- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
تپشهای بغضآلود در برزخ مرگ و زندگی آشویتس
آوای ارکستر عشق از حنجرهی کورههای آدمسوزی
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]آوای ارکستر عشق از حنجرهی کورههای آدمسوزی
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
در زندان آشویتس نازیها، دو زن فرانسوی یهودی در انتظار سوزانده شدن در کورههای آدمسوزی فاشیستها لحظهشماری میکنند.
[/BCOLOR]ایران تئاتر - بهنام حبیبی: فاجعهی انسانی جنگ جهانی دوم و رویدادهای درون این حادثهی بزرگ تاریخی، به بزرگی تاریخ انسانیت نیازمند پرسش و پاسخ و نوشتار و نگاره است. در میان این همه درام صحنهای و سینمایی، "آتیلا پسیانی" نیز برشی از این رویداد بزرگ قرن بیستم را بر پلات مسخ انسانیت، با تم جنگ، و با اکسیون نسلکشی یهودیان توسط "آدولف هیتلر" رهبر فاشیست حزب نازی آلمان در جریان جنگ جهانی دوم، به روایت تصویر نگاشته است. "فانیا" و "ماریانه"، دو زن فرانسوی یهودی در یکی از سلولهای زندان آشویتس نازیها در انتظار فرستاده شدن به کورههای آدمسوزی لحظهشماری میکنند. همسر "ماریانه" عضو نهضت آزادی فرانسه است. همسلولی اش "فانیا" که زنی باردار است، به تازگی همسرش را که عضو نهضت آزادی فرانسه بوده است از دست داده است؛ نازیها همسرش را تیرباران کردهاند. در اردوگاه آشویتس، گروههای یهودیان تازهوارد را به دو دسته تقسیم میکنند. دکتر اردوگاه، با معاینهی زندانیان، افراد سالم را در دستهی اول قرار میدهد تا برای انجام آزمایشهای پژوهشی خود از آنها بهره گیرد، و سالمندان و کودکان و بیماران در دستهی دوم قرار میگیرند که یکراست به کورههای آدمسوزی فرستاده میشوند تا سوزانده شوند. در آغاز نمایش، "ماریانه" از شدت گرسنگی به این موضوع اعتراف میکند که حتی احساس بوی سوزاندن آدمها که از دودکشها برمیخیزد او را گرسنهتر میکند. او در پی یافتن پاسخ برای پیشنهاد عجیب "روبر"، کاپو (نگهبان)ی زندان است که به او گفته است اگر دختر خوبی باشد به او شکلات و قهوه میدهد، اما "فانیا" تنها در اندیشهی فرزند خویش است، چرا که کاپوها به او گفتهاند به محض به دنیا آمدن فرزندش، کودکش را به کورههای آدمسوزی خواهند فرستاد. "روبر"، کاپوی زندان، خبر از تشکیل ارکستر زنان زندان به دستور خانم "ماندِن" رییس زندان، میدهد. "فانیا" خوشحال از این خبر، آمادگی خود را برای حضور در این ارکستر اعلام میکند، چرا که او خود پیانیست است و با موسیقی آشنایی دارد. اما غیبت "فانیا" فرصت حضوری را برای "روبر" فراهم میکند تا بتواند با خیال آسوده به سلول آنها بیاید و با "ماریانه" رابـ ـطهی جنـ*ـسی برقرار کند. "فانیا"، برای بالا بردن کیفیت ارکستر، "ماریانه" را نیز با خود همراه میکند تا او نیز در این تمرین گروهی شرکت کند. "فانیا" در حقیقت، با ابراز علاقه در این تمرین، قصد دارد تا اندکی به رویای همیشگی خویش در رسیدن به مقام رهبری ارکستر، جامه عمل بپوشاند. با بالاتر رفتن شدت حملات متفقین، همهی نگهبانان زندان از جمله "روبر" نیز به جبهه اعزام میشوند و برای جایگزینی نیروهای نگهبان زندان، از نیروهای قابل اعتماد از جمله خود "ماریانه" بهرهبرداری میشود. در این میان، درگیری فکری بین "فانیا" و "ماریانه" بر سر همکاری با نیروهای نازی درمیگیرد. در همین هنگام، هواپیماها و نیروهای متفقین از راه میرسند و با گلولهباران زندان، "ماریانه" کشته میشود و "فانیا" از زندان خارج میشود.
