ســـلام ســـلام همگی ســــــلام:NewNegah (4):
چطور مطورین؟
گربه دوس دارین؟
منکه عـــــــاشق گربــــمHapydancsmil
اینجا هر نوع گربه ای که دوست داشته باشین هست!!!!
ممنون از بازدیدتــــــون
بـ*ـوس بــــوس:aiwan_light_kiss2:
:aiwan_light_good::aiwan_light_good:
:aiwan_lggight_blum:بسم الله الرحمن الرحیم:aiwan_lggight_blum:
میرطاهر مظلومی در نمایش «بنگاه تئاترال» به کارگردانی هادی مرزبان، نقش متفاوتی را بازی میکند.
او در نمایش بنگاه تئاترال در نقش یک زن پوش ظاهر شده است. این نمایش دارای تم کمدی است
سلام کدوم رمان ها رو خیلی دوست دارین و چند بار خوندین و به دیگران توصیه میکنن؟
من عاشق اینام
اجتماعی:اسطوره زهرتاوان شاه شطرنج بازتاب پدرخوب درجگر خاریست ناگفته ها طلسم شدگان جان و شوکران اخرین برف زمستان تو هنوز اینجایی خاطرات برهنه جنحه
معمایی پلیسی:قتل کیارش گناهکار
خنده دار:لالایی بیداری،ته...
:aiwan_light_heart:به نام خداوند جان آفرین:aiwan_light_heart:
سلام خدمت همه ی کاربران نگاه
این تاپیکی که الان دارید مشاهده اش می کنید ، جنبه ی فان داره و صرفا جهت مزاح زده شده !
اتفاق های بامزه و جالب و عجیب و غریبی که توی انجمن اتفاق می افته رو شکار می کنیم و میذاریم اینجا ؛ یادگاری تا...
ســلام:biggfgrin:
يكــ عدد كنكوريـ بدبخت هستم:campe45on2:
برايــ اشنايي با زندگي ما كنكوري ها همراه باشيد:))
****************
1.كنكوري بدبخت هر روز كه چشمش به تقويم اتاقش ميوفته اين شكلي ميشه:
2.وقتي باهاش درباره زمان باقي مونده حرف ميزني در جواب با اين صحنه مواجه ميشين:
3.اگر خدايي...
((بسم الله الرحمن الرحیم))
نام رمان : بازی ادامه داره
نویسندگان : !!!!Yektay ashegh _ Mahakbanoo1996 _ !!!!F
ویراستار :Ava Banoo
ژانر : عاشقانه _ پلیسی _ اجتماعی
زاویه دید : اول شخص ( رمان از زبان شخصیت های داستان بیان میشود . )
سخنی با خوانندگان :
از تمام خواننده هایی که وقت گذاشتن و...
«به نام خداوند جان آفرین»
نام اثر: اسارتِ عشق(جلداول)
سطح رمان: نیمه حرفهای
نویسنده: سارا رحیمیتبار( Ava Banoo) کاربر انجمن نگاه دانلود
ویراستار: .:~LiYaN~:.
طراح جلد: نفیس مهرسان
ژانر: عاشقانه، جنایی ، پلیسی ، معمایی و طنز
زاویه دید: دانای کل و اول شخص
تاریخ شروع تایپ: 7/9/1395
پایان...
هشت پیشنهاد برای نویسنده شدن.
برگرفته از کتاب طنز و تراژدی، نوشته ی بهاء الدین خرمشاهی.
1. اول از همه برای آنکه یکشبه ره صدساله برود و جهانی و جهانگیر شود مانند آغاز این نوشته از چپ به راست بنویسید. یک لطف دیگر این کار در این است که هم فال و هم تماشا می شود و بچه های ادبی می توانند آن را رو به...
در کشور ما آدم ها کلاً دو دستهاند، یک دسته روشنفکر هستند و یک دسته دیگر میخواهند روشنفکر باشند. روی سخن من بیشتر با دسته دوم است پس اگر میخواهید روشنفکر باشید من به شما اسرار و قواعد روشنفکر بودن را یاد میدهم.
شاید وقتی یک نفر به شما میگوید که فلان کس روشنفکر است ، در ذهن شما جمجمه...
شنیدم که لیلی سیهفام بود
ز چاقی حسابی بداندام بود
دو ماهی کِرم زد به رخسار خویش
به لیزر ز رخ برد آثارِ ریش(!)
کمربند بر اِشکَمَش بست سفت
سهماهی رژیم غذایی گرفت
چنانش رژیم و کِرِم داد حال!
که شد لاغر و ماه، عین هلال
سپس شاددل سوی مجنون شتافت
ولیکن از او التفاتی نیافت
بگفت:«این منم «های»...
طنز نوشته های جالب و خنده دار
مردی در جزیره ای افتاد که همه ساکنینش زن بودند...
زنها تصمیم گرفتند مرد را اعدام کنند...
و پیش از اعدام از او خواستند که آخرین درخواستش را بگوید.
مرد گفت: می خواهم زنی مرا اعدام کند که خود را زشت ترین زن جزیره می بیند.!
... مرد تا الان زنده است، مغازه ای باز...
بسم هو
رمان: به سادگیم بخند
نویسنده: F.k
ژانر: اجتماعی ، طنز وعاشقانه
طراح جلد:
Elka Shine
شاهزاده خانم هم که باشی؛ جایت اینجا نیست!
توی این مدت هم اگر بازیچه بودی؛ غمگین مباش...
من هم عروسکی بودم که حال دور ریخته شدم.
امّا به عشق ابدی رسیدم...
این که دیگر ، بر خلافش حرفی نگویم.
کنارش بمانم...
مصاحبه کننده : در هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
متقاضی : 499 عدد !
مصاحبه کننده : سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
متقاضی : مرحله اول: در یخچالو بازمیکنیم - مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در...
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد...
نام رمان: قطره ی ماه
نام نویسنده :Soad
ژانر:معمایی
به نام خدا
گلشیفته یکی از دزد ها و دربازکن های معروف شهر بود که به خاطر آدم فروشی یکی از دوستای نامردش تو زندان افتاد و بود و بعد از ۲ سال حبس تصمیم گرفت که دور هرچی کار خلافه خط بکشه و دنبالش نره.اما تو زندان با دختری به نام مریم آشنا میشه...
زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست
و به دنبال او گشت ،شوهرش را که در حالی که تو اشپز خونه نشسته بود
وبه دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود اشکهایش را پاک میکرد و فنجانی قهوه
می نوشید پیدا کرد .....
در حالی که داخل اشپز خانه میشد پرسید : چی شده عزیزم این موقع...
ای ڪسی ڪه پای ڪاـᓄـپیوترت نسشتی و فڪر ᓄـیڪنی ڪه خیلی زرنگی...
اᓄـا جـᓄـله ای ڪه خوندی ڪلـᓄـهی نشستیاش غلط بود...
ههههههه
دیدی رزنگ نبودی؟
ای بابا باز هـᓄ ڪه اشتباه خوندی ڪلـᓄـه ی بالا زرنگه نه رزنگ...
ای دل غافل...فارسی بلد نستی بخونی؟!
آخه نخبه، ڪلـᓄـهی بالا نیستیه نه نستی...