جالب و دانستنی ♥☻☺♠♣یادش بخیر قدیما ♣♠☺☻♥

  • شروع کننده موضوع honey maryam
  • بازدیدها 1,348
  • پاسخ ها 6
  • تاریخ شروع

honey maryam

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/08/28
ارسالی ها
2,117
امتیاز واکنش
593
امتیاز
387
محل سکونت
تهران
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﻠﯽ ﺍﺳﺘﯿﺸﻦ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦ ﺳﻮﻧﯽ ﺍﻻﻥ ﺩﯾﮕﻪ
ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﻻﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻔﻮﻥ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﭘﻞ!


روزگار عوض شد... مثل دفترهای قدیمی کاهی بودیم، دو به دو با هم ... هرکداممان را که می کندند، آن یکی هم بیرون میزد از زندگی! حالا سیمی مان کردند که با رفتن دیگری کک مان هم نگزد...! : )

ﯿﺎﯾﻦ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻫﻪ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ
ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ "ﻗﺎﯾﻢ ﺑﺎﺷﮏ"
ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ"ﻗﺎﯾﻢ ﻣﻮﺷﮏ"
ﻧﮕﻮ ﻧﻪ:)

ی روزگاری هم مهمترین دغدغه زندگیمون این بود که
«این دفعه نوبت کیه بره نون بگیره؟»


شما یادتون نمیاد....
قبلاها توالت دورترین جای یک خونه قرار داشت...
اما الان اومده وسط هال وپذیرایی خونه دیگه وقتی مهمون هست نمیشه کاری کرد !!!

یادمه توی کتاب درسی دوران مدرسه یه شعر از سهیل محمودی بود که با این مصرع شروع میشد :
دلم شکسته تر از شیشه های شهر شماست
حالا هم وضعیت دلها شبیه شیشه هاش شهره : دوجداره ، ضد صدا ، بدون انتقال حرارت و گاهی مشجر یا یک طرفه !

بچه فامیلمون اوقات فراغتشو با کلاس پیانو و تبلتش پر میکنه
ما بچه بودیم با بالش خونه میساختیم یه ذره نون و آب برمیداشتیم و ساعتها میرفتیم اون تو !


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]من بچه بودم جوجه رنگیامو مینداختم تو حوض تا بهشون شنا یاد بدم[/FONT][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] ولی خوب انقدر تنبل بودن که ترجیح میدادن غرق بشن ... :|[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]



شما یادتون نمیاد(شایدم بیاد..)..قدیما تلویزیون خاله بهار و بستنیا رو میذاشت.. همیشه بعد از دیدنش هـ*ـوس بستنی می کردم!
+
بستنیا..بستنیا!
دست کی بالا؟
دست بچه ها!


یه خط کشا بود ۲۵۰ تومن می خریدیم محکم میزدیم دور دستمون حلقه می شد


شما یادتون نمیاد ، همسایه ها تو حیاط جمع می شدن رب گوجه می پختن . بوی گوجه فرنگی پخته شده اشتها برانگیز بود ،

شما یادتون نمیاد ، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “ برگه امتحان ” گنده نوشته بودن !

یکی از افتخارات دوران ابتدایی من اینه که مبصر کلاس بودم
وقتی کسی درس نمره کم میگرفت معلم به من میگفت :
ببرش دفتر بگو که درس نخونده !
اون لحظه حس پلیس بین المللو داشتم :)
چه فازی داشت لا مصب !
البته فوشایی که از بچه ها میخوردم رو نادیده میگرفتم
((=


دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدین به من”؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره... یادش بخیر


ما یه معلم داشتیم خیلی بچه ها رو درک میکرد میگفت اشکال نداره درس نخونین جامعه حمال هم لازم داره تا جایی که میدونم اکثرا هم به حرفش گوش دادن

نصف کودکی من به کلنجار رفتن با بابام گذشت که آتاری و میکرو و سِگا تلوزیون رو نمیسوزونه.... :|








ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ! ﯾﺎﺩﺗﻪ؟ !
.1 ﺍﻭﻧﯿﮑﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﺎﻗﺘﺘﺮ ﺑﻮﺩ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻥ
ﺑﻮﺩ !
.2 ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﻮﭖ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﮕﻔﺖ
ﮐﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﯽ ﻧﻪ!
.3 ﺯﯾﺎﺩ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻨﺎﻟﺘﯽ ﺑﻮﺩ، ﻗﺴﻢ
ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩﯼ ﭘﻨﺎﻟــــــﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ !
.4 ﺑــــﺎﺯﯼ ﺯﻣــــﺎﻧﯽ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸــــﺪ، ﻭﻗـــﺘﯽ
ﻫﻤﻪ ﺧﺴـــﺘﻪ ﻣﯿــــﺸﺪﻥ!
.5 ﻣﻬﻢ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪ ﭼﻨﺪﻩ، ﻫﺮﮐﯽ ﮔﻞِ ﺁﺧــﺮ
ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﻣﯿﺰﺩ، ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
.6 ﺩﺍﻭﺭ نقش هویچ رو داشت!
.7 ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺗﻮﭖ ﮔﯿﺮ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ، ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﯽ ﺩﺏِ
ﭘﻼﺳﺘﯿﮑﯽ ﭼﯿﺰﯼ !...
.8 ﺍﮔﻪ ﯾﺎﺭﮐِﺸﯽ ﺁﺧﺮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑـﺮﺩﯼ، ﺩﯾﮕﻪ
ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺒﻮﺩ !
.9 ﻟﺤــــﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﻮﭖ ﻣــــﯿﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺣــــﺮﮐﺘﻪ، ﭘﺮ
ﺍﺳﺘﺮﺳﺘﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ!
.10 ﻭﻗـــــﺘﯽ ﺻــــﺎﺣﺐ ﺗﻮﭖ ﻋﺼــــﺒﺎنی
ﻣﯿﺸﺪ، ﺑﺎﺯﯼ ﺗﻤــــﻮﻡ ﻣﯿﺸﺪ!
.11 ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴـــﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪ، ﻫﻤﻪ
ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﯾﻨﯿﻮ ﻣﯿﺸﺪﻥ! ((:
.12 ﺷﻠــــﻮﺍﺭﺕ، ﮐﻔﺸـــﺖ، ﭘﯿﺮﻫـــﻨﺖ ﭘﺎﺭﻩ
ﻣﯿﺸﺪ، ﮐـﺘﮏ ﺷـﺐ ﺭﻭ ... !
.13 ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﺎ ﺗﯿﻢ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻐﻠﯽ ﻣﺜﻞ ﻟﺸﮑﺮ ﮐـﺸﯽ
ﻫﯿﺘﻠﺮ ﺑﻪ ﻟﻬﺴﺘﺎﻥ
ﺑﻮﺩ !


یکی از بزرگترین زجرهای مشترک بین همه مون توی بچگی
این بود که:
باید میرفتیم جنـ*ـسی که اشتباه خریدیمو پس میدادیم...!
باااااااید.



بچه که بودیم امکان نداشت بخوریم زمین و این جمله رو ازمامانمون نشنویم، خدا رحم کرد سرت جایی نخورد. بعدخودشون میزدن توسرمون.


شما يادتون نمياد بزرگترين خلاف ما زمان مدرسه داشتن گام به گام بود!
از اختلاس هم جرمش بيشتر بود !!
کیا یادشونه؟


بیایید شما هم اعتراف کنید بچه که بودید شبا کسی تو کوچه نبود
میخواستید برید خونتون
بلند بلند شعر میخونید که مثلا جن ها فکنن دو نفرید نیان بخورنتون
 
  • پیشنهادات
  • honey maryam

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/28
    ارسالی ها
    2,117
    امتیاز واکنش
    593
    امتیاز
    387
    محل سکونت
    تهران
    75974_295637940585418_1700306055_n.jpg




    90xl5k29mon5ol11enen.jpg



    9126_141646722240_97030512240_2378852_2609573_n.jpg





    کیا این کارتون رو یادشونه ؟؟
    52787037507012977715.jpg





    56897734343008061958.jpg



     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز

    یادش بخیر قدیما... (عکس)

    مجموعه: خواندنیهای دیدنی

    fu6435.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6434.jpg

    عکس های قدیمی

    fu6433.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6432.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6431.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6430.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6429.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6428.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6427.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6426.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6425.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6424.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6423.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6422.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6421.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6420.jpg

    عکس های قدیمی
    fu6419.jpg


    عکس های قدیمی منبع:kocholo.org

    
     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    fu6505.jpg

    شبا بیشتر از ساعت ۱۲ تلویزیون برنامه نداشت سر ساعت
    ۱۲ سرود ملی و پخش می کرد و قطع می شد…. سر زد از افق…مهر خاوران !
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊

    این تبلیغ رو یادتونه؟
    به به هوا آبیه آبیه آفتابیه
    ماشینه قلابیه نه بابا بنزین نداره خالیه
    یه پمپ بنزین اونجاست بنزین واسش مهیاست
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر قدیما:
    بازی پی پی پینوکیو
    بازی هرکی شکلک دراره شکل عروسک دراره 1 2 3
    بازی چام چام
    بازی سلام سلام خاله بزغاله
    آتاری دستی که هرکدوم 4 تا ازش داشتیم
    واکمنایی که از مشهد میخریدیم(آخ چه پزی باهاش میدادیم)
    وای خدا چه خوب بودیم اونوقتا.چه مهربون و بی آلایش
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر :
    من کارم ، من کارم ، بازو و نیرو دارم ، هر چیزی رو میسازم ، از تنبلی بیزارم ، از تنبلی بیزارم …
    بعد اون یکی میگفت : اسم من ، اندیشه ه ه ه ه ه ، به کار میگم همیشه ، بی کار و بی اندیشه، چیزی درست نمیشه ، چیزی درست نمیشه!!!
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    کیا یادشونه وقتایی که معلم می خواست سوال بپرسه پاک کنمونو مینداختیم زیر میز که بریم بیاریمش و تو تیررس نگاه معلم نباشیم ؟
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادتونه قدیما موقع پخش فوتبال میگفتن “کسانی که تلویزیون سیاه سفید دارن بازیکنای مثلا پرسپولیس رو به رنگ تیره میبینن” ؟؟؟
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    مامانم که شیشه پاک کن می خرید ، لحظه شماری می کردم تا اون ماده داخلش تمومه بشه بعد توش آب پر کنم بازی کنم …
    این بلندمدت ترین برنامه ریزی بود که تو بچگی انجام میدادم !!!
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    “بی سرو صدا ، وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید تو حیاط ؛ معلمتون نیومده”
    یکی از ناگهانی ترین و سورپرایز کننده ترین جملات دوران مدرسه…
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر: دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدید به من” ؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره …

    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر: بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم

    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر: اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه

    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر: یه زمانی به دوستمون که میرسیدیم دستمون رو دراز میکردیم که مثلا میخوایم دست بدیم، بعد اون واقعا دستش رو دراز میکرد که دست بده، بعد ما یهو بصورت ضربتی دستمون رو پس میکشیدیم و میگفتیم: یه بچه ی این قدی ندیدی؟؟ (قد بچه رو با دست نشون میدادیم) و بعد کرکر میخندیدیم که کنفش کردیم

    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر: تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه میآوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم
    ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊ یادش بخیر قدیما ◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
    یادش بخیر قدیما به جای بخوانیم بنویسیم
    کتاب فارسی بود که هر سال یه گل بهش اضافه میشد

    منبع:kocholo.org
     

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز


    fu6723.jpg


    شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …
    انقد که من از کفشم لـ*ـذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لـ*ـذت نمیبره …

    ff9.gif

    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر :
    تو دبستان که زنگ تفریح تموم می شد ، مامور آبخوری دیگه نمی ذاشت آب بخوریم.

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر چه روزگاری داشتیم با زاغکی که قالب پنیر برداشت و بعد آقا روباه دوران کودکی ما سرش کلاه گذاشت.


    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر: اون روزایی که هوا برفی و بارونی بود،ناظم مدرسه میگفت:
    امروز صف نیست..
    ماهم کلی کیف میکردیم وخوشحال میرفتیم سرکلاس..

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    اخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟
    والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم
    شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره
    که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن


    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر اوج خوشحالیمون این بود که شیفت صبح بودیم و پنجشنبه ساعت 12 تعطیل میشدیم ، شنبه هم چون بعد از ظهری بودیم ساعت 12 میرفتیم ؛ اوج ناراحتیمونم میشد عکسش !!!

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر :
    مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت و سر صف به ما میداد و بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سرکلاس ها.

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما
    یادش بخیر :
    گل گل ، گل اومد ، کدوم گل ؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه ! کدوم کدوم شاپرک ؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده ، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده ، میره و برمیگرده … شاپرک خسته میشه … بالهاشو زود میبنده … روی گلها میشینه … شعر میخونه میخنده !!!

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر:
    اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه.

    fu6724.jpg


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر ، پشت دفترای قدمیم مدرسه ؛ آدمک
    چارخونه روی تخته سیاه :
    “تعلیم و تعلم عبادت است”

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    شما یادتون نمیاد ، وقتی مشق مینوشتیم پاک
    کن رو تو دستمون نگه میداشتیم بعد عرق میکرد ، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند ، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت ، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر:
    هر روز صبح که پا میشدیم بریم مدرسه ساعت 6:40 تا 7 صبح، رادیو برنامه "بچه های انقلاب" رو پخش میکرد و ما همزمان باهاش صبحانه میخوردیم.


    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    بچه که بودیم تو بازی هامون همه اش ادای بزرگترها رو در می آوردیم؛
    بزرگ که شدیم همه اش تو خیالمون بر می گردیم به بچگی
    بچه که بودیم بچه بودیم؛

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادتون میاد…وقتی معلم برای درس پرسیدن اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند، حس معجزه بهمون دست میداد.

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادش بخیر تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم
    میشد ، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم …همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم
    صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه !

    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    -یادش بخیر:
    تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه می آوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم!


    ff9.gif


    یادش بخیر قدیما

    یادتون میاد ؟؟؟
    نوک مداد قرمزای سوسمار نشانو که زبون میزدی خوش
    رنگ تر میشد …
    گردآوری: بخش سرگرمی بیتوته

    
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SHinee

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,736
    امتیاز واکنش
    2,564
    امتیاز
    745
    محل سکونت
    شیراز
    fu6624.jpg
    یادش بخیر قدیما
    fu6625.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6626.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6627.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6628.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6629.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6630.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6631.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6632.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6633.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6634.jpg

    یادش بخیر قدیما
    fu6635.jpg


    یادش بخیر قدیما
    fu6636.jpg


    یادش بخیر قدیما
    منبع:kocholo.org
    
     
    بالا