SheRviN DoKhT

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/19
ارسالی ها
1,883
امتیاز واکنش
147,427
امتیاز
1,086
سن
22
درود خداوند منان بر شما نگاه دآنلودی ها!
ما اومدیم با یه تاپیک آموزشی خفن :

آقا اگه از همه ی نویسنده های مجازی بپرسی چی شد استارت رمآن نویسی رو زدی ، میگه یه
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
خوندم و با خودم گفتم:
"ای خاک، ایکس و ایگرگ
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
نوشتن من چرا ننویسم؟ تازه این همه استعداد نهادینه شده در وجود من هست! خاک بیابان گبی بر فرق سر من اگه از این همه توانایی استفاده نکنم!" Boredsmiley
بله و نویسنده جآن با چنین طرز فکری قلم مارک فبرکستلشو به دست گرفته با ژستی فیلسوف مآبانه در حالی که در ذهن ریشخند میزنه به تفکرات صادق هدایت و بزرگ علوی شروع میکنه.Bokmal
البته این در حالیِ که در خیالات خودش، به درجات نویسندگی خفنی رسیده و نه تنها جایزه ادبی ایران بلکه جایزه استرگا‌ی ایتالیارو هم بـرده!:campeon4542:
در هر حال که صرفا به جهت اینکه میتونه اسم‌هایِ فضایی بهتری رویِ شخصیتش بذاره یا قسمت هایِ کلیشه رو با آب و تاب بیشتری بیان کنه دست به قلم میشه و حماسه ای می‌آفرینه که به پر باری هر چه بیشتر تاپیک سوتیِ نویسنده می‌انجامه! :aiwan_light_bffffffffum:


بعد در حالی که تو ذهنش اسمش و در کنار نادر ابراهیمی میبینه میاد تاپیک
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و بزنه که میبینه:
اِی ددم وای!
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
من اسم نداره!:NewNegah (1):
چند ثانیه بعدش ذهنش رفرش شده در حالی که لبخند جذاب و پر اعتماد به نفس و پیروزی به لب داره اسمشو انتخاب می‌کنه.:campe45on2:
واژه‌ی عشق+ شیر مرغ تا جون آدمیزاد(!)
بعد تازه خوان دوم و مشاهده میکنه!
خلاصه!:aiwan_lighgt_blum:
با کلی غر غر خلاصه رو به شرح ذیل تایپ میکنه::aiwan_lffghfdght_blum:
"یه دختر سرد، مغرور اما با حسی نازک، به نازکی دستمال کاغذی نرمینه که وارد بازی کثیف سرنوشت می شود و ... قلب، گل، بته، قلب، قلب، قلب، قلب شکسته، ماچ محکم تفی، قلب، قلب، پایان خوش!
ژانر رو هم عاشقانه میذاره و از طرفی چون دیده تو
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
فلان نویسنده ژانر اجتماعی بوده و از نظرش ژانر درام خیلی باکلاسه اینارم میذاره دو تام ژانر ابداع میکنه و...
شترق!:uzi:
دکمه‌ی اینتر و فشار میده و میاد خط پایین!:aiwan_light_sdblum:
بعد، یه هفت هشت پستی از چشمایِ شهلا و صورتی رنگ و مژه هایِ تابدار و گیسوان شب رنگ و دلبر و لب هایِ قلوه ای و خدادادی برق لب دار و بینی مادر زاد عملی و سر بالا و قد و بالایِ آن رعنا! میگه و نه ده صفحه رم شرح و خونه و ننه بابا و داداچ خودشو، دوست دانشگاهش که عین داداچشه و پسر همسایه شون که عین داداچشه و راننده تاکسی که عین داداچشه و مرد رهگذر که عین داداچشه میگه بعد ما تازه باید شرح زندگی پسر داستان و بخونیم!:aiwan_light_sddsdblum::aiwan_light_fgfgblum:
و بدبختی تازه از اینجا شروع میشه! شما فکر کن مورد داشتیم حالت پوست نقش پسر و تو قسمت سیکس پکش شرح دادن! (کودک در سن بلوغه خب پسر دوست داره! :/):aiwan_light_blum3:
نهایتا هم که نویسنده جآن شخصیت هایِ دو ساله(دختر) و پنج ساله شو(پسر) در حالی که فرد یک و نیم ساله(همکلاسی عین داداچ دختر) و نقش منفیِ داستان که هشت سالشه، همه دیگر و بغـ*ـل کردن و دارن زار میزنن بهم میرسونه^---^ :aiwan_light_bluffffgm:
پایان خوش، ماماچ... ستاره بچینی!:aiwan_lighnnnnnt_blum:
همین!:||
به ولله همین!


حالا این همه حرف زدیم که برسیم به:
^فرکانس قلم^
سوال!
فرکانس قلم چیست و فرکانسی چه کسی را میگویند؟!

فرکانس قلم اینجاست و کسایی که قراره با فرکانس قلم همراه شن و دیگه "خز" ننویسن، میشن فرکانسی!

آقا من یه دبیر دارم به اسم آقای عربان! بعضی مبحثا رو که می خواست درس بده می گفت "ببین این انقدر اسونه که مقاومت هم کنی یاد می گیری.مثلا تو از امروز تا جلسه بعد با خودت تکرار کن تانژانت چهل و پنج درجه یک نمیشه، ولی بازم هر چی می کنی تو ذهنت می مونه که یکه!"

اون در رابـ ـطه تا تانژانت و کوتانژانت و کسینوس و اینا حرف می زد، ولی ما قراره نویسندگی رو به این سبک با هم یاد بگیریم و مسائلیو قید کنیم که یک نویسنده‌ی خز در رمانش استفاده میکنه و شما نباید اونارو انجام بدید!

ما توی هر پست، یکی از اصول رو بررسی می کنیم؛ با یه شیوه ای که خسته‌هم نشیم، در آخرش هم یه جمع بندی و راهکار داریم.

با ما، فرکانسی شوید!
تایید کننده: @فاطمه تاجیکی عخش مهربون متخصص انجمن:campeon4542:

صاحب اثران گروه آموزشی فرکانس قلم:
@SheRviN DoKhT سرگروه جیـ*ـگر!:aiwan_light_blush:
@شلتوک شق القمر :aiwan_light_clapping:
@Dictator منتقد باحآل و دائما شاکی!:aiwan_light_bbbbbblum:
@زهرابهاروند منتقد لر خوشگل :aiwan_light_aggressive:
@Ava Banoo شکست عشقی خورده از سنجش!:aiwan_light_bluffffgm:
@ramtin منتقد انجمن و تازه وارد گروه:D
@س.زارعپور پیازی انجمن
:aiwan_light_biggrin:
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    بخش اول: بررسی قسمت "نام رمان"
    سلامی به گرمی تابستون!:biggfgrin:
    بارها شده از سر بیکاری، بیوفتیم به جون انجمن، تاپیکاش رو بالا پایین کنیم و دنبال یه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خوب بگردیم تا بخونیم.
    تالار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که باز میشه، یه لیست بلند بالای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میاد!
    اما... اینکه ما بین اون همه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (صرف نظر از تگ) کدومو انتخاب می کنیم، وابسته به چیه؟:aiwan_light_search:

    ملاک های انتخاب اولیه ی من و شما برای خوندن چیه؟:aiwan_light_search:
    بهترین و تاثیرگذارترین مبلغ در جذب خواننده، اسم و عنوان اون رمانه!:aiwan_light_victory:
    در حال حاضر، اسم های زیادی هستن که به دلایل مختلف، شاید زیبا یا مرتبط با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باشن، اما دیگه اون جذابیت و تاثیر اولیه رو روی خواننده نمی ذارن! مثل مثال های زیر:

    عاشقانه ها : :aiwan_light_kiss3:

    "خنجری در قلب" ( مخصوص شکست عشقیا)
    "قلب من، کبد تو" ( دوستان تجربی مراجعه کنن )
    "قلب+ تمام مشتقات" ( صرفا جهت آموزشِِ ادبیات میهن)
    " میسی هسی" ( کپی شده از دورهمی)
    " حالم خوبه " ( کلا می خواد بگه چشتون دراد)
    " عاشقتم، عاشقمی، عاشقیم! " ( فعل عاشقم را صرف کنید )
    "عشق به سبک..." (جای خالی را با هر کدام از عناصر ذکور گیتی که قابل مشاهده است، پر کنید!)
    ".... من" (متشکل از: موبایل من، دشمن من، مداد من، ادامس من، واشر سر سیلندر بوگاتی شوهر من و...)
    :aiwan_light_dash2:
    خب! مشکلی که این جور اسم ها دارن، به نوعی دم دستی بودنشونه.:aiwan_light_big_boss:
    اسم باید جدید، نو و خاص باشه؛ نه اسمی که اگه توی گوگل سرچ کنی بیست تا قبل و بعدش پیدا می شه! زمانی که اسامی شبیه به نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما در یک جستجوی ساده پیدا میشه، خواننده این تصور رو داره که رمانتون هم فقط کپیه، چه بسا که این طور هم نباشه! :aiwan_light_new_russian:

    حالا سبک های ترسناک::aiwan_light_vampire:

    جنگل که توش نباشه که اصلا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیس!
    کلا ملت تو جنگلن! فکر کنم شخصیتای این رمانا دوستان پایتخت نشین هستن که به قول آقای مدیری:
    هر هفته میرن شمال جوج می زنن با؟
    کلمه های سرد، تاریک، ترسناک، جن و شبه و روح و اجنه هم باید باشن که نباشن که اصلا دست و دل ادم به تایپ کردن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نمی ره!
    کلبه تاریک، کوچه مخوف، تاریکی، سه دختر تنها در شب، من و جن، جن جیگیل (!) ، شبحی در جنگل، متروکه و ...
    بابا بی خیال! کجای" کلبه ی تاریک " خواننده ی همه چی دون رو می ترسونه؟:aiwan_light_rtfm:

    ژانر طنز::campe45on2:
    "سه دخمل شیطون با یه پسمل عقده ای" ( ناناس مامانشونن!)
    " سه گانگستر" (عدد سه کلا به خنده وا میداره ملتو:/)
    " لکسوزسوار" دیدم که میگما، آخه کل ایران بی ام و دارن! ماها فکر کنم از،خارج اومدیم! هعی... پراید عزیز جات خالیه بین رمانا! )


    ژانر غمگین::aiwan_light_cray2:
    "باز منو کاشتی رفتی" ( لالای لای لالای لای! )
    " دختر فلک زده " ( جوانیِ دخترکبریت فروش)
    "ابغوره های من!" (جهشی در صنعت تبلیغ کالا!)
    کلا تمام کائنات طبیعی رو بعلاوه کلماتی مثل تلخ، بدبختی، زهرمار می کنن حل میشه:/

    ژانر پلیسی:

