سلام وقتتون بخیر من دنبال یه رمانی هستم که اسمش رو نمیدونم ماجراش این بود که دختره شوهرش رفته بود با خواهر زن داداش دختره ازدواج کرده بود این بعد طلاق افسرده شده بود یه روز تو خیابون دوست شوهرش میبینتش و با همکاری خواهر دختره کمکش میکنه بره باشگاه و براش کار پیدا میکنه و بعد به هم علاقه مند میشن ازدواج میکنن و بعد ازدواج خیلی ماجرا دارن شوهر قبلیش مزاحمت ایجاد میکنه دختره حامله میشه و....لطفا اگه میدونین اسمش رو بگین ممنون
سلام اسم این رمان رو یادم رفته
دختر برای کار پرستار یه پسر میشه پسر خودش رو الکی به مریضی زده و روی ویلچر میشینه
برای دختر هم همیشه سوال بود که چه طوری پسر با این موضوع حموم میره
سلام یه رمان بود که پسره خان بود با دختر عموش ازدواج(فکر کنم) می کنه که مادر پسره کاری می کنه که عروسش بمیره در حالی که دختره فراموشی می گیره خانواده دختره یک کاری کردن که انگار دخترشون مرده ، و اینکه برای پسره لوبیا پولو با مرغ یا دمنوش درس می کرد چندین سال بعد دختره تو یک دانشگاه قبول شد پسره و نمیشناخت و بدون اطلاع پدر مادرش یجا رفت سر کار که از قضا با پسره رو به رو میشه این دوتا همو نمیشناختن کم کم فراموشی دختره میره و یادش میاد پسره کیه
دختره به عنوان کاره ای (حالا خدمتکار یا پرستار یا هرچی) بخاطر درخواست یکی از اهل خونه (که فکر کنم خواهر پسره بود البته مطمئن نیستم) وارد خونه میشه((البته اینم فکر کنم که به عنوان یه دختره پولدار با یه ظاهر شیک یا یه خدمتکار همونطور که اول گفتم وارد خونه میشه)) و بعد از گذشتن چند وقت پسره و دختره عاشق هم میشن و ازدواج میکنن (و همینطورم این بین خواهر پسره که مطمئن نیستم خواهرش باشه ازدواج میکنه و به ماه عسل میره) پسره و دختره صاحب بچه دار میشن و فکر کنم پسره و خونواده پسره میفهمن که دختره با نقشه قبلی وارد خونه شده و بخاطر همین بهش تهمت میزنن و از خانواده طردش میکنن و بچه رو ازش میگیرن و از خونه بیرونش میکنن
و بعد از چند وقت خواهر پسره برمیگرده و وقتی موضوع رو میفهمه عصبانی میشه و میگه که دختره با درخواست من اومده بود به این خونه
و بعد از اونم فکر کنم خیلی دنبال دختره میگردن ولی پیداش نمیکنن دختره بعد چند سال برمیگرده و در آخر همچی به خوبی و خوشی تموم میشه
اینا تمام چیزهایی بود که یادم مونده بود اگه کسی اسم رمان رو میدنه لطفا بگه💙
رمان در مورد دختریه که با پسر خاله همکلاسی بعد این دختره پسرخاله اش رو دوست داره ولی پسره اونو نه دختره هم چادری یه قسمت هم مامان پسره به دختره انگشتر میده و اینکه دختره با یه پسره میخواد ازدواج کنه که روز عقد بهم میخوره
و پسر خاله اش دختره رو با خودش میبره