ب" تولدت مبارک
و مریم "ای" پوکر وار به افق خیره میشود...
معلم
مریم "ب"
من
مریم "ای" :|||||||
به طور کلی موجودات جهان به دو دسته تقسیم می شوند:1- مریم.ای 2-بقیه ی موجودات جهان
@Maryam.ey
Maryam.B:
یادمه اولین بار که دیدمت چهار سالم بود توی مهد کودک و این همون زمانی بود که تو میومدی پیشم و می گفتی مریم من و تو اسمامون شبیه همه پس دو قلوایم؟! من می گفتم نه چه ربطی داره باید فامیلی هامون مثل هم باشه که نیست:/
مهد کودک تموم شد و پامون به مدرسه باز شد و شدیم هم مدرسه ای و کلاس سوم هم کلاسی که چقد من و تو اون سال بی دلیل از هم بدمون می اومد.
کلاس شیشم دوباره هم کلاسی شدیم با این تفاوت که اون تنفر از بین رفته بود. و تو بودی کع برای رهایی از شر دندونهای تمساحیت دست به دامن اورتودنسی شده بودی.
کلاس هفتم دیدیم که ای وای ما ماندیم تنهای تنها میان سیل بچه های جدید:/ یه نگاه به پشتمون کردیم دیدیم عه فاطمه رو تو می شناسی.یه نگاه به چپ کردیم دیدیم نه بابااا این همون محیا مجری جشن عبادت کلاس سومه؟! هنوز همونجور لوسه؟!
خلاصه میز اول کنار هم نشستیم تا دو هفته بعدش که الهام اومد و تو به نیمکت پشتی مهاجرت کردی.سال بعدش وضعیت فرق کرده بود!من هم دست به دامن اورتودنسی شده بودم و دیگه با بچه ها ی کلاس دوست شده بودیم و فهمیده بودیم نههه محیا خیلییی تغییر کرده البته منکر عشـ*ـوه و ناز توی صداش موقع حرف زدن با معلما نمیشم
سال نهم بودیم که یه روز من با نیش باز اومدم توی کلاس دندون های مرتب شدمو نشون دادم و تو بودی که یه نگاه پوکر فیسانه به من انداختی و بعد چند ثانیه شروع به فحش دادن دکترمون کردی که بعد سه سال هنوز اورتودنسی هاتو باز نکرده بود!
امسال هم طبق معمول من و تو به علاوه محیا و نرگس رفتیم میز اول توی حلق معلم بساطمونو پهن کردیم با این تفاوت که جای داداش کیان و فاطیمون بینمون خیلی خالیه!
مریم جانم,آشنای دوازده ساله و رفیق چهار ساله که هیچ وقت تنهام نمی ذاری و در هر شرایطی با جوکای باحال و تکراری بازم می خندونیمون,نویسنده ی من, شاعر من, اصلا همیشگی من, الهی به همه ی آرزوهای قشنگت برسی و به همین زودی از شر اورتودنسی هات راحت بشی:) تولدت مبارک
Mahaflaki:
می دونی من کی باهات آشنا شدم؟ همون دوران ابتداییم که فقط خودمو میدیدم
برحسب تصادف تو رو هم دیدم اون موقع ها که خیلی پاسکال بودیم. با سطل زباله فانتزی و جامدادی خاله بازی میکردیم
کلا من تنها خاله بازی با اسباب بازی ( :| ) عمرم رو با تو انجام دادم و با یگانه بازی شب بیداری داشتیم
خلاصهههه یهویی سال هفتم اومدی کنار@Maryam.B27 نشستی ردیف اول
اماااااا خرخون نبودیییی اَخییییی همین الان یهویی دلم خواست مدرسه باشیم یکی از خاطراتتو بگی یکم بمیریم از خنده بعد بریم پیشواز امتحان شیمیییییی!
ببین چقد دوست داریم که بیخیال امتحان شیمی شدیم واست تاپیک زدیممم
مریم جانم تولدت مبارک عزیزم ^^
امیدوارم به آرزوهات برسی و نمره فیزیک مستمرت هم بیاد بالا
دوست دارم ^*^
کادوت هم که بهت دادمممم ولیییی یه کادوی دیگه بهت میدم و اونم این که اشتباهاتت رو میبخشم و دیگه با زانوم نمیزنم تو ساق پات
تولدت مبارک عشقم :aiffwan_light_blum:
Panah._.Afshar:
سلام مریم جانم♡
میدونی الان یاد چی افتادم؟
یاد اولین بار که چشام و باز کردم و بیشتر شناختمت...