    من و تفنگ!
    انتقام+هر چی که فکرشو کنی.
    پلیس+تمام صفتهای ممکن!
    من زرنگ، من خواهر پسر شجآع، من جیـ*ـگر با تفنگ و ... :aiwan_light_fffffblum:
    نویسنده ی عزیز( دور از جون شما این انتخابا! ) ممکنه این اسمها جذاب باشه، ولی جدید و خاص نیست...دیگه بخدا قلب این همه ظرفیت نداره به هر کلمه ای پیوند بخوره، بآور کنین دیگه کلمه ترسناک نمی تونه به در و دیوار بخوره، کلمه ی تلخ هم به تنهایی همه چیو تلخ نمی کنه! :/ :aiwan_light_bdslum::aiwan_ligdfht_blum:
    بعضی از اسمها، قشنگ هستن ولی خب برای دوره ی خودشون، الان به دلیل اینکه تعداد رمانهای مجازی زیاد شده، حقیقتش پیدا کردن یه اسم نآب یه کم سخت شده.:aiwan_light,xxxxblum:
    یه اسم خوب، اسمیه که به ذهن خواننده بچسبه عین چسب رازی یا جسب یک دو سه! جذب بکنه بدتر از اسفنج ابری، حسو انتقال بده بدتر از فیلمآی ایرانی! (:/):NewNegah (3):

    الان اسم ها بیشتر یهویی به ذهن آدم میاد..یه عکس، یه نوشته، یه خاطره، یه تصویر از واقعیت و روزمره و خیلی چیزای اطراف می تونن یه جرقه بزنن توی ذهن آدم و یه اسم به وجود بیاد..
    مثل اینکه شما خیره شید به ترک ثلث سه کنج طاق مستراح!o_O
    یهو به اطراف نگاه می کنین و یه چی میاد تو ذهنتون.(مثلا چی میاد تو ذهنتون:| ) دیگه که نباید فرتی استارت رمآن رو زد:/ یه کم فک کن، با خودت بگو این چیه:| :aiwan_light_blusfm:
    خب خب ... حالا چی کنیم اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ما هم سوژه ملت نشه و خاص و جذاب شه؟:aiwan_light_biggrin::aiwan_light_big_boss:
    اول شما باید دقت کنین که اسم منتخبتون، به موضوع، محتوا ژانر و سبکتون بخوره.
    مثلا برای رمانی که قراره از تلخی زندگی یه بیچاره ای خبر بده، نباید اسمش دختری با چشای ژیگر باشه :/ :NewNegah (8):
    بهتره اسمی باشه که از همون اول، به خواننده بفهمونه اینی که تو می خونی، تلخه بدتر از زهرمار!:aiwan_light_blum:
    من یه مثال می زنم قضیه بازتر شه.
    "
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    من در مورد یه دختریه به اسم شهین، که زندگی نرمالی داشته، وقتی وارد دانشگاه میشه، به دلیل الگو برداری غلط از دوستاش، تو خط دوستی و رفاقت با پسرا میوفته. بعد مدتی، پستش میخوره به یه پسر دیلاق و جیـ*ـگر تر از تام کروز، و عاشقش میشه... کام فیوز، همون بدل تام کروز! (والا همه ی اسما همین ریختی شدن جدیدا!)، هم عاشقش میشه و روز عروسی ماشین عخش دختر رو می زنه آسفالت میکنه! " :aiwan_ligfght_blum:
    خب...
    این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    من، یه رمانی با محتوای عاشقانه و غمگینه.اولین اسمی که به ذهن من میاد، تک اسمیه شهینه! ولی این، میشه یه اسم ساده ی ساده بدون توضیح که جذابیتی هم ممکنه نداشته باشه.چیزی از موضوع اصلی توضیح نمیده، خواننده رو کنجکاو نمی کنه و ایرادات دیگه!

    می تونم بیشتر بهش پر و بال بدم،برای این کار، به خود اتفاقات و موضوعات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    چنگ می زنم، اینطوری که:
    شهین فلک زده، عاشقی شهین، شهین عاشق می شود!
    بین این سه تا اسم، گزینه اول، به ژانر غمگین اشاره می کنه، دومی و سومی به ژانر عاشقانه.پس من میتونم بهترش هم بکنم:

    شهین در کمربندی عشق، شهین در بالا و بلندی عشق، شهین و عشقی که نشد!

    خب حالا این اسمها دارن دو تا ژانر عاشقانه و غمگین رو نشون می دن، اما جذاب هستن؟ شما اینها رو ببینی میای بخونی ؟!:aiwan_light_aggressive::NewNegah (14):
    حالا میشه به این فک کرد، با آرایه هایی مثل استعاره، تشبیه، تضاد، ترادف اونها رو بهتر کرد.
    حداقل از کلیشه ای بودن درآد!معمولا اسمی که مقداری گنگ باشه، یه سوال خاص توی خودش داشته باشه، جذابیت بیشتری هم خواهد داشت.
    پیچ و خم رسیدن، مرگِ بی وقت، کاخ سوخته و...


    پس نتیجه بحث:

    یه اسم خوب برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، اسمیه که کوتاه، جذاب و به ژانر و محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بخوره! مورد داریم اسم رمانش چهارخطه! خواهرم، برادرم! داری اچتباه می زنی داداچ! یه چیزی بذار ما یادمون بمونه!
    و در عین حال بتونه کاری کنه تا خواننده اسم رو دید، بگه یا این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا هیچ! خدافظ!
    پس فراموش نکنیم، اولین قدم برای جذب خواننده به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، پیدا کردن یه اسم خوبه.

    سوال: از چه راهکار هایی میتونیم استفاده بکنیم استاد؟
    پاسخ: وقت بذارید و موشکفانه به همه چی دور و ورتون نگاه کنین و توی عالم خیالتون به دنبال یه اسم خوب غرق شید(نترسید سایه غریق نجاته میاد نجات میده حالا)
    اگه یه لغت نامه رو باز کنین و کلمه ها رو نگاه کنین، با آرایه های ادبی ور برید، چند تا اسم رو لیست کنین و از مبتدی به یه اسم پیشرفته برسید، مطمئن باشید قدرت جذبتون از قطبهای آهن ربا هم بیشتر میشه!

    _تشکر شما، باعث افزایش روحیه ماست.
    _در صورت تمایل، گزینه پیگیری موضوع را بفشارید.:aiwan_light_wink:

    نویسندگان:
    @Dictator
    @زهرابهاروند
    @SheRviN DoKhT
    @شلتوک
     
    آخرین ویرایش:

    SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    بخش دوم: بررسی قسمت "خلاصه رمان"

    بحث جگر سوز بعدی، "خلاصه" است. مشاهده شده بعضی از مدیران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خواستن رگ بزنن سر این قضیه...:aiwan_lighgt_blum:

    فاطمه نصیری رو که اصلا خودم طنابی که به پنکه سقفی وصل کرده بود رو از گردنش برداشتم! Boredsmileyمی خواست خودشو خفه کنه!:aiwan_light_bbbbbblum:
    مشکل اینجاس وقتی به نویسنده میگی "خلاصه اتو ویرایش کن" متوجه نمیشه! o_O


    این خلاصه ی لعنتی یه معضلیه که همه باهاش درگیری دارن؛ از حرفه ای بگیر تا مبتدی! عین گروهی از خزنویسا که به قول عربان مقاومت میکنن در برابر ویرایش خلاصه !:NewNegah (14):
    خزنویسا، نمیاین فرکانسی شید؟:campe45on2: فکرشو کن::NewNegah (1):

    از "خزنویس" لقب "فرکآنسی" بگیری چقدر خفنه!:aiwaffn_light_blum:

    خلاصه ها جدیداً مد شده شبیه هم باشن.
    والا من یه مدت فک می کردم یه شخصیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    داره توی همه ی رمانا نقش آفرینی میکنه... :NewNegah (10):حالا اون کیه؟ :NewNegah (1):بله! :aiffwan_light_blum:درست فهمیدین او کسی نیست جز::aiwan_light_sddsdblum:
    " دختری از جنس غرور، با قلبی شیشه ای و احساسی لطیف که در برابر تمام مشکلات سر خم نکرده و راست راست ایستاده و در مواردی زبان هم دراورده و به سرنوشت گفته برو گمشو! 25r30wiدختری که تنها مرد زندگیش، پاپای پورشه سوارشه:aiwan_light_to_become_senile:. (شوهر نمی خوای من برم تغییر جنسیت؟:aiwan_lighnnnnnt_blum:)در این هیاهوی زندگی، سایه ی نحس مردی را در زندگی اش حس می کند و تلآش می کند تا این پسر مغرور، پولدار، زیبا ( ترجیحا سیکس پک) را از زندگی اش حذف کند که ..."

    نویسنده ی دلبندم! الان چی واسه خواننده باقی گذاشتی که از رمانت کفش :/ کنه؟ خواننده وقتی خلاصه رو میخونه، باید براش سوال و کنجکاوی ایجاد بشه! نه این که سیر تا پیاز داستان رو واسش تو پنج خط تعریف کنی و بعد بگی بیا تو پونصد صفحه دوباره همونا رو بخون!

    خب! توی این خلاصه، نویسنده اومده و هرچی از گذشته ی رمانش بود و نبود رو مشخص کرده! بعد برای شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، میاد از کلکل ها شروع میکنه! :aiwan_light_bludsfsdm::aiwan_light_girl_cray3:

    این دختر احساسی قوی محکم مغرور، به تنهایی توی پونصد خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نقش آفرینی کرده!(مرحبا به این غیرت و همت و پشتکار :/ )

    مدل دیگه ای هم از خلاصه ها هست که نویسنده جآن میاد این کپشن های جدید خفن لاکچری عاشقی اینستا رو کپی پیست میزنه به عنوان خلاصه.:aiwan_light_blusfm: بعضی ها هم خودشون می نویسن(خز نویسای کپشن نویس دستا بالا!) که اینم آموزش میدیم بهتون!

    ابتدا، کلمات عشق، خنجر، نفرت، غرور، باد، گیسو، تقدیر، سرنوشت، بازی رو کنار هم چیده و با هم قاطی میکنین...مهم نیس چطور، به راحتی میکس میشن! فقط جمله ی کلیدی "سرنوشت او را بازی میدهد" یا مشتقاتشو باید به کار ببرید وگرنه نمیشه!

    ژانرهای ترسناک هم اینطوری ان:

    یه روز شهلا سوپرمن، همراه دوستانش به جنگل (یا کلبه مخروبه) می روند و در آنجا که مدتهاست هیچ خری پا در آن نگذاشته، با جن جیگیل (در پستهای قبلی اسمشو بردم!:aiwan_light_vampire:) رو به رو می شوند و ...

    یا ..

    شهلا گرگی، در برابر جنی که از شهلا گرگی و همه ی گرگ زاده ها متنفر است، ایستادگی می کند و تلاش می کند با گاز گرفتن، قبیله را نجات دهد اما وسط راه متوجه می شود جنِ منحوس قلقلکی است و ... ( بکوب کله رو به اون ثلث سه کنج...:aiwan_light_dash2:)

    فک کردی دختر از جنس غرور و شیشه کریستالی اینجا نیس؟:aiwan_light_stinker: هس بابا!:aiwan_light_sun_bespectacled:

    شاتاناز:aiwan_light_parting:، دختری از جنس شیشه و غرور و تاریکی، متوجه می شود نیروهای مآورآیی دارد و می تواند ذهن شعبون بی مخ :aiwan_light_russian_ru:را بخواند و می فهمد که او قصد دارد سر کوچه بیاستد و مخ اقدس لوپز:aiwan_light_angel: را بزند. شاتاناز را جو می گیرد و ...