"ارکستر زنان آشویتس"، نهایت مسخ انسانیت در قرن بیستم را که توسط دیکتاتوری به نام "آدولف هیتلر" بر سراسر اروپا سایه انداخته بود را در مقیاسی کوچک ولی گویا بازگو میکند. حرکت دو زن در موقعیتهای تقریباً برابر در آغاز داستان، به سمت موقعیتهای کاملاً نابرابر در نقطهی پایانی داستان، بازگویی روند مقاومتهای واقعی، و دگرگونیهای ایجادشده در بین انسانهایی است که با قرار گرفتن در موقعیتهای گوناگون زندگیشان، هر یک به گونهای رنگ عوض میکنند و در این میان، تنها آنانی که عشقی در دل برای رسیدن به آرزوهاشان دارند همچنان محکم و استوار، هویت شخصیتی خود را حفظ میکنند. جدایی درونی و در نهایت جدایی بیرونی شخصیت "ماریانه" از "فانیا" که بر اثر توجه "روبر" به او آغاز شد، کمکم به دگرگونی شخصیت درونی او منجر میشود تا جایی که دیگر مقاومت ملی و پایداری در برابر متجاوزان اشغالگر برای او رنگ میبازد و همکاری با آلمانیها را کاری منطقی و به دور از هر گونه عیبی میداند. آن چه اما در دل "فانیا" میگذرد، نواختن آهنگ پیروزی و سرودن سرود رهایی از اشغال و تجـ*ـاوز است که تنها امید باقیمانده برای او در دل است. فرزند "فانیا"، نشانهی امید به زندگی آینده است، امیدی که "فانیا" در دل دارد و "ماریانه" از آن بیبهره است. "فانیا" سرود آزادی را نه برای خود، که در واقع برای کودک آیندهاش که فرزندی از فرانسه خواهد بود، تمرین میکند. "ماریانه" اما گامبهگام بیشتر در آغـ*ـوش بیگانه فرو میرود تا جایی که او خود نیز در چنگال مسخ انسانیت محو میشود و آیندهی فرانسهی آزادشده از اشغال بیگانگان را نمیبیند.
"ارکستر زنان آشویتس"، با کارگردانی "کمال زارعی"، لحظات تنگ و نفسگیر کورههای آدمسوزی آشویتس را به خوبی بر صحنه تصویرسازی میکند. بهره بردن کارگردان از صحنهای رئالیستی و خالی از هر گونه جذابیت دیداری، به خوبی، تهی بودن و ناامیدی در زندانهای آشویتس را به تماشاگر نمایش میدهد. دراماتورژی این اثر رئالیستی، در حد آفرینش رویدادی تلخ و تاریخی قابل ستایش است. میزانسن ها و تابلوهای صحنهای دو زن در رویارویی با مشکلات زندان، برخورد کاپو با آنان، تمرینات و امیدهای آنان برای رهایی از زندان و بازگشت به پاریس، همگی خوب و زیبا طراحی شدهاند.
بازیگران "ارکستر زنان آشویتس" شناخت کافی از شخصیتهای "فانیا" و "ماریانه" دارند. آنها به خوبی لحظات ترس و تشنج از سوزانده شدن در کورههای آدمسوزی را بر روی صحنه بازی میکنند و در یک پاسکاری خوب و ماهرانهی زنانه حسی بین خود، تابلوهای خوبی را در برخورد با واکنشهای "روبر" میآفرینند. حرکت دراماتیک رابـ ـطهی دوستانهی بین آن دو از آغاز، تا رابـ ـطهی برتر و فروتر بینشان در پایان داستان، به آرامی و با دگرگونی منطقی، ساخته و پرداخته میشود تا دگرگونی شخصیتی قابل باور انسانها را به تصویر بکشد.
طراحی صحنه، دکور و اکسسوار نمایش، کافی و سنجیده است. بهره بردن از افکتهای دیداری و شنیداری نورهای صحنهای مناسب، همگی بر امتیازات این نمایش میافزاید.
"ارکستر زنان آشویتس"، برشی کوتاه و گذرا بر انسانی است که حتی در بحرانیترین لحظات زندگیاش و در فاصلهی یک گام تا آتش کورههای آدمسوزی میتواند همچنان عاشق، امیدوار، و انسان بماند. "ارکستر زنان آشویتس"، روایت آتش عشق زنی است که فرزند و عشق و امیدش را همگی یک جا در دل دارد تا به آزادی فردایش هدیه کند.
