- عضویت
- 2017/05/23
- ارسالی ها
- 323
- امتیاز واکنش
- 2,960
- امتیاز
- 441
- سن
- 22
يکي از دوستام از بچگي مورد آزار جن قرار مي گرفت خاطره هاي زيادي برام گفته که يکي يکي براتون ميگم
اوليش وقتي پنج سالش بوده از مهموني برميگشتن داخل ماشين خوابش بـرده مامانش براي اينکه بيدار نشه لباساشو در نياورده شب که از خواب بيدار ميشه بره دستشويي ، يک برق هميشه روشن بوده ،از دستشويي که مياد بيرون راه که ميره احساس ميکنه يکي پشت سرش داره مياد وقتي وايميسته صداي خش خش شلوار احساس ميکنه بر که ميگرده دو تا سايه رو ديوار بوده يکي خورشيد يکي يک سايه هم قد و اندازه ي خودش که جيغ ميکشه مامان و باباش ميان
اوليش وقتي پنج سالش بوده از مهموني برميگشتن داخل ماشين خوابش بـرده مامانش براي اينکه بيدار نشه لباساشو در نياورده شب که از خواب بيدار ميشه بره دستشويي ، يک برق هميشه روشن بوده ،از دستشويي که مياد بيرون راه که ميره احساس ميکنه يکي پشت سرش داره مياد وقتي وايميسته صداي خش خش شلوار احساس ميکنه بر که ميگرده دو تا سايه رو ديوار بوده يکي خورشيد يکي يک سايه هم قد و اندازه ي خودش که جيغ ميکشه مامان و باباش ميان