ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﻠﯽ ﺍﺳﺘﯿﺸﻦ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﺳﻮﻧﯽ ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ
ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻔﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﭘﻞ!
روزگار عوض شد... مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو با هم ... هرکداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی! حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد...! : )
ﯿﺎﯾﻦ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻫﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ "ﻗﺎﯾﻢ ﺑﺎﺷﮏ"
ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ"ﻗﺎﯾﻢ ﻣﻮﺷﮏ"
ﻧﮕﻮ ﻧﻪ:)
ی روزگاری هم مهمترین دغدغه زندگیمون این بود که
«این دفعه نوبت کیه بره نون بگیره؟»
شما یادتون نمیاد....
قبلاها توالت دورترین جای یک خونه قرار داشت...
اما الان اومده وسط هال وپذیرایی خونه دیگه وقتی مهمون هست نمیشه کاری کرد !!!
یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه هاش شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی مشجر یا یک طرفه !
بچه فامیلمون اوقات فراغتشو با کلاس پیانو و تبلتش پر میکنه
ما بچه بودیم با بالش خونه میساختیم یه ذره نون و آب برمیداشتیم و ساعتها میرفتیم اون تو !
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من بچه بودم جوجه رنگیامو مینداختم تو حوض تا بهشون شنا یاد بدم[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ولی خوب انقدر تنبل بودن که ترجیح میدادن غرق بشن ... :|[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻔﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﭘﻞ!
روزگار عوض شد... مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو با هم ... هرکداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی! حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد...! : )
ﯿﺎﯾﻦ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻫﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ "ﻗﺎﯾﻢ ﺑﺎﺷﮏ"
ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ"ﻗﺎﯾﻢ ﻣﻮﺷﮏ"
ﻧﮕﻮ ﻧﻪ:)
ی روزگاری هم مهمترین دغدغه زندگیمون این بود که
«این دفعه نوبت کیه بره نون بگیره؟»
شما یادتون نمیاد....
قبلاها توالت دورترین جای یک خونه قرار داشت...
اما الان اومده وسط هال وپذیرایی خونه دیگه وقتی مهمون هست نمیشه کاری کرد !!!
یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه هاش شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی مشجر یا یک طرفه !
بچه فامیلمون اوقات فراغتشو با کلاس پیانو و تبلتش پر میکنه
ما بچه بودیم با بالش خونه میساختیم یه ذره نون و آب برمیداشتیم و ساعتها میرفتیم اون تو !
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من بچه بودم جوجه رنگیامو مینداختم تو حوض تا بهشون شنا یاد بدم[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ولی خوب انقدر تنبل بودن که ترجیح میدادن غرق بشن ... :|[/FONT]
[/FONT]
شما یادتون نمیاد(شایدم بیاد..)..قدیما تلویزیون خاله بهار و بستنیا رو میذاشت.. همیشه بعد از دیدنش هـ*ـوس بستنی می کردم!
+
بستنیا..بستنیا!
دست کی بالا؟
دست بچه ها!
+
بستنیا..بستنیا!
دست کی بالا؟
دست بچه ها!
یه خط کشا بود ۲۵۰ تومن می خریدیم محکم میزدیم دور دستمون حلقه می شد
شما یادتون نمیاد ، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن . بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتها برانگیز بود ،
شما یادتون نمیاد ، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “ برگه امتحان ” گنده نوشته بودن !
شما یادتون نمیاد ، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “ برگه امتحان ” گنده نوشته بودن !
یکی از افتخارات دوران ابتدایی من اینه که مبصر کلاس بودم
وقتی کسی درس نمره کم میگرفت معلم به من میگفت :
ببرش دفتر بگو که درس نخونده !
اون لحظه حس پلیس بین المللو داشتم :)
چه فازی داشت لا مصب !
البته فوشایی که از بچه ها میخوردم رو نادیده میگرفتم
وقتی کسی درس نمره کم میگرفت معلم به من میگفت :
ببرش دفتر بگو که درس نخونده !
اون لحظه حس پلیس بین المللو داشتم :)
چه فازی داشت لا مصب !
البته فوشایی که از بچه ها میخوردم رو نادیده میگرفتم
((=
دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدین به من”؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره... یادش بخیر
ما یه معلم داشتیم خیلی بچه ها رو درک میکرد میگفت اشکال نداره درس نخونین جامعه حمال هم لازم داره تا جایی که میدونم اکثرا هم به حرفش گوش دادن
نصف کودکی من به کلنجار رفتن با بابام گذشت که آتاری و میکرو و سِگا تلوزیون رو نمیسوزونه.... :|
ما یه معلم داشتیم خیلی بچه ها رو درک میکرد میگفت اشکال نداره درس نخونین جامعه حمال هم لازم داره تا جایی که میدونم اکثرا هم به حرفش گوش دادن
نصف کودکی من به کلنجار رفتن با بابام گذشت که آتاری و میکرو و سِگا تلوزیون رو نمیسوزونه.... :|
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ! ﯾﺎﺩﺗﻪ؟ !
.1 ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﺎﻗﺘﺘﺮ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻥ
ﺑﻮﺩ !
.2 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﻮﭖ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﮕﻔﺖ
ﮐﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﯽ ﻧﻪ!
.3 ﺯﯾﺎﺩ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻨﺎﻟﺘﯽ ﺑﻮﺩ، ﻗﺴﻢ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻨﺎﻟــــــﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ !
.4 ﺑــــﺎﺯﯼ ﺯﻣــــﺎﻧﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸــــﺪ، ﻭﻗـــﺘﯽ
ﻫﻤﻪ ﺧﺴـــﺘﻪ ﻣﯿــــﺸﺪﻥ!