"ارکستر زنان آشویتس"، نهایت مسخ انسانیت در قرن بیستم را که توسط دیکتاتوری به نام "آدولف هیتلر" بر سراسر اروپا سایه انداخته بود را در مقیاسی کوچک ولی گویا بازگو میکند. حرکت دو زن در موقعیتهای تقریباً برابر در آغاز داستان، به سمت موقعیتهای کاملاً نابرابر در نقطهی پایانی داستان، بازگویی روند مقاومتهای واقعی، و دگرگونیهای ایجادشده در بین انسانهایی است که با قرار گرفتن در موقعیتهای گوناگون زندگیشان، هر یک به گونهای رنگ عوض میکنند و در این میان، تنها آنانی که عشقی در دل برای رسیدن به آرزوهاشان دارند همچنان محکم و استوار، هویت شخصیتی خود را حفظ میکنند. جدایی درونی و در نهایت جدایی بیرونی شخصیت "ماریانه" از "فانیا" که بر اثر توجه "روبر" به او آغاز شد، کمکم به دگرگونی شخصیت درونی او منجر میشود تا جایی که دیگر مقاومت ملی و پایداری در برابر متجاوزان اشغالگر برای او رنگ میبازد و همکاری با آلمانیها را کاری منطقی و به دور از هر گونه عیبی میداند. آن چه اما در دل "فانیا" میگذرد، نواختن آهنگ پیروزی و سرودن سرود رهایی از اشغال و تجـ*ـاوز است که تنها امید باقیمانده برای او در دل است. فرزند "فانیا"، نشانهی امید به زندگی آینده است، امیدی که "فانیا" در دل دارد و "ماریانه" از آن بیبهره است. "فانیا" سرود آزادی را نه برای خود، که در واقع برای کودک آیندهاش که فرزندی از فرانسه خواهد بود، تمرین میکند. "ماریانه" اما گامبهگام بیشتر در آغـ*ـوش بیگانه فرو میرود تا جایی که او خود نیز در چنگال مسخ انسانیت محو میشود و آیندهی فرانسهی آزادشده از اشغال بیگانگان را نمیبیند.
"ارکستر زنان آشویتس"، با کارگردانی "کمال زارعی"، لحظات تنگ و نفسگیر کورههای آدمسوزی آشویتس را به خوبی بر صحنه تصویرسازی میکند. بهره بردن کارگردان از صحنهای رئالیستی و خالی از هر گونه جذابیت دیداری، به خوبی، تهی بودن و ناامیدی در زندانهای آشویتس را به تماشاگر نمایش میدهد. دراماتورژی این اثر رئالیستی، در حد آفرینش رویدادی تلخ و تاریخی قابل ستایش است. میزانسن ها و تابلوهای صحنهای دو زن در رویارویی با مشکلات زندان، برخورد کاپو با آنان، تمرینات و امیدهای آنان برای رهایی از زندان و بازگشت به پاریس، همگی خوب و زیبا طراحی شدهاند.
بازیگران "ارکستر زنان آشویتس" شناخت کافی از شخصیتهای "فانیا" و "ماریانه" دارند. آنها به خوبی لحظات ترس و تشنج از سوزانده شدن در کورههای آدمسوزی را بر روی صحنه بازی میکنند و در یک پاسکاری خوب و ماهرانهی زنانه حسی بین خود، تابلوهای خوبی را در برخورد با واکنشهای "روبر" میآفرینند. حرکت دراماتیک رابـ ـطهی دوستانهی بین آن دو از آغاز، تا رابـ ـطهی برتر و فروتر بینشان در پایان داستان، به آرامی و با دگرگونی منطقی، ساخته و پرداخته میشود تا دگرگونی شخصیتی قابل باور انسانها را به تصویر بکشد.
طراحی صحنه، دکور و اکسسوار نمایش، کافی و سنجیده است. بهره بردن از افکتهای دیداری و شنیداری نورهای صحنهای مناسب، همگی بر امتیازات این نمایش میافزاید.
"ارکستر زنان آشویتس"، برشی کوتاه و گذرا بر انسانی است که حتی در بحرانیترین لحظات زندگیاش و در فاصلهی یک گام تا آتش کورههای آدمسوزی میتواند همچنان عاشق، امیدوار، و انسان بماند. "ارکستر زنان آشویتس"، روایت آتش عشق زنی است که فرزند و عشق و امیدش را همگی یک جا در دل دارد تا به آزادی فردایش هدیه کند.