    یعنی اینا رو میخونی میخوای سرتو بکوبی به تیزی همون ثلث سه کنج ترک مستراح!Snapoutofit

    خدا وکیلی اون مواردی که کپشن اینستان، چیزی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به شما می فهمونن؟:aiwan_light_sddsdblum:

    یا این جنس باد غرور و اینا، شما رو دیگه جذب می کنن؟:aiwan_light_shout:

    بابا ما هممون از جنس خاکیم این غرور و شیشه و عشق و نفرت و اینا چیه باو:/

    دست اندر دست خلقت می کنین ؟ بدیم بنتون کنن؟ :|

    یه پارت سخت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نویسی، همین خلاصشه. اینکه نمی دونی چقدر بگی، چیو بگی، چیو نگی، چی بگی جذب کنه و چی بگی لو نره و خوشگل باشه و ...:aiwan_light_new_russian:

    می دونم اینا مشکل تو هم هست، ولی از اونجایی که فرکآنسی شدی، نگران نباش...ما کمکت می دیم!:aiwan_light_party:

    خلاصه ی هر رمانی، باید ترکیبی ازگذشته، حال و اینده ی اون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باشه.
    نویسنده باید اون ها رو به طور نامحسوس در متن خلاصش قرار بده، طوری که نه چیز زیادی لو بره، نه چیزی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مشخص نباشه! خلاصه به نوعی باید" جامع ولی مبهم " باشه خواننده رو وادار به خوندن کنه!!:aiwan_light_scaut:


    نویسنده جآن! وقتی میخوای خیلی جامع تر هم بنویسی، نیا همه چیو بچپون توی خلاصه! این خلاصه نویسی نیست!:aiwan_light_girl_cray2: بستر نویسیه!:aiwan_light_dash2: جای این که زحمت بکشی و بیای این موارد و روند رو توی رمانت به نمایش بزاری، پرتش میکنی تو خلاصه! :aiwan_light_fool:



    پس نتیجه بحث:
    [HIDE-THANKS]
    [/HIDE-THANKS]
    [HIDE-THANKS]
    در هر رمانی، یک اتفاق اصلی وجود داره. دانشگاه، کار، تصادف، اشنایی، خواستگاری، انتقام، مرگ و... :aiwan_light_friends:
    این اتفاقات اصلی، یه سری پیامد ها رو به همراه دارن. مثل موفقیت، سرمایه، غم، ورشکستگی، عدم اعتماد، افسردگی، شادی، سرزندگی، عشق و...
    سوال:یعنی چی استاد شری؟:aiwan_light_bdslum: چیکار کنیم؟
    پاسخ: تو یه خلاصه، شما باید یکی از دو مورد رو انتخاب کنید.


    روش اول، برای مثال، از تاثیراتی که شخصیت از یه اتفاقی گرفته بنوسید. مثلا [تازه زندگی اش روی خوشبختی را دیده بود، قرار بود که در روزی مهم...]
    حالا اتفاق اصلی، هر چیزی که هست رو گنگ جلوه بدین! مثلا قراره تصادف کنه و فلج بشه! [ اما وقوع اتفاقی، آینده و حال او را دستخوش تغییراتی می کند...]

    اینجا، شما دو تا سوال برای خواننده ایجاد کردین! چی شده و چی قراره بشه!

    روش دوم، اینه که اتفاق اصلی رو بگین! مثلا اعلام کنین تصادف میکنه و فلج میشه! اما تاثیرات رو لو ندین! نگین که بعدش چی میشه و قراره چی کار کنه...
    با استفاده از این روش، شما دوباره همون دو سوال قبل رو ایجاد کردید! بدون این که چیز اضافه ای لو بدین یا برعکس نم پس نداده برین! مثلا: [ یک اتفاق... یک حادثه... و زندگی ای که در پیِ این حادثه ی اتفاقی، زیر و رو می شود! ]

    [/HIDE-THANKS]
    نویسندگان:
    @Dictator
    @SheRviN DoKhT
     
    آخرین ویرایش:

    SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    بخش سوم: بررسی قسمت "جلد رمان"
    با عرض سلامی دوباره خدمت فرکانسی‌ها!:biggfgrin:
    بحث این دفعه درمورد جلد یا پوشنِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هاست!:campe45on2: البته بیشترشم بستگی به طراح جلد داره ولی از اونجایی که اصولا تصاویر از طرف نویسنده به طراح داده میشه لازمه یه نیمچه صحبتی در این رابـ ـطه داشته باشیم.:NewNegah (6):


    عرضم به حضور انورتون که متخصصین و دانشمندان فرکانس‌لَند:aiwan_light_biggrin: متفق القول بر این این باورند که، بعد از اسم این جلده که می درخشه و خواننده رو جذب میکنه.

    انتخاب عکس جلد از معضل هایِ بزرگ برایِ نویسنده هاست! یعنی یک جورایی با "سوراخ شدنِ لایه‌ی اوزون" و معضل "سوپ به عنوان شام" برابری میکنه!:aiwan_lighgt_blum:
    یعنی میخوام بگم در این حد روح و روان نویسنده رو درگیر میکنه که برایِ پیدا کردن عکس برایِ جلد رمانش از اینستاگرام تا پینتر و گوگل و فیس بوک و میگرده از طرفی دست به دامنِ تمام دوستان و آشنایان چه سببی و چه نسبی، کاربرانِ نگاه و سایت هایِ مجاور میشه که:
    "ای فغان! :NewNegah (14):
    یکی یه عکس پیشنهاد بده برایِ جلد من!:aiwan_light_aggressive:"

    (اصلا مورد داشتیم طرف اطلاعیه داده روزنامه:25r30wi
    "به یک عدد تصویرِ اوجگل و ناناس برایِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کلکلیم(!) نیازمندم. عشقولیا لطفا تصاویر مد نظرتونو به پیج......")

    بعله... نویسنده ها چنین درد هاییو تحمل میکنن!Sigh

    الان که دارم این متن و مینویسم، اشک تو چشام جمع شده و یاد اون دوران سخت و طاقت فرسا افتادم که سانت به سانت و پیج به پیج اینستاگرام و برایِ پیدا کردن یه عکس درست و درمون زیر و زبر کردم!:aiwan_light_girl_to_take_umbrage2::aiwan_light_hysteric:

    اما حالا بیاید بگذریم از این مسئله بریم سر اصل قضیه،
    ببینید خود جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و باید از چند وجه بررسی کنیم و جلدی و انتخاب که:

    ■متناسب با موضوع و ژانر باشه.

    ■خز نباشه!

    ■رنگهاش بتونه به خوبی حس و منتقل کنه.

    ■خز نباشه!

    ■حرفی برایِ گفتن به خواننده داشته باشه!

    ■خز نباشه!

    خب حالا بیاید تک تک و تو ژانر هایِ مختلف این قضیه رو بررسی کنیم.

    ■تناسب با موضوع و ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :


    به طور کلی و جهانی ما چند نوع ژانر داریم و بقیه رو نویسنده ها زحمت میکشن(!):aiwan_lighght_blum:25r30wi، خلاقیت به خرج میدن و خودشون می‌سازن (خدا قوت کلکلی نویسان،:aiwan_lighft_blum: خداقوت ورزشی نویسان،:aiwan_lighft_blum: خدا قوت همخونه ای نویسان،:aiwan_lighft_blum: خدا قوت ویژه به اربـاب رعیتی نویسان:aiwan_lighft_blum::campeon4542: و...)
    در حال سر قسمت ژانر بیشتر با این عزیزان آشنا میشیم، فعلا صحبت دربارشون از بحث ما بدره.:aiwan_lffghfdght_blum:
    و از اونجایی که الکی مثلا ما و شما خیلی بیزی میزی هستیم،:aiwan_light_sdblum::aiwan_light_sddsdblum:
    ما فرصت نوشتن نداریم و شما اصولا فرصت خوندن!:aiwan_light_biggrin:
    فقط چند ژانر پر طرفدار و بررسی میکنیم.:aiwan_light_acute:
    اول از همه، ژانری که نود درصد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هارو به خودش اختصاص داده:


    "عاشقانه"
    از جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایِ عاشقانه انتظار میره که تصاویری با احساس، لطیف کاملا متناسب با حس و حالِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    انتخاب بشه.:aiwan_light_bffffffffum:

    تصویری که رنگ هایِ انتخاب شده توش، متناسب با میزان شادی و غم داستان توناژ هایِ (تن های مختلف رنگ) مختلفی از رنگهارو داشته باشه.:NewNegah (1):
    تصاویری که صرفا شاملِ گل و بلبل و قلب و دوتا حلقه‌ی پیچ خورده تو هم و ... نیست!

    و ما صرفا، خدا به سر شاهده، هفت قرآن به میون لازم نیست عکس یه دختر ناراحت و گریون که به یه نقطه خیره شده یا پشت پنجره بخار گرفته وایساده و بیرونو نگاه می کنه انتخاب کنیم. :aiwan_light_dash2:
    اصلا بگیم رفته پشت اون پنجره هیز بازی دربیاره و پسر مردم و دید بزنه، خداوکیلی مگه پشت اون همه بخار چیزی دیده می شه ؟! :aiwan_light_bludsfsdm::aiwan_light_cray:
    بعدم تاثیر مخرب داره رو مخاطب!:aiwan_light_bluffffgm:
    از اینکه هیز بازی و رواج میده بگذریم فردا پس فردا صدا مادرا در میاد که دختر ما دیگه پنجره دستمال نمیکشه و اعتقاد داره که با یه پنجره‌ی دود گرفته، سرنوشت گل و بلبلی در انتظارشه!:aiwan_light_bdslum::aiwan_light_beach:
    حالا از من گفتن بود دیگه خودتون میدونید!:aiwan_light_fgfgblum:

    حالا از دختر دودی(هیع! تازه میتونه تبلیغی باشه برایِ استعمالِ دخانیات!) بگذریم و به پردازیم به قشرِ لاکچری-خزپسندی که اصرار دارن عکس تمام شخصیت های اول و دوم و سوم وچهارمشونو توی جلد بچپونن!:aiwan_light_dance:
    میری جلد و نگاه کنی انگار آلبوم خانوادگیشونو باز کردی! :aiwan_light_fool:تازه همون اول کار یه شکسته کمر شکنم میخوری!:aiwan_olight_blum:
    چطوری؟!:aiwan_light_bdfglum:
    بذارید من با شرح یه خاطره براتون مثال بزنم!:aiwan_light_clapping:
    چند سال پیشا اون اوایل که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میخوندم یه رمانیو با بازیِ(!) ارمیا قاسمی خوندم‌.:aiwan_ligsdht_blum: نویسنده علاوه بر اینکه برایِ کارکتراش عکس در نظر گرفته بود رو جلدشم عکس درشت و بزرگ این آقارو انداخته بود.:aiwan_light_big_boss:

    ماهم رمانو خوندیم، کلیم ذوق کردین بابت پایانِ شادش و رفتیم سراغ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دوم که ترک خوردیم رسما!

