کفگیر داداشم و وردانه خودم با یک اسلحه طوسی رنگ کوچیکه :| هنوز که می بینمشون خنده ام می گیره:| الک دولک یعنی می رفتیم روستا به عشق اون بود:| البته عروسک ها هم بودند که از برای علاقه زیاد از دست من و داداشم سالم کامل نیستند نقش متکا رو برای پرتاب ایفا می کردند:| من اسباب بازی که دوست داشته باشم زیاده این چندتاش بود :|
عروسک مورد علاقت یه خرس سفید بود که پنجه های سبز کم رنگ دلشت و اسمشو پارمیدا گذاشته بودم. یه خرس قهوه ای هم داشتم که اسمش پشمالو بود
یادش بخیر با اینکه پارمیدا اسم دختره ولی من میگفتم پارمیدا شوهر پشمالو عه
هنوز هم دارمشون . آخ کودکی کجایی؟
یه مدت یه عروسکایی زیاد شده بود شبیه انسان بون تا چن دیقه اول آدم فرقشون رو با آدمیزاد نمیفهمید مامانم اینا برام خریدنش چون خیلی زیاد شبیه خودم بود بش میگفتیم داداش ریحانه