شاید از سال نهم...
اون موقعی که خاطرات خنده دارتو برای محیا میگفتی و منم چون کنارش بودم می شنیدم...:)
یا شاید قبل تر اینکه صداقت و بی ریاییت رو دیدم توی شخصیت حقیقی وجودت...شاید اون لحظه ای که شاعر کلاس میشدی و میخندودی همه رو
یا قبل تر...یادته روزی که برای امتحان ریاضی گریه کردی؟یادته دلداریای منو؟
مطمئنم یادت نیست...چون خیلی وقت پیشه!
یادته از من بدت میومد؟البته این اعترافی بود که پارسال بهم کردی...
ولی من از اول دوست داشتم دختری که به عنوان مریم ای می شناختم
روزی که اولین بار دیدمت رو یادم نرفته
روزی که بهاره(نمیدونم یادت میاد یا نه)با حرص کنارم نشست و فهمیدم ب خاطر این بوده که فاطمه کنار تو نشسته
یادم نمیره چقد از فاطمه خوشم میومد ب واسطه اون از تو!سال بعد عاشق تویی شدم که از بهترین دوستای همه ی زندگیم شدی!
اما مریم هیچ وقت یادم نمیره روز آخر مدرسه که همه ی مدرسه گریه میکردن از جدایی...یعنی ترس از جدایی همدیگه
توی گریه های مینی بـ*ـوس مشهد نبودی اما یادت بود...جات خالی بود ولی همیشه بود...یاد فاطمه هم بود..
کمی بعدش گریه های پر ذوقت از قبولی نمونه رو یادم نمیره
اینکه چقدر خوشحال بودیم برای هم یادم نمیره گریه هایی که پشت سر من کردی وقتی من پامو اجبارا به شهر دیگه ای گذاشتم.یادم نمیره اون لحظه ای که گفتی تو همیشه داداش کیان منی حتی اگه ی سیاره دیگه هم بری... مریم یادم نمی ره گریه های خودمو که روزای اول مدرسه از دوری تو...محیا...نرگس...مریم..فاطمه...الهام که البته الان یه کوچولو بی معرفت شده...!یادم نمیره روزی که بعد دوماه دیدمت بعد از دوری بدی که بینمون افتاد
یادته چقد بغلم کردی که حرص مریم و محیا در اومد؟مریم هیچ کدوم از خاطراتمون یادم نرفته...کاش بودم تا بغلت میکردم و تولدت و تبریک میگفتم از ته دلم و وقتی ی کم زیادی میدیدم احساساتی شده میگفتم ایشالا سال بعد کمد به جای من تبریک بگه و تو از جیغ من و کر میکردی و ی کتک مفصل منو میزدی
اگه بودم تولدت مبارک رو با برگ سبز رو دیوار مدرسه می نوشتم...اگه بودم احتمالا مریم میگفت هی یوها چقد حرف میزنین...
اگه بودم برات ناشمک میخریدم:)
اگه بودم بهت می گفتم خواهر علمی
اگه بودم مجبورت میکردم با صدای ملخیت برام دنیا دیگه مث تو نداره بخونی
مریم کاش من و فاطی بودیم...
بودیم تا تولدت لـ*ـذت بخش تر میشد
تا ماهم حسرت این چیزا رو نمیکشیدیم
میبینی؟من همیشه دوستت داشتم...همیشه هم دارم!
تولدت مبارک بهترینم♡
ازت ممنون که هستی و دوست صمیمی منی!اینکه میدونم ی دوستی حتی دیر ب دیر هم شده یادم میکنه...اما من همیشه به یادشم
به یاد تو...مریم...محیا...نرگس...فاطی...الهام...کلاسمون و تک تک لحظه های خوبی که باهم بودیم پیش هم...
و در آخر:تو اولین مریم علمی زندگی من بودی آیا من اولین کیانای زندگی تو بودم؟
و این عصط شخصیت حقیقی نویسنده ی شخصیت حقیقی:/