    همون عکس جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    قبلیو با فتوشاپ کنارِ یه دختر (مهلقا جابری) جا داده بودن!:aiwan_ligdfht_blum:

    اولش شکستم.:aiwan_light_girl_cray: بدم شکستم ولی یه چنتا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیگه که خوندم و دیدم تو همشون همون کارکتر و عکس رو جلده دیگه برام عادی شد.:aiwan_light_dirol:

    دِ آخه لامصب گلزارم دیگه در این حد فعال نیست، دیگه حالا شخصیت رمانتون میکنید باید بندازید بنده خدارو رو جلد؟! :aiwan_light_girl_cray2:
    شرافتا این کارو با ما نکنید.o_O
    دست از سر مدلا بردارین، یا نه؟ کلا مدل دوست دارید حداقل بگردین دو تا جدید پیدا کنین. فک می کنین کمن؟(من عکسمو میدم خواستید بذارید!:aiwan_light_bdslum:)

    ارمیا قاسمی و فرید صعودی و فرزام منظری انقدر که تو جلد رمانا کنارِ یاسمین کلاهان ، مه لقا جابری و این بازیگر خارجیه کیه؟ آماندا سیفرید قرار گرفتن بطور عادی عکس ندارن!:aiwan_light_lol::aiwan_light_lol::aiwan_light_lol:

    به عنوان مثال شما می تونید از تصویر یه گل سرخ که خودش نمادی از عشقه استفاده کنید.:aiwan_light_give_rose:
    زیبایی و شیکی تو سادگیِ،
    عکس گلِ سرخ نه تنها به خوبی موضوع و منعکس میکنه بلکه ظرافت و زیبایی خاص خودشو داره!

    ژانر بعدی که من خونِ جگر ها سرش خوردم،
    ژانرِ منفورِ طنزه!

    "طنز"
    تا اسم ژانر طنز میاد همه‌ی افکار فوکوس میشه رو چنین تصویری::aiwan_light_mosking:
    "سه‌تا(عدد سه‌ی مقدس! خوراک خز نویسا!) دخترِ شنگول و منگول از طرفی دنگُل!:aiwan_light_girl_haha::aiwan_light_girl_haha::aiwan_light_girl_haha: که هر سه در حالِ شکلک دراوردن هستن، یکی آب نبات چوبیِ رنگی رنگی دستش گرفته:campe545457on2: و عینک بزرگ و صورتیِ قلبی زده:aiwan_light_girl_pinkglassesf: اون یکی لبارو غنچه کرده:aiwan_light_kiss: موهایِ بنفش با راه راهایِ زردشو نوازش میکنه یکیم اون وسط با چشمایِ سرخآبی در حالی که مادرش موهاشو عروسکی شونه کرده:aiwan_light_girl_dance: اسمشم شرارس(!) دست انداخته دورِ گردنه دوست جونیاش!:aiwan_light_kiss3:"
    کاملا برازنده‌ی یه رمانِ خز و کلکلی!:aiwan_light_good:
    اما سر جدتون قسم بگذرید از این عکسا،
    مگه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    طنز فقط اینه؟!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    برید بگردید عکس با تم و رنگ هایِ شاد و پیدا کنید بدید دست طراح ها اونان با یه فونت قشنگ و زیبا براتون بیوتیفولش میکنن! :aiwan_ligjht_blum:
    بعدم از اونجایی که یک سوم مردم ایران عکاسن(دو سوم بقیه هم یا مدلن یا ادمین فرومن و میرن انجمن میزنن) و جا داره بگم روزِ عکاسم مبارک!:aiwan_light_heart:
    اگه تو اینستاگرام یا همین گوگلِ خودمون بگردید تصاویر خلاقانه و زیبایی پیدا میشه کرد.:aiwan_light_prankster2:
    فقط جآنِ من عکس خز انتخاب نکنید و یه چیزی انتخاب کنید که مناسبِ رمانتون باشه!:aiwan_light_sun_bespectacled:
    مثلا من
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیدم از فرط خنده شیش دور، دور خودت پیچ می خوری ها(!) عصر یخبندان رو دیدین؟ تو قسمت چهارمش یه شترخر (!) هست که از عقب می پیچید دور پاش شبیه میکروفن می شد25r30wi در همون حد از خنده می پیچید به خودتون ولی عکس کاورش یه ریل قطاره با یه مشت سنگ ریزه که یه مرد با سری فرو افتاده در حالی که پشتش به ماست داره روش راه میره تا خبرش زیر قطار بمیره!:aiwan_light_mamba:

    خب الان چی بگم من؟ این شد جلد آخه؟:aiwan_light_russian_ru:
    به روتون قسم راضی نیستیم یهو اینجوری سوپرایزمون کنید و از ژانر تراژدی ترنزفرمون کنید ژانر طنز!:aiwan_light_rofl:
    در حقیقت باید بگم ترک میوفته میونه بند بند وجودمون با این همه نوسان!:aiwan_light_smoke:

    "فانتزی/تخیلی"
    به این ژانر اعتراض زیادی وارد نیست چون شما صرفا کافیه یه فیلمی ببینی ازش حس بگیری برا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، بعد فرت بیا بذارش عکس رمانت!:aiwan_light_sad::aiwan_light_vampire:

    کسیم حرف زد، باهاش درباره علل آفریده شدن چهار استخوانِ دست راست و ضرب شستتون صحبت کنید!:aiwan_light_punish:
    ولی خوبی عکسایِ این ژانر اینه که هر چی نباشه متناسبه!
    ربط داره!
    آدم یه چیزی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حالیش میشه.

    مثل بخش طنز،
    ترک نمیخوره!

    "ترسناک"
    و اما ترسناک.
    لعنتی تو عکس برایِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایِ ترسناک به حدی از عرفان رسیدم که وقتی اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و میبینم میدونم جلدش چجوریه.:aiwan_light_pilot::aiwan_light_pioneer:

    حتی اسم و ندیده!
    مثلا طرف میاد یه موضوع کاملا نوین برایِ رمانش انتخاب میکنه:
    "سه‌تا (عدد سه‌ یِ مقدس!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ) دختر شیطون و بیوتیفول و فوقِ شجاع! میرن ویلایِ/کلبه‌یِ شمال که دچارِ سه(عدد سه یِ مقدس) جنِ مغرور و پولدار و سیکس پک دار و چشم شهلا و خونی میشن!"
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    اسمشم میشه :
    سه جنِ جیگیلی و مغرور در کلبه‌ی خون آلود!:aiwan_light_pleasantry:
    جلدشم عکس همون کلبه مخروبه هست که ما تو صد تا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از نماهایِ بالا، پایین، چپ، راست، کنج جلویی/پشتی/چپی/بالایی

    بصورت لانگ شات و اکستریم لانگ شات و کلوزآپ دیدیم! :aiwan_light_mail1:

    لامصبا حتما باید عکس کلبه خرابه ی خون آلود یا قصر ویرونه باشه؟:aiwan_light_nea:
    بابا این همه موجودات ترسناک تو سینمای هالیوود( که خدا خیرشان دهد!) ساخته شده از آدمای واقعی واقعی تر. اونا رو روی جلد بذارین، ول کنین کلبه رو.:aiwan_light_paint2:
    به روتون قسم چند مدت پیش اصلا زدن کلبهه رو ویران کردن جاش یه ده طبقه زدن با رستوران گردان!:aiwan_light_hysteric:

    توی ژانرِ ترسناک میتونید از رنگ های تیره و تاریک، عکس هایِ گنگ و محو و تصاویری که همینجوری باعث سیخ شدنِ مویِ شما میشه استفاده کنید، لازمم نیست حتما عکس اشباح و جن جیگیلی و ... انتخاب بشه!
    ناموسا یکم بگردین، از هر چیزی می شه ترس ساخت. حتی ترک دیوار(!) و اگه از یه زاویه خفن و خوب عکس بگیری ترسناک میشه!
    والا!
    شرافتا یکم خلاقیت به خرج بدین.

    "جنایی"
    و اما ژانر جنایی.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    اصولا عکس هایِ ژانر جنایی از لیست زیر تجـ*ـاوز نمیکنن:
    ■تفنگ:uzi:
    ■چاقو:aiwan_light_diablo:
    (کلا آلت قتاله!)
    ■خون:aiwan_light_hang3:
    ■یه آدمِ خشن:aiwan_light_ireful3:
    (ولی شرافتا تصاویرِ جذابی از آب در میان!)

    برای این قبیل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها جلدهایی باید انتخاب بشه که خشنه. :aiwan_light_scaut_en:

    جلدی که بتونه اون حس دلهره و اضطراب و هیجان و در ما بوجود بیاره،
    البته شما دلتو خوش نکن، نه دور و بر ما!
    از اونجایی که ما تو جنایی ترین جنایی نویسمون هم اون بخشِ شرقی و احساساتیِ وجودش بسیار فعاله و همواره داستانِ جناییشو عاشقانه میکنه - حالا انگار ایگل دیزت گذاشتن زیر گلوش اگه عاشقانه ننویسه ماشه رو میکشن!- یه رد پایِ هر چند گنگ و پرت از ژانر عاشقانه تو تصویرِ رمانش هست.
    اما پیشنهاد ما اینه وقتی ژانری مثل ژانر جنایی مینویسید و عاشقانه اش کمه، کم تر رو ژانر عاشقانه فوکوس کنید و بیشتر به ژانر جنایی بپردازید.:aiwan_light_king:
    از تصاویری استفاده کنید که حالت خشک و خشنی داشته باشه.
    رنگ هایِ تیره و تونالیته هایِ خاکستری برایِ این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها فوق العادس.

    رنگ قرمز هم اگه کمی استفاده شده باشه عالیِ!:aiwan_light_heart:
    استفاده از تصاویرِ سفید سیاه هم بسیار جایز می‌باشد!

    "اجتماعی"
    تو ژانر اجتماعی، شما دستتون برای انتخاب عکس خیلی بازتره. داستان اجتماعی روایتی از زندگی معمول مردم دور و اطرافمونه که با مشکلات جامعه دست و پنجه نرم می کنن.
    البته وقتی خواستید عکس پیدا کنید نرید تو اینستاگرام اونجا زیستگاه و حوزه‌ی استحفاظیِ پلنگان و شاخانِ بومی کشورِ!:aiwan_light_on_the_quiet:

    شما بگردید یه عکس درد دار پیدا کنید!(مث تصویر چهره ی کثیف یه بچه ی کار، یه زن خمیده، یه کارتون خواب و ..) تصویری که روایتگرِ مردمی باشه که زندگیشون سراسر از غمه و قسمت های شاد و پر از آرامشم داشته باشه.
    میتونید از سمبل ها استفاده کنید.
    مثل گل سرخی که قبلا گفته شد،
    مثل ساعت که نمادی از گذر زمانه
    و خیلی چیزای دیگه که میتونه روایتگری باشه از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ شما.