.5 ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪ ﭼﻨﺪﻩ، ﻫﺮﮐﯽ ﮔﻞِ ﺁﺧــﺮ
ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﺩ، ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
.6 ﺩﺍﻭﺭ نقش هویچ رو داشت!
.7 ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻮﭖ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ، ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﯽ ﺩﺏِ
ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﭼﯿﺰﯼ !...
.8 ﺍﮔﻪ ﯾﺎﺭﮐِﺸﯽ ﺁﺧﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑـﺮﺩﯼ، ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺒﻮﺩ !
.9 ﻟﺤــــﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﭖ ﻣــــﯿﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣــــﺮﮐﺘﻪ، ﭘﺮ
ﺍﺳﺘﺮﺳﺘﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ!
.10 ﻭﻗـــــﺘﯽ ﺻــــﺎﺣﺐ ﺗﻮﭖ ﻋﺼــــﺒﺎنی
ﻣﯿﺸﺪ، ﺑﺎﺯﯼ ﺗﻤــــﻮﻡ ﻣﯿﺸﺪ!
.11 ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴـــﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪ، ﻫﻤﻪ
ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﯾﻨﯿﻮ ﻣﯿﺸﺪﻥ! ((:
.12 ﺷﻠــــﻮﺍﺭﺕ، ﮐﻔﺸـــﺖ، ﭘﯿﺮﻫـــﻨﺖ ﭘﺎﺭﻩ
ﻣﯿﺸﺪ، ﮐـﺘﮏ ﺷـﺐ ﺭﻭ ... !
.13 ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﺎ ﺗﯿﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻐﻠﯽ ﻣﺜﻞ ﻟﺸﮑﺮ ﮐـﺸﯽ
ﻫﯿﺘﻠﺮ ﺑﻪ ﻟﻬﺴﺘﺎﻥ
ﺑﻮﺩ !
یکی از بزرگترین زجرهای مشترک بین همه مون توی بچگی
این بود که:
باید میرفتیم جنـ*ـسی که اشتباه خریدیمو پس میدادیم...!
باااااااید.
.1 ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﺎﻗﺘﺘﺮ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻥ
ﺑﻮﺩ !
.2 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﻮﭖ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﮕﻔﺖ
ﮐﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﯽ ﻧﻪ!
.3 ﺯﯾﺎﺩ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻨﺎﻟﺘﯽ ﺑﻮﺩ، ﻗﺴﻢ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻨﺎﻟــــــﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ !
.4 ﺑــــﺎﺯﯼ ﺯﻣــــﺎﻧﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸــــﺪ، ﻭﻗـــﺘﯽ
ﻫﻤﻪ ﺧﺴـــﺘﻪ ﻣﯿــــﺸﺪﻥ!
.5 ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪ ﭼﻨﺪﻩ، ﻫﺮﮐﯽ ﮔﻞِ ﺁﺧــﺮ
ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﺩ، ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
.6 ﺩﺍﻭﺭ نقش هویچ رو داشت!
.7 ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻮﭖ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ، ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﯽ ﺩﺏِ
ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﭼﯿﺰﯼ !...
.8 ﺍﮔﻪ ﯾﺎﺭﮐِﺸﯽ ﺁﺧﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑـﺮﺩﯼ، ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺒﻮﺩ !
.9 ﻟﺤــــﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﭖ ﻣــــﯿﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣــــﺮﮐﺘﻪ، ﭘﺮ
ﺍﺳﺘﺮﺳﺘﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ!
.10 ﻭﻗـــــﺘﯽ ﺻــــﺎﺣﺐ ﺗﻮﭖ ﻋﺼــــﺒﺎنی
ﻣﯿﺸﺪ، ﺑﺎﺯﯼ ﺗﻤــــﻮﻡ ﻣﯿﺸﺪ!
.11 ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴـــﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪ، ﻫﻤﻪ
ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﯾﻨﯿﻮ ﻣﯿﺸﺪﻥ! ((:
.12 ﺷﻠــــﻮﺍﺭﺕ، ﮐﻔﺸـــﺖ، ﭘﯿﺮﻫـــﻨﺖ ﭘﺎﺭﻩ
ﻣﯿﺸﺪ، ﮐـﺘﮏ ﺷـﺐ ﺭﻭ ... !
.13 ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﺎ ﺗﯿﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻐﻠﯽ ﻣﺜﻞ ﻟﺸﮑﺮ ﮐـﺸﯽ
ﻫﯿﺘﻠﺮ ﺑﻪ ﻟﻬﺴﺘﺎﻥ
ﺑﻮﺩ !
یکی از بزرگترین زجرهای مشترک بین همه مون توی بچگی
این بود که:
باید میرفتیم جنـ*ـسی که اشتباه خریدیمو پس میدادیم...!
باااااااید.
بچه که بودیم امکان نداشت بخوریم زمین و این جمله رو ازمامانمون نشنویم، خدا رحم کرد سرت جایی نخورد. بعدخودشون میزدن توسرمون.
شما يادتون نمياد بزرگترين خلاف ما زمان مدرسه داشتن گام به گام بود!
از اختلاس هم جرمش بيشتر بود !!
کیا یادشونه؟
بیایید شما هم اعتراف کنید بچه که بودید شبا کسی تو کوچه نبود
میخواستید برید خونتون
بلند بلند شعر میخونید که مثلا جن ها فکنن دو نفرید نیان بخورنتون
شما يادتون نمياد بزرگترين خلاف ما زمان مدرسه داشتن گام به گام بود!
از اختلاس هم جرمش بيشتر بود !!
کیا یادشونه؟
بیایید شما هم اعتراف کنید بچه که بودید شبا کسی تو کوچه نبود
میخواستید برید خونتون
بلند بلند شعر میخونید که مثلا جن ها فکنن دو نفرید نیان بخورنتون