    استفاده از تصاویرِ فلسفی به شدت توصیه میشه!:aiwan_light_mega_shok:

    خلاصه بحث:

    [HIDE-THANKS]
    وقتی تصویری برایِ رمانتون انتخاب میکنید، اگه براتون مهمه که اون عکس چشم هارو رو خودش خیره کنه و ذهن خواننده رو درگیر کنه و از طرفی تو ویترین بتونه براتون خواننده جذب کنه. تصاویرِ تک انتخاب کنید.
    عکسی که احساس منتقل کنه،
    حرفی برایِ گفتن داشته باشه،
    نگاه خواننده رو میخکوب کنید.
    و باید دقت داشته باشید جلد، با ژانر، موضوع و حال و هوای رمانتون مطابقت داشته باشه!:aiwan_light_pardon:
    و لطفا خز نباشید!:D
    سوال: حالا اگه ژانرهای رمانمون(موضوعاتش) ترکیبی بود چی استاد؟
    پاسخ: خوشبختانه، شما برای جلد، دو عکس باید مد نظر داشته باشید.یکی عکس گوشه ی جلد، یکی عکس کلی. پیشنهاد من به شما اینه، مثلا اگر رمانتون جنایی و عاشقانه هستش، و ژانر جنایی در اون بیشتره نسبت به عاشقانه، عکس بزرگ رو جنایی و عکس کوچک کنار جلد رو عاشقانه انتخاب کنید. و نکته مهم هم اینه؛ عکسها رو جوری انتخاب نکنین که اصلا به هم نخورن! سعی کنید حداقل تمِ رنگی مشابه داشته باشن! و شما مشاور خوبی هم به اسم طراح دارید که می تونید با اون در رابـ ـطه با این مسائل، مشورت کنید.

    [/HIDE-THANKS]
    گزینه ی پیگری موضوع فراموش نشه؛ ما هر هفته پست داریم! اما تایم مشخصی برای گذاشتن پست، نداریم.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    نویسندگان:
    @شلتوک

    @س.زارعپور
     
    آخرین ویرایش:

    SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    بخش چهارم: بررسی قسمت " مقدمه رمان "
    سلام و درود پروردگار بر شما فرکآنسی های عزیز!
    عاقا این سری اومدیم با بحثی که زیاد گیری بهش وارد نیس، چون جز ارکان اصلی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیست و بودنش اگر چه مفیده اما نبودنش هم آسیبی نمی رسونه! نوشتنش هم کار سختی نیست!

    مورد داریم نویسنده میاد خیره میشه به همون ترک ثلث مستراح! یه تاملی می کنه و بعد داد می زنه "یافتم یافتم" بهش می گن چیو ؟ میگه مقدمه ی رمانمو:|

    می پرسی تو اون مستراح کوفتی چطور اینو پیدا کردی؟ :/

    جمله ی معروف همیشگی نویسنده ها رو تحویلت میده: تحت تاثیر قرار گرفتم و دیدم نویسای درونم داره غلیان میکنه!
    یادتونه قبلا بهتون گفتیم بعضیا هستن میان متن های عاشقانه رو جای خلاصه می دن ؟ دقیقا همون حکایته! چون این متنها به درد مقدمه می خورن تا خلاصه:/ حالا ببین طرف چی نوشته:
    (دختری بودم! در قعر احساس!
    امدی کاخ ارزو هایم را پوکاندی!
    اکنون سردم! به سان یخچال فیریزر های دور این دور اَمِرسان!)
    خو الان نمیشه هیچ گیری بهش داد:/ بگی نویسنده جون این مزخرفه میزنه شل و پلت می کنه میگه یه کم از رمانم بگذره هدف منو می فهمید از نوشتن این:/
    خدا وکیلی اگه این بهونه "بریم جلو می فهمید" نبود نویسنده ها نصف بیشتر منتقدها و خواننده ها رو نمی تونستن دست به سر کنن:/ خدا وکیلی چی می خواد بعدها توی رمانت باشه با این موضوع؟!
    مورد بعدیا، همون "شاخ" های مجازی هستن که دست به قلم شدن! این دسته از گلای سر سبد ، میان دیتا رو روشن می کنن، میرن استوری می نویسن "متن شاخ بدید" و خلاصه دایرکتش شلوغ میشه و بالاخره یه متن خفنی پیدا می کنه میزنه مقدمه رمانش! خوبیش اینه خیلی ها به همین واسطه، مزدوج هم شدن!! والا ...
    نگاه کنین:
    (هه!
    کــ×ســـی وآس مـاس، کـ^ـه بـدونیـ%ـم تو گذشتش نداشته با کسی لا×س ماس!!!
    هه!
    مرسی، اَه!)
    کپشن های اینستا اصن همه خوراک مقدمه است! به هر کدوم که نگاه می کنی فک می کنی فیکس برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تو نوشته شده ولی هر چی میری جلوتر، می بینی به همه رمانها می خوره:/

    مورد دیگه ای هم داریم دوستان می خوان ادبی کنن قضیه رو، میان به جای کپشن لاکچری اینستا و پست کانالای افسرده تلگرام، شعر حافظ و سعدی و کپی می زنن! سعدی داره میگه میازار موری که دانه کش است طرف کپی پیست میزنه توی مقدمه! چرا ؟ چون از بچگی با این شعر خاطرهای شیکی داشته و به پاس از سعدی، میاد میزنه تو رمانش:/ تازه خیلی ها هم میان پروفش می نویسن: دستت درد نکنه خیلی نوستالژیک بود... منو پرت کردی به دوران خوشِِ کودکی:///// بگیم چی الان ما ؟ ؟

    در زمینه ی مقدمه، بحث بسیار است!

    مورد هم داریم باز میاد عین خلاصه(هی اسم اینو می برم جیگرم تیکه تیکه میشه:/ )، کلمه ی زمین و تقدیر و اینا رو قاطی می کنه میزنه تنگ رمانش و د برو که رفتیم!
    ببین:
    (زمین گرده! با من شروع کردی و... )

    در کل، مقدمه ی های جالبی نداریم در حال حاضر!!!

    یه وقتایی هم هست، مقدمه خوبه، اما نویسنده اومده به زور اسم رمانش رو تو مقدمه جا کرده!

    همون میازار موری که دانه کشه رو می کنه میازار منی که عاشق پیشه ام ! که جان دارم و جان شیرین خوش است:|

    مقدمه، میتونی قسمتی از متن باشه...
    میتونه مثل تیزر فیلم ها، دیالوگ های گلچین باشه.
    گفتگوی شخصیت باشه (البته از یه حدی نگذره) ولی گروهی این کارو می کنن:
    " -احمر ؟
    +جان دل احمر اصفر؟
    -دوشم دالی؟
    +اله.. تو هم منو می دوس؟
    -اله اله اله...بلم به ننه بگم بیاد به ننت بگه می خوامت!
    +ایش.. مگه بهت نگفتم بگو مامی؟کفاثط ایکبیری...
    و..."
    این چیه؟:/ خدا خیرت بده از کل رمانت یه دیالوگ خوب نمیشه پیدا کرد!؟
    بهتره برای این قسمت، یه دیالوگی انتخاب کنین که خواننده رو گیج کنه، ترغیب کنه به ادامه داستان، توشو پر کنین از سوال و شک و شهبه و ....

    خلاصه بحث:

    [HIDE-THANKS]
    و در کل! مقدمه، باید هم سبک و توانایی قلم نویسنده رو نشون بده، هم یه ربطی به داستان داشته باشه، هم کنجکاو کننده باشه، هم به ژانر بخوره، هم با اسم و خلاصه و جلد مرتبط باشه! فک نکنین الان همه عناصرو پشت هم اوردیم متنه دراز شه، نه، اینا رو باید رعایت کنین! یعنی واقعا باید حال و هوای رمانتون با همه عناصرش مرتبط باشه! و بهتره مقدمه جوری باشه که خواننده رو به ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ترغیب کنه. مقدمه عین یه فرصت می مونه برای اثبات و تبلیغ شما برای رمانتون!


    نکته: مقدمه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اجباری نیست، اما بودنش خیلی کمک میکنه.


    سوال: چطوری بفهمیم چه متنی به درد مقدمه رمانمون میخوره استاد:D؟
    پاسخ: برای این کار، تنها باید به مغزتون مراجعه کنین و ببینین رمانتون در چه حال و هواییه! بعد کدوم ژانر توش پر رنگ تره و مقدمه رو هم سطح و هم مفهوم با اون قرار بدید. معمولا متن های مقدمه، متنهایی احساسی هستن و این که چه متنی با رمانتون سازگاریِ بیشتری داره، به خودتون مرتبطه که چقدر خلاقید یا چقدر تو اینستا فالوو دارین که به استوریتون توجه کنن:D

    [/HIDE-THANKS]
    پ.ن:تبلیغِ ما رو فرآموش نکنین!!
    پ.ن:تشکر شما، باعث افزایش روحیه ی ماست!
    نویسندگان:

    @Dictator
    @SheRviN DoKhT
     
    آخرین ویرایش:

    SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    بخش چهارم:بررسی قسمت "شروع رمان"

    بخش بعدی، که اصن شصت درصد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بهش وابسته اس، شروعِ رمآنه.Bokmal


    یعنی هر چی اون بالا گفتیم کنار، اینو سفت بچسبید ک اگه بالایی ها رو خراب کنید، این یکی جونتونو نجات میده! شروعِ رمآن یه بخشِ خیلی مهم و حیاتیه! ولی متاسفانه اکثرِ نویسنده ها جدیش نمی گیرن!:aiwan_lighgt_blum:

    منتقد بدبخت داره خودشو می کشه داد و هوار می زنه ک بابا ! شروعِ رمانت جذاب نیس نویسنده جون:/:aiwan_ligfht_blum:

    ولی نویسنده جون عصبی میشه چند تا شکلک خشم میذاره:aiwan_light_feminist::aiwan_lighght_blum: و میگه اولِ رمانمه برید جلو خیلی خوب میشه و داستانِ من اصن هم کلیشه ای نیس!:aiwan_light_english_en:

    بذارید با یه مثال بگم.

    مث اینه شما وارد یه رستوران بشید، و بهتون بگن از بین چند تا غذا، بهترینشو انتخاب کن.خب در آن واحد نه بوش براتون مهمه نه مزه اش؛ طرح و دیزاینش مهمه، اون چیزی که اول می بینی برات مهمه!

    پس شما در اولین حرکت، شکلشو می بینید و انتخاب می کنید.:aiwan_light_big_boss:

    خواننده هم همینطوره..مخصوصاً که الان بخاطر خلاصه های عجیب و غریبی که دیده میشه، خواننده مفلوک اولین چیزیو که می خونه، پست اول رمانه یا برای اونایی ک رفته واسه دانلود،قسمت بخشی از رمانه!:aiwan_light_dash3:

    برای اینکه میخواد از پست اول قلم و صحنه سازی و جذابیتِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو بسنجه. پس ببینید چقدر مهمه ! حالا شما بیاید کلی وقت بذارید، ایده ی جدید و جالب پیدا کنین، چیزِ خوب بنویسید، ولی اولِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو مبتدی بنویسید، خب خواننده فک می کنه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ شما کپیِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های دیگه اس یا قلمِ خوبی نداره؛ برای همین دورشو خط قرمز می کشه.


    چند تا مثال می زنم:

    یعنی می خواستم پاشم خفش کنم آلارمِ گوشیو.ع؟! مگه میشه گوشیو خفه کرد..دیوونه شدما!

    وجدان:بودی

    -سایلنت باش بینم !!

    وجدان:بیجووووووور.

    -خودتیییییییی (انواع فحش های ناب و گلچین شده)...

    منم دیوونه شدما با خودم حرف می زنم. سرم و از زیر پتو بیرون کشیدم و گوشیِ آیفونِ آخرین مدلمو محکم به دیوار کوبیدم.درک، پاپی یکی دیگه می خره برام!! تا گوشی باشه دفعه دیگه زنگ نزنه عوضی. یه زبونم براش درآوردم و با حسرت به تختم نگاه کردم و با غرغر رفتم سرویس بهداشتی. به خودم تو آینه نگاه کردم وحشت کردم! موهام توی هم پیچیده بود و چشامم پف کرده بود و قرمز بود. یعنی شبیه اورانگوتان بودما؛ بدبخت شوهرم! منو اینطور ببینه می گرخه آخه طلاقم میده:/


    اینو می بینی، نفستو مقطع می دی بیرون، با لرز، صفحه رو می بندی و در افق محو می شی. یعنی یه مدت انقدر رمانا این مدلی مد شده بود که ادم دیگه می بینه از اینا، میخا رگ بزنه...
    قریب به شونصد تا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اینجوری نوشته شده! :/


    مدلِ بعدی:
    زیر لب هی داشتم فحشش می دادم: عوضی، خر نفهم، شاسگول، میمون درختی، زیر پام گلزار سبز شد پس کدوم مرگستونیه ؟!
    همینطوری که داشتم زری تاج رو می شستم، یهو یکی درو باز کرد و نشست. با خشم به سمتش برگشتم و خواستم دهنمو وا کنم که با دیدنِ صورت سرخم، با ترس آب دهنشو قورت داد و گفت: تاج ملوک جونی، تو رو خدا ببخشید، غلط کردم، چیز خوردم، داشتم تبدیل لولو به هلو می کردم دیر شد...
    همه خشمم با این جوکش (چ بیمزه هم بود لامصب:/ )از بین رفت و خندیدم. اونم پررو شد و یه ماچِ گنده از لپام گرفت.هولش دادم که گفت:تاجی خودت نمی دونی وقتی عصبانی میشی چقدر ترسناکی!!! یعنی ادم رنگش مثِ استفراغ بچه میشه!
    داد کشیدم:وااای ساعت هشت شد دیــررر شد.
    و با سرعت پامو رو پدال گذاشتم که فرت خوردیم به یه چیزی. دستمو گرفتم جلوی صورتم. زری ک کلا رفت تو شیشه.با خشم دستمو ور داشتم و قفل فرمونو ور داشتم و زدم بیرون. همزمان یه جیـ*ـگر عینک آفتابی به چشم هم زد بیرون. اووهه جوون چ خفنههه!! پسره گفت: دید زدنتون تموم شد؟! کی به شما گواهینامه داده آخه ؟
    صدای یه پسر دیگه هم اومد : آرتَن (والا این همه ملت از خودشون اسم در میارن، منم یکی درارم، تازه حتما باید آ هم داشته باشه:/ ) بیا بشین بابا ! دیرمون شد.
    ع ... پس اسمش آرتنه...جووون چ اسمی هم داره لامصب و ....
    بعدشم ک دعوا و دختره میره دانشگاه و می بینه پسره هم هست! یا میبینه استاده! یا بعد از این که دید استاده، میره خونه میفهمه یکی از اقوام دورشونه که از فرنگ (ترجیحا امریکا، المان، فرانسه! من نمیدونم افغانستان کشور نیست؟) اومده و از قضا و قدر، هیـــچ جایی رو برای موندن نداره و باید خونه اینا بمونه! یا اگه برای استخدامی تو شرکته، پسر رئیس شرکته و .. خلاصه:| می دونم ک بهتر از من بلدین اینا رو ! چون هممون از این مدلا حتماً خوندیم.! نخونده باشیم عجیبه!


    این کلیشه نویسی ها معمولاً مربوط به رمانهایی با ژانر عاشقانه و مثلاً طنزه ولی متاسفانه این کلیشه ها به ژانر فانتزی و تخیلی هم راه پیدا کرده:
    می دویدم. جلوم انقدر تاریک بود که هیچی جز سیاهی محض نمی دیدم و مدام سکندری می خوردم. هوا سرد بود و همه ی بدنم می لرزید. فقط یه مانتوی ساده ی کوتاه تنم بود و این، مزید بر علت بود برای لرزش بیشتر من؛ از سردی هوا و از ترس روی پام بند نبودم! صدای زوزه ی گرگ ها توی گوشم می پیچید و صدای خش خش برگ ها که خبر از کسی می داد که پشت سرمه و داره تعقیبم می کنه.خون توی رگ هام منجمد شده بود، صورتم خیس اشک بود، مدام خودمو سرزنش می کردم برای کنجکاوی بی خودم! من الان یکه و تنها توی این جنگل لعنتی چه غلطی می کنم ؟! اونم جنگلی که به داشتن جن های هار و وحشی معروف بود!!!
    یا موارد پلیسی؛ من زیاد پلیسی نمی خوندم ولی خدایی هر چی خوندم، نود و نه درصد اینطوری شروع شده:
    سرهنگ با افتخار نگاهم کرد و گفت:آفرین به تو دخترم، تو بهترین نیروی من توی دایره ی جنایی(یعنی نشد یکیشون عضو دایره گشت ارشاد باشه!!) هستی. تبریک بهت میگم؛ اما این سری، یه ماموریت خیلی سخت هس ک جز تو و اون سرگرد جیـ*ـگر جوونه کسی نمی تونه از پسش بر بیاد! من و سرهنگ ایگرگ تصمیم داریم شماها رو برای این کار بفرستیم:||
    ک بعدش کل کل و دعوا و صیغه و دبی و .... !!


    این شروع ها یه زمانی زیادی توی اوج بودن، ما خوندیم دوستشون داشتیم و حتی شدن بهترین رمانا توی ذهنمون.لکن الان اگه شمایی ک نویسنده هستی بیای از این شروع ها و مشتقاتش برای رمانت استفاده کنی، دیگه اون قشنگی رو نداره چرا ؟ چون که این شروع مال شما نیست! دزدیده شده ی ایده و خلاقیت یه شخص دیگه است.انقدر این مدل ها زیاد شده و انقدر به قول معروف همه از روی هم اسکی رفتن ک نمیشه اولین کسی ک اینطور نوشت رو پیدا کرد! بعله من بارها شنیدم همه میگن ایده کلیشه ای هست ولی میشه قوی نوشتش.خب این خیلی ریسکه؛ این ک شما تکراری بنویسید ولی زیبا و دلنشین! یک در هزاره ک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما معروف بشه!


    اصلا یه پاورقی بگم؛ منظور ما از کلیشه چیه ؟! منظور ما توی این تاپیک از کلیشه، مواردی هستن که بسیار پر تکرار شدن توی رمانا، بله قبول دارم زمانِ خودشون خوب بودن ولی دیگه نه !

    برامون مثل فرق زیبایی و جذابیت میمونن!
    شروع های بالا، زیبا هستن! جدی میگم! باحالن! خنده دارن! اما دیگه جذاب نیستن!
    چرا؟ بزارین این طوری بگم!
    دوستتون براتون یه جک میفرسته و شما میخونین و به اندازه ی تعویض لباس میخندین! :/
    دو روز که میگذره، تو یه گروه دیگه، یه نفر دیگه هم اونو میفرسته!
    فردا که میری مدرسه، یه رفیق دیگت برات تعریفش میکنه!
    در طول یه هفته، این قدر این موضوع برات تکرار میشه، که چه فحش هایی به سازنده ی مفلوکش نمیدی!
    به این میگن کلیشه! میگن کوبیدن کله ی منتقد بیچاره به ترک ثلث سه کنج!

    ختم کلام، تکرار یه موضوع، شاید زیبایی اون رو کم نکنه! (چون بار اول یه عالمه براش خندیدی!) اما از جذابیت اون کم میکنه! پس باید بگردیم دنبال شروع هایی که قبلا تکرار نشده باشن! شروع هایی که هنوز بتونن خواننده رو میخکوب صندلی بکنن!

    حالا بریم سر اصل مطلب! چیکار کنیم جذاب باشه شروع رمانمون؟
    خب این دیگه بر می گرده به محتوای رمانتون! ما همیشه به نویسنده ها توصیه می کنیم که قبل از شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ایده ی ابتدایی شون رو گسترده کنن و حتی از اول، تهِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو هم مشخص کنن که در بین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مسیرشون رو گم نکنن.اما این کار یه فایده دیگه هم داره ! سبکِ نسبتاً جدیدی که امروزه بعضی ها به کار می برن استفاده از فلش بک و حاله! مثلا شما در شروع رمانتون پارتی از زمانِ حال و وضعیت کنونیِ شخص بگید و در پارتهای بعدی برگردید به عقب! مثال:


    برای رمان های عاشقانه:

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ شما در باره ی دختریه که در راه نادرستی قرار گرفته، ازدواج کرده و حالا طلاق گرفته.یه شروع جذاب برای این ایده می تونه از طلاق دختره شروع بشه و کم کم برگرده به عقب جایی که عشقش رو دیده و اشنا شدن و علاقه مند شدن و ازدواج کردن و دوباره برسونیدش به پارتِ اول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ! این مدل شروع ها بسیار بسیار جذابه؛ چون خواننده رو گیج می کنه و براش یه معما تشکیل میشه و توی طول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    منتظره جوابِ این معماش رو کشف کنه! البته این نوع نوشتن، به یه ذهن خلاق و برنامه ی دقیق نوشتن لازم داره. شما باید از همون ابتدا همه چیو مشخص کنید(حتی جزئیات) تا در اواسط
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خودتون زودتر از بقیه گیج نشید!

    مثال:

    باران می بارید.شلاق های بی امانِ باران بر سر و صورتم کوبیده می شد.نفسم رفته رفته کم جان تر می شد و حس می کردم الان است که حتی قلبم هم، دیگر نکوبد. بار دیگر، کاغذی که حکمِ اعدام روحم بود را، در مقابل صورتم می گیرم.اشک هایم، صفحه ی دیدم را تار می کنند و قطرات باران بر اسمش می چکند.

    *رامتین احمدی*

    و خنجری که در قلبم فرو می رود و خونِ گلگونش، بر نام رامتین، خط قرمز می کشد.حتی قلبم هم، فکر کردن به او را ممنوع می کند.اما....مگر من، نیلوفری که رامتین مایه حیاتم بود، می توانم؟ اصلا .. می شود؟

    برایِ رمانهایی با محتوای پلیسی؛

    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از ابتدای یک صحنه ی جنایی و یا توضیح دادن در مورد شرحیات یک پرونده یا یک سرنخ هم ایده های جذابی برای شروع این رمانها هستند.معمولاً وقتی اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ِ پلیسی میاد ذهنمون سمتِ یه دختر پلیس و ماموریتی که به پستش می خوره، میره اما میشه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از زبونِ خلافکار هم بیان بشه که این خودش می تونه نقطه ی قوتی باشه! برای مثال:


    نفس نفس می زدم.کلت مشکی رو محکم تر توی دستام گرفتم و با دقت همه جا رو می پائیدم.قفسه ی سـ*ـینه ام مدام بالا و پایین می رفت و از بس دویده بودم، نفس هام کشدار و صدادار شده بود و توی این هیاهوی مسکوتی که حتی صدای قدم های پا هم می تونست جای طرف رو لو بده، زیادی دردسر ساز شده بود.ذهنم رو نمی تونستم متمرکز کنم، همش نگرانِ سایه افعی و زهرا کله خر بودم. می ترسیدم باز کار دستِ خودشون بدن احمقا ! توی همین گیر و دار، با حسِ سردی چیزی کنار شقیقه ام، به گِیم اُوِر شدنم معترف شدم.
    -از کی تا حالا کلت کمری اسباب بازی شده؟

    برای محتواهای طنز:


    برای محتواهای طنز معمولاً شروع های بی نهایت تکراری و خسته کننده ای داریم! یه مدت مد بود مثلا شخصیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شروع می کرد به فحش دادن و دست انداختن دوستش و این برامون خنده دار بود، ولی الان نه ! شروع های طنز از نظر ما، خوبه از همون اول، با یه اتفاق خنده دار و جذاب شروع بشه تا خواننده رو از طنز بودنِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مطمئن کنه.بالا هم اشاره کردیم به زبانِ طنز مانندی، که دانشگاه و جلوی آینه و تصادف و اینا جذاب نیست! هر چند که صحنه رو متفاوت تر کنید، دیالوگ ها رو عوض کنید و بالطبع مونولوگها رو، ولی بازم زیاد ترغیب نمی کنه خواننده رو! اما یه اتفاق جذاب، هر چند قلم هم ساده باشه، جذاب خواهد بود.مثال:


    گنگ و نامفهوم به آوا که با شیطنت نگاهم می کرد، نگاه کردم. دیدم اگه بخوام همینطور ساکت بمونم، باید تا صبح نگاهش کنم. اخمام رو توی هم کشیدم و گفتم:چیه؟چرا این طوری نگاهم می کنی ؟!

    نیشش تا بنا گوش باز شد و گفت:شقایق؟ نظرت چیه یه گوشمالی حسابی به این پسره ی مزاحم بدیم؟!

    کاغذی که دستِ فاطمه بود رو ازش گرفتم و رو به روی آوا، تکونش دادم و گفتم: با این شماره ؟! میخای بهش زنگ بزنی و دستش بندازی؟! این چیزا خیلی قدیمی و ابلهانه شده! چون دقیقاً اونم همینو می خواست!

    خواستم از پنجره ی ون، پرتش بدم که آوا از صندلی جلویی مثل قورباغه جهش زد و ازم قاپیدش و گفت: نه احمق! یه فکر بکر دارم!

    فاطمه با چشمای درشت شده گفت:نکنه می خوای بدی اون my friend عقب افتاده ات دَکِش کنه؟

    آوا به پیشونیش زد و گفت:نه! صبر کنین...الان بهتون میگم.

    و از توی کوله پشتیش، دفتر ریاضیشو بیرون کشید و یه برگه ازش کشید. از بس هول بود، همون یه کاغذ رو هم نصفه پاره کرد!

    متعجب بهش خیره مونده بودم ببینم می خواد چیکار کنه! چندی بعد، وقتی از نقشه ی به قول خودش خفنش مطلع شدم، منم نیشم باز شد و کمکش دادم. سرویسمون از هر جا که رد می شد، تکه کاغذهایی که روشون شماره ی پسره رو نوشته بودیم، به پسرای دیگه می دادیم و اونا هم با چشمک و لبخند کش اومده جواب می دادن.

    فاطمه بلند خندید و آروم گفت:هم جنس گرایی رو امثال شماها به وجود آوردن!!

    یا مثلا:
    فاجعه بود!
    اگه می‌باختم، باید با همه چی این زندگی خداحافظی می‌کردم!
    بالاخره بعد از 15 سال، درک می‌کنم شکسپیر چی می‌‌گفت!
    بودن یا نبودن؟ مسئله این است!
    3/2 یا 3؟
    3/2 هم تو گزینه ها بود، اما بهش نمیومد جواب من باشه!
    گزینه با با من حرف میزنن 3/2 هم با داد میگه که: نه! من گزینه ی تو نیستم! مداد چندشت رو از من دور کن!
    اما 3 فقط ساکت نشسته بود! انگار می‌دونست اگه 3/2 رو ضرب در 2 بکنم، جواب درست در میاد!


    خلاصه بحث:

    [HIDE-THANKS]
    شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، یه مبلغ حرفه ای برای رمانه! برای نوشتن یه شروعِ خوب، باید کاملاً به رمانتون و اتفاقاتش مسلط باشید.

    برای یه شروع خوب، باید دامنه ی اطلاعاتتون رو بالا ببرید. شروع های کلیشه ای رو شناسایی کنید و به شدت ازشون دوری کنید!
    یه دفترچه بگیرید و بشینید! از اول تا اخرِخلاصه ی رمانتون رو بنویسید و ببینید کدوم اتفاق درش جذاب تره! کدوم اتفاق حیاتی تره
    حالا بلند شید (:/) و از دید یه خواننده به رمانتون نگاه کنید، طوری که انگار هیچی ازش نمیدونین!
    به این فکر کنین که چه چیز رمانتون، اونقدر خاصه که بتونه خواننده رو به خودش جذب کنه؟ از کجا شروع کنید که نویسنده بچسبه به صندلی چرخ دارش و از جاش تکون نخوره؟
    کدوم قسمت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما، برای اولین باره که بین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های مختلف نوشته میشه؟

    بیاید با این قسمت از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بازی بکنید! کلمات رو جا به جا کنید!موضوع رو بر عکس جلوه بدید! جوری جلوه کنید که انگار شخصیت مرده! یا اون رو در دوراهی مرگ یا زندگی قرار بدید!


    با این کار، شروع شما، حتی اگه زیبا هم نباشه، به خاطر نو بودنش خواننده رو جذب میکنه! واین کلیدیه که شما رو از یه مچرت نویس، تبدیل به یه نویسنده ی آس میکنه!

    [/HIDE-THANKS]

    می دونم که خیلی دیر شد.متاسفانه زهرا جان و شقایق دیگه با ما همکاری نمی کنن و این پست رو هم من و فاطمه به بدبختی نوشتیم چون دست تنها بودیم.
    و شروع مدارس هم شده مزید بر علت !
    اما همه ی تلاشمون رو می کنیم تا مطلبِ مفیدی در اختیارتون بذاریم.
    شما هم با تشکراتون حمایت کنید&_&

    نویسندگان:
    @Dictator
    @SheRviN DoKhT
     
    آخرین ویرایش:

    SheRviN DoKhT

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/19
    ارسالی ها
    1,883
    امتیاز واکنش
    147,427
    امتیاز
    1,086
    سن
    22
    بخش پنجم:بررسی قسمت "ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    "

    با سلام و درودی فراوان خدمت همه ی فرکانسی های بیریخت! :/
    در خدمتتونیم با این قسمت، یعنی ژانر!
    اول از همه، توضیح این که اصلا ژانر چیه! ما چه زمانی از ژانر استفاده میکنیم! منِ نویسنده ی بدبختِ مفلوکِ فلک زده، چه زمانی باید بشینم تو رمانم یه ژانر خاصی رو بزارم؟

    مورد داشتیم تو
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    طرف، گشت ارشاد اومده دختره رو گرفته، بعد زده پلیسی! o_Oo_Oo_O
    یا دختر ژیگر داستان، با رفیخِ عزیز تر از جانش رفته فال بگیره، زده تخیلی!
    یا اون وسط شکست عشقی خوردن، زده تراژدی!
    دختره میره بالا منبر برای این و اون حرف میزنه، زده اجتماعی!
    خوب عشق من، عزیز من، بیریخت! ژانر تو باید کل محتوای رمانت رو در نظر بگیره! باید شامل همه جای رمانت بشه! اگه فقط قراره یه قسمت کوچیکی از رمانت رو ژانر خاصی در بر بگیره، نباید اون رو تو گروه لیست ژانر هات بزاری!
    ژانر تو، یعنی محوریت اصلی رمانت! وقتی میای ردیف میکنی (عاشقانه - اجتماعی - تراژدی - پلیسی - طنز - تخیلی و...) دیگه اون اصلا رمانه؟ معادله ی "تئوری همه چیز" رو کشف کردی گل من؟
    پس اولین نکته چی شد؟ حواستون باشه!
    (ژانر های انتخابی، باید محوریت کل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو تشکیل بده. نه یه بخش کوچیکی از اون!)

    در این بخش دوم، میخوایم در مورد ژانر هایی که ژانر نیستن حرف بزنیم! شرط میبندم شاخشون رو همتون میدونید!
    "کلکلی!"
    حالا من بقیه رو هم نام میبرم!
    خانوادگی!
    ورزشی!
    انتقامی!
    اربـاب بـرده ای!
    همخونه ای!
    وسطاش غمگینه، اخراش خوبه!
    پایان خوش :/
    فیزیکی (جدا مورد داشتیم... :/ )
    مدرسه ای
    خوانندگی
    و...

    نو گلان باغ فرکانس و نوسان! بدانید و اگاه باشید که اینا ژانر نیستن! بعضی هاشون برای دنیای فیلم و سریالن، ولی بقیشون رو شما تو قمر های زحل هم اگه بگردی کسی درون ژانر حسابشون نمیکنه!
    پس نکته ی دوم چیه؟
    (خواهشا در زمینه ی ژانر خلاقیت به خرج ندیم! نگهش داریم واسه خود
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ! حیفه به مولا... :/ )

    و حالا بخش سوم، توضیحی کوتاه در مورد هر ژانر!

    نکته: ژانر هایی که الان قراره بهشون اشاره کنم، تمام ژانر های ما نیستن و محدوده ی اون ها گسترده تره، اما به دلیل این که برای سایت، یه الگوی مشخص داشته باشیم، چند وقت پیش با همکاری مدیران مربوطه، یه لیست از ژانر های پر کاربرد که مختص به نویسندگی هستن رو براتون جدا کردیم. بعدا نیاین بگین اینم ژانره! چرا اینو نگفتین!

    ژانر اول: عاشقانه!
    ژانریه که منه دیکتاتور باهاش کنار نمیام! حالا توضیحاتش رو مدیدیم!
    به روابط عاشقانه و احساسات عمیق و لطیف بین دو یا چند نفر میپردازه.
    چرا گقتم چند نفر؟ به این خاطر که عاشقانه فقط بین لیلی و مجنون داستان نیست! عشق یه مادر به فرزنداش، عشق خواهر و برادر، عشق بین دو تا دوست و... میتونن نشون دهنده ی عشق در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باشن! پس توجه کنید، درجا یه هوخشتره و ارسته مگنویا نیارید تو داستان! عشق جنبه های زیادی داره! :NewNegah (3):

    ژانر دوم: اجتماعی!
    در مورد این ژانر یه ذره شبه وجود داره، چون عادت کردیم تنگ هر ژانری که استفاده میکنیم اون رو بزاریم! اینم بر میگرده به همون نکته ی اول. هایلایت شه لدفا!
    ژانر اجتماعی ، به معضلات جامعه و اجتماع می پردازه.
    مثل اعتیاد، فقر، کمبود کار، فساد مالی و اداری، روابط نادرست جوان ها، عقیده های خرافی و اعتقاد های افراطی، انحراف دینی، مشکلات فرهنگی-اموزشی، شکاف بین اعضای خانواده و غیره!
    در کل نوشتن این ژانر، سخت هست و لازمه ی اون یه میدان دید وسیعه. یه دایره ی اطلاعاتی بزرگه. پس حتما به این نکته توجه کنید.

    ژانر سوم: جنایی و پلیسی
    این ژانر برمیگرده به داستان ها و پرونده های قوای نظامی کشور. مثل یه باند مواد مخـ ـدر، یه قاتل زنجیره ای، قاچاق انسان و اعضای بدن، قاچاق خون، روانگردان ها، مامویت های نظامی، حمله های سایبری، راهنمایی رانندگی، دزدی و سرقت و...
    هر کدوم از این مورد ها، میتونن به خوبی توی این ژانر غوغا کنن! البته یه سری از اون ها کلیشه ای شدن، مثل دوتا همکاری که "بهترین" مامور اداره هستن و با هم میرن ماموریت کاری و صیغه و اون ور اب و گروگان گیری و بعدشم لالای لالای عروسی و وق وق بچه!
    اما یادتون باشه، موضوعات کلیشه ای، موضوعات بدی نیستن، موضوعاتی هستن که به علت نا بلدی افراد، دیدگاه در مورد اون ها خراب شده. پس یه نویسنده ی خوب فرکانسی، میتونه با استفاده از اونا کارش رو ردیف کنه و مشهور بشه!
    در ضمن این نکته رو هم یادتون باشه که ژانراجتماعی و پلیسی، برخورد نزدیکی با هم دارن. پس میتونین با هم استفادشون کنید.

    ژانر چهارم: مذهبی
    بیشتر حول محور مذهب و عقیده های دینی میگرده. این که یه شخصیتی در داستان خیلی اهل نماز و دعا و خدا باشه یا چادر بزاره، دلیل بر ژانر مذهبی نیست، نویسنده ی این ژانر باید بتونه ادیان مختلف رو تحت پوشش خودش قرار بده. باید بتونه "قضاوت بی طرف" درباره ی دینش داشته باشه. باید بتونه جنبه های مختلف دینی و شبه هایی که در این مورد هستن رو با توجه به موضوع اصلی خودش در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    قرار بده. باید بتونه اعتقادات خواننده رو به چالش بکشه و اون رو راهنمایی بکنه. در کل ژانریه که اموزنده هست و نوشتنش راحت نیست، پس عاجزانه خواهش میکنم الکی از اون استفاده نکنید!

    ژانر پنجم: تاریخی
    بیشتر در مورد مسائل تاریخی هست. اتفاقاتی که در زمان گذشته افتاده. میتونه یه عشق افسانه ای باشه، میتونه داستان یه جنگ باشه، میتونه درباره ی براندازی حکومت ها باشه، عهدنامه ها، فرهنگ ها و سنن فراموش شده و کلی موضوع دیگه.
    نکته ی قابل توجه این ژانر اینه که نیاز شدید به منابع موثق داره. یعنی نمیتونید الکی یه چیزی رو بنویسید! چون در مورد تاریخ و هویت کشور هاست. شیوه ی صحبت کردن، عادات و رفتار، رسم و رسوم هایی که وجود دارن بسیار مهم هستن. پس به این ها توجه کنید!

    ژانر ششم: علمی تخیلی و فانتزی.
    اول از همه، من تفاوت این دو ژانر رو بگم. فانتزی، بر میگرده به چیز هایی که ما از روی افسانه ها و داستان های اطرافمون برمیداریم. مثل کوتوله ها، پریان، الف ها، خوناشام ها، گرگینه ها، الهه های مختلف، کنترل کنندگان عناصر، ارواح و موجودات دیگه. باید بتونیم داستان ها و اطلاعات کافی در مورد موضوع انتخابی مون داشته باشیم. نکته ای که در مورد این ژانر خیلی مهمه، خلاقیته! اولین فردی که از موجودی به نام خون اشام استفاده کرده، خلاق بوده. از روی داستان ها و یا حیوانات مختلف نت برداری کرده و موجودی رو در ذهن خودش خلق کرده. ولی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هایی که بعد از اون با مضمون خون اشام نوشته شدن، هر چه قدر هم که موفق باشن، کپی از اون فرد اولیه هستن! خلاقیت به خرج بدید. سعی کنید با استفاده از تخیلتون، موجود جدیدی رو خلق کنید. کنترل چهار عنصر، خون اشام ها و گرگینه ها، پری های دریایی و غیره، اینا خلاقیت محسوب نمیشن. منکر پرطرفداریشون به هیچ وجه نمیشم، اما خلاقیتی در اون وجود نداره. سعی کنید اون رو بیشتر پرورش بدید و خالق یه موجود جدید باشید!
    حالا در مورد علمی تخیلی. محدوده ی مانور این ژانر بیشتر روی بخش علمی اون هست. متاسفانه کم کم علمی حذف شده و مفهوم اون با فانتزی یکسان در نظر گرفته شده. علمی تخیلی، مثل داستان هایی هست که در اینده نوشته میشن. ماشین های پرنده، جنگ های بین ستاره ای، سفر به فضا، یا تحقیق روی موجودات جهش یافته. تغییرات ژنتیکی. مشکلات اقلیمی در سال های اینده مثل کمبود اب، مثل دنیای زیر اشعه ی ماورای بنفش، مثل زندگی در مریخ. مثل زندگی در طرف دیگه ی سیاهچاله ها، زندگی در فضایی بیشتر از سه بعد!
    در کل، شما برای ژانر علمی تخیلی، به دلیل احتیاج دارید. نه این که بیاید و معادلات فیزیکی و نجومی توی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بنویسید! بلکه لازمه دلیل بیارید، اگه موجودی داره پرواز میکنه، به علت ماشینه که ساخته شده تا اون رو بالا نگه داره! حالا اگه اضافه تر هم دلیل اوردید چه بهتر! ولی درکل، بر عکس فانتزی که لازم نیست بگید خون اشام ها از کجا اومدن،لازمه دلیل وجود انسان های پرنده رو توضیح بدید!

    ژانر هفتم: تراژدی
    این ژانر در مورد موضوعات غمگین هست. نکته ی قابل توجه اینه که شدت غم در این ژانر خیلی زیاده و بیشتر هم روی پایان غم انگیر تاکید داره، اما قرار نیست بزنید همه ی شخصیت ها رو اخر داستان بکشید! یه پایان غم انگیز، مثلا شخصیتی که ارمان و ارزوی اون دفاع از کشورش بوده، اخر داستان با این که دشمن ها رو شکست میده، اما متوجه میشه پادشاه و کشوری که اون همه براش سـ*ـینه سپر کرده به اون خوبی هم نیستن. میفهمه این جنگ، از اول به خاطر استعمار کشورش بوده و چهره ی واقعی اون رو میبینه. در این زمان، اون پایه و اعتقادش رو از دست داده و این یکی از غمگین ترین پایان ها میتونه باشه. البته این یه مثال بود و پایان های دیگه رو شما باید با تخیلتون بسازید. فقط این که، نزنید همه رو نکشید خواهشا! کلیشه ای شده!
    و این که این ژانر به تنهایی کافی نیست. بهتره اون رو با قرار دادن کنار اجتماعی، پلیسی، عاشقانه و غیره کامل کنید.

    ژانر هشتم: ترسناک!
    این هم مثل تراژدی کامل نیست و خیلی خوب کنار جنایی یا فانتزی و علمی تخیلی قرار میگیره.
    بیشتر برمیگرده به ایجاد هیجانات در افراد و البته این رو بگم که توصیفات در اون خیلی مهمن! در کل، باید در خواننده ایجاد ترس کنید، طوری که جرات نکنه برگرده و به پشت پرده نگاه بندازه! جرات نکنه از زیر پتو بیاد بیرون! :/ باید فضا سازی زیادی در اون انجام بدید.
    ارتباط اون با ژانر فانتزی و علمی-تخیلی که مشخصه، اما در مورد ژانر جنایی، شما میتونید در مورد فردی بنویسید که هدف قتل قرار گرفته! فردی که اطرفیانش تک تک دارن نابود میشن و خودش، نفر اخره!

    ژانر نهم: طنز
    بالاخره نوبت به این ژانر رسید!
    یکی از مشکلاتی که من با نویسنده های این ژانر دارم، اینه که طنز رو همون کلکلی میدونن!
    طنز، در لغت یعنی سخنی که در اون عیوب فردی و اجتماعی رو به صورت خنده دار بیان میکنن، طوری که اموزنده باشه. اما نصف بیشتر ژانر های طنزی که من دارم میبینم کل کل بین دوتا دانشجو یا بلا هاییه که سر استاد یا همسایه، یا پسرعمو/خاله/دایی/عمه شون میزارن و در کل، بیشتر شامل حرکات لوس میشه! این ها طنز نیستن! فاجعه هستن!
    البته اگه بتونید از توی اینا نکته ی مثبت در بیارید که اموزنده باشه ایرادی نداره، ولی شخصا با هر رمانی که صرفا چرت و پرت باشه برخورد میکنم!!!
    طنز، میتونه مثل این باشه. فردی که در همسایگی اون، خانواده ی بی فرهنگی زندگی میکنن و دائما باعث اذیت و ازار های مختلف میشن! سرش بلا میارن، رفتارش رو مسخره میکنن و غیره! دوست نداشتم مثال بزنم، اما اکثر کار های مهران مدیری همچین جلوه ای دارن. ایراد ها رو درست جلوه میدن و باعث خنده ی مخاطب به صورت مستقیم، و اموزش به صورت غیر مستقیم میشن. این یعنی طنز!


    خوب! این بود بخش ژانر، حکایت همچنان باقیست!
    تا مبحث بعدی، برین ژانر هاتون رو اصلاح کنید میخوام گشت زنی کنم...


    نویسنده: @Dictator
     
    آخرین ویرایش:
    